aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

اسطوره‌ی آفرینش در آئین مانی

يكشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۳ ق.ظ

... اما مورخ و نویسنده‌ی مذکور درباره‌ی اساطیر آفرینش مانوی روایتی دارد که ابهام و تعقید و فشردگی روایت پیکار اورمزد و اهریمن و چگونگی آن و نقش مهر را روشن می‌کند و نشان می‌دهد که چه همبستگی و شباهت فوق‌العاده‌ای میان دو روایت آفرینش در دین مانی و آئین زروانی وجود دارد و هرگاه نظر نیبرگ را مورد توجه قرار دهیم که مغان مادی پیش از قبول دین زرتشت زروانی بوده‌اند ، متوجه این اصل خواهیم شد که چگونه به شکل مداوم ، عناصر زروانی به قرض گرفته شده و در دین‌های ایرانی وارد شده است . روایت مانوی که درباره‌ی آفرینش نقل می‌شود ، از کتاب داستان‌های ایران باستان (ص۶۵-۷۳) به‌نقل از جلد دوم فرهنگ نام‌های اوستا (ص۶۵۴-۶۵۰) می‌باشد :
"در آغاز جهان ما نبود . تنها دو گوهر بود : گوهر روشنایی و گوهر تاریکی . گوهر روشنایی زیبا و نیکوکار و دانا بود ، و گوهر تاریکی زشت و بدکار و نادان . قلمرو روشنایی در شمال بود و پایان نداشت . قلمرو تاریکی در جنوب بود و به قلمرو روشنایی می‌پیوست . شهریار جهان روشنایی زروان بود و بر جهانی از فروغ و صفا و آرامش حکم می‌راند . در این جهان مرگ و بیماری و تیره‌گی و ستیزه نبود ، همه نیکی و روشنی بود . در جهان تاریکی 'آز' دیوِ بدخوی بدنهاد فرمانروایی داشت . قلمرو آز به دیوان پلید و بدکار و ستیزه‌جو آکنده بود .
این دو عنصر جدا می‌زیستند و جهان روشنایی از آسیب دیوان جهان تاریکی در امان بود ؛ تا آنگاه که حادثه‌ای روی دارد : یک روز آزدیو در ضمن حرکات دیوآسای خود به جهان روشنایی برخورد . جهانی دید روشن و زیبا و آراسته . خیره شد و دل در نور بست و درصدد برآمد تا جهان روشنایی را تسخیر کند و گوهر نور را دربرگیرد . پس با گروهی از دیوان به جهان روشنایی حمله برد .
زروان ، شهریارِ جهان روشنایی آماده‌ی جدال نبود . برای نبرد با دیوانِ تاریکی و بازداشتن آنان ، دو خدای دیگر از خود پدید آورد . از آن دو هرمزد را که خداوندی جنگ‌آزما بود برای راندن دیوان فرستاد . هرمزد پنج عنصر نورانی : آب ، باد ، آتش ، نسیم و نور را سلاح جنگ کرد . آب و باد و نور و نسیم را به‌خود پوشید و آتش را چون تیغ در دست گرفت و به نبرد دیوان شتافت . اما آزِ بدکُنش زورمند بود و یاران فراوان داشت . آز در نبرد چیره شد و هرمزد شکست دید . آز و دیوانش پنج عنصر نورانی را که به‌جای فرزندان هرمزد و در حکم سلاح وی بودند بلعیدند و هرمزد شکسته و بی‌یار در قعر جهان تاریکی مدهوش افتاد .
پس از زمانی هرمزد به‌خود آمد و خویشتن را مغلوب و بی‌کس و یاور یافت . از قعر جهان تاریکی خروش برآورد و از مادر خود که یکی از خدایان و آفریده‌ی زروان بود یاری خواست . خروش هرمزد جان گرفت و از پایگاه دیوان تا بارگاه خدایان را در اندک زمانی پیمود و پیام هرمزد را به مام وی رسانید . مام هرمزد نزد زروان رفت و سر فرود آورد و گفت ای شهریار جهان روشنایی ، فرزندم هرمزد را یاری کن که شکسته و بی‌یاور در دست دیوان اسیر است .
آنگاه زروان برای رهایی هرمزد خدایان دیگر از خود پدید آورد . مهرایزد نیرومندترین این خدایان بود . مهرایزد برای نجات هرمزد به مرز جهان تاریکی روان شد و وی را ندا داد . چون از هرمزد پاