aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

یازدهم رجب سنه ی ثمان و ثلثین و اربعمایة از آنجا بکویمات شدیم . و از آنجا بشهر حما شدیم شهری خوش آبادان بر لب آب عاصی و این آب را از آن سبب عاصی گویند که جانب روم میرود . یعنی چون از بلاد اسلام ببلاد کفر میرود عاصیست و بر این آب دولابهای بسیار ساخته اند . پس از آنجا راه دو می شود یکی بجانب ساحل و آن غربی شامست و یکی جنوبی به دمشق می رود ما براه ساحل رفتیم . در کوه چشمه ای دیدم که گفتند هر سال چون نیمه ی شعبان بگذرد آب جاری شود از آنجا و سه روز روان باشد و بعد از سه روز یکقطره نیاید تا سال دیگر . مردم بسیار آنجا بزیارت روند و تقرب جویند بخداوند سبحانه و تعالی و عمارت و حوضها ساخته اند آنجا چون از آنجا بگذشتیم بصحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته چنانکه تمامت آن صحرا سپید می نمود از بسیاری نرگسها . ...
سفرنامه ی ناصر خسرو ( ابومعین ناصر بن خسرو القبادیانی المروزی )
  • Zed.em
در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربعمایه که امیر خراسان ابوسلیمان جعفری بیک داوود بن مکائیل بن سلجوق بود ، از مرو برفم (برفتم) بشغل دیوانی و به پنج دیه مروالرود فرود آمدم که در آن روز قران رأس و مشتری بود . گویند که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند . بکوشه ای رفم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد . چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می خواند ، مرا شعری در خاطر آمد که از وی خواستم تا روایت کند . بر کاغذی نوشتم تا به وی دهم که این شعر برخوان ، هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد . آنحال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد پس از آنجا به جوزجانان شدم قرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی ، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید که قولو الحق و لو انفسکم . شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زائل کند ، اگر بهوش باشی بهتر . من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند . جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتى نباشد ، حکیم نتوان گفت کسى را که مردم را به بیهوشى رهنمون باشد . بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید . گفتم من این را از کجا آرم . گفت جوینده یابنده باشد . و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت .
چون از خواب بیدار شدم آنحال تمام بر یادم بود . بر من کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم . اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرخ نیابم . روز پنجشنبه ششم جمادی الآخر سنه سبع و ثلاثین و اربعمایه نیمه ی دی ماه پارسیان سال بر چهارصد و ده یزدجردی سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز کردم و یاری خواستم از باری تبارک و تعالی بگذاردن آنچه بر من واجب است و دست بازداشتن از منهیات و ناشایست چنانکه حق بسبحانه و تعالی فرموده است .
پس از آنجا به بشبورنجان رفم ، شب بدیه باریاب بودم و از آنجا به راه سنگلان و طالاقان بمروالرود شدم . پس به مرو رفتم ...
سفرنامه ی ناصر خسرو ( ابومعین ناصر بن خسرو القبادیانی المروزی )
  • Zed.em