مرحوم حاج حسینآقا ملک سمعک داشت ؛ در آنروزگار هنوز باطری سمعک همهجاگیر نشده بود و کم بود و از خارج وارد میکردند . در مجلس مردم به حرف زدن میافتادند او آهسته ماسورهی سمعک خود را میبست . این تعبیه را مخصوصاً در شبهای شعر آخر هفته که در باغ باصفای او در باغصبا تشکیل میشد بهکار میبست . موقعی که شعراء شعر میخواندند سمعک را میبست و وقتی مرضیه غزلی را بهآواز میخواند ، آنرا باز میکرد و بهدقت گوش میداد . شعراء که متوجه این لطیفه شده بودند بعضی گله کردند که حاجی به سخنان ما اعتنا نمیکند ، حاجی میگفت :
- آخر ، حرفی که شما میزنید برایتان مفت تمام میشود ، پولی که بابت آن نمیدهید ! اما باطری سمعک من که تمام شود ، باید لیره دانهای ۱۴ تومان بخرم و بفرستم تا بعد از یکماه یکدانه از آن برایم بیاورند . گفتن برای شما ارزان تمام میشود ولی شنیدن برای من گران تمام میشود . حاجی فقط صدای آن خواننده را گوش میکرد !
نون جو و دوغگَو ( باستانی پاریزی )
- ۰ نظر
- ۳۱ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۹