aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸۳۷ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

... بانک‌هایی که در زمینه‌ی مدیریت ریسک بدترین عملکرد را داشتند بیشترین هدایا را از دولت گرفتند .
آنچه دولت به‌نام "حفظِ اصولِ بازار آزاد" ایجاد می‌کرد ، از یک بازارِ واقعی بسیار تفاوت داشت . درحالیکه دولت اوباما از مسیر تحت سرپرستی [دولت] قرار دادن بانک‌های ورشکسته خودداری کرده بود ، آنچه انجام داد به‌مراتب بدتر از ملی کردن بود : این کاپیتالیسمِ تقلبی است ، خصوصی کردن عواید و اجتماعی کردن زیان‌ها . این تصور ، و واقعیت که بسته‌های نجات "غیرمنصفانه" (به‌شدت سخاوتمندانه نسبت به بانک‌ها و به شکل غیرمنصفانه‌ای پرهزینه برای شهروندان عادی) بوده است ، اداره‌ی بحران را به‌مراتب دشوارتر کرد ‌. صحبت کردن از اینکه اساس بحران ، فقدان اعتماد به سیستم مالی است ، به یک مسأله‌ی پیشِ پا افتاده تبدیل شده است . اما ناتوانی دولت در اجرای یک نجاتِ منصفانه باعث از دست دادن اعتماد نسبت به دولت شد .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
زمانی که دولت ایالات‌متحده مشغول احیای بانک‌ها شد ، باید در مورد پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری نیز فکر می‌کرد . بانکدارانی که کشور را دچار این دردسر کرده بودند باید هزینه‌ی اشتباهات خود را می‌پرداختند . درعوض آن‌ها میلیاردها دلار پول را به‌جیب زدند و متواری شدند (حتی آنطور که بعدها مشخص شد از بذل و بخشش‌های دولت مبالغِ به‌مراتب بیشتری را به‌دست آوردند) کاپیتالیسم به‌عنوان یک نظام ، می‌تواند سطح بالایی از نابرابری را تحمل کند و برای توضیح چرایی وجود این نابرابری استدلالی وجود دارد : نابرابری روشی است برای برانگیختن مردم و انگیزه دادن به آنها . پاداش دادن به مردم ، متناسب با مشارکت‌های آنها در جامعه یک اقتصاد کاراتر به‌وجود می‌آورد . اما آنهایی که در دوران حباب بازار مسکن پاداش‌های خوبی به‌دست آوردند باعث کاراتر شدن جامعه نشدند . شاید آنها برای مدتی سودآوری بانک‌ها را افزایش داده باشند ، اما این سودها سرابی بیش نبود . در نهایت آنها هزینه‌های قابل توجهی را بر مردم سراسر جهان تحمیل کردند . اگر پاداش‌های خصوصی به بازدهی‌های اجتماعی ارتباط نداشته باشد ، نظام کاپیتالیسم نمی‌تواند کار کند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
... بازارهای مالی یک ساختار انگیزشی ایجاد کرده بودند که هر یک از بخش‌های مختلف این چرخه ، نقش خود را در این کارزارِ نیرنگ و فریب ، با اشتیاق بازی کنند .
کل فرآیندِ تبدیل بدهی به اوراق بهادار ، بر نظریه‌ی به‌مراتب احمقانه‌تری استوار بود ، اینکه : افراد احمقی وجود دارند که می‌توان این وام‌های مسکن و کاغذپاره‌های خطرناکی که بر مبنای آنها به‌وجود می‌آیند را به آن‌ها فروخت . جهانی‌سازی ، جهانی مملو از انسان‌های احمق را به روی آن‌ها گشوده بود ! بسیاری از سرمایه‌گذارانِ خارجی شناختی از بازارِ وام‌های مسکن عجیب و غریب آمریکا ، به‌ویژه ایده‌ی 'وام‌های مسکن فاقد چاره' نداشتند . اما این ناآگاهی مانع آن‌ها از خریدن این اوراق بهادار نشد . باید سپاسگزار باشیم ! اگر خارجی‌ها این حجم از وام‌های مسکن ما را نخریده بودند ، مشکلاتِ پیش‌روی سیستم مالی ما احتمالاً به‌مراتب بدتر از این‌ها می‌شد .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
اما در دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی و سال‌های ابتدایی دهه‌ی اخیر که اوج مقررات‌زدایی بود ، حتی تلاش‌ها برای محدود کردن بدترین اشکال وام‌دهی (نظیر وام‌دهی غارت‌گرانه در بازار وام‌های مسکن درجه‌دو) پس زده می‌شد . مقررات و نظارت‌ها اهداف فراوانی را تأمین می‌کنند . یکی از آن‌ها متوقف کردن بانک‌ها از مورد سوءاستفاده قرار دادن افراد بی‌بضاعت یا افرادی با سطح تحصیلات پایین است . مورد دیگر اطمینان یافتن از ثبات سیستم مالی است . آن‌هایی که در ایالات‌متحده مسئول مقررات‌زدایی بودند ، مقررات و نظارت‌های مربوط به این دو موضوع را حذف کردند و با این‌کار برای بانکداران راهی را باز کردند تا از طریق آن برای چپاول بیشتر صاحب‌خانه‌ها ، که بیشتر آن‌ها افراد بی‌بضاعت بودند و برای نخستین‌بار خانه می‌خریدند ، شیوه‌های جدیدی را پیدا کنند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
... در دوران رکودِ بزرگ سال‌های دهه‌ی سی ، کشورها تلاش کردند به بهای نابود شدن همسایه‌های خویش از خود محافظت کنند . این رفتارها ، سیاست‌های گدایی از همسایه نامیده می‌شد و شامل حمایت از تولیدات داخلی (وضع تعرفه‌ها و دیگر موانع تجاری) و تضعیف رقابتی ارزش پول ملی (ارزان‌تر کردن ارز کشور ، که باعث ارزان‌تر شدن صادرات از آن کشور و کاستن از جذابیت واردات به آن کشور می‌گردد) می‌شد . احتمالاً امروزه این سیاست‌ها کارایی گذشته را ندارند و نتیجه‌ی عکس دارند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
... دولت اوباما جانب بانک‌ها را گرفت . شاید ادعا می‌شد که هدف از این‌کار آن نبوده که اوباما قصد لطف کردن به بانک‌ها را داشته ، بلکه این‌کار به آن دلیل انجام شد که دولت برای نجات اقتصاد هیچ گزینه یا راه‌حل جایگزین نداشت . مردم آمریکا به‌درستی نسبت به این ادعا بدگمان بودند : همانطور که در فصول بعد استدلال خواهم کرد گزینه‌های جایگزینی وجود داشت که از سیستم مالی محافظت می‌کرد و آن‌را تقویت می‌نمود و برای شروع مجددِ وام‌دهی کمک بیشتری می‌کرد ، گزینه‌های جایگزینی که در بلندمدت بدهی ملی که از خود به‌جای می‌گذاشت صدها میلیارد دلار کوچک‌تر از بدهی کنونی می‌شد و حس به‌مراتب بهتری از انصاف و عدالت از خود باقی می‌گذاشت ؛ اما این راه‌حل‌های جایگزین باعث فقیرتر شدن سهامداران و صاحبان اوراق‌ قرضه‌ی بانک‌ها می‌شد . از نظر منتقدان ، بسته‌ی نجات اوباما تعجبی نداشت که ، باتوجه به داشتن رابطه‌ی تنگاتنگی که تیم اوباما با وال‌استریت داشت ، از این راه‌حل‌های جایگزین پشتیبانی نکرد .
[...]
زمانی که بوش جانب وال‌استریت را گرفت و تسلیم باج‌خواهی آنها شد هیچ‌کس تعجب نکرد . بسیاری امیدوار بودند که اوباما رویکرد متوازن‌تری را درپیش بگیرد . [...] به‌نظر می‌رسید که رئیس‌جمهوری که قرار بود همه‌ی گروه‌ها را زیر یک چادر بزرگ جمع کند ، با انتخاب تیم خود حتی پیش از به‌قدرت رسیدن طرف‌ها را انتخاب کرده .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
اگر بانکی کار خود را به‌خوبی انجام دهد ، برای شروع کسب و کارهای جدید و گسترش کسب و کارهای قدیمی منابع مالی فراهم می‌کند ، اقتصاد رشد می‌کند ، فرصت‌های شغلی ایجاد می‌شود و همزمان بانک بازدهی بالایی کسب می‌کند ؛ این بازدهی به‌اندازه‌ای است که پول سپرده‌گذاران همراه بهره به آنها پس داده شود و به آنهایی که پول‌های خود را در بانک سرمایه‌گذاری کرده‌اند ، بازدهی‌های رقابتی ارائه دهد .
طمع برای کسب سودهای آسان از طریق هزینه‌های معامله ، بسیاری از بانک‌های بزرگ را از کارکردهای اصلی خود منحرف کرد . سیستم بانکداری در ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر روی وام‌دهی به کسب و کارهای کوچک و متوسط ، که پایه و اساس خلق فرصت‌های شغلی در هر اقتصادی هستند ، تمرکز نکرده بود و به‌جای آن روی ارتقاء و توسعه‌ی فرایند تولید اوراق بهادار ، به‌ویژه در بازار وام‌های مسکن تمرکز کرده بود .
درگیر شدن در فرایند تولید و ارائه‌ی اوراق بهادار ، فعالیتی بود که مهلک بودن آن ثابت شد . در قرون وسطی کیمیاگران تلاش می‌کردند تا فلزات بی‌ارزش را به طلا تبدیل کنند . کیمیاگری مدرن مستلزم تبدیل وام‌های مسکن درجه دو و پُر ریسک به محصولاتی با درجه‌ی AAA° بود که به اندازه‌ی کافی بی‌خطر بودند که حتی صندوق‌های بازنشستگی اقدام به نگهداری آنها می‌کردند . مؤسسات رتبه‌بندی با احترام از آنچه بانک‌ها انجام داده بودند یاد می‌کردند . سرانجام بانک‌ها مستقیماً درگیر فعالیت‌های پرخطر شدند . برای نمونه نه‌تنها درمورد دارایی‌های پرخطری که خلق می‌کردند همچون واسطه عمل کردند ، بلکه درحقیقت خود نیز اقدام به نگهداری از چنین دارایی‌هایی می‌کردند . احتمالاً بانک‌ها و مقامات نظارت کننده بر عملکرد آنها فکر می‌کردند که خود از ریسک‌های ناخوشایندی که برای دیگران ایجاد کرده بودند جان سالم به‌در برده‌اند ، اما زمانی که روز حساب فرا رسید ، وقتی که بازارهای مالی سقوط کردند ، مشخص شد که آنها نیز از اینکه دچار چنین ریسک‌هایی شده‌اند غافلگیر شده‌اند .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

°این درجه (AAA-rated products) به محصولاتی که به لحاظ اعتباری بالاترین سطح را دارند داده می‌شود -م
  • Zed.em
تنها شگفتی و تعجبی که در مورد بحرانِ اقتصادی سال ۲۰۰۸ وجود داشت این بود که بحران سبب شگفتی بسیاری از افراد شد ! به نظرِ تعداد کمی از ناظران ، این بحران دقیقاً به همان شکلی که باید اتفاق می‌افتاد اتفاق افتاد ، که نه‌تنها قابل پیش‌بینی بود که پیش‌بینی هم شده بود . یک بازارِ فاقد نظارت که لبریز از نقدینگی و نرخ‌های بهره‌ی پایین بود ، یک حباب جهانی در بخش املاک و مستغلات و دادن وام‌های درجه دویی که شتابان در حال افزایش بود ، همه‌‌ی این‌ها ترکیبی خطرناک بود . به این فهرست کسری مالی و تجاری ایالات‌متحده و انباشت متناظر ذخایر عظیم دلار در چین (تصویری که نشان دهنده‌ی یک اقتصاد جهانی نامتوازن است) را اضافه کنید ؛ روشن بود که اوضاع به‌طور وحشتناکی افتضاح بود .
تفاوت این بحران با انبوهی از بحران‌ها که پیش از آن طی ربع قرن گذشته رخ داده بودند این بود که بحران اخیر برچسب 'ساخت ایالات‌متحده‌ی آمریکا' را به خود گرفت . و درحالیکه بحران‌های قبل مهار شده بودند ، این بحرانِ ساخته شده در آمریکا ، به سرعت به دیگر نقاط جهان گسترش یافت . ما علاقه داشتیم کشور خود را به‌عنوان یکی از موتورهای رشد اقتصادِ جهانی و صادر کننده‌ی سیاست‌های اقتصادی بی‌نقص (و نه صادر کننده‌ی رکودهای اقتصادی) بدانیم . آخرین باری که ایالات‌متحده یک بحران عمده به خارج صادر کرده بود در دورانِ رکود بزرگ اقتصادی سال‌های دهه‌ی سی میلادی بود .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )
  • Zed.em
ممکن است این تصور ایجاد شده باشد که با بحران سال ۲۰۰۸ ، بحث بر سر بنیادگرایی بازار (تفکری که بر اساس آن بازارهای آزاد شده از هرگونه نظارت و کنترل ، به‌خودی خود می‌توانند کامیابی و رشد اقتصادی را تضمین کنند) به پایان رسیده باشد . تصور دیگر این است که دیگر هیچ‌کس (یا حداقل تا زمانی که خاطرات این بحران به گذشته‌ی بسیار دور سپرده نشود) ادعا نمی‌کند که بازارها خوداصلاح‌ کننده هستند و برای اطمینان یافتن از آنکه همه‌چیز خوب کار می‌کند می‌توانیم به رفتار مبتنی بر منافع شخصیِ فعالان بازار اعتماد کنیم .
کسانی که بنیادگرایی بازار به‌نفع آنها عمل کرد تفسیر متفاوتی ارائه می‌دهند . برخی می‌گویند که اقتصاد ما از آنچه که آنها یک اتفاق می نامند آسیب دید ، و همیشه اتفاقاتی از این‌دست رخ می‌دهد . هیچ‌کس تنها به‌خاطر یک تصادفِ اتفاقی پیشنهاد نمی‌کند که به‌طور کامل رانندگی را متوقف کنیم . آنهایی که چنین موضعی را اتخاذ می‌کنند از ما می‌خواهند که به سریع‌ترین شکل ممکن به شرایط قبل از سال ۲۰۰۸ بازگردیم . این افراد می‌گویند که بانکداران هیچ‌ کار اشتباهی نکرده‌اند . به بانک‌ها پولی که تقاضا می‌کنند را بدهید ، اندکی از سختی و شدت قوانین بکاهید ، درباره‌ی اینکه مقام‌های نظارتی نباید مجدداً به افرادی مانند برنی میداف° اجازه دهند که با حقه‌بازی از مهلکه فرار کنند چند سخنرانی جدی انجام دهید ، بر تعداد کلاس‌های اخلاق مدارس بازرگانی بیافزایید ، و به این‌ترتیب وضعیت مناسبی پیدا خواهیم کرد .
این کتاب استدلال می‌کند که مشکلات عمیق‌تر از این حرف‌ها هستند . طی بیست و پنج سال گذشته سیستم مالی ما ، که تشکیلاتی خودکنترل کننده تصور می‌شد ، بارها به‌کمک دولت از نابودی نجات پیدا کرده است . از اینکه این سیستم جان سالم به‌در برده است ، درسی غلط گرفته‌ایم : اینکه بازار مالی به‌خودی خود کار می‌کند . حقیقت این است که پیش از بحران اخیر نظام اقتصادی ما برای بسیاری از آمریکایی‌ها آنچنان هم خوب کار نمی‌کرد . برخی اوضاع خوبی داشتند ، اما این شرایطِ یک آمریکایی متوسط نبود .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

°برنی میداف یکی از بورس‌بازان مشهور وال‌استریت بود که در یک دوره‌ی کوتاه توانست ده‌ها میلیارد دلار از پول سهام‌داران بورس را غارت کند . به او لقب بزرگ‌ترین کلاه‌بردار قرن داده شد .م
  • Zed.em

در رکود اقتصادی بزرگی که از سال ۲۰۰۸ آغاز شد ، میلیون‌ها نفر در آمریکا و سایر نقاط جهان خانه و شغل خود را از دست دادند . تعدادِ به‌مراتب بیشتری از ترس و نگرانی اینکه اتفاق مشابه‌ای برای آنها بیافتد ، رنج کشیدند و تقریباً هرکس که برای دوران بازنشستگی خود یا تحصیل فرزندش پولی پس‌انداز کرده بود شاهد بود که به تدریج از ارزش این سرمایه‌گذاری‌ها کاسته می‌شود . زمانی که ده‌ها میلیون نفر بیکار شدند (فقط در چین بیست میلیون نفر بیکار شدند) و ده‌ها میلیون نفر گرفتار فقر شدند ، بحرانی که در آمریکا شروع شده بود به سرعت جهانی شد .
قرار نبود چنین اتفاقی بیافتد . علم اقتصاد مدرن با اعتقادی که به بازارهای آزاد و جهانی‌سازی داشت ، به همگان وعده‌ی موفقیت و کامیابی داده بود . تصور می‌شد که نظام اقتصادی جدید (همان نوآوری‌های حیرت‌انگیز چون حذف نظارت دولت -مقررات‌زدایی- و مهندسی مالی که نشانه‌ی مشخصه‌ی نیمه‌ی دوم قرن بیستم بود) که در بوق و کرنا شده بود ، مدیریت بهتر ریسک‌ها را ممکن می‌سازد ، امری که با خود پایان ادوار تجاری را به ارمغان می‌آورد . اگرچه ترکیب نظام اقتصادی جدید و علم اقتصاد مدرن نوسانات اقتصادی را از بین نبرده بود ، اما دست‌کم این نوسانات را مهار می‌کرد ؛ یا به ما چنین گفته شد .
[...]
این کتاب درباره‌ی جدال اندیشه‌ها است ، درباره‌ی اندیشه‌هایی که به سیاست‌های شکست خورده‌ای منتهی شده که باعث بحران کنونی شد و درباره‌ی درس‌هایی که از این بحران می‌گیریم . [...] اگرچه ممکن است جدال میان کاپیتالیسم و کمونیسم به پایان رسیده باشد ، اما اقتصادهای بازارمحور بسیار گوناگون و متنوع هستند و رقابت میان آنها با حدّت و شدّت ادامه دارد .
بر این باورم که بازارها در کانونِ هر نظامِ اقتصادی موفقی قرار دارند ، اما بازارها به خودی خود خوب کار نمی‌کنند . از این‌منظر ، همفکر اقتصاددان شهیر بریتانیایی جان مینارد کینز هستم که تأثیر او بسیار بهتر از مطالعه‌ی علم اقتصاد مدرن است . لازم است دولت ، نه‌فقط در نجات اقتصاد در زمانی که ساز و کار بازار با شکست مواجه می‌شود ، بلکه در اعمال کنترل و نظارت بر بازارها برای جلوگیری از انواع شکست‌هایی که به تازگی تجربه کرده‌ایم ، نقشی ایفا کند . نظام‌های اقتصادی به توازن میان نقش بازارها و نقش دولت (و نیز مشارکت مهمی از سوی نهادهای غیربازاری و غیردولتی) نیاز دارند . در بیست و پنج سال گذشته ، آمریکا چنین توازنی را از دست داد و این دیدگاه نامتوازن خود را با زور به سایر کشورهای جهان تحمیل کرد ‌.
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

  • Zed.em
خوالیو کورتاسار 
(آرژانتین ۱۹۱۴-۱۹۸۴)
خولیو کورتاسار از سال ۱۹۵۲ در پاریس می‌زیست و با ترجمه برای یونسکو گذران می‌کرد . اگرچه پانزده‌سال از بورخس جوان‌تر بود ، همزمان با استادش آوازه‌ای عالم‌گیر یافت . رمان کورتاسا با عنوان 'لی‌لی بازی' (۱۹۶۳) آغازگر دوره‌ای بود که به "شکوفایی رمان آمریکای لاتین" مشهور شد . در این‌دوره آثار بورخس در کنار نویسندگان جوان‌تر همچون ماریو بارگاس یوسا ، کارلوس فوئنتس و گابریل گارسیا مارکز به جهانیان معرفی شد . ویژگی نوشته‌های کورتاسار طنز و طیبت و بذله‌گویی گستاخانه بود . او آدمی جهان‌وطن با رسم و راهی نامتعارف بود و هواداری‌اش از آرمان‌های چپ بیشتر برخاسته از هیجان و عاطفه بود نه تفکر و تأمل . غولی آرام و شوخ‌طبع با یک و هشتاد و چند سانتی‌متر قد و تخیلی تیز و سرشار که از استادان بی‌بدیل داستان کوتاه بود . تا سال ۱۹۶۳ و پیش از رمان لی‌لی بازی ، کورتاسار سه مجموعه‌ی داستان کوتاه منتشر کرده بود : (۱۹۵۱) Bestiary و (۱۹۵۸) End of the Game و (۱۹۵۹) Weapons . از آن‌پس نیز مجموعه‌های دیگری منتشر کرد که مشهورترین‌شان (۱۹۶۶) All Fires the Fire بود و نیز رمان‌هایی از جمله (۱۹۶۸) A Model Kit ,62 و (۱۹۷۳) Manual Manual . کوتاسار فریفته‌ی هرچیز خیالی و ناشناخته بود و این را از بورخس به عاریت گرفته بود و نیز از سوررئالیست‌ها . آنچه در نوشته‌هایش پیوسته مشاهده می‌شود تکرار مکان‌ها و رویدادها است و احساس آشناپنداری که تمایز میان شهرها ، تمدن‌ها و دوران‌ها را مخدوش می‌کند . در داستان 'طاقباز در شب' دو انسان یکی در زمان حاضر و دیگری در دوران تمدن آزتک ، خواب یکدیگر را می‌بینند ، کدام‌یک از این دو واقعی هستند ؟
¤¤¤
و در اوقاتی خاص به شکار دشمنانشان می‌رفتند 
و آن را جنگ شکوفه‌ها° می‌نامیدند .
[...]
اول یک‌جور گیجی و سرگشتگی بود ، مثل سردرگم شدن آدمی که همه‌ی حواسش ، یک‌لحظه‌ی کرخ و درهم‌ریخته شده را ، در وجود خودش حبس می‌کند . متوجه شد که دارد توی ظلمتی بی‌امان می‌رود ، هرچند ظلمت آسمان بالای سرش که کاکل درختان خط‌خطی‌اش کرده بود ، کم‌رنگ‌تر از جاهای دیگر بود . با خود گفت : "کوره‌راه ، از کوره‌راه پرت افتاده‌ام ." پاهایش در لجه‌ای از برگ و گل فرو رفت و از آن به‌بعد هر قدمی که برمی‌داشت شاخه‌ها و بوته‌ها مثل شلاق بر دنده‌ها و پاهایش می‌کوبید . خسته و نفس‌بریده ، با وجود ظلمت و سکوت ، دانست که دورش را گرفته‌اند . پس چمباتمه زد و گوش تیز کرد . شاید کوره‌راه همان نزدیکی‌ها بود و با اولین پرتو روز می‌توانست دوباره پیدایش کند . فعلاً هیچ‌چیز نبود که در پیدا کردنِ آن کمکش کند . دستی که بی‌اختیار قبضه‌ی کارد را چنگ زده بود ، مثل عقرب آرام آرام بالا رفت تا به تعویذی رسید که به گردنش آویخته بود . بی‌آنکه لب از لب باز کند ، من‌من کنان دعای توسل ذرت را که اسباب احضار ماه پربرکت بود نجوا کرد و همچنین دعای توسل به اعلی‌ علّیین ، آن‌که مقّسم مایملک موتکاها بود . در همان‌لحظه حس کرد تا قوزک پا در گل فرو می‌رود ، منتظر ماندن در ظلمت آن بیشه‌ی انبوه کم‌کم برایش تحمل‌ناپذیر می‌شد . جنگ‌شکوفه‌ها از اول ماه آغاز شده بود و حالا سه‌روز و سه‌شب بود که ادامه داشت . اگر می‌توانست همان کوره‌راه را بگیرد و از زمین‌های باتلاقی بگذرد و خودش را به اعماق جنگل برساند ، شاید جنگجوهای آزتک ردّش را گم می‌کردند . به‌ فکرِ اسیران فراوانی افتاد که تا حالا گرفته بودند . اما تعداد اسیران مهم نبود ، مهم ایام مقدس بود . شکار ادامه می‌یافت تا وقتی کاهن اعظم فرمان بازگشت بدهد . هر چیز برای خودش تعداد و حد و مرزی داشت و این‌همه در محدوده‌ی همان ایام مقدس ، و حالا او بود و شکارچیان ؛ او این‌طرف ، آن‌ها آن‌طرف .
فریادها را شنید و کارد به‌دست بلند شد . انگار آسمان آتش گرفته بود ، مشعل‌ها را دید که میان شاخه‌ها ، در چندقدمی او تکان می‌خوردند . بوی جنگل تحمل‌ناپذیر شده بود و وقتی اولین‌ فرد از دشمن به‌رویش جهید و گلویش را گرفت ، تیغه‌ی کارد سنگی را تا قبضه در سینه‌ی او فرو برد و لذتی گنگ در خود احساس کرد . حالا دیگر مشعل‌ها و فریادهای شادی دوره‌اش کرده بود . فقط توانست یکی دو بار با کارد هوا را زخم بزند ، بعد ریسمانی از پشت گرفتارش کرد .
[...]
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°جنگ شکوفه‌ها عنوانی بود که آزتک‌ها به نوعی جنگِ آیینی داده بودند که طی آن دشمنان را برای قربانی کردن اسیر می‌کردند .م
  • Zed.em
خوان خوسه آرئولا
(مکزیک ۱۹۱۸- )
خوان خوسه آرئولا ، نویسنده‌ی مکزیکی ، همچون خورخه لوئیس بورخس به داستان کوتاه روی آورد ، اما دستی در نوشتن رمان نیز آزمود که حاصل آن کتابی با عنوان (۱۹۶۳) La feria است . مجموعه داستان‌های کوتاه او کتابی با عنوان (۱۹۵۲) Confabulario است که ترجمه‌ی انگلیسی آن با عنوان Confabulario and Other Inventions تاکنون چندین‌بار ، و هربار با افزوده‌هایی به چاپ رسیده است . آرئولا در تئاتر نیز مطالعاتی دارد و از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۶ با کمدی فرانسز همکاری کرده است . مهمترین ویژگی آثار آرئولا طنز و خوش‌طبعی او است . او بیش از هرچیز مشتاق آن است که مواعید تحقق نیافته‌ی تکنولوژی مدرن و فراورده‌های فرعی و هول‌آور آن را دست بیاندازد . از این حیث ، آرئولا کافکایی است خوش‌طبع‌تر و با زبانی گزنده‌تر . داستان کوتاهِ سوزن‌بان از نوشته‌هایی است که ویژگی‌های کار آرئولا را به‌خوبی نشان می‌دهد . برخی آن‌را سربه‌سر گذاشتن با راه‌آهن مکزیک شمرده‌اند و برخی انتقاد از کل جامعه‌ی مکزیک . داستان می‌تواند هر دوی اینها باشد ، علاوه بر آن می‌تواند تمثیلی از جامعه‌ای با تکنولوژی مدرن را تصویر کند و بسا که کل عالم را ، عالمی که در آن هر کاری درنهایت به دستِ کارگزارانِ فرودست ، "خدایانی دون‌پایه"° ، به‌انجام می‌رسد .
¤¤¤
[...]
- منظورم این است که به‌خاطر اوضاع فعلی ، قطار پر است از جاسوس . این جاسوس‌ها که بیشترشان داوطلب هستند ، خودشان را وقف بالا بردن روحیه‌ی سازندگی شرکت کرده‌اند . گاهی اوقات آدم ملتفت نیست چه می‌گوید ، فقط حرفی می‌زند تا چیزی گفته باشد . اما این جاسوس‌ها تا لب تر کنی ته‌ و توی حرفت را درمی‌آورند ، حتی اگر حرفت ساده‌ترین حرف باشد . اینها ازشان برمی‌آید که یک اظهارنظر ساده را جوری پیچ و تاب بدهند که یک جرم درست و حسابی از توش دربیاد . اگر یک‌کم پات را کج بگذاری ، تر و فرز بازداشتت می‌کنند . آن‌وقت ای‌بسا که تمام عمرت را توی واگنِ زندان بگذرانی ، البته اگر تو ایستگاهِ عوضی پیاده‌ات نکنند و توی جنگل گم و گور نشوی . وقتی سوار شدی خودت را بسپار به خدا ، تا می‌توانی کمتر بخور و مبادا پا به سکوی ایستگاه بگذاری ، اِلّا وقتی که یک آدم آشنا را ببینی .
- آخر من که در 'ت' آشنایی ندارم .
- خب ، پس باید خیلی خیلی احتیاط کنی . به‌ات بگویم ، توی راه خیلی چیزها هست که گولت می‌زند . اگر از پنجره به بیرون نگاه کنی ممکن است بعضی خیالات به‌سرت بزند . شیشه‌های قطار را جوری ساخته‌اند که مسافر را به‌هزارجور فکر و خیال می‌اندازد . حتماً هم لازم نیست آدمِ ضعیف‌النفسی باشی تا گولِ آنها را بخوری . یک دستگاه‌هایی هست که کلیدش توی خود لکوموتیو است ، این دستگاه‌ها جوری سر و صدا راه می‌اندازند و قطار را تکان می‌دهند که تو فکر می‌کنی قطار دارد حرکت می‌کند ، اما ممکن است هفته‌ها و هفته‌ها درجا ایستاده باشد ، و مسافرها که از پنجره نگاه می‌کنند کلی منظره‌های قشنگ را ببینند که از جلوی چشمشان رد می‌شود .
- آخر این‌کار چه فایده‌ای برایشان دارد ؟
- مدیریت تمام این‌کارها را می‌کند تا مسافرها کمتر دلشوره داشته باشند و احساس کنند که واقعاً دارند حرکت می‌کنند . امیدشان این است که مسافرها بالأخره یک‌روز طوری بار بیایند که خودشان را به‌دست تقدیر بسپارند ، خودشان را بسپرند به‌دست توانای مدیران راه‌آهن ، و دیگر به این فکر نباشند که به کجا می‌روند و از کجا می‌آیند .
[...]
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°بیشتر داستان‌های بورخس آمیخته به طنزی سنگین و عمیق است ، چنانکه گویی ، به‌گفته‌ی خودش : "دنیا آفریده‌ی خدایی دون‌پایه است ."
  • Zed.em
استبان اِچه‌وریا 
(آرژانتین ۱۸۰۵-۱۸۵۱)
اگرچه شهرت استبان اچه‌وریا بیشتر به‌سبب فعالیت‌های روشنفکرانه و سیاسی او است ، این نویسنده‌ی آرژانتینی یکی از مهمترین نویسندگان آمریکای لاتین نیز هست و داستان کوتاه 'کشتارگاه' که در این مجموعه آورده‌ایم نقطه‌ی عطفی در تاریخچه‌ی داستان کوتاه آمریکای لاتین به‌شمار می‌رود . اچه‌وریا در شمار آن جوانان آرژانتینی بود که 'انجمن ماه مه' را بنیاد نهاد . امید ایشان این بود که این انجمن ادبیاتی ملی پدید آورد که واقعیت‌های آرژانتین را بازتاب بخشد . اچه‌وریا که چهار سال (۱۸۲۵-۱۸۳۰) از دوره‌ی شکل‌گیری شخصیت خود را در پاریس گذرانده بود روحیه‌ای رومانتیک داشت و از حامیان آن جنبش فکری شد . او در بازگشت به میهن همه‌ی تلاش خود را وقف آن کرد که دیکتاتوری روساس° را سرنگون کند . در سال ۱۸۴۱ به کشور مجاور آرژانتین ، اروگوئه ، تبعید شد و در همانجا درگذشت . شعر بلندِ 'اسیر' که داستان زنی سفیدپوست است که سرخپوست‌ها او را می‌دزدند ، از بهترین روایت‌های قرن نوزدهم آمریکای لاتین است . 'کشتارگاه' در حدود سال ۱۸۳۸ نوشته شد اما سی‌سال بعد انتشار یافت ، بنابراین بازتاب سیاسی آنی نداشت ، اما بعدها در شمار مهم‌ترین داستان‌های نوشته شده در آمریکای لاتین جای گرفت . آغاز آن که وقایع‌نامه‌های دوران استعمار را سرمشقی برای داستان‌نویسی قلمداد می‌کند ، درواقع به‌نوعی پیش‌بینی رابطه‌ای است که میان تاریخ آمریکای لاتین و داستان وجود دارد . اما اهمیت کشتارگاه بیشتر از آن‌رو است که برخورد میان تمدن و توحش را نشان می‌دهد ، یعنی همان چیزی که سارمینتو°° در بطن فرهنگ آمریکای لاتین تشخیص داده بود . اگر از این دیدگاه بنگریم ، کشتارگاه یک تمثیل سیاسی است . در اینجا نویسنده (اچه‌وریا) ، روساس را به حمایت از دار و دسته‌ی اوباشی متهم می‌کند که به جان جوانان فرهیخته می‌افتاند . درعین‌حال در کشتارگاه این آدم‌کشی صورتی آئینی می‌یابد ، داستانِ نوعی قربانی کردن که گویی خاستگاهی مذهبی دارد .
¤¤¤
اگرچه این حکایت ماجرایی تاریخی است ، این نگارنده قصد ندارم به سیاق مورخان اسپانیایی که علی‌القاعده می‌بایست سرمشق ما باشند ، در سرآغاز حکایت از کشتی نوح سخن بگویم و تا هفت‌پشت آباء و اجداد او را برای شما بشمارم . اجتناب از سرمشقِ آن مورخان دلایل بسیار دارد که من برای پرهیز از درازگویی از آن می‌گذرم و به ذکر این نکته بسنده می‌کنم که این ماجرا در دهه‌ی ۱۸۳۰ در عصر مسیحیت رخ داده است . این را نیز بگویم که آن ایام ، ایام پرهیز بود ، یعنی زمانی که گوشت در بوئنوس‌آیرس کمیاب می‌شود ، چراکه کلیسا به پیروی از اندرز اپیکتتوس که فرموده است : "بردبار باش و پرهیزکار ." جهازهاضمه‌ی مؤمنان را به صوم و امساک فرمان می‌دهد ، که گفته‌اند اکل‌لحم گناهی است سهم ، و به تقویت نفس‌اماره می‌انجامد . از آنجا که حکم کلیسا از روز ازل و به مشیت الهی بر وجدان و شکم ، که هرگز و هرگز تعلق به فرد ندارد ، نافذ بوده است پس در عالم هیچ چیز عادلانه‌تر و معقول‌تر از آن نیست که کلیسا چیزی را بر آدمیان حرام کند که هم زیان‌بار است و هم مایه‌ی ادبار .
از آن‌طرف عاملان و مقسمان گوشت که فدرالیست‌هایی متعصب و طبعاً کاتولیک‌هایی مؤمن بودند ، چون یقین داشتند اهالی بوئنوس‌آیرس ، آنگاه که صحبت از تن دادن به هر قید و بند باشد مردمانی رام و سربه‌راه می‌شوند ، در ایام پرهیز تنها آن تعداد گاو پرواری را به کشتارگاه می‌فرستادند که برای سدجوع کودکان و بیماران ، که از فرمان پاپ مستثنی شده بودند ، کافی بود . زیرا آن کاتولیک‌های مؤمن هرگز به انباشتن شکم ملحدان و مرتدان (که چون علف هرز در همه جا پراکنده‌اند) رضایت نمی‌دادند ، چراکه این جماعت همیشه ید طولایی در سرپیچی از حکم تحریم گوشت دارند و با این سرمشقِ بد خلایق را به گمراهی می‌کشانند .
باری در آن ایام ، باران بی‌حد و فراوان از آسمان می‌بارید . راه‌ها پوشیده از آب شده بود و در هر باتلاق و آبکند آب چندان جمع شده بود که غوطه و شنا را کفایت می‌کرد و در معابرِ شهر سیل‌آبه‌ای گل‌آلود جریان داشت . شاخابه‌ای غرّان و هول‌انگیز از شطّ باراکاس هجوم آورد و با قوت و حشمت تمام دامنه‌های بلند آلتو را غرقه در آبِ تیره و گل‌آلود کرد [...] گفتی که طوفان نوح بارِ دیگر آدمیان را نشان کرده است . همه‌ی پارسایان از زن و مرد گریان شدند و روز و شب دست به دعا برافراشتند . در کلیسا واعظان نعره برمی‌داشتند و منبر را زیر ضربات مشت خود به ناله درمی‌آوردند . هشدار می‌دادند که روز داوری فرارسیده و آخرالزمان نزدیک است . خشم خدا بر زمین نازل شده و این سیلاب گل‌آلود تجلی آن است . وای بر شما گناهکاران بدبخت . وای بر شما وحدت طلبان* فاسق که کلیسا و قدیسان را به مسخره می‌گیرید و کلام تبرک‌دیدگان از خداوند را حرمت نمی‌گذارید . وای بر شما که در پای محراب زانو نمی‌زنید و رحمت خداوند را طلب نمی‌کنید . اینک آن‌ساعت که به عبث دندان بر هم بسایید و به یاوه استغاثه کنید ، فسق و فجور شما ، الحاد و ارتداد شما و کفرگویی شما بلای آسمانی را بر ما نازل کرده است . عدالت و خدای فدرالیست‌ها شما را گرفتار ملعنت کند .
زنان درمانده امان کلیسا را بریده بودند ، و چنانکه می‌شد انتظار داشت ، این فاجعه را به گردن وحدت‌طلبان می‌انداختند .
اما باران سیل‌آسا همچنان می‌بارید و آب همه‌جا را فرامی‌گرفت و پیشگویی واعظان درست از آب درمی‌آمد . ناقوس‌ها به فرمان مُنجیِ** کاتولیک‌تر از همه ، که دیگر آرام و قرار از کف داده بود نوایی حزین سر داده بودند . مردمان لاابالی و بی‌ایمان ، یعنی همان وحدت‌طلبان ، از رؤیت آنهمه چهره‌ی مصیبت‌زده و نادم ، و از شنیدن آنهمه شیون و فریاد به هراس افتاده بودند .
[...]
اما از اینهمه که گفتیم چیزی که به حکایت ما مربوط می‌شود ، این است که به علت زیرآب ماندن همه چیز ، کشتارگاه پانزده روز تمام یک رأس گاو هم به‌خود ندید ، درنتیجه ظرف یکی دو روز همه‌ی گاوهای کشاورزان حومه‌ی شهر و حتی گاوهای گاری‌های آبکش به‌مصرف اهالی رسید .
[...]
در کشتارگاه از هزاران هزار موشی که به آنجا پناه برده بودند یکی هم باقی نماند . همه‌شان یا از گرسنگی مردند یا باران بی‌امان در سوراخشان ریخت و غرقه‌ی دریای هلاک شدند .
[...]
حکومتِ منجی که ناگفته پیدا است در حکم پدر مردم بود ، نگران شد ، چراکه معتقد بود همه‌ی این آشوب‌های درونی و بیرونی ، خبر از انقلاب می‌دهد و کار وحدت‌طلبان بی‌تمدن است که به فرموده‌ی واعظان فدرالیست هرزگی‌ها و فسق و فجورشان بلای سیل را بر مردم نازل کرده . پس حکومت دست به کار شد و عُمّال خود را به سراسر شهر روانه کرد و سرانجام برای آرام کردن شکم‌ها و وجدان‌ها ، از سر عقل و تقوا حکم صادر کرد که بی‌هیچ تأخیر و بی‌اعتنا به سیل ، گاوها را روانه‌ی کشتارگاه کنند .
در پی این حکم روز شانزدهم از ایام قحط گوشت و در آستانه‌ی عید قدیسه دولورس ، گله‌ای مرکب از ۵۰ گاوِ پرواری ، شناکنان از بورگوس گذشتند و به کشتارگاه آلتو رسیدند . البته با توجه به اینکه مصرف روزانه‌ی گوشت شهر ۲۵۰ الی ۳۰۰ گاو بود و دست‌کم یک‌سوم مردم شهر از تجویز کلیسا در اکل‌لحم استقبال کردند ، این تعداد گاو چیزی نبود . عجبا که در یک شهر می‌شود شکم‌هایی ممتاز باشند و شکم‌هایی تابع قانون تخطی‌ناپذیر ، و کلیسا کلید همه‌ی شکم‌ها را در دست داشته باشد .
اما اگر باور کنیم که شیطان همراه گوشت وارد بدن می‌شود و کلیسا قدرت آن را دارد که افسونش را باطل کند ، این‌همه چندان عجیب نخواهد بود . مسئله این است که آدم را تبدیل به ماشینی کنند که محرک اصلی او نه اراده‌ی آزاد که خواست کلیسا و حکومت باشد . شاید روزی برسد که نفس کشیدن ، راه رفتن و حتی گپ زدن با دوستی ، بی‌رخصت مقامات عالیه ممنوع باشد .
[...]
اولین گاو ذبح شده را به پیشگاه منجی تقدیم کردند که کُشته‌مرده‌ی کبابِ راسته بود .کمیته‌ای از قصابان این هدیه را به‌نام فدرالیست‌های کشتارگاه به حضورش بردند و شفاهاً نیز امتنان بی‌حد از حکم حکومت و انزجار مؤکد از وحدت‌طلبان وحشی ، آن دشمنان خالق و مخلوق را اعلام کردند ‌. منجی نیز در پاسخ به خطابه‌ی آتشین آنها ، لعنت فراوان نثار هرچه وحدت‌طلب کرد و مراسم با زنده‌باد و مرده‌باد فراوان از دهان ناظران و حاضران به‌خوبی و خوشی ختم شد .
[...]
باری آن روزها دوره‌ای بود که قصاب‌های کشتارگاه با شلاق برای فدراسیون روساس تبلیغ می‌کردند و آسان می‌توان حدس زد که چه‌نوع فدراسیونی از کله و کارد آن‌ها بیرون می‌آمد . آنها (بنابر آموزش منجی و حامی برادری) آماده بودند تا به هر کسی که چاقوکش و دزد نبود ، و به هر کس که شریف و خوش‌قلب بود ، و به هر میهن‌پرست و هر هوادار شریف روشنگری و آزادی ، انگ وحدت‌طلبی بزنند ؛ و از داستانی که نقل کردیم روشن می‌شود که مرکز ستاد فدرالیست‌ها در کشتارگاه بود .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°خوان مانوئل روساس (۱۷۹۳-۱۸۷۷) دیکتاتور آرژانتینی ، از حزب فدرالیست .م
°°دومینگو فائوستینو سارمینتو (۱۸۱۱-۱۸۸۹) نویسنده‌ی آرژانتینی و از مهمترین چهره‌های سیاسی ، ادبی و اجتماعی آمریکای لاتین و از نویسندگان تأثیرگذار این قاره .م
*گروهِ ترقی‌خواه (Unitarian) ، در مقابل حزب فدرالیست روساس .م
**منظور روساس است .م
  • Zed.em
در سال ۱۹۲۲ 'هفته‌ی هنرِ مدرن' در سائوپائولو برگزار شد و جنبش بدنامِ Antropófagos (آدم‌خواران) سر بر کرد که آدم‌خواری را به‌عنوان صورتِ نهایی عصیان ، و بزرگداشتِ فرهنگ بومی تبلیغ می‌کرد .خوشبختانه ، این‌همه ادا و اطواری بود با رنگ و بوی کارناوال ، که مشهورترین شیوه‌ی خوش‌گذرانی ، شادمانی و کنار نهادن هنجارهای اجتماعی در برزیل است ؛ بنابراین کسی در آن ایام خورده نشد !!
تلاقی کارناوال و جنبش پیشرو ، برنامه‌ی مدرنیست‌ها را برای کشف نحوه‌ی بیانی به‌راستی برزیلی مشخص می‌کند . جنبش پیشرو آثاری عمده در قالب داستان پدید آورد که نمونه‌ی آن (۱۹۲۸) Mucanaìma نوشته‌ی ماریو دِ آندراده بود ، رمانی که قهرمان آن موجودی نازپرورده ، کاهل و هرزه‌گو ، درواقع نماینده‌ی خود کشور است و ترکیبی است از اسطوره‌های اقوام گوناگونی که جامعه‌ی برزیل را تشکیل می‌دهند .
درعین‌حال ، چنانکه اشاره کردیم ، رمان شمالِ شرقی برزیل با نگاهی رئالیستی تلاش و عذاب مردم فقیر را در روستاهای فلاکت‌زده‌ی این کشور تصویر می‌کرد . نویسندگان اینگونه آثار با گرایشِ جهان‌وطنیِ مدرنیست‌ها مخالف بودند .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )
  • Zed.em
یکی از مهمترین وظایفی که بعد از استقلال ، برعهده‌ی روشنفکران آمریکای لاتین نهاده شد ابداع گذشته بود . سال‌های سلطه‌ی استعمار را چگونه می‌شد به حکایتی درباره‌ی خاستگاه ملت تبدیل کرد . در این میان هیچکس بهتر از ریکاردو پالما بنیانگذار و رئیس دیرپای کتابخانه‌ی ملی پرو (یعنی همان مقامی که بورخس بعدها در آرژانتین به‌دست آورد) قادر به ساختن گذشته نبود . شگرد پالما تمرکز بر جنبه‌های جذاب و دلپذیر دوران استعمار بود ، به‌همان شیوه که نویسندگان فعال در 'طرح‌های رنگین محلی' توصیفاتی خوش آب و رنگ درباره‌ی بخش‌هایی از واقعیت آمریکای لاتین می‌نوشتند . این راهی بود برای زدودن بسیاری عناصر نامطلوب از آن جامعه‌ی اقتدارطلب و لایه‌لایه . همچنین شیوه‌ای بود برای نشان دادن ، و حتی شادمان شدن از برخی امکانات بازداشته‌ی آمریکای لاتین در طول تاریخ ، که سبب شده بود این منطقه در برابر مدرنیزاسیون مقاومت کند یا از آن بی‌خبر بماند . کتاب مشهور پالما Tradiciones peruanas در طرح‌های دلنشین خود ، ایمان مذهبی و نیز ساده‌دلی مردم عادی را تصویر می‌کند ؛ یعنی اعتقاد قرون‌وسطایی به معجزاتی که درواقع نطفه‌ی روندِ جدیدِ داستان‌نویسی آمریکای لاتین ، یعنی 'رئالیسم جادویی' بود .
[...]
دو گرایش ناسازگار در نخستین دهه‌ی قرن بیستم در داستان کوتاه مدرن پدید آمد . از این‌دو ، یکی به تجربه‌ورزی در قالب (فُرم) توجه داشت که در نهایت به حرکتی پیشرو (آوانگارد) انجامید . دیگری با جنبش سیاسی پیوند بست و به‌صورت تداوم رئالیسم قرن نوزده ، بخشی از داستان منطقه‌ای (Regionalist) شد . برخورد این دو گرایش با هم در آمریکای اسپانیایی‌زبان ، گرایشی را پدید آورد که به "رئالیسم جادویی" شهرت یافت ؛ اما از پیامدهای دیگر این برخورد به‌تصویر درآمدن "واقعیت شگفت‌انگیز" آمریکا نیز بود . در تمام این نوشته‌ها خواننده هنوز می‌توانست ، در معنایی وسیع ، آن دوگانگی میان تمدن و توحش ، شهر و روستا ، نواحی ساحلی و جنگل (در یک کلام همزیستی پرالتهاب مدرن و ماقبل مدرن در آمریکای لاتین) را مشاهده کند .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )
  • Zed.em
... دانگیرا° درعین‌حال بسیاری از داستان‌های تائینو را که در واقع فرضیه‌ی پیدایش کیهان است ، گردآورده و شباهت‌های آنها را با اساطیر کلاسیک نشان داده است . او با این مشاهدات موضوعی را مطرح کرد که حتی امروز مایه‌ی دردسر فیلسوفان و انسان‌شناسان شده و آن موضوع این است که آیا 'اسطوره' پدیده‌ای کلی است که با داستان‌های مشابه در مناطق جداگانه‌ی جهان نقل می‌شود ؟ آیا یک ذهنیتِ جهانی در این داستان‌ها یافت نمی‌شود ؟ در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم اجزای چیزی که بعدها ادبیات آمریکای لاتین شد (و از قضا به‌دست این اومانیست شایسته به لاتین نوشته شد) در نوشته‌های تأثیرگذار دانگیرا فعال شده بود .
[...]
دنیای جدید ، فقط از دیدگاه اروپاییان "جدید" بود . مردم بومی آنجا قرن‌ها قبل از آنکه کشتی‌های کریستف کلمب در آن صبح دوران‌ساز ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ در افق این منطقه پدیدار شوند ، برای هم قصه می‌گفتند . قصه‌های آنان مانند داستان‌های عهدعتیق و اساطیر کلاسیک ، درباره‌ی منشأ جهان و انسان بود و شامل قصه‌هایی درباره‌ی آشوب‌های کیهانی ، زنای محارم ، خشونت ، خیانت ، کشمکش‌های شاهان و مهاجرت‌های بزرگ می‌شد . این داستان‌ها وسیله‌ای بود برای تجسم بخشیدن به جهان و چاره‌گری واقعیت‌های تلخ و تندی که زنان و مردان در هرکجا با آن رودررو می‌شدند ، یعنی تقدیر ، مرگ ، عروج به عالم بالا و سازماندهی زندگی اجتماعی . از بی‌اعتباری عشق ، خواه عشقِ پدر-فرزندی و خواه عشق جسمانی ، سخن می‌گفتند . از رفتن و آمدن نسل‌ها ، ترس از پدیده‌های طبیعی و مسائلی در مورد دانش و قداست . برخی از کشیشان ، خشمگین از رفتار فاتحان با این مردم که به غلط "هندی" (Indian) نامیده می‌شدند ، این داستان‌ها را جمع کردند و به‌صورت مکتوب درآوردند تا ثابت کنند که این مردمان از نژادِ انسان و از فرزندان خدای مسیحیان‌اند . تازگیِ این داستان‌ها اغلب حیرت‌آور بود اما بداعت فرهنگ اروپایی ، خاصه مسیحی ، برای بومیان منطقه از این نیز بیشتر بود .
داستان‌های اروپایی و آمریکایی ، سرانجام با هم درآمیخت ، زیرا بومیان ، هرکدام با صداقتی کمتر یا بیشتر و اغلب به سبب وحشت از سبوعیتِ ناگفتنی فاتحان ، آئین جدید را پذیرفتند . این فرآیند بار دیگر تکرار شد ، آنگاه که آفریقایی‌ها به‌عنوان برده به مناطق گوناگون دنیای جدید ، خاصه کارائیب و برزیل پای نهادند . روش‌های گوناگون گردآوری داستان که آن کشیشان ابداع کردند هنوز هم رواج دارد . ما برخی از داستان‌های این مجموعه را وامدار کشیشان اوایل دوران استعمار ، و سپس وامدار انسان‌شناسان هستیم ، زیرا تا پیش از ورود اروپاییان هیچ‌نوع کتابتی در دنیای جدید وجود نداشت . مشکلاتی که در این فرآیند گردآوری پیش می‌آمد (مشکلات سیاسی ، اخلاقی و ادبی) اغلب در بافت داستان‌ها ، خاصه در داستان‌های دوران جدید ، جای می‌گرفت .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°پتر مارتیر دانگیرا (۱۴۹۵-۱۵۲۶) نخستین مورخ دنیای جدید و نیز گردآورنده‌ی آمریکانا (هم درباره‌ی صنایع‌دستی و هم درباره‌ی فرهنگ مردمان بومی آمریکای لاتین)
  • Zed.em
[در سیستمِ آلمان هیتلری] وظیفه‌ی نخبگان حاکم بود که تصمیمات را رأساً بگیرند ، سپس از طریق تبلیغات به توده‌ها اطلاع دهند که این تصمیماتِ خردمندانه [!!] اتخاذ شده است ؛ توده‌ها در مقابل ، وظیفه‌ای جز دنباله‌روی نداشتند . توده‌ها چه نقشی را بهتر از این می‌توانند برعهده گیرند ؟ مگر نه این است که توده‌ها نادان‌اند و توان اندیشیدن ندارند ؟ ما این الگو درباره‌ی نقش اقناع در جامعه را قبلاً دیده‌ایم . ارسطو دلیل می‌آورد که برای تعلیم کسانی که به‌طور کامل نمی‌توانند استدلال کنند ، بهترین شیوه اقناع آنان است . تبلیغات وسیله‌ای برای انتقال 'حقیقت' به افراد نادان است .
گرچه این الگوی اقناع ممکن است کم و بیش مُعَرف هر جامعه‌ای در یک مقطع زمانی خاص باشد ، اما نمی‌توان آن‌را یک نتیجه‌ی گریزناپذیر تلقی کرد . سوفسطایی یونانی ، پروتاگوراس ، برای اقناع نقش دیگری قائل بود . او معتقد بود که در جریان مباحثه‌ی محاسن و معایب ، هر اقدام عملی را می‌توان روشن‌تر کرد . بنیانگذاران اولیه‌ی دولت ایالات متحده به‌درستی تشخیص داده بودند که هیچ‌طرفی نمی‌تواند به‌تنهایی همه‌ی حقیقت را در انحصار خود داشته باشد ؛ جامعه از منافع رقیب تشکیل شده است . تدوین قانون اساسی ایالات متحده و ایجاد نظام 'نظارت و موازنه' اقدامی بود در جهت جلوگیری از کسب سلطه‌ی مطلق از سوی هر گروهی و فراهم کردن امکان تبادل نظر و حل و فصل اختلافات .
با این همه ، خطرناک‌ترین جنبه‌ی تبلیغات نازی این مفروض است که حقیقتی مطلق وجود دارد و نخبگان حاکم از موهبت دانستن آن حقیقت برخوردارند .
عصر تبلیغات ( آنتونی پراتکانیس و الیوت آرونسون )
  • Zed.em
... معبدهای اصلی یونانی همیشه ابعاد انسانی را مراعات می‌کردند و به بازدید کننده احساسی را می‌دادند که در این گفته‌ی پروتاگوراس نهفته است : "میزانِ هر چیز انسان است ."
عصر تبلیغات ( آنتونی پراتکانیس و الیوت آرونسون )
  • Zed.em
گزینش اخبار ، شروع عمل تبلیغات است . والتر لیپمن درجایی اظهار داشته است :
"بدون نوعی سانسور ، تبلیغات به‌مفهوم دقیق کلمه غیرممکن است . برای تبلیغات باید بین مردم و رویدادها حائل وجود داشته باشد . پیش از اینکه کسی بتواند یک محیط کاذب ایجاد کند که به اعتقادش عاقلانه یا مطلوب است ، دسترسی به‌محیط طبیعی باید محدود شود . زیرا گرچه آنان‌که دسترسی مستقیم [به‌اطلاعات واقعی] دارند می‌توانند آنچه‌را که می‌بینند غلط برداشت کنند ، اما هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند تصمیم بگیرد که آنان چگونه باید برداشت غلط بیابند ، مگر آنکه او بتواند تصمیم بگیرد آنان به‌کجا و به چه نگاه می‌کنند ."
هر فرد انقلابی یا فردی که قرار است رهبر شود نیک می‌داند که یکی از عاجل‌ترین هدف‌ها تسلط بر منبع خبری مردم است .
عصر تبلیغات ( آنتونی پراتکانیس و الیوت آرونسون )
  • Zed.em
رابرت اِنتمن معتقد است که به‌رغمِ افزایش چشمگیر فرصتِ کسب اطلاعاتِ بیشتر در مورد امور سیاسی در آمریکا ، طی ۲۰ سالِ اخیر ، علاقه و شناخت آمریکاییان درباره‌ی اینگونه امور افزایش نیافته است ، احتمالاً حتی در این‌دوران کاهش هم داشته است . عامه‌ی مردم ، مطبوعات و رهبران سیاسی در یک دور باطل گیر افتاده‌اند . برنامه‌های خبریِ پیچیده و عالمانه مستلزم مردمی علاقه‌مند و آگاه است . در شرایطِ فقدان مخاطبان تحصیل‌کرده ، روزنامه‌نگاران و رهبران سیاسی باید پیام‌های خود را ساده کنند و در قالب "برنامه‌های تفریحی" ارائه دهند ، درنتیجه به‌نوبه‌ی خود از پیچیدگی فکری عامه‌ی مردم بکاهند . پیامد این جریان ممکن است ، بدانگونه که اِنتمن در کتاب خود اظهار می‌دارد ، یک 'دموکراسی بدون شهروند' باشد .
عصر تبلیغات ( آنتونی پراتکانیس و الیوت آرونسون )
  • Zed.em