aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۳۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

وَئِپَیه Vaepaya ، صفت است به‌معنی غلامباره ، کسی که عمل لواط را انجام می‌دهد . این در آیین مزدیسنانی ریشه‌ای بسیار کهن داشته و از گناهان کبیره که مستوجب مرگ‌ارزانی می‌شده ، یعنی فاعل و مفعول آن به حد شرعی مرگ محکوم می‌شدند ، می‌باشد .
[...]
کسی که چنین گناهی را مرتکب شود تا ابد گُجَستَگ و ملعون است و روانش هیچگاه به بهشت نمی‌رسد و نمی‌تواند از پل چینوت بگذرد . در فرگرد ۱/۱۲ نیز از این گناه یاد شده است ، یعنی گناه جماع مرد با مرد ، که از گناهان آفریده‌ی اهریمن است . اهریمن خود مفعول این عمل معرفی شده است ...
[...]
هرودوت (کتاب اول بند ۱۳۵) اشاره کرده که میان پارس‌ها لواط به‌موجب نفوذ یونانیان پدید آمده .
[...]
برای کشتن چنین گناهکارانی ، فتوا و حکم حاکم شرع چنین بوده است که هرکس چنین فردی یا جفتی را در حین گناه دید ، بلافاصله آنان را بکشد و اجازه‌ی هیچکس ، حتی شاه لازم نیست و هیچگونه بازخواستی ندارد ...
... ۵. چه اندر دین بگوید که غلامباره با اهرمن برابر است و با افراسیاب و ضحاک و توربِراتروخش که زرتشت را کشت و با ملکوس که خواهد بودن با اژدهای‌شاخدار که در روزگار سام نریمان بود و چندان گناه که ایشان راست ،...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

پیش از آنکه درباره‌ی سگ‌دید مطالبی نقل شود یادآوری می‌گردد که منکر و نافرمانبردار کسی است که مرجع‌تقلید ندارد و بدونِ سردار و راهنماست Asrudar و منکر یا بددین است Nakkiragar .
در دین مزدیسنیِ رایج در زمان ساسانیان ، فرمانبرداری از دستوران برای همگان ضروری و از اصول دین بود و انحراف از آن کفر به‌شمار می‌رفت که کیفری شدید داشت و آن مرگ‌ارزانی (اعدام) بود . در شایست‌ناشایست بخش ۱۲ بند ۳ آمده است : "کسی از مردمان نافرمانبردار که دستور (موبدی که در مرجعیت و احکام او را سردار داند) ندارد ، به بهشت نرسد ." ...
اهمیت مراجع‌تقلید و درجات آنان و چگونگی آن بسیار پیچیده بود ، و حوزه‌ی قضایی موبدان ، به‌وسیله‌ی دستوران ، توده‌ی مردم را سخت زیرِ نظر داشتند . هر گزارشی از سستیِ عقیده و هر نوع اتهامی نسبت به بی‌دینی کیفرهایی شدید داشت . این بدان موجب بود که حکومتِ مذهبی زمانِ ساسانیان به‌موجب سختگیری‌های فراوان و احکام و شرایع بی‌شمار و تعصبات شدید ، مردم را سخت با آنان بیگانه می‌کرد و بسیاری به مسیحیت و دین مزدک و مانی و ... می‌گرویدند . هر کودکی که زاده می‌شد ، لازم بود طی مراسمی در پناه یکی از خدایان یا ایزدان قرار گیرد و دستوری را با عنوان مرجع در تقلید برایش برمی‌گزیدند . از هنگامی که به سن بلوغ می‌رسید لازم بود گزارش کار و کردارش را به‌عنوان اعتراف برای دستور بازگو کند .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

... در بخش ۱۳ روایت پهلوی ، ترجمه‌ی مهشید میرفخرایی ، آمده است :
"این نیز پیداست که زرتشت از هرمزد پرسید که : باشَه (خمیازه) و ویاس (دهن‌دره) به چه‌کار رود . همچنین شَنوسَه (عطسه) .
هرمزد گفت که : به‌سبب کارکردن (فعالیت) اهریمن و دیوان برای صدمه‌زدن به زندگی (خمیازه ، دهن‌دره و عطسه) آید .
زرتشت گفت : آزار آن چیست ؟
هرمزد گفت : اگر بر آن یک "یثااَهووَئیریو" و یک "اَشم‌وُهو" بگویند ، پس دیوان هیچ گناه و زیان کردن نتوانند ..."
همین معنی در شایست‌ناشایست و دینکرد نقل است . در شایست‌ناشایست بخش ۱۲ بند ۳۲ نقل است که در سددر ، در ۷ نیز آمده است :
"اینکه چون از کسی عطسه فراز آید ، یک یتااَهوویریو و یک اَشم‌وهو بباید خواندن . زیرا که در تن ما دروجی (دیوی) است و پتیاره است که پیوسته با مردم کوشد تا علتی و بیماری بر مردم مستولی کند . و در تن ما آتشی است که او را 'چهره' خوانند و به تازی طبیعت خوانند و عطسه‌ی غریزی خوانند . با آن دروج (دیو) پیوسته کارزار می‌کند و او را از تن مردم باز می‌دارد . پس چون آتش بر آن دروج چیره شود و او را هزیمت کند ، عطسه از بهر آن آید که آن دروج بیرون آید .
پس چنان باید که این از بر خوانند و آن آتش را آفرین کنند که دیرگاه بماناد تا این دروج را شکسته می‌دارد . چون عطسه از کسی دیگر شنود هم این باز ، بباید گفتن و این آفرین مینو بکردن ."
هنوز میان ایرانیان از پس سده‌هایی بسیار این عقیده و رسم برقرار است . اگر عطسه کنند ، یا دیگری عطسه کند ، گویند : خدایا شکر ! و یا تلاوت کنند : انی آمنتُ برّبکم فاسمعون ! و شکر از آنجهت گذارند که دیو یا پتیاره‌ای از آدمی بیرون افتد . رسمی باقی است که برای عطسه کردن صبر را لازم می‌دانند در کاری و برای دو عطسه جهد و کوشش را .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )
  • Zed.em

یکی از آثار برجای مانده از زمان ساسانیان کتابی است موسوم به 'ارداویراف‌نامه' که موضوع آن طرح مسأله‌ی بهشت ، دوزخ و برزخ است . این کتاب سرگذشت ارداویراف ، یکی از موبدان برجسته و بسیار صالح است که روانش پس از خواب ، با راهنمایی ایزدانی چون سروش و آذر ، از تن جدا شده و به سیاحت دوزخ و بررخ و بهشت می‌پردازد و پس از بیدار شدن ، شرح مشاهدات خود را بازگو می‌کند .
چون مردم نسبت به دین زرتشت بی‌گمان و باور شده بودند ، مغان و دستوران انجمن کردند و چاره‌جویی خواستند که فردی صالح و برگزیده انتخاب کنند که به جهانِ دیگر رود و گزارش کند که آیا احکام دین که بدان عمل می‌کنند درست است یا نه . از میان همه‌ی موبدان ، هفت‌نفر را که بهترین بودند برگزیدند . آن هفت‌نفر از میان خود سه‌نفر و آن سه‌نفر یک‌نفر را که پاک‌ترین ، دیندارترین و مؤمن‌ترین بود برگزیدند که ارداویراف نام داشت .
ویراف طی مراسمی مَنگ (منگِ گشتاسپی ، که نوشابه‌ای مخدر است) نوشیده و به خلسه می‌رود . پس از هفت‌شبانه‌روز از رؤیای خلسه به‌در آمده و مشاهدات خود را بازگویی می‌کند .
[...]
در 'ستاره‌پایه'°° که مرتبه‌ای نازل از مراتب بهشت است ، روانان پاکان و پارسایان را مشاهده می‌کند که روشن و درخشان هستند . از ایزد سروش و ایزد آذر که راهنمایانش هستند می‌پرسد که : اینجا کجا است و این روانان از آنِ چه‌کسانی است ؟ پاسخ می‌شنود که : اینجا ستاره‌پایه است و اینان روانانی هستند که به گیتی یشت نکرده و گاثاها نسروده‌اند و خویدوده [نزدیکی با محارم] نکرده‌اند ... اما به‌سبب کِرفَه‌های [ثواب‌های] دیگر ، پاک و اَهلَو Ahlav (پارسا ، پاک) بوده‌اند .[ارداویراف‌نامه ، فرگرد هفتم]
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°این کتاب شباهتِ زیادی به کمدی‌الهی دارد ! ظاهراً کمدی‌الهیِ دانته از ارداویراف‌نامه اقتباس شده باشد (؟)
°°ماه‌پایه هم به عنوان یکی دیگر از مراتب (نازل) بهشت در این متن آمده که نشان می‌دهد در نظر مغان ، در آن‌روزگار ، طبقاتِ بهشت احتمالاً جایی در میانِ ماه و ستارگان بوده‌ است (؟) هرچیزِ نورانی و درخشان اهورایی و بهشتی دانسته می‌شد ...

  • Zed.em

چون فردی درگذرد ، عقیده بر آن است که روان ، تا سه‌شب از نزدیکِ بدن دور نمی‌شود و مفارقت کلی پس از این سه‌شب به‌وقوع می‌پیوندد . این مطلب در 'هادُخت‌نسک' که کتابِ بیست‌ویکم از اوستای ساسانی است مطرح بوده . در مدت این سه‌روز هرگاه درگذشته نیکوکار و پارسا بوده باشد ، روانش با مسرت و شادکامی قرین است ، درغیر این‌صورت اندوهگین و مغموم می‌باشد . روان مرد پارسا ، صبح روز چهارم به‌صورت دوشیزه‌ای بس زیبا تظاهر می‌کند و با مرد پاک‌دین سخن می‌گوید که من کردار ، رفتار و گفتار زیبا و پاک تو می‌باشم و آمده‌ام تا تو را به بهشت هدایت کنم . و هرگاه مرد بَددین بوده باشد ، روان وی به‌صورت دیوی بدمنظر و ترسناک جلوه کرده و وی را به دوزخ می‌برد .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

پس از مرگ کسی ، خویشانِ درگذشته ، مرده‌سالاران یا نساسالاران (مرده‌شویان) را خبر می‌کردند . پیش از آمدن سالارها ، روی مرده را با پارچه‌ی سفیدی می‌پوشانیدند . با ورود سالارها ، اهالی خانه در اتاق‌ها می‌رفتند . سالارها مرده را در حیاط خانه غسل می‌دادند و این غسل با پادیاب (پاجُو) انجام می‌شد که همان گومیز (ادرار گاو) است . البته امروزه فقط با آب ، مراسم غسل انجام می‌یابد . سالاران یا مرده‌شوران را پاک‌شو می‌گفتند . تکفین با پارچه‌ای سفید و تمیز انجام می‌شد . در گوش ، بینی و دهان مرده مخلوطی از سیر و سداب برای گندزدایی و جلوگیری از تعفن می‌کردند .
سالارها یا پاک‌شویان سگ‌های ویژه‌ای° داشتند که پیش از پوشانیدن چهره‌ی مرده ، بالای سر متوفی می‌آوردند . علت آن است که در گذشته ، مرگ‌هایی که به‌علت سکته پیش می‌آمد و موتِ کاذب محسوب می‌شد ، هرگاه مرده هنوز جانی اندک داشت ، متوجه شده و عکس‌العمل نشان می‌‌داد . این رسم (سگ‌دید) بعدها به‌صورت سنت مذهبی باقی ماند .
البته قابل تذکر است که این توجیه و تعلیل ، عذر است . در بندهای ۱۸-۱۶ از همین فرگرد هشتم ، مراسم سگ‌دید شرح شده است . سگ دربان جهانِ پسین و دوزخ دانسته می‌شد . در وداها و آیین هندی‌های قدیم نیز چنین عقایدی وجود داشت ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°نوعی سگ بوده با شامه‌ای تند و حساس که سگِ چهارچشم نامیده می‌شد . در مراسم سی‌روزه و سر سال و سایر ایامی که به‌یادبودِ درگذشته‌ مراسم برپا می‌کردند خوراک‌های ویژه‌ای تهیه می‌کردند که عبارت بود از سی‌رو یا سیروگ که به روغن‌جوشی نیز مشهور است و آن نانی است که در روغن کنجد می‌پزند یا سرخ می‌کنند و سدو یا سداب که گیاهی گندزدا است و به‌شکل ویژه‌ای پخته یا سرخ می‌شود و شامی‌کباب ، تخم‌مرغ پخته ، حلوا ، حلوای سفید و چیزهای خوراکی دیگر .
در این مراسم از هر خوراک اندکی در یک تاس یا کاسه ریخته و جلو سگ‌های ویژه می‌نهند تا تغذیه شوند . خوراکی دیگر موسوم به اندوم (اندام) است . در مراسم سی‌روزه یا سر سال و همچنین در مراسمی دیگر به‌ندرت ، مراسم اندوم کردن اجرا می‌شود و آن عبارت است از آنکه گوسفندی را قربانی کرده و از هر اندامش ، چون : دست ، ران ، شکم ، گردن و ... مقداری به‌سیخ (در قدیم به چوبِ انار) کشیده و کباب کرده به سگ می‌دادند که بخورد [احتمالاً ریشه‌ی اصطلاح "سگ‌خور" از اینجا بیاد (؟!)] آنگاه گوسفند مزبور را که دُرسته بریان شده ، طی مراسمی با حضور موبدی که اوستا خوانده و آن را تقدیس (یزشنه) می‌کند همراه خویشان نزدیک متوفی ، صَرف می‌نمایند و هم‌بهره در ثواب و یادمان مرده می‌شوند رسم قربانی به‌موجب تأکید زرتشت در سرودها (گاثاها) نهی شده است .
اما رسمی همانندِ شیوه‌ی یاد شده ، به‌موجب هوم‌یشت از مراسم مغان بوده است . چنانچه اشاره شد سگ ، نگهبان دروازه و راه عبور به جهان پسین است و به این‌جهت سگ را اعزاز و اطعام می‌کردند تا با درگذشته خوب رفتار کند و در جهان پسین به‌وی سخت نگیرد .

  • Zed.em

سرَاُشاوَرِزَ : به‌معنی کسی که فرمان‌بردار است برای اطاعت . همچنین صفت و لقب مرغی است به‌نامِ پَرُدَرش Parodarš (خروس)° که در فرگرد ۱۸ شرحش آمده است . در دوران ساسانیان ، از سوی انجمن بزرگ مغان ، اداره‌ای برای تفتیش عقاید وجود داشت . در شمار اعضای این اداره و دستگاه ، از هَندَرزبَذ Handarzbaz و سرَاُشاوَرِزَ و دُستبَرهَمداذ Dastbarhamdâz نام و نشانی داریم . اینها هریک وظیفه‌ای ویژه داشتند . از سوی انجمن مغان ، فقیه و امینِ صلح بودند . رابط بین انجمن مغان و اداره‌ی تفتیش عقاید بودند . به روستاها سفر می‌کردند . در کار مردم دخالت می‌کردند . وجوه ویژه‌ی دینی را برای اداره‌ی مالیات مغان از مردم اخذ می‌کردند . گزارش می‌دادند و بر اثر این گزارش‌ها ، دایره‌ی اجرایی مغان ، اموال مردم را ضبط و مصادره و خودشان (مالکین) را توقیف و حبس می‌کردند . در معابد و آتشکده‌ها مغانی بودند که اقرار به گناه را از طرف مؤمنان گوش می‌کردند .°° این رسمی مأخوذ از مسیحیت بود که مغانِ طماع و حریص را برآن داشت تا آن‌را اخذ کرده و جهت تأمین بودجه‌ای کلان از آن بهره‌برداری کنند . سرَاُشاوَرِزَ اقرارنیوش بود . چون اقرار مردم به گناهان یا محرماتِ موضوعه‌ی مغان پایان می‌یافت ، برای هر نوع گناه مقداری جریمه‌ی نقدی و جنسی تعیین می‌کردند که هرگاه شخصِ اقرار کننده و تائب نداشت ، لازم بود به هرطریقی که شده تحصیل مال کرده و به مغان تأدیه نماید .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°آنگاه زرتشت از اهورامزدا درباره‌ی مرغ پَرُدُرش می‌پرسد که نزد مردمِ بدزبان کَهرکَتاس kahrkatâs نامیده می‌شود و یار و فرمانبردار سروش است که تنش تجسم کلام ایزدی است و دارای سلاحی کاری است . 'خروس' که پرنده‌ای اهورایی است ، این مرغ سحرگاهان و از طلوع فجر به‌وسیله‌ی آواز خود مردم را بیدار می‌کند که : هان ، ای مؤمنان برخیزید و دیوِ خواب (بوش‌یَنستَه) Bušyansta را دور کنید . آتش و ایزدِ آتش نیز شب هنگام ، به سه‌بار با کمک و یاری سروش و خروس می‌کوشند تا حمله‌ی دیوان را که در تاریکی شب امکانات بیشتری دارند بی‌اثر کنند ، چون تاریکی آفریده‌ی دیو و اهریمن است . با همت و همیاری این فرشتگان و خروس است که سرانجام مردم بر دیوهای دیگر غلبه کرده و پس از بیدار شدن ، به انجام نماز و اجرای مراسم دینی می‌پردازند .
°°درباره‌ی مغان مردم باید هنگامی که گناهی از آنان سر زد ، نزدشان رفته و اعتراف کنند تا مغ مقداری از گناه را ببخشد .

  • Zed.em

در یشت ۱۳۱ : ۱۳ درباره‌ی برخی بیماری‌ها که توسط فریدون درمان می‌شده است ، ازجمله 'نَئِزَ'° اشاراتی است :
"فروهر پاک‌دین فریدون از خاندان آبتین را می‌ستاییم ، از برای مقاومت کردن بر ضد جَرَب (گَر) و تب و نئِزَ و واوَرِشا و از برای مقاومت کردن بر ضد مارگزیدگی ..."
واوَرِشا به‌ضبط بارتلومه واوَرِشی ؛ به‌ضبط کانگا نیز نام بیماری می‌باشد که ناشناس است ، هرچند کانگا به بی‌عفتی و ناپرهیزگاری ترجمه کرده که درست نیست . "فروهرِ فریدون از برای دفع بیماری‌ها ستوده شده است ، به این مناسبت که او مؤسس و بنیانگذار دارو و درمان است ." قطعه‌ای به پازند به‌نام 'افسونِ شاه فریدون' باقی است که در برخی از خرده‌اوستاها به چاپ رسیده است و بهدینان بدان اعتقاد و باوری بسیار داشته و دارند که قرائت مکرر و نوشتن و همراه داشتن آن ، آدمی را از بسیاری بیماری‌ها و چشم‌زخم‌ها در امان نگاه می‌دارد .
در تاریخ بلعمی آمده است : "و نخست پادشاهی که در نجوم نگریست فریدون بود و در علم طب نیز رنج ببرد و تریاق او ساخت ."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°نئِزَ Naeza اسم مذکر ، نام نوعی بیماری است . ... بارتلومه این مورد اخیر را با یادکرد وندیداد یکی دانسته و معتقد است نام نوعی بیماری است . در گزارش پهلوی وندیداد نیز به‌همین‌صورت ، بدون هیچ توضیحی نقل کرده است . همین‌مورد را در یشت ۱۳۱ : ۱۳ که بارتلومه همان بیماری دانسته ، کانگا به‌معنی سستی و ناتوانی ترجمه کرده است که هارله و دامستتر نیز به‌همین معنی ترجمه کرده‌اند .

  • Zed.em

هرودوت جایی که از مراسم ویژه‌ی مغان یاد کرده ، آورده است که : "بنابر رسم و شعائر طبقه‌ی روحانی در مصر و هند ، هیچ حیوانی را مگر به‌قصد نذر و قربانی نمی‌کُشند ، اما مغان غیر از سگ و آدم ، حیوانات دیگر را نه‌فقط به‌دست خود می‌کُشند بلکه در کار کُشتن خزندگان ، مورچه (خصوصاً مور دانه‌بر°) مار و پرندگان از هرقبیل بدون تفاوت ، پافشاری دارند و بر یکدیگر سبقت می‌گیرند و وانمود می‌کنند که آن رسم قدیم است ." [تواریخ ، کتاب اول ، هرودوت]
آگاسیاس می‌گوید یکی از جشن‌های بزرگ ایرانیان ، جشنی است که در آن‌روز ، مردم جانوران موذی و خزندگان زیان‌آور را می‌کُشند ، و کُشته‌ها را نزد مغان می‌آورند . هرکس که بیشتر از این جانوران بکشد بیشتر ثواب کرده است و نشانه‌ی تدین او محسوب می‌شود ، که بدین‌کار اهورامزدا را تقویت و اهریمن را تضعیف کرده‌اند .
استاد پورداوود به‌نقل از جمشید سُروشیان نقل کرده است : "درباره‌ی جشنی که از برای کشتن جانوران زیان‌دار به‌جای می‌آوردند از چندتن از سالخوردگان و دستوران زرتشتی کرمان جویا شدم . بیشتر آنان این جشن را تا پنجاه‌ ، شصت سال پیش از این (تاریخ متن سال ۱۳۲۶ است) به‌یاد دارند و چنین گفتند که در آغاز تابستان ، در روز معینی که اکنون به یادشان نیست ، زنان و مردان ، بیشتر از خاندانِ دستوران و موبدان ، جامه‌ی سپید در بر کرده و یک چوبدستی سر سیخ آهنی (مارگن ، مارغَن) گرفته در شهر و بیرون از شهر به خرفستر کشتن می‌پرداختند و آن‌همه را در جای مخصوصی روی هم ریخته ، داروهایی برای از میان بردن و پوسانیدن آن‌ها به‌کار می‌بردند . همچنین در هرجا که جانوری می‌کشتند یک‌قِسم روغن گیاهی ، آمیخته با روغن کرچک و کتیرا دود می‌کردند و سیر و سِداب و سرکه هم به‌کار می‌بردند . مادربزرگِ خودم نام این جشن را به‌یاد دارد که "جشن خرستر" می‌گفتند . امروزه از این جشن خبری نیست ." [پورداوود ، خرده‌اوستا]
[...]
در جلد یکم 'روایات' درباره‌ی خرفستران°° مطالبی آمده است : "از روایت کاووس کامان" در کتاب زند و پازند درباره‌ی کشتن خراستر روایاتی نقل است و خراستران و جز آن شش [؟] بسیاری دیگر هستند چون : پیل ، شیر ، پلنگ°°° ، گرگ ، گربه ، توره (شغال) ، کفتار ، سیه‌گوش ، کرکوزه (مورچه) و گزندگان مثل مار ، کژدم ، زنبور ، ... و مگس سیاه ، کرم‌ریز ، مورِ دانه‌کش ... و دیگر بسیار هستند که کشتن واجب است ، خاصه مور دانه‌کش و سوسک و دیگر خزنده و رونده و گزنده‌ی آبی و زمینی بسیارند و همه در شمار خرستران .
[...]
کشتن بزمجه نیز ثواب بسیار دارد . ... و در آن دنیا جای کسی که بزمجه کشته باشد در گروثمان (بهشت) می‌باشد ، در جوار خداوند و امشاسپندان می‌نشیند .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°به دلیل وجود همچین مراسمی بوده که اول فردوسی و سپس در تأیید ایشان ، سعدی سروده :

چه خوش گفت فردوسی پاک‌زاد // که رحمت بر آن تربت پاک‌باد
میازار موری که دانه‌کِش است // که جان دارد و جان شیرین خوش است
°°درباره‌ی خرفستران یا جانوران موذی (هر موجودی رو که نمی‌تونستن ازش بهره‌برداری کنند در دسته‌ی خرفستر دسته‌بندیش می‌کردن !!) اعتقاد بر این بود که : "آنها را اهریمن آفریده آنهم از طریق لواط با خودش !"
کلاً هرچیزی که با منطقِ حریص ، کوته‌فکر ، تنگ‌نظر و آزمندِ مغان ، بی‌فایده تشخیص داده می‌شده را اهریمنی می‌دانستند ! (وگرنه امروز روشن شده که حشرات چه نقشِ کلیدی در سلامت و تنوعِ گونه‌های حیات در محیط‌زیست ایفا می‌کنند ...) و جالبه که کمر به نابودیش می‌بستند ! و از اونطرف هم هرچیزی که در محدوده‌ی محدودِ زندگیِ روزمره‌شون ، براشون فایده داشته را آفریده‌ی اهورامزدا می‌دانستند ...! قشنگ مصداق این جمله که : دیگی که برای من نجوشه می‌خوام سر سگ توش بجوشه !
°°°و احتمالاً این شعرِ :
ترحم بر پلنگ تیز دندان // ستمکاری بود بر گوسپندان
ریشه در همین‌نوع نگاه و جشن خرفسترکُشون داشته (؟!!)
  • Zed.em

در 'روایات فارسی' ج۱ ص۳۱۴ ، به‌نقل از کتاب 'اوستا و زند' آمده است : "وقتی‌که از خواب برخیزند ، دست و روی به پادیاب (گومیز یا ادرار گاو°) بمالند و این اوستا باید خواندن : 'شکسته ، شکسته شیطان ، اهرمن گجسته کار و کردار نرسد ، گجسته کار و کردار سی‌وسه امشاسپندان .' 

این متل و شعرگونه‌ی عوامانه که باقی است و بیت نخست آن : اسفندِ دانه دانه ، اسفند سی‌وسه دانه ، اشاراتی است به سی‌و‌سه امشاسپندان یا پاکان که سی‌وسه امشاسپندان و ایزدان در دین زرتشتی هستند . 

دادار اورمزد پیروزگر پاک‌اشویی . اَشِم‌وُهو سه‌بار خواندن ، پس واج سروش گرفتن . ..."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°استفاده از ادرار گاو در مراسم پادیابی به این دلیل بوده که به اعتقادِ مغان ، آب مقدس بوده و نباید در تماس با بدنِ دیوزده نجس شود ! چون خواب شباهت به مرگ داشته احتمال داده می‌شده که بعد از هر خواب دیوِ لاشه بدن را نجس کند (؟) ... سن بارتلمی به‌نقل از 'روایات داراب هرمزدیار' مطالبی در تحریم شستشو با آب پاک نقل کرده است : "حتی کسانی که از آب ، برای پاک کردنِ بدن و شئ یا هرچیزی ، به‌ویژه در ناپاکی‌شان استفاده می‌کردند ، مرگ‌ارزان و مستوجب مرگ می‌شدند و هیچ‌گاه نمی‌توانستند پس از مرگ آمرزیده و از پل صراط رد شوند ..." یعنی در این دنیا اعدام می‌شدند و در دنیای بعد نفرین ...
اما دیوهایی که مردم به‌وسیله‌ی نماز صبح و آدابِ طهارت آنها را مغلوب می‌کردند ، به نقل از یک متن پهلوی که دستور موبدان است به بهدینان ، موسوم به 'اندرز دستوران به بهدینان' ، چنین است : "بهدین مردم را پیداست که دستوران گفته‌اند که مردمان را هر روز به اوشبام (بامداد ، پگاه ، سرخی بامدادی) سه‌دیو پیش آید ، چون نسروشت (دیو نسو یا مردار ، دیوِ لاشه) اَشگَهانی (دیو تنبلی که مردم را از نماز بامدادی بازمی‌دارد) ، اَژگَهان و اَنستَوانی (دیو سستی و نااستواری) . به دین گفته شده است که پیش از آنکه خورشید برآید دست به گومیزِ گاو شویید (وضو کنید) و پس به آب شویید (اول با ادرارِ گاو و بعد با آب وضو می‌گرفتند تا نجاست دیو لاشه را اول با ادرار گاو پاک کنند که آب به‌صورت مستقیم آلوده نشود !) ، پس دیو نسروشت زده شود (کشته شود) و به روان آنگونه سودمند بود که گویی به بَرِشنوم (غسل) شسته‌اید . و چون به مان (خانه ، جای) آتش شوید و آتش نیایش کنید پس دیو اَشگهانی زده شود . و چون نیایش خورشید به نیروی یزدان کرده شود ، پس دیو نااستواری (اَنستَوانی) دین زده شود ."

  • Zed.em

درون draona ، در گزارش پهلوی سور sûr آمده است : مهمانی ، جشنِ مذهبی .
در اوستا درَاُنَنگه draonangh ، درَاُنه draona و آن عبارت است از نانِ گرد و کوچکی که بدون خمیرمایه پخته و در مراسم اوستاخوانیِ 'درون‌یَشتَن' آن‌را متبرک کرده و میان مؤمنان تقسیم می‌کردند .
[...]
در مراسم دینی هنگامی که "سروش‌درون" تلاوت می‌گردد ، این نان نیز خورده می‌شود . همچنین مزدیسنان در مراسمِ گوناگون مذهبی از برای امشاسپندان و ایزدان و فروهرهای درگذشتگان ، از این نان مقدس به خیرات می‌دهند .
از طریق آئین مهر ، که بسیاری از رسوم و آدابِ مزدایی اقتباس شد ، این رسم نیز چون زَاُثرَ Zaoøra یا آبِ مقدس (آبزور) و نوشابه‌ای که از افشره‌ی عصاره‌ی هوم به‌دست می‌آمد ، وارد آیین مسیحیت شد و تحت‌عنوان مراسم اُخاریستیا Eukharistia که عبارت از خوردن نان و شراب است به‌عنوان خوردن گوشت و خون مسیح باب شد .
در هنگامی‌که مؤمنان به انجام کارهای مذهبی می‌پرداختند ، مراسم درون‌یشت به‌جا می‌آوردند ، و آن‌چنان بود که در برابر نانِ مقدس 'درون‌یشت' می‌خواندند . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

در بندهای ۵۵-۵۴ که فرگرد چهارم بدان پایان می‌یابد ، اشاره است به مراسم وَر یا وَرَنگه Varangh به معنی 'آزمایش ایزدی' ، در اوستای قدیم و اوستای نوین از این اصطلاح یاد شده است . ...
منظور از وَر ، اجرای مراسم سوگند بوده است . هرگاه در ادعای کسی ، در راستی یا دروغ‌گفتاری و شهادتش شک بود ، طرف برای اثباتِ راستی در ادعا و گفتار ، طی تشریفاتی ، گردن به اجرای وَر می‌نهاد . وَر به‌طور کلی به دو شیوه انجام می‌شد : وَرهای سرد ، وَرهای گرم . اشاره به نوشیدنِ آبِ سوکَنت° و زَرمند ، از وَرهای سرد بوده است . [که‌یعنی] فرد برای اثبات بی‌گناهی یا راستیِ گفتار ، بنابر رأی دادگاه ، آبِ آمیخته به گوگرد یا آب آمیخته به بُراده‌ی زر می‌نوشید و از اثرات حاصله‌ی آن ، داوران قضاوت و داوری می‌کردند . وَرهای سرد با مایعاتی چون روغن و شیره‌ی گیاهان یا سوده‌های گیاهی و بَرسَم نیز ، به‌موجب یشت دوازدهم انجام می‌شد . وَرهای گرم عبارت بوده است از آزمایش به‌وسیله‌ی آتش (انجام آزمایش آتش برای سیاوش به‌موجب شاهنامه°°) و به‌وسیله‌ی آهنِ گداخته و فلز مذاب .
[...]
بی‌گمان در اجرای مراسم ور ، یکی از ایزدانی که حضور داشته و از وی یاری می‌خواسته‌اند ایزدِ رَشن یا رَشنو Rašnu ، ایزدِ عدالت و دادگری بوده است ، همچنین ایزد مهر . اشاراتی که در یشت ۱۲ هست و خطاب به رَشن گفته می‌شود : "ای ایزدی که به گِله‌ها و شکایات رسیدگی می‌کنی ..." حاکی از این امر است .
[...]
رَشنو در اوستا ایزد داد و دادگری است . داد یا داتَه dâta به‌معنی قانون شرع ، و عامل اجرای این قانون می‌باشد ، نه به‌معنی عدالت و دادگری در مفهوم عام . ایزد رَشنو با ایزد مهر و ایزد سروش ، سه‌تَن از ایزدانی هستند که در مسائل مربوط به جهانِ پسین ، هر سه در امور مربوط به اعمال نیک و بد مردم رسیدگی کرده و حصول به بهشت یا دوزخ در مسئولیت و فرمان آنان است . چنانکه در انجام مراسم وَر و سوگند ، یا داوری در امور این‌جهانیِ مردم نیز این ایزدان مقام و جایی داشته و در برگزاری وَرها ، به‌ویژه رَشنو و مهر حضور دارند .
روزهای شانزدهم ، هفدهم و هجدهم هر ماه نیز به‌ترتیب موسوم است به نام‌های این ایزدان ، به‌ترتیب : مهر ، سروش و رَشنو . این ایزد اغلب با جبرئیل در اسلام و میکائیل در مسیحیت و آنوبیس در مصر باستان مقایسه شده .
رَشنو از لحاظ لغوی صفت است به معنی عادل و دادگر ؛ اسم خاص ایزدی است و نام روز هجدهم هر ماه . در مقام اسم خاص با صفتِ رَزیشتَه می‌آید که صفت عالی است به‌معنی راست‌ترین ، درست‌ترین که در پهلوی رَزیستَک شده است .
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°در فارسی ترکیبِ 'سوگند خوردن' که به مفهوم یاد کردن سوگند است و تاکنون باقی مانده ، برداشت نادرستی است ، بازمانده از یک رسم کهن . سوکند (سوکنت) خوردن به‌معنی خوردن یا نوشیدن آبِ گوگردمند [یا محلول آب و سوده‌ی گوگرد] بوده است و خوردن [دراینجا] دقیقاً معنی و مفهوم خوردن را ادا می‌کند .
ور یا آزمایش ، عبارت از خوردن و نوشیدن چیزها یا مایعات ویژه‌ای بوده که در خورنده [مصرف‌کننده]علاماتی پدید می‌آورده است و داتوبَر dâtôbar یا داور ، از روی آن نشانه‌ها [صحت ادعای آزمایش‌شونده را] داوری می‌کرد .
°°یا آزمایش ابراهیم با آتش که گفته می‌شود آتش هنگام عبور او گلستان شد !

  • Zed.em

در فقه و احکام شرعی مزدیسنان ، با پای برهنه راه رفتن کرداری ممنوع و حرام است ، چون این عمل بی‌حرمتی نسبت به سپندارمذ ، ایزد موکل بر زمین تلقی می‌شود . در سددرنثر در ۴۴ ص۳۴ نقل است : " اینکه بهدینان تا توانند کردن پای بر زمین نباید نهادن ، چه گناه باشد مر سفندارمذ امشاسفند را رنج می‌رسد و آن‌را گناه 'گشُادِه‌دوارِشنی' خوانند ."
[...]
از روایت شاپور بروجی است که : "دیگر با پای برهنه راه رفتن ، آن‌را ایموک‌دوارِشنی گویند . او را گناه چندان است که تاریخ و زاریخ دیو را یَزِشن کرده و یَشته باشد (عبادت کرده باشد) کسی که او را خوردنی دهد چنان گناه باشد . دیگر آن‌که کسی که پای برهنه رود به یک گام ، صد گاو و گوسفند و اشتر را شیر بکاهد و دیگر گام دوصد چهارپایان را شیر بکاهد و به سه دیگر گام ، سیصد گاوان و گوسپندان را شیر بکاهد و به چهارم گام همه‌ی گاوان و گوسپندان و چهارپایانِ هفت‌کشور زمین را شیر بکاهد ." [آدم یادِ اغراق در مقولاتِ آخوندا می‌افته !]
[...]
این‌چنین عقیده و باور در مذهب تشیع نیز آمده است :
"... هشتم آنکه یک‌کفش یا یک‌نعل پوشیده به‌راه نرود ، مگر آنکه یکی را به دوختن داده باشند ، چه در حدیث آمده که هرکه در یک نعل راه رود اگر شیطان ضرری به او رساند کسی را ملامت نکند مگر نفس خود را ."
بهاالدین محمد عاملی° در جامع عباسی ، چاپ فراهانی ص۱۴-۱۳ آورده است : "در آداب پوشیدن نعل و موزه و کفش ، به سندهای معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) منقول است که چون نعل بپوشی ، ابتدا به‌پای راست به‌کُن ، و در وقتِ کندن ابتدا به‌پای چپ کَن . و فرمودند هرکه با یک تای کفش به‌راه رود (یعنی یک‌پا در کفش و دیگری برهنه) شیطان بر او دست یابد و دیوانه شود ... و منقول است که حضرت رسول نهی فرمود از راه رفتن با یک‌تای نعل ... و ..."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°شیخ بهاءالدین محمد عاملی ، معروف به «شیخ بهائی » ،(متولد ۹۵۳ متوفی ۱۰۳۰ یا ۱۰۳۱ ه.ق) . او نیز از اهل جبل‌عامل است . در کودکی همراه پدرش شیخ حسین‌بن‌عبدالصمد که از شاگردان شهیدثانی بوده به ایران آمد . [حوزه]

  • Zed.em

... در فرگردهای بعدی همچنان تحریم دفن و سوزاندن مرده تکرار و تأکید می‌شود و توصیه‌ی اکید می‌شود که مردگان را به‌شیوه‌ای ویژه در دخمه و یا بلندی‌های مطابقِ دستور ساخته شده قرار دهند تا طعمه‌ی لاشخوران شوند . در کتاب سددرنثر - در۳۳ آمده :
" چه در دینِ بِه [مزدَیَسنیِ زرتشتی] پیدا است که اگر نِسا [جسد میت] در زیرِ زمین نهان کنند ، اسفندارمذ امشاسفند [امشاسپند اسفند که به‌نوعی الهه‌ی زمین بوده] همی لرزد ، چنان سخت است که کسی را مار یا گزدم (کژدم) در جامه‌ی خواب بود ، و زمین را نیز همچنان است ، که نسا در زیر زمین کنی ، چنین چون آشکارا کنی از آن رنج برهاند ."
دکتر وِست در مقدمه‌ی بُندَهِشن ص۴۲ - از در ۳۹ که اشاره به آمدن اعراب می‌کند ، می‌نویسد که :
"ایرانشهر به‌دستِ تازیان افتاد و دینِ بدِ آنها رایج شد . بسیاری از عادات پیشینیان برانداخته گردید . دین مزدیسنان به نزاری رسید . شُستنِ مرده و دفن مرده و خوردن مرده را به داد (قانون) گرفتند . از آغاز آفرینش مصیبتی به این بزرگی رُخ نداده بود . زیرا از کردار بد ، از خواهش و عادت بیگانه ، کردار دشمن‌منشانه ، قوانین بد و رسوم بد ایشان ، ویرانی و حرص و ناسزایی‌های دیگر استوار گردید ."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

به‌تعبیری استو-ویذُتو ، دیوی را که قبض‌روح می‌کند و همه‌ی روان‌ها را به‌بند می‌کشد ، می‌توان با عزرائیل (ملک‌الموت) مقایسه کرد . در پهلوی اَستُووهات ، یا اَستُوویداد به‌معنیِ جداکننده‌ی استخوان‌ها است . وی دیوِ مرگ است . در بُندَهِش با 'وایِ بد' [دیوِ وُیو یا بادِ بد] یکی دانسته شده است° که وقتی دست بر مردم زند خواب و وقتی سایه بر آنان افکند تب بر آنان مستولی می‌شود ، و وقتی با چشم به آنان نگاه کند جان را می‌زند . در 'اندرز پوریو تکیشان' بند ۳۱ آمده است که :
"وقتی آدمی از پُشت پدر به شکم مادر می‌رود ، اَستُووهات پنهانی بندی در گردن او افکند و در طولِ زندگی نه به‌وسیله‌ی مینوی خوب و نه به‌وسیله‌ی مینوی بد نمی‌توانند آن بند را از گردن جدا کنند . اما بعد از مرگ ، کردارِ خوبِ مرد نیکوکار سبب می‌شود که آن بند از گردن او جدا شود ؛ ولی مرد بدکار را با آن بند به دوزخ می‌کشند ." [مینوی خرد ، ص۹۷-۹۶]
در روایت پهلوی ، بخش ۲۸ آمده است :
"این نیز پیدا است که هرمزد به زرتشت گفت که هر کارِ ثوابی که بتوانی کردن ، هر روز و همان روز که فرا آمده است بکن ، چه اگر گویی که پس از این بکنم ، باشد که اَستووهات برسد و نتوانی کردن ."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°گاه ملاحظه می‌شود که وای بد را که ازجمله دیوان مرگ است و با استوویذاتو در وندیداد همکار است ، با هم یکی می‌دانند ، خاصه در نوشته‌های متأخر زرتشتی ؛ اما به‌نظر نمی‌رسد چنین چیزی درست باشد ، استوویذاتو مُرده را می‌بندد و وای بد آن بسته را به‌در می‌برد .

  • Zed.em

... چنانکه اشاره شد به‌موجب همین مسائل و پدیده‌های طبیعی [مثل حیض ، سقط‌جنین° و ...] است که اصولاً در شریعت مغان زن هیچگونه عزت و مقامِ حقوقی ندارد ، چون این عوارضِ طبیعی از دیدگاه آنان موجب تسخیر دیو و جن ، زنان را بوده است . حق نماز ، ستایش و نیایش نیز از آنان سلب بود . در روایات پهلوی و فارسی و متن وندیداد و 'سددر' به‌صراحت این‌مورد آمده است . ... به این بیت از دستورِ داراب پالن در 'فرضیات‌نامه' توجه شود :

زنان را فرض یشت و هم نیایش // نفرموده است یزدان با ستایش
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°اعتقاد بر این بود ، چون زنی که بچه‌ی مرده به‌دنیا می‌آورد موردِ حلول و تجاوز دروج‌نسو یا دیوِ مرگ قرار گرفته ، بنابراین خودِ وی و آنچه که با آن در تماس بوده است ناپاک و نجس به‌شمار می‌رود و همان احکامی درباره‌ی وی باید اجرا شود که درباره‌ی کسی که به‌طور مستقیم مرده‌ای را لمس کرده . و گناه لمس مرده بسیار عظیم بوده !

  • Zed.em

از آتروپات پندنامه‌ای باقی است که بسیار مشهور می‌باشد . دقت در این پندنامه که موسوم است به 'واژه‌ای چند از آتروپات مهراسپندان' اصلِ اندیشه‌ی مغانه را در آن روشن می‌کند و دوری از آموزش‌ها و مکتب اصیلِ شرقی [زرتشت] و گاثاها را می‌رساند ، در بندِ اول و دوم پارسایی و زهدی را می‌ستاید که اِعراض از زندگی باشد . درویشی و ناداری را می‌ستاید . در بند یازدهم نوعِ ویژه‌ی ازدواج [ازدواج با محارم که 'خیتوک‌‌دَس' عنوان داشت] میان رده‌های بالای مغان را چون کرتیر° می‌ستاید . در بند سیزدهم گوشت‌خواری را مذمت کرده و گناه می‌شمارد . شادی و شادزیوی را چندان خوش ندارد . روش مبارزه با دیو Vi-daeva-dâta (وی- دئِوه-داته) ، 'وندیداد' را تعلیم می‌دهد  . تقابل میان اهورامزدا و اهریمن را چنانکه در فرگرد اولِ وندیداد است بیان می‌کند ، که نوع ثنویت مطلق است . در بند چهل‌وهشت از زنان با بی‌اعتمادی و حقارت یاد می‌کند ، که در وندیداد و بندَهِش و سایر مأثوراتِ پسین نیز چنین است ، اما در گاثاها زن در اوج مقام و بالندگی و بدون هیچ تفاوت با مرد معرفی شده است . در بندهای شصت‌وسه و شصت‌وچهار چنان است که بسیاری از مطالب وندیدادی را مؤجز و خلاصه نقل می‌کند و آن تقدس افراطی درباره‌ی آب ، آتش ، گاو ، گوسپند و سگ است . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )


°یکی از مغان بانفوذ و قدرت‌مند در زمان بهرام دوم بود که باعث ایجاد یک حاکمیتِ خشن مذهبی در دستگاه حکومت شد ، به‌دستور وی مانی را به‌شکل فجیعی به‌قتل رساندند ، همچنین پیروانِ ادیان دیگر در دوران او مورد ایذاء و آزار قرار گرفتند ...

  • Zed.em

... در دوران ساسانیان ، برای دارایی ، از دیدگاه شرع حد و اندازه‌ای وجود داشته است و ثروت‌اندوزی سخت نکوهش می‌شده . اضافه درآمد مردم باید به محاکم شرع و ادارات شاهی تأدیه و پرداخت می‌شد وگرنه مال‌شان حرام ، و گناه‌کار محسوب می‌شدند ، و بی‌گمان در صورت آگاهیِ محاکم ، اموال‌شان مصادره می‌شد . به‌همین‌جهت است که خزائنِ آتشکده‌ها و معابد ، ثروتمندتر و پُرمایه‌تر از خزائن شاهی بوده است . چون مردم علاوه‌بر مالیات‌های دینی و مقرر که باید به محاکم و دیوان شرع می‌پرداختند ، به‌عنوان کمک ، نذورات ، صدقات ‌و ... به اداره‌های مالی موبدان پرداخت‌های فراوان نقدی ، جنسی و نیروی کار داشتند .
[...]
در ترجمه‌ی پهلوی وندیداد ، فرگرد ۷:۴۱ انکلسریا ، ص۱۶۸ و مطالبی که از روایت پهلوی گذشت ، در شایست ناشایست ۸:۳ و در مینوی خرد و همچنین روایات داراب هرمزدیار و سددرنثر و سد در بندهش به مطالبی درباره‌ی میزان مجازِ دارایی طبقات مردم نقل است و مردم بسیار دعوت می‌شوند به اعراض از دنیا و تحریض می‌شوند به صدقه دادن و پرداخت به موبدان و آتشکده‌ها . به‌موجب دو بخش ۲۸ و ۴۲ از روایت پهلوی ، حداقلِ دارایی ۳۰۰ استیر و حداکثر ۳۰۰۰ استیر است . به‌موجب وندیداد ۷:۴۱ ، موبدان عادی ، از این قاعده مستثنی بوده و می‌توانستند تا ۳۰۰۰ استیر نقدینگی داشته باشند . اما مردم عادی از ۳۰۰ استیر به بالا ، لازم بود که هرچه بیشتر دارند به خزانه‌ی معابد و آتشکده‌ها به‌عنوان صدقات و خیرات بپردازند و چنانکه گذشت هرگاه چنین نمی‌کردند ، حق نداشتند آن وجه اضافی را در امور کشاورزی و دامداری سرمایه‌گذاری کنند . به‌جز موبدان ، کسانی که دارایی‌شان به ۳۰۰ استیر نمی‌رسید ، تحت‌شرایطی مجاز بودند از راه شکار تأمین زندگی کنند .
هر استیر برابر با چهار درهم بود ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

چنانکه تاکنون ملاحظه شد ، آنچه که از اشارات متن وندیداد برمی‌آید ، تسلط مغان با همکاری ، مشارکت و معاضدت دربار بر مردم بوده است . مالیات و عوایدی که مغان از مردم برای سازمانِ گسترده‌ی خود دریافت می‌کردند بسیار متنوع و با عناوین و دست‌آویزهای گوناگون بود . شبکه‌ی خبرچینی موبدان از درونِ خانواده‌ها ، روستاها و شهرها تا درون خانواده‌ی شاهی و اندرون سلطنتی گسترده بود . این دستگاهِ بسیار وسیع و قدرتمند در دل شاهنشاهی ساسانی بود . خزانه‌ی این سازمان ، خزانه‌ی کشوری را تحت‌الشعاع داشت . هرگاه کسی برای بازخرید کفّاره‌ی گناه یا انجام مراسم تطهیر و آئین‌های دینی ، پرداخت وجه معین شده را نمی‌توانست تکفّل کند ، بر بازماندگان و اعقابش بود که تا نسل‌هایی متوالی دِین وی را بپردازند .
فشرده‌ای از مطالب درباره‌ی اداره‌ی امور مردم ، قدرت مغان و حکومت مذهبی ایرانِ دوران ساسانی که نقل می‌شود ، بر اساس تحقیقات دامنه‌داری است که از منابع زمان ساسانی و مآخذ پس از آن در قرون نخستین اسلامی توسط مورخان نگاشته شده و پژوهش‌هایی که برخی خاورشناسان در این‌زمینه کرده‌اند .
چنانکه از منابع و مآخذ متفاوت و با استناد به‌مآخذ روشن می‌شود ، ساسانیان از نخستین لحظه‌ی حکومت و اقتدار ، یک سلطنت مذهبی را بنیان نهادند و با مغان یا روحانیانی که خود را زرتشتی می‌نامیدند یگانه و متحد بودند و این اتحاد و یگانگی در طول تاریخ این سلسله همچنان حاکم بود و جریان داشت . موبدان جنبه‌ی کار خود را متوجه‌ی حکومت دنیوی کرده بودند و با نفوذ و شبکه‌ای نیرومند که در دوایر دولتی داشتند ، به‌شکلی مستقیم در سرنوشت و احوال یکایک مردم دخالت می‌کردند . چنانکه از منابع همزمان برمی‌آید ، سرنوشت هر فردی ، از هنگام زادن تا مرگ و پس از آن در دست این طبقه بود . آگائیاس می‌گوید : ... در رأس این سازمان بزرگ و قدرتمند مغانه ، موبدان‌موبد قرار داشت که با جدیت ، خشونت و سخت‌گیری ، با هزاران مأمور زیردست ، سازمان خود را اداره می‌کرد و عزل و نصب و تعیین حدود اختیاراتی که به کارگزاران وامی‌گذاشت با او بود ، علی‌الظاهر موبدان‌موبد را شاه تعیین می‌کرد ، اما هرگاه شاه گامی برخلاف منافع ، خواسته‌ها و درجهت محدودیت قدرت این طایفه برمی‌داشت موقعیت خودش درخطر می‌افتاد ، چنانکه نرسی ، قباد ، خسروپرویز ، یزدگرد و دیگران در چنین خطرهایی گرفتار شدند .
[...]
اردشیر پاپکان که خود از موبدان و کاهنان معبد آناهیتا بود و این مقام را به ارث برده بود ، در این اندیشه بود که قدرت روحانیت را از سیاست تفکیک کند و این‌کار را انجام داد . اما مغان یا موبدان که خود را پیروان زرتشت می‌دانستند و دین رسمی کشور را دین زرتشتی اعلام کردند ، مذاهبی داشتند : گروهی به اولویت معابد خدایانی چون ناهید معتقد بودند که خاندان اردشیر از آن‌جمله بود و گروهی به اولویت و تقدم آتش (آذر ، آتر) معتقد بودند . این و اعتقاداتی از اینگونه موجب دسته‌بندی شد و کرتیر موبدان‌موبد ، با قدرت و جسارت و خشونتی فراوان ، موفق شد تا پایه‌های دین رسمی را استوار کند که اصول آن از کتیبه‌هایش که تاکنون برای ما باقی است قابل مطالعه و تحقیق می‌باشد .
به‌همین جهت است که ملاحظه می‌شود نفوذ مغان در همه‌ی دوایر ، اداراتِ دولتی و مراجع عمومی کشور و لاجرم زندگی مردم رسوخ داشت . انجام امر ازدواج ، چگونگی ازدواج ، تأکید بر ازدواج با محارم که بزرگ‌ترین ثواب‌ها را داشت ، انجام امور طلاق ، تأیید بر صحت مشروع بودن نوزادان ، انجام معاملات ، تغییر و تبدیل در مالکیت ، اداره‌ی دادگاه‌ها ، دادگستری ، اخذ مالیات‌های مذهبی ، رسیدگی به احوال بی‌دینان یا کسانی که در دین شک کرده بودند و یا از سازمان مغان انتقاد کرده بودند ، اجرای حدود مذهبی ، شلاق‌زدن ، شکنجه ، اعدام ، پرداخت دیون دینی ، پرداخت جرایم و کفاره‌ها و بسا امور دیگر دامنه‌ی قدرت‌شان را بی‌نهایت کرده بود .
اعتقاد اینان بر اساس یک جامعه‌ی طبقاتی و عدم امکان جابجایی افراد در طبقات ، نهایتی نداشت . کهانت خود یک میراث بود که در طبقه‌ی مغان انحصاری بود . در طبقات ممتاز مغان حتمی‌الاجرا بود که این توارث ازطریق ازدواج‌های هم‌خون و صلبی منتقل شود ، چنانکه در خاندان شاهی نیز این امر برقرار بود ؛ اما مغان می‌کوشیدند تا این مسأله ، یعنی ازدواج با محارم را میان همه‌ی مردم تعمیم دهند .
[...]
اما آنچه که بیش‌ از پیش موجب قدرت مغان می‌شد ، قدرت مالی بسیار فراوانی بود که در اختیار داشتند . این منابع‌ مالی فراوان بود . ازطریق اجرای بسیاری از امور مردم ، چون انجام معاملات ، نوشتن و رسمی کردن یا شرعی نمودن امور تجاری و فلاحتی ، فیصله‌ی مرافعات در دادگاه‌ها ، نوشتن اسناد ملکی و اخذ حقوق شرعی و کتابت ، ... برگزاری شعائر و جشن‌خوانی ، برگزاری مراسم مرگ و پرسه‌ی مؤمنان ، خواندن ادعیه و اذکار ، تسخیر جن و درمان جن‌زدگان و حق‌العلاج بیماران ‌. یکی از منابع قابل‌توجه عواید مغان انجام مراسم تطهیر پیروان بود . به‌موجب عقاید آنان فضای اطراف همگان را جن و ارواح شریر و خبیث و دیوان بدکار و بدخواه انباشته‌اند که در بدن مردم حلول می‌کنند و سبب ناپاکی می‌شوند ، مغان باید با دقت و کاردانی که دارند ، این عناصر شریر را از بدن بیرون آورند و حق‌الزحمه‌ی خود را تمام و کمال دریافت کنند و اگر کسی توان پرداخت نداشت و یا نتوانست موبد کارگزار را راضی کند همچنان آلوده و ناپاک و لاجرم بی‌دین خواهد ماند ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em

مسأله‌ی مبارزه با روزه و روزه‌داری باید از اواسط زمان ساسانیان و دوران‌های مانی و مزدک پدید آمده باشد . در فرگرد بعدی ، این مسأله روشن خواهد شد و این اشارات و مبارزات با عدم نخوردن و روزه ، مبارزه‌ی مغان است با جریان‌های دینی که مانی و مزدک به‌وجود آوردند و هر دو به‌وضع فجیعی کشته شدند ، و مغان ، عاملِ قتلِ‌عامِ مانویان و مزدکیان بودند و در آثارِ خود در نوشته‌های پهلوی بسی آنان را لعن و نفرین کردند .
داستانی از بهارستان اثر مولانا عبدالرحمن جامی در این باب نقل می‌شود : "حکیمی را گفتند آدمی به‌خوردن کی شتابد ؟ گفت توانگر هرگاه که گرسنه باشد و درویش هرگاه که بیابد .
حکیمی با پسر خود گفت : باید که بامداد از خانه بیرون نیایی تا نخست لب به طعام نگشایی ؛ زیرا که سیری ، تخم حِلم و بردباری است و گرسنگی مایه‌ی خشک‌مغزی و سبک‌ساری .
پنج چیز است که به هرکس دادند زمام زندگانی خویش در دستش نهادند : اول صحت بدن ، دوم ایمنی ، سوم وسعت رزق ، چهارم رفیق شفیق و پنجم فراغت . هرکس را از این چیزها محروم کردند ، درِ زندگانی خوش بر رویِ وی برآورند ."
روزه داشتن به‌موجب احکام دین مزداپرستی گناه است . در 'سددرنثر' آمده است : "اینکه از روزه داشتن بباید پرهیز کردن ، چه در دین ما نشاید که همه‌روز چیزی نخورند چه گناه بُود .
ما را از روزه داشتن این است که بر چشم و زبان و گوش و دست و پای روزه داریم از گناه کردن . قومی در آن می‌کوشند که در همه‌روز چیزی نخورند (اشاره به مزدکیان و مانویان است) و از چیزی خوردن پرهیز کنند . ما را نیز جهد باید کردن تا هیچ گناه نه‌اندیشیم و نه‌گوییم و نه‌کنیم . باید که از دست و زبان و گوش و پای ما هیچ‌کاری نرود که از آن گناه بود .
چون چنین‌کردیم ، روزه‌ی هفت‌اندام به‌جای آورده باشیم . آنچه از دیگر دین‌ها از ناخوردن روزه است ، در دین ما از گناه‌ناکردن روزه است ." [سددرنثر (سددربندَهِش)ص۵۹-۵۸]
اشاراتی از اینگونه ، بی‌گمان در قبال دین‌های مانوی و مزدکی و پیروان آنان در آثار پهلوی پیدا شده است ، به‌ویژه در برابر اعتقادات مانی و رسوم مانویان در روزه و امساک در خوردن و پوشاک و معاشرت و مباشرت با زنان . کسانی که به گمان موبدان روزه‌داری کنند و از معاشرت و نزدیکی با زنان بپرهیزند و در پوشاک نیز چنین کنند ، بیرون از دین بوده و در دوزخ عذاب می‌شوند . در فرگرد ۸۹ 'ارداویراف‌نامه' نقل است :
"آنگاه دیدم روانِ آنان‌که در دوزخ به سبب نزاری ، پهلوبه‌پهلو به‌هم افتاده و از تشنگی و گرسنگی و سرما و گرما بانگ همی کردند و خَستَران پشت و پای و دیگر اندام آنها همی دریدند ...
پرسیدم که این روانان چه‌گناه کردند که روان اینگونه باد اَفرَه بَرَد ؟
سروش پاک و ایزد آذر گفتند که این روانِ آن بدکاران است که به گیتی خورش و بستر از خویش دریغ کرده‌اند ..."
وندیداد ؛ ترجمه ، واژه‌نامه ، یادداشت‌ها ( هاشم رضی )

  • Zed.em