aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

همچنین تحولات فناوری موجب پیدایشِ صنایع جدید ، افزایش بهره‌وریِ کار و سرمایه ، افزایش سطح تولیدات و لذا بسطِ بازار جهانی شده است .
از سوی دیگر تحولات فناوری موجب تفکیکِ هرچه بیشترِ پروسه‌ی تولید به اجزاءِ کوچک‌تر و تبدیلِ تولید انبوه به اَشکال و الگوهای انعطاف‌پذیر شده که تعمیق و گسترشِ بیشترِ تقسیم کار بین‌الملل را میسر ساخته است . تقسیمِ کار در عصر پیش از جهانی شدن تقسیمی کمابیش ساده بود که در آن تخصص کشورهای توسعه‌یافته تولید کالا و مصنوعات صنعتی ، و تخصص کشورهای درحالِ‌توسعه تولید و تامینِ مواد خام و محصولات کشاورزی مورد نیازِ کشورهای توسعه‌یافته و تامین بازار برای برخی از محصولاتِ آنها بود . روند جهانی‌سازی این الگو را دگرگون کرده موجب پیدایشِ قطب‌های جدیدِ صنعتی و مهمتر از آن پیدایشِ اقتصاد متکّی بر اطلاعات و دانش شده است که در آن عاملِ اطلاعات و دانش نقش عمده را در تامین رشد اقتصادی عهده‌دار می‌باشد ‌. به عبارت دیگر تحولات فناوری و جهانی‌سازی موجب شده است تا عاملِ اصلی تولید ثروت از دسترسی به زمین و مواد اولیه و تولیدات صنعتی ، به عامل اطلاعات و دانش منتقل گردد .
افزون بر این ، رشد تحولات فناوری ، بویژه افزایش سرعت و توسعه‌ی شبکه‌ی حمل و نقل ، افزایش گردش اطلاعات و گسترش وسایل ارتباط جمعی موجب همگرایی فرهنگی ، تشابهِ الگوهای مصرف و پیدایش فرهنگی جهانی شده است که به نوبه‌ی خود جهانی شدن اقتصاد را تسهیل و ترغیب کرده و همزمان از آن تاثیر می‌پذیرد .
تاثیر تکنولوژی جدید از اقتصاد فراتر رفته و تمامی جنبه‌های روزمرّه‌ی زندگی را فراگرفته است . اکنون همان تکنولوژی که موجب جهانی شدن اقتصاد گردید توسط افراد و جامعه‌ی مدنی در زندگی روزمره بکار می‌رود . با گسترش اینترنت ، ایمیل ، کاهش هزینه‌ی خدمات تلفنی ، تلفن موبایل و گسترش کنفرانس‌های الکترونیکی ، دنیا بشدّت به هم مرتبط شده است . این تحولات همراه با رشد و گسترش بی‌سابقه‌ی تجارت بین‌الملل ، سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی ، گردش سرمایه‌ی مالی ، رشد شرکت‌های فراملی و تحولات ساختارِ تولید ، موجب پیدایش پارادایم جهانی‌سازی شده است .
پذیرش نقش تعیین کننده‌ی تحولات فناوری به معنای جبر تاریخی تکنولوژی نیست . در نهایت ، تحولات فناوری خود پدیده‌ای اجتماعی است . پایه‌ی دیگر جهانی‌سازی پویایی نظام سرمایه‌داری است که در جستجوی سود بیشتر ، رشد دانش را تشویق کرده و دستاوردهای آن‌را برای بهینه کردن پروسه‌ی تولید و جهانی‌سازی اقتصاد بکار می‌گیرد .
ایران ، فرصت‌ها و چالش‌های جهانی شدن ( هادی زمانی )
  • Zed.em
در واقع در دهه‌ی ۸۰ بازارِ مالی جهان سه انقلابِ فناوری ، آزادسازی و جهانی شدن را همزمان تجربه کرد . سیاستِ آزادسازی ، جَوِّ مناسب را برای گردشِ سرمایه فراهم آورد . اما این تحولاتِ فناوری بود که با مُیّسر کردنِ جمع‌آوریِ سریعِ اطلاعات درباره‌ی بازارهای مالیِ جهان ، انجام مبادلات مالیِ بین‌المللی در تمام طول شبانه‌روز و ابداعِ ابزارهای جدید مالی (نظیرِ Derivative ها) گردشِ سرمایه را جهانی کرد .
