... در افسانهای دیگر آمده که وی درخواست شهریاری و آگاهی از سحر مطلق را از ستارهای ، که نماد و کنایه از جادو است ، مینماید . ستاره سلطنت و شهریاری را چونان آتش سیّالهای روان میکند و او ، یعنی زوروآستر°، یا نمرود°° بر اثر آن آتش میسوزد و بر جایگاه سوخته شدن بدنش در پارس آتشگاه میسازند ؛ و در روایاتی دیگر از چنین مرگ تمثیلی یاد میشود .
از خاندان زوروآستر [زوروآسترهای کلدانی] بسیاری برخاستند که آرزوشان این بود تا با آتش آسمانی کشته شوند . میان پارسیان روایتی بهصورت آرزویی نهفته مشهور است که میگویند : "هرگاه آتش مرا از بین بَرَد و از من استخوانی سوزان باقی گذارد ، تو آن استخوان را نگاه دار ، چون درواقع بزرگی و سلطنت را نگاه خواهی داشت ." پارسیان نیز به این آرزو که دوام فرّ و بزرگی را بیان میکند عمل کردند و خاکسترِ جسد زوروآستر را نگاه داشتند که به اشارهی روایات تاکنون باقی است .
همهی این روایات آشنایی ذهن یونانیان را با دزدیدن آتش از آسمان و عواقب کیفری آن بازگو میکند . در اساطیر بابلی نیز دزدیدن مشعل آتش با سروری بر جهان انباز است .
مورخان ، نام زرتشت را در لاتین بهعنوان Vivum Sidus بهمعنی ستارهی زندگیبخش و یا مورخی دیگر بهعنوان Zosa roe tou asteros ستارهی طوفانآفرین آورده است ؛ چنانکه ملاحظه شد ، زرتشت میگوید سوخته یا خاکستر مرا که بهوسیلهی آتش آسمانی استحاله یافته ، نگاه دارید تا سلطنت و فرمانروایی را درمیان خود نگاه داشته باشید .
این با روایات داستانی و اساطیری ما مطابقت دارد . چنانکه میدانیم فرّ شاهان [کَوَئِم. خوَرِنَه] نور درخشنده و آسمانی است که از اهورامزدا سرچشمه میگیرد و درواقع آتش و آذرخش ، کنایهای است از سلطنت و شهریاری .
آئین مغان ( هاشم رضی )
°نوشتهاند زوروآستر (زَرَتوشتر) مرکب از دو واژهی پارسی (اوستایی) است بهمعنی هدیه و قربانی . اما برخی واژهی Astra را با واژهی یونانی astra-astar بهمعنی ستاره یکی دانستهاند . دینو اظهار میکند که واژهی zoroaster را میتوان به 'دوستدار ستارگان' ترجمه کرد . برخی دیگر به 'نگرندهی ستارگان' یا 'نگاهدارندهی ستارگان' یا 'فرمانروای ستارگان' ترجمه و تعبیر کردهاند .
°°در بعضی افسانهها نمرود (معاصر با ابراهیم) را با زرتشت پادشاه بلخ ، یکی دانستهاند ! و در بعضی دیگر از افسانهها نمرود پادشاه بابل یا آشور را با نینوس شاهی که همعصر زرتشت بود و به بلخ سپاه برد و زرتشت را در این جنگ کشت یکی میدانند ؛ و اینبار زرتشت و ابراهیم را یکتن میدانند . که این نیز نشانهای از تداخل روایات سامی و آریایی است که صریحاً نمیدانیم روایات سامی در آریایی نفوذ کرده با بالعکس ...