aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

امنیت قضایی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ، یا به عبارت دیگر حاکمیت نظم و قانون ، موجب امید به آینده و در نتیجه رشد ، فعالیت ، تلاش و خلاقیت در انسان می شود . این ویژگی از شرایط و لوازم ضروریِ هرگونه رشد و توسعه ی اقتصادی است . حاکمیت قانون و خود قانون برخلاف تصور ایرانیان ، نه خریدنی است و نه وارد کردنی . قانون از نظر «تکنیکی» نسبت به روابط اجتماعی افراد «پس آینده» است ؛ یعنی ابتدا جامعه بایستی در روابط متقابل خود به ضوابطی برسد سپس این ضوابط توسط حاکمیت سیاسی از نظر شکلی تنظیم شود و شکل مواد قانونی به خود بگیرد [...]
قانون در رابطه با تعهد معنی می یابد ، یعنی تعهد افراد جامعه در سرسپردن به فلان قانون ، و این تعهد نیز قبل از اینکه بتواند به ضرب تیر و تفنگ و دشنه بر مردم حاکم شود ، در مردم ایجاد می گردد . فرمانی که از داخل روابط متقابل مردم بجوشد ، خود مؤثرترین ضامن اجرای آن خواهد بود ؛ دومین ضامن اجرای آن خود فرد است ، فردی که به صورت خلاق در خلق روابط اجتماعی سهیم بوده است ؛ و سومین و آخرین ضمانت اجرای قانون «اجبارِ» دولتی است ؛ یعنی پاسبان ، دادگاه ، زندان و ... و این سومین از غیر مؤثرترین و کم ارزش ترین و ناکافی ترین ضامن های اجرای قانون است . در کشورهایی که امنیت اجتماعی به معنی وسیع کلمه از متن و بطن روابط اجتماعی جامعه شکل گرفته باشد ، حمایت از آن نیز توسط خود افراد تضمین می شود .

جامعه شناسی نخبه کشی ( علی رضاقلی - والا )

  • Zed.em

اوشیما می گوید : " من صدها بار تبعیض را تجربه کرده ام . فقط کسانی که طعم تبعیض را چشیده اند واقعا می دانند که چقدر آزار دهنده است . هر کس درد را به شیوه ی خودش حس می کند و هر کس زخم های خودش را دارد . بنابراین من هم مثل همه دغدغه ی انصاف و عدالت را دارم . اما آنچه بیشتر مایه ی انزجارم می شود ، آدم هایی هستند که قوه ی تخیل ندارند . همانجور آدم هایی که تی . اس . الیوت به آنها می گوید « انسان پوک » . آنهایی که فقدان تخیل را با چیز بیجانی مثل پرِکاه پُر می کنند و از کار خودشان بی خبرند . آدمهای بی عاطفه ای که خرواری کلمه ی توخالی نثارت می کنند و می کوشند تو را به کاری که نمی خواهی وادارند . مثل همان جفت پرغمیش که دیدیم !" آهی می کشد و مداد باریک و بلند را در دست می چرخاند . " انواع آدم های غیرعادی ، فمنیست ها ، خوک های فاشیست ، کمونیست ها ، هواداران کریشنا ، هیچکدامشان اسباب دردسرم نیستند . برایم مهم نیست چه پرچمی بردارند . اما چیزی که نمی توانم تحمل کنم ، آدم های توخالی است . وقتی با آنها روبرو می شوم نمی توانم تحملشان کنم ، و آخر حرف هایی می زنم که نباید بزنم . می توانستم این زنها را یه جوری از سر باز کنم ، یا خانم سائه کی را خبر کنم که موضوع را رفع و رجوع کند ؛ او به آنها لبخند می زد و موضوع را با رضایت طرفین حل می کرد ، اما این کار از من برنمی آید . چیزهایی می گویم که نباید بگویم ، کارهایی می کنم که نباید بکنم ، نمی توانستم خودداری کنم . این یکی از نقطه ضعف های من است . می دانی چرا این نقطه ضعف من است ؟!"
می گویم : " چون اگر هر آدمی را که قوه ی تخیل چندانی ندارد جدی بگیری ، این قضیه سرِ دراز پیدا می کند !"
اوشیما می گوید : " گل گفتی !" با ته مداد که پاک کن دارد تپ تپ به شقیقه ی خود می زند . " اما یک چیز هست که می خواهم یادت باشد کافکا ؛ همینها دقیقا از قماش آدم هایی هستند که محبوب دوره ی جوانی میس سائه کی را کشتند . تنگ نظرهای عاری از تخیل ، مدارا نکردن ، نظریه های بریده از واقعیت ، اصطلاحات توخالی ، آرمانهای عاریتی ، نظامهای انعطاف ناپذیر ؛ اینها چیزهایی هستند که واقعا مایه ی هراس می شوند ، آنچه راست راستی ازش می ترسم و بیزارم . البته دانستن اینکه چه چیز درست است و چه چیز نادرست مهم است . خطاهای فردی در داوری را معمولا می توان اصلاح کرد ، تا وقتی شهامتش را داشته باشی که خطای خودت را بپذیری می توان جبران کرد اما تنگ نظران متعصب که قوه ی تخیل ندارند به انگل هایی می مانند که گله را مبتلا می کنند ، تغییر شکل می دهند و رشد می کنند . اینها همه چیز را به گند می کشند و من دوست ندارم همچون کسانی بیایند اینجا ." اوشیما با نوک مدادش به مخزن کتاب ها اشاره می کند . البته منظورش کل کتابخانه است .
" دلم می خواست می توانستم به اینجور آدم ها بخندم ، اما نمی توانم !"

کافکا در کرانه (  هاروکی موریکامی )

  • Zed.em

"...ما خوش داریم در حلقه ی همگنانمان باشیم ، و خوش داریم همه چیز را به همگنان خود بگوییم ، حتی دیوصفتانه ترین و خطرناک ترین اندیشه هامان را ؛ خوش داریم که در هر اندیشه ی دیگران را سهیم کنیم ، و به دلیلی توقع داریم تمام کسانی را که محرم اسرارمان می کنیم با همدلی کامل با ما روبرو شوند و شریک تشویش ها و دلهره هامان شوند ، جانب ما را بگیرند ، و در هیچ موردی با ما مخالفت نورزند ، وگرنه از کوره در می رویم و همه چیز را در میخانه خُرد و خراب می کنیم !"

برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

  • Zed.em

جایی که نیروهای خلاق منفعل شوند بُروز همه‌گونه احوالی ممکن می‌گردد ، حتی غیرمحتمل‌ترینشان .

بت‌های ذهنی و خاطره‌ی ازلی ( داریوش شایگان )

  • Zed.em

در اغلب رساله‌های تائویی ، تائو را به خلاء درونِ ظروف ، فضای ته دره یا به دَم آهنگران تشبیه می‌کنند و هدف حکیم و عارف تائویی چینی دست یافتن به این خلاء است ؛ همان خلائی که پر از همه‌چیز است و خود در اصل هیچ است .
لائوتسو می‌گوید : " به خلاء متعالی راه یاب و خویشتن را در آرامشی کامل نگهدار و در قبال آشفتگی موجودات ، فقط به بازگشتشان توجه کن . موجودات گوناگونِ جهان ، همه به ریشه‌ی خویش باز می‌گردند ، زیرا بازگشت به ریشه ، قرار یافتن در آرامش است ؛ قرار یافتن در آرامش ، بازیافتن نظام است ؛ بازیافتن نظام ، شناختن ثبات است ؛ شناختن ثبات ، روشنایی است . "

بت‌های ذهنی و خاطره‌ی ازلی ( داریوش شایگان )

  • Zed.em

علت اینکه امروز درباره‌ی ناخودآگاه و «صُور نوعی» صحبت می‌کنیم اینست که خدایان مرده‌اند و جایشان را چیزی پُر نکرده است . یونگ می‌گوید اینکه ما خدایان را به‌صورت عوامل روانی ، یعنی ارکتایپ های ناخودآگاه می‌بینیم ناشی از فقر بی‌سابقه ی دنیای تمثیلی ماست .
از موقعیکه ستارگان از آسمان افتادند و باشکوه‌ترین تمثیلات ما خاموش شده‌اند ، حیاتی مرموز بر ناخودآگاه حاکم است . به همین مناسبت است که ما امروز روانشناسی داریم و صحبت از ناخودآگاه می‌کنیم . در فرهنگی که تمثیلات و اساطیر زنده‌اند ، نه نیازی به تشریح ناخودآگاه هست و نه میلی برای تحلیل صورت‌های نوعی آن .

بت‌های ذهنی و خاطره‌ی ازلی ( داریوش شایگان )

  • Zed.em

آیا سخنانم را دریافته اید ؟ آغاز تورات شامل کل روانشناسی کشیش است کشیش فقط یک خطر بزرگ می شناسد آن هم علم است ، اما علم عموما در محیط های مساعد شکوفا می شود ، انسان برای اینکه بداند باید وقت و هوش فزون از اندازه داشته باشد ... « پس انسان را باید اندوهگین ساخت » ، منطق کشیشان همیشه چنین بوده است ، اکنون می توان حدس زد که همراه این منطق چه چیز به جهان راه یافت : « گناه » ... مفهوم گناه و کیفر ، کل « نظام جهانشمول اخلاق » برای ضدیت با علم ابداع شد !

دجال ( نیچه )

  • Zed.em

از خاخامی که در طول زندگیش بیشعورهای فراوانی دیده ، روایت است که : " هرکسی در شرایط ویژه ای می تواند وقیح باشد . همینکه آن شرایط از بین رفت ، آدم معمولی به خود می آید و از وقاحتش پشیمان و سرافکنده می شود ، اما یک بیشعور به دنبال فراهم کردن شرایط دیگری می گردد !!"

***

همانقدر که انسانها پیچیده و گونه گون هستند ، بیشعورها هم پیچیده و گونه گون هستند و به همین میزان راه های درمان این بیماری هم پیچیده و گونه گون است [...] در هر حال برخی از خصوصیات مشترک بیشعورها اینها هستند :

  • خودپسندی فجیع
  • نفرت انگیزی بیحد
  • خیر خواهی متکبرانه
  •  ضمیر ناخودآگاه غیرقابل نفوذ
  • کسب قدرت با خوار و خفیف کردن دیگران
  •  امتناع از صفات اصلی انسانی
  •  سوء استفاده ی بیرحمانه از آدمهای ساده

بیشعوری ( خاویر کرمنت )

  • Zed.em

بیشعورها دوست دارند که همیشه خودشان روی قله باشند و دیگران ته دره ، تا زمانی که وضعیت به این منوال باشد آنها با شما با مدارا رفتار می کنند ، اما اگر سعی کنید که در این وضعیت تغییری ایجاد کنید ، مثلا خودتان را بالا بکشید ، آنوقت دل آنها را خواهید شکست و در اینصورت هرچه دیدید از چشم خودتان دیدید ! مقصر وقایع ناگواری هم که پس از دلشکستگی آنها برای شما رخ می دهد ، طبق معمول بیشعورها نیستند !!
بیشعوری ( خاویر کرمنت )

  • Zed.em

اگر در یکجا ، هم اکنون بیشعوری به حد شیوع و اپیدمی رسیده باشد ، آن رسانه است . در حقیقت رسانه یک مدل کامل از بیشعوری تام و تمام است ، چرا که :

  • رسانه متکبر و خودستاست ؛ خیلی دوست دارد که خود را « رکن چهارم دموکراسی » عنوان کند و به اندازه ی دین و دولت قدر و اهمیت داشته باشد . در کشور ما رسانه ها تما رفتارهای ضد اجتماعی خود را با آزادی مطبوعات توجیه می کنند اما به مسئولیت و تعهدی که این آزادی موجب آن می شود توجه چندانی ندارند ...
  • رسانه شهوت قدرت دارد ؛ اما چون قدرت واقعی ندارد بردن آبرو و اعتبار آدمهایی که به طور حسادت برانگیزی قدرت و اعتبار دارند ، برایش در حکم تسویه حساب و نوعی نمایش قدرت محسوب می شود ، همین امر رسانه ها را به سمت عقده گشایی سوق می دهد ...
  • رسانه سطحی است ؛ در رسانه هیچ ماجرایی آنقدر پیچیده نیست که در ده ثانیه قابل بیان نباشد یا نتوان در سیصد کلمه سر و ته آنرا هم آورد . رسانه ها هنوز آنقدر احساس وظیفه و تعهد ندارند که گهگاهی به مخاطبانشان یادآوری کنند ، چیزهایی که اینطور سیاه و سفید گزارش می شوند همگی خاکستری اند ...
  • رسانه بی رحم است ؛ خبرنگارها عاشق یافتن کشمکش و درگیری در هر ماجرایی هستند ...
  • نظرها را از واقعیت ها مهمتر می شمارند ...
  • سعی در جهت دهی به افکار عامه دارند ...
  • رسانه ذاتا ویرانگر است ؛ کار آنها نابودی شخصیت های مشهور است ، گاهی اوقات خراب کردن یک شخصیت از عهده ی یک خبرنگار به تنهایی برمی آید و گاهی هم باید چند نفری همدستی کنند تا یک شخصیت بزرگ را نابود کنند ...

بنابراین ما نمی توانیم به رسانه ها برای فاش یا معالجه کردن این اپیدمی ( بیشعوری ) چشم امید داشته باشیم ، آنها خودشان عین بیماری اند ! برای مبارزه با این معضل ، باید خودمان فکری به حال خودمان بکنیم و رسانه ها را هم مجبور کنیم با مسئولیت پذیری بیشتری رفتار کنند .
تمرین : تسلط بر روی رسانه را تمرین کنید . هر وقت که از رادیو یا تلوزیون اخبار بیشعورانه ( مهمل ) شنیدید یا دیدید ، خاموشش کنید و به جای آن یک کتاب خوب بخوانید .

بیشعوری ( خاویر کرمنت )

  • Zed.em

گرگهای سالم و زنان سالم ویژگی های روحی مشابهی دارند نظیر هشیاری ، سرزندگی ، بازیگوشی و توانایی عظیمی برای ایثار . گرگها و زنها ذاتا اجتماعی و کنجکاو هستند و از ظرفیت تحمل و قدرت بالایی برخوردارند . آنها قوه ی درک و شم قوی دارند و به شدت به همسر، فرزند و خانواده شان علاقه مندند . تجربه ی فراوانی در تطبیق دادن خود با وضعیت دائما متغیر زندگی دارند و بسیار وفادار، قابل اعتماد و شجاعند .
با اینحال هم گرگها و هم زنها در معرض تعقیب و مزاحمت قرار گرفته ، مرعوب شده و به غلط متصف به خونخواری و درندگی شده اند . بیش از حد تهاجمی قلمداد شده و از مخالفان خود کم ارزش تر ارزشیابی شده اند . آنها آماج حمله ی کسانی بوده اند که هم حیات وحش و هم زوایای وحشی روح را ازبین می برند ، هرچیز غریزی را نابود می کنند و هیچ ردی از آن بجا نمی گذارند . تعدی به گرگها و زنان توسط کسانی که آنها را درک نمی کنند ، شباهت خیره کننده ای به یکدیگر دارد .

زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )

  • Zed.em

می خواهم بدانی که بشر اینگونه با خدا همکاری می کند ، عده ای مرا رافضی می دانند بگذار چنین کنند من کتاب مقدس خودم را دارم ، که آنچه را که کتاب مقدس دیگر فراموش کرد ، یا جرات نکرد بگوید ، می گویم . کتابم را می گشایم و در سفر آفرینش می خوانم ، خداوند جهان را آفرید و به روز هفتم استراحت کرد ، در آنوقت واپسین آفریده ش انسان را صدا زد و گفت : " پسرم اگر دعای خیرم را می خواهی به من گوش کن . جهان را آفریده ام ، اما از تمام کردن آن غفلت ورزیده ام ، نیمه کاره رهایش کردم ، تو آفرینش را ادامه بده ، جهان را شعله ور ساز ، آنرا به آتش بدل کن و به منش باز گردان ، آن را بدل به نور خواهم کرد ."

نیکوس کازانتزاکیس

  • Zed.em

تربیت در مورد خیلی آدمها به هدر میره ؛ بهشون [فقط] حرف زدن رو یاد میدن ، اما غریزه های ابتدایشون همونطور دست نخورده باقی می مونه !

در پوست شیر ( شون اوکیسی )

  • Zed.em

بیماری فردگرایی در دو جهت رشد می کند ، کودک ماندگی و قربانی سازی . دو شیوه ی گریز از دشواری بودن ، دو استراتژی فرار شادکامانه از بار مسئولیت .

وسوسه ی معصومیت ( پاسکال بروکنه )

  • Zed.em

اندیشه درباره ی اشیا موجب تعلق خاطر شود

و از تعلق آرزو زاید
و از آرزو خشم پدید آید
و خشم مایه ی تشویش گردد
و تشویش نسیان آرد
و نسیان خِرد را تباه گرداند
و تباهی خِرد موجب هلاک باشد

ولی آنکه زمام نفس به دست خویش دارد ، با حواسی که فرمانبردار اویند
آزاد از قید حب و بغض در میان اشیا می گردد
و چنین کسی به سر منزل سکون رسیده باشد
و درین مقام همه ی غمها پایان پذیرد
 
گیتا ، سرود خدایان ( مترجم : محمد علی موحد )

  • Zed.em

برداشتِ حداقل یا فرمالیست از آزادی سیاسی ، دموکراسی را مترادف با برگزاری انتخابات منصفانه ، منظم و ادواری می داند . اما برداشت جامع تر ، برندگان انتخابات را الزاما صاحبان اصلی قدرت نمی داند و معتقد است که حسابدهی و انتخاب سیاسی واقعی مستلزم وجود آزادی و جمعگرایی گسترده تری است . در این راستا برخی از محققان ، مانند سارتوری برآنند که دموکراسی مفهومی ارزشی و آرمانی است .
مفهوم لیبرال دموکراسی از این دسته می باشد که بر ارزش ذاتی آزادی سیاسی در دموکراسی تاکید دارد . برای مثال مارگولیس ، لیبرال دموکراسی را سیستمی می داند که در آن هدف اولیه ی دولت کمک به رشد فردیت و تامین آزادی های فردی می باشد . رکن دیگر لیبرال دموکراسی حق مشارکت در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی است . در این راستا بولن ، دموکراسی را متشکل از دو عنصر اصلی می داند :

  1. آزادی سیاسی ، یعنی حق آزادی عقیده ، بیان و تشکیل احزاب سیاسی برای کلیه ی شهروندان .
  2. حکومت دموکراتیک ، یعنی پاسخگویی دولت به مردم و حق افراد برای مشارکت در دولت به طور مستقیم و یا از طریق انتخاب نماینده .

برداشت دموکراتیک از دموکراسی دامنه ی لیبرال دموکراسی را گسترش داده ، برآنست که تامین آزادی سیاسی مستلزم آن است که شهروندان در بهره برداری از امکانات اقتصادی و آزادی های سیاسی از فرصت های برابر بهره مند شوند . لذا برای دولت این حق را قائل است که آزادی اقتصادی ، از جمله حق مالکیت خصوصی و توزیع درآمد را تنظیم کند . البته تا آنجا که این دخالت ، ارکان لیبرال دموکراسی یعنی آزادی های فردی ، اقتصادی و سیاسی را متزلزل نکند . این برداشت طیف وسیعی را در برمی گیرد . جناح لیبرال دموکرات بر آزادی های فردی و اقتصادی تاکید می کند و خواهان حداقل دخالت دولت می باشد . در مقابل جناح سوسیال دموکرات به تامین فرصت های برابر اهمیت بیشتری می دهد و دست دولت را در تنظیم امور اقتصادی بازتر می گذارد . جناح میانه ، سوسیال لیبرال دموکرات ، تلاش می کتد تا بین دو سوی این معادله تعادلی مطلوب فراهم آورد .
در واقع تعیین سطح مطلوب دخالت دولت در آزادی اقتصادی تا حدودی به ساختارهای اقتصادی و سیاسی جامعه و تجربه ی تاریخی آن بستگی دارد . برای مثال ، جامعه ی ایران همواره از دیکتاتوری رنج می برده ، ساختار اقتصادیِ آن متکی بر سرمایه داری دولتی است و طبقه ی حاکمه با استفاده از باورهای مذهبی و مناسبات اجتماعی پیشا صنعتی ، سلطه ی ایدئولوژیک ، اقتصادی و سیاسی خود را بر جامعه تحمیل می کند ؛ در چنین جامعه ای اصلاحات اجتماعی مستلزم عقب راندن مرزهای دخالت دولت ، تامین آزادی های فردی و تامین آزادی های سیاسی و اقتصادی می باشد . در این چهارچوب تامین فرصت های برابر در بهره برداری از امکانات اقتصادی عمدتا از طریق تولید اشتغال ، تامین دسترسی به آموزش ، بهداشت و بیمه ی اجتماعی انجام می گیرد .
از سوی دیگر مکتب مارکسیسم ، آزادی های سیاسی و اقتصادی را ابزاری برای تامین منافع طبقاتی می داند . این نظریه در وجه لنینیستی آن ، دیکتاتوری پرولتاریا ، تا آنجا پیش می رود که هم آزادی سیاسی و هم آزادی اقتصادی را حذف و نقض و انحصار کامل آنها توسط دولت را نهادینه می کنند .

دموکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار : تجربه ی ایران ( هادی زمانی )

  • Zed.em
تجربه ی نوسازی و توسعه ی اقتصادی ایران طی پنج دهه ی گذشته با صراحتی انکار ناپذیر بیانگر این واقعیت است که در بلند مدت آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی لازم و ملزوم یکدیگر بوده و توسعه ی اقتصادی پایدار مستلزمِ هم آزادی اقتصادی و هم آزادی سیاسی است . استقرار دموکراسی و پیشبرد برنامه ی نوسازی و توسعه ی اقتصادی ایران مستلزم درک روشن این مفاهیم و شناخت اقتصادِ سیاسی کشور است .

دموکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار : تجربه ی ایران ( هادی زمانی )
  • Zed.em

برشت برای روشن ساختن حقیقت هنر و رد نظرات کوته بینانه طی نامه ای مفصل به روزنامه ی «نویسس دویچلند» در اوت 1953 خاطر نشان ساخت :" اصطلاحات نامفهوم فلسفی ، خوش بینی تصنعی ، اسلوبهای غیر استتیکِ مقامات رسمی و آرایش و اصلاح ، کشنده ترین دشمنان نه تنها زیبایی بلکه احساس سالم سیاسی هستند . حیات مردم زحمتکش ، مبارزه ی طبقه ی کارگر به خاطر زندگی ارزشمند خلاق ، تم مطبوعی برای هنر است ، ولی حضور صرف کارگران و دهقانان بر روی پرده ی هنر با این تم ارتباطی ندارد . هدف هنر باید معنویتی گسترده باشد . جامعه باید با تعلیمات عمومی ، فهم و درک هنر را افزایش دهد ، نیازهای توده ها باید برآورده شود ، ولی تنها با جدال علیه نیاز به مهملات ..."

از مقدمه : آدم ، آدم است ( برتولت برشت )

  • Zed.em

جونیور مال کلویل است ، ولی این کلویل هم برای خودش صد و نود و نه تا قبیله دارد . بنابراین جونیور مال هرکدام از آنها ممکن است باشد . با اینحال قیافه ی بدی ندارد انگار همین حالا از توی یکی از آن تابلوهای تبلیغاتی " در نظافت شهر بکوشیم " آمده بیرون . استخوان چانه اش بزرگ است ، شکل سیاره هایی که قمر دورشان می چرخد ، به ش حسودی ام می شود ، خیلی ! اگر من و جونیور را بگذارند کنار هم ، او می شود « سرخپوست قبل از ورود کریستف کلمب » من می شوم « سرخپوست بعد از ورود کریستف کلمب » من به یک عبارت ، سند زنده ی بلایی هستم که استعمار ، سرِ ما رنگی ها آورده است . البته نمی خواهم نقل این را بگویم که بعضی وقتها از تاریخ با اینهمه دوز و کلکی که توش هست چقدر می ترسم . من آدم با دل و جرأتی هستم و خیلی خوب می دانم که بهترین راه سر کردن با سفیدها سکوت است ...

تو گرو بگذار ، من پس می گیرم ( شرمن الکسی )

  • Zed.em

پدرم فقط به چیزهایی معتقد بود که رنگ واقعیت داشت ، به اخبار تلوزیون بدبین بود چون موفقیت های سوسیالیسم را پشت سر هم تحویل بیننده می داد ؛ مشتری پر و پا قرص پیش بینی وضع هوا بود . روزنامه هم اگر می خواند فقط به صفحه ی ترحیم اعتماد داشت ، اما عاشق برنامه های حیات وحش بود ، چون می گفت وجود و مفهوم طبیعت هیچوقت شک برنمی دارد [ ... ] از آنطرف هیچ چیز برایش مسخره تر از ادبیات نبود ، کل ادبیات به نظرش یک نقشه ی کلاه برداری بود و بس ، چون نه تنها سر تا ته ادبیات از کلمه ساخته شده بود ( که اساسا خود کلمه ها هم  در بهترین حالتشان روی هوا بودند ) بلکه همین کلمات هم صَرف ساختن چیزهایی می شوند که درواقع امر هرگز اتفاق نیافتاده اند ...

زنبورها ؛ بخش اول ( الکساندر همن )
  • Zed.em