ایران ، فرصت‌ها و چالش‌های جهانی شدن ( هادی زمانی )
  • Zed.em
... پیشبرد یک برنامه‌ی توسعه‌ی اقتصادیِ موفق در چهارچوبِ اقتصادِ جهانی ، مستلزم یک دولت ملی و کارآمد است که بتواند ظرفیت‌ها و نهادهای لازم برای تولید و رقابت در بازارِ جهانی را بوجود بیآورد و پیامدهای ناخواسته‌ی رقابتِ جهانی را به حداقل برساند . دولت همچنان دارای نقشِ تعیین کننده‌ای در ایجادِ ظرفیت‌های لازم برای بهره‌برداریِ موثر از فرصت‌های اقتصادِ جهانی است . شیوه و سیاست‌هایی که دولتِ یک کشور برای انجامِ این مهم در پیش می‌گیرد به شرایطِ اقتصادیِ کشور مورد نظر بستگی خواهد داشت ‌. اَشکال پایه‌ای این سیاست‌ها عبارت‌اند از : استقرارِ حکومت قانون ، ایجادِ یک سیستم موثر برای تعیین و اعمالِ حقوقِ مالکیت ، تنظیمِ قوانین شرکت‌ها ، تنظیمِ بازار بویژه بازارهای کار و سرمایه ، تنظیمِ رقابت و کنترلِ انحصارات ، ایجادِ تاسیسات و زیرساخت‌های مناسب برای توسعه‌ی اقتصادی ، ارئه‌ی کالاها و خدماتی که بازار به آنها نمی‌پردازد ، آموزشِ نیروی کار و مشارکت در سرمایه‌گذاری برای ایجادِ ظرفیت‌های صنعتی و انتقالِ تکنولوژی . بدونِ این نهادها و اقدامات ، کشورها موفق به بهره‌برداریِ موثر از فرصت‌های بازارِ جهانی نخواهند شد . از سوی دیگر ، پیوستن به اقتصادِ جهانی غالباً با برنامه‌های گسترده‌ای برای آزادسازیِ تجارت و بازارِ مالی و خصوصی‌سازی همراه است . اجرای این برنامه‌ها هزینه‌ی اقتصادی و اجتماعیِ سنگینی را بر جامعه ، بویژه اقشارِ کم‌درآمد تحمیل می‌کند . مدیریتِ بهینه‌ی این پروسه و حمایت از اقشارِ ضربه‌پذیر عمدتاً در مسئولیتِ دولت است . بالاخره ، اجرای موثرِ وظایف فوق مستلزمِ وجود یک سیستمِ سیاسیِ کارآمد و شفاف و دموکرات است که بتواند خواست‌های کلیه‌ی اقشارِ جامعه را نمایندگی کند و حکومتِ قانون و برابری در برابرِ قانون را تضمین نماید .
اما مدیریتِ اقتصادِ جهانی خود دارای مشکلاتِ ساختاریِ متعددی است که موجب شده است تا بهره‌برداری از ظرفیت جهانی‌سازی بسیار کمتر از توانِ بالقوه‌ی آن باشد . اولاً مدیریتِ کنونیِ جهانی‌سازی نتوانسته است تمامیِ کشورها را در دست‌آوردهای آن سهیم کند . در واقع طیِ چهاردهه‌ی گذشته شکافِ بینِ کشورهای توسعه‌نیافته و دنیای مدرن چنان عمیق شده است که ثبات و امنیتِ جامعه‌ی جهانی را تهدید می‌کند . دوماً، مدیریتِ کنونیِ اقتصادِ جهانی ، شفاف و دموکراتیک نیست . در نتیجه قوانینی که توسط سیستمِ کنونی برای تنظیمِ تجارت ، سرمایه‌گذاری و سایرِ امورِ اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی تنظیم و اجرا می‌شوند آنطور که می‌بایست امکانات و مقتضیات کشورهای توسعه‌نیافته و در حالِ رشد را رعایت نمی‌کنند . این عوامل سبب می‌شود تا منافع و هزینه‌های جهانی شدن بین کشورهای عضوِ جامعه‌ی جهانی بنحوی ناعادلانه تقسیم شود و کشورها و اقشارِ اجتماعیِ ضعیف از دستاوردهای آن بی‌بهره بمانند .
سوماً ، مدیریتِ اقتصادِ جهانی همپای تحولاتِ فناوری و اقتصادی متحول نشده است . اقتصاد با سرعتِ فزاینده‌ای جهانی شده است اما مدیریتِ اقتصادِ جهانی تا حدِّ زیادی همچنان در سطحِ ملی و منطقه‌ای باقی‌مانده است . بویژه در سطحِ جهانی مکانیزمِ موثری وجود ندارد تا بازارِ جهانی را از دیدِ کلّیتِ جامعه‌ی جهانی تنظیم کند ، سیاست‌های آنرا هماهنگ سازد و بین سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی ، تعادلِ مطلوبی بوجود آورد . این کمبود موجب شده است تا اقتصادِ جهانی نتواند برای پیشگیری و مقابله با بحران‌های اقتصادی بنحوی مطلوب عمل کند . فزون بر این ، قوانینِ سیستمِ موجود عمدتاً متوجه‌ی ابعادِ اقتصادی و نیازمندی‌های بازار است و کمتر به سیاست‌های اجتماعی نظیرِ اشتغال و امنیتِ شغلی توجه می‌کند . درحالیکه توسعه‌ی پایدار و متعادلِ جهانی شدن مستلزمِ ایجادِ تعادلی مطلوب بینِ رشدِ اقتصادی و تامینِ ثبات و امنیتِ اجتماعی است .
ایران ، فرصت‌ها و چالش‌های جهانی شدن ( هادی زمانی )
  • Zed.em
وقتی که به پاخاست ، در ادامه‌ی سخن گفت : ضمناً می‌خواستم یک چیز دیگر هم بگویم . احتمال می‌رود شما هم ، مثل بیشتر بازیکنان خوبِ بازیِ مُهره‌ی شیشه‌ای در دوران جوانی ، گاهی مایل باشید از این بازی به عنوان وسیله‌ی فلسفه‌بافی استفاده کنید ، اظهارات من به تنهایی نمی‌‌تواند شما را از این امر باز دارد ، ولی در هر صورت من حرفم را می‌زنم : فلسفه‌بافی را باید فقط با آلات و ابزار شرعی و قانونی مربوط به خود فلسفه انجام داد . بازیِ ما نه فلسفه است و نه مذهب ، انضباطی است ویژه‌ی خود ، که از نظرِ ویژگی به هنر شباهت دارد . هنری است منحصر به فرد و یگانه . اگر کسی از همان آغازِ کار به این نظریه بچسبد ، گام‌های بلندتری برمی‌دارد تا آنگاه که پس از صد بار شکست و ناکامی به آن برسد . کانتِ فیلسوف یکبار چنین گفت : "فلسفه‌بافیِ مذهبی ، فانوسِ جادوییِ لولو خورخوره‌ها است ." ما نباید بازیِ مُهره‌ی شیشه‌ای‌ِمان را به اینصورت درآوریم .
بازیِ مُهره‌ی شیشه‌ای ( هِرمان هِسه )
  • Zed.em
بعد لحنش را عوض کرد و گفت : "از موضوع پرت شدیم ... قدرتِ واقعی که ما باید شب و روز برای آن بجنگیم ، قدرت تسلط بر اشیاء نیست ، بلکه قدرتِ تسلط بر انسان است ." مکث کرد و برای لحظه‌ای خود را در نقشِ معلمی دید که در حالِ سوال پرسیدن از یک دانش‌آموزِ مستعد بود : "وینستون ، چگونه یک انسان می‌تواند قدرت‌ش را بر انسانِ دیگری اِعمال کند ؟"
وینستون فکر کرد ، "با وادار کردن او به رنج کشیدن ."
- دقیقاً . با وادار کردن او به رنج کشیدن . اطاعت کافی نیست . اگر او رنج نکشد ، چطور می‌شود مطمئن شد که او در حالِ اطاعت از خواسته‌ی تو است نه خواسته‌ی خودش ؟ ماندن در قدرت یعنی تحمیل درد و حقارت . قدرت به معنی متلاشی کردن ذهنِ انسان و شکل دادن مجدد آن در قالبِ مورد نظر خودت است . پس حالا متوجه می‌شوی ما در پی ایجاد چه دنیایی هستیم ؟ دنیای ما دُرست متضاد آرمانشهرِ احمقانه‌ی طرفدارانِ اصالت لذّت است . مصلحانِ قدیم در فکرِ چنان آرمانشهری بودند . 
دنیایی پُر از ترس و خیانت و عذاب ، مکانی برای لگدمال‌کردن و لگدمال شدن ، دنیایی که هرچه رو به تعالی پیش می‌رود بی‌رحمی در آن بیشتر می‌شود . پیشرفت در دنیای ما ، رفتن به سوی درد بیشتر است . تمدن‌های قدیم ادعا می‌کردند که بنیاد آنها بر عشق و عدالت نهاده شده ، تمدن ما بر اساسِ تنفر بنا شده است . در دنیای ما تنها عواطفی که وجود دارند ترس ، خشم ، پیروزی و ذلّت هستند . هر چیزِ دیگری را ما نابود می‌کنیم ، هر چیزی را . در حالِ حاضر ما موفق شدیم عادت‌های فکری را که بقایای زمانِ قبل از انقلاب هستند از بین ببریم . ما پیوندهای بین فرزند و والدین ، مرد با مرد ، و مرد با زن را گسسته‌ایم . دیگر هیچکس به همسرش ، فرزندش و یا دوست‌ش اعتماد نمی‌کند . ...
۱۹۸۴ ( جورج اوروِل )
  • Zed.em
انجمن برادری به دلیل اینکه تشکیلاتی به شکل معمولی ندارد ، هرگز ممکن نیست کاملا نابود شود . تنها چیزی که باعث انسجام آن می‌شود ، عقیده است که نابود شدنی نیست . تنها چیزی هم که باعث دوام شما می‌شود ، همین عقیده است . هیچ شفقتی در کار نخواهد بود و دلسوزی و حمایتی از شما به عمل نمی‌آید . هنگامی که بالاخره دستگیر شوید ، هیچکس نمی‌تواند به شما کمکی برساند . ما هیچوقت به اعضاء کمک نمی‌کنیم . در مواردی که نیازِ مبرم به ساکت کردن یکنفر باشد ، حداکثر کاری که ممکن است بتوانیم انجام دهیم این است که یک تیغِ ریش‌تراشی را بطورِ ناگهانی وارد سلولش کنیم . باید عادت کنید بدونِ امید و آینده زندگی کنید . مدتی فعالیت می‌کنید ، دستگیر می‌شوید ، اعتراف می‌کنید و بعد شما را می‌کُشند . تنها نتیجه‌ای که بدست می‌آورید همین است . احتمال خیلی کمی وجود دارد که تغییر محسوس دیگری در طول عمر ما اتفاق بیافتد ، همه‌ی ما مُرده‌ایم . زندگی واقعیِ ما در آینده خلاصه می‌شود . ما با گوشت و پوستِ خود در ساختنِ آن شرکت می‌کنیم . ولی هیچکس نمی‌داند چقدر طول می‌کشد تا این آینده فرا برسد . ممکن است هزار سال طول بکشد . در حالِ حاضر کاری نمی‌شود کرد جز اینکه آگاهی و شعور را ذرّه ذرّه افزایش دهیم . ما نمی‌توانیم بصورت جمعی عمل کنیم ، فقط می‌توانیم دانسته‌هایمان را از فردی به فرد دیگر و از نسلی به نسل دیگر انتقال دهیم . در برابر پلیسِ افکار ، جز این راهی نیست .
۱۹۸۴ ( جورج اوروِل )
  • Zed.em
وینستون دلش می‌خواست باز هم درباره‌ی مادرش صحبت کند . با چیزهایی که از مادرش به یاد داشت ، گمان نمی‌کرد او زنی غیرمعمول یا خیلی باهوش بوده باشد ؛ ولی از نوعی نجابت و اصالت برخوردار بود ، زیرا روش‌ها و معیارهای مخصوص به خود را داشت . احساستش متعلق به خودش بود و وقایع بیرون تاثیری بر آن نمی‌گذاشت . از نظر او اینطور نبود که اگر عملی بی‌تاثیر باشد پس حتما بی‌معنی نیز خواهد بود . اگر آدم کسی را دوست داشت ، حتی اگر هیچ چیز دیگر را برای بخشیدن نداشت ، باز هم محبتش را به او می‌بخشید . وقتی آخرین تکّه‌ی شکلات دیگر خورده شده بود ، مادر بچه را در آغوش خود گرفت . این کار فایده‌ای نداشت ، چیزی را عوض نمی‌کرد ، مشکلاتی بوجود نمی‌آورد ، از مرگ کودک یا خودِ او جلوگیری نمی‌کرد ، اما به نظرِ او انجام اینکار طبیعی بود . زنِ پناهنده نیز در قایق ، کودک را در بازوان خویش پناه داده بود ، بازوانی که در مقابل گلوله‌ها ، همچون برگِ کاغذی بی‌تاثیر بود . پست‌ترین کار حزب این بود که مردم را قانع می‌کرد که احساسات و هیجانات هیچ خاصیتی ندارند . غیر از اینکه آدم را از تسلط بر جهان مادی باز دارند . وقتی کسی در جنگِ حزب گرفتار می‌شد ، هرآنچه را که احساس می‌کرد یا نمی‌کرد ، هر کاری که انجام می‌داد یا نمی‌داد ، واقعا تفاوتی نمی‌کرد . هرطور که بود آدم نابود می‌شد و دیگر از او یا از کارهایش هیچ صحبتی به میان نمی‌آمد . بکلی از صفحه‌ی روزگار و تاریخ محو می‌شد . ولی این امر برای مردم دو نسل پیش اصلا مهم نبود . چراکه آنها در پیِ تغییر تاریخ نبودند . راهنمای آنها علایق و وابستگی‌هایشان بود که به آن اطمینان داشتند . چیزی که برای آنها اهمیت داشت ، روابط افراد با یکدیگر بود ؛ اقدامی عاجزانه ، در آغوش گرفتنی ، اشکی ، چند کلمه به انسانی که در حالِ مرگ است ، اینها بود که برای آنها به خودیِ خود ارزشمند بود . ناگهان به یادش آمد که کارگران این وضعیت خود را حفظ کرده‌اند . آنها به حزب ، کشور یا یک عقیده پایبند نبودند ؛ آنها نسبت به یکدیگر وفادار بودند . او که قبلا کارگران را تحقیر می‌کرد و آنها را نیروهای بی‌خاصیتی می‌دانست که باید روزی سریردارند و دنیا را از نو بسازند ، برای اولین بار در زندگی ، دیدش نسبت به آنها عوض شد . کارگرها انسانیت خود را حفظ کرده بودند . عواطف و احساسات خود را نباخته بودند . عواطف اولیه‌ای را که خود او مجبور بود با کوشش آگاهانه دوباره بیاموزد ، آنها در خود داشتند . در همین افکار بود که بی‌دلیل به یادش آمد چند هفته‌ی پیش با دیدنِ دست جدا شده‌ای بر روی پیاده رو ، مانند یک بوته کلم ، آن را با پا به درونِ جوی آب انداخته بود .
وینستون با صدای بلند گفت : "ما انسان نیستیم ، کارگرها انسان هستند ."
۱۹۸۴ ( جورج اوروِل )
  • Zed.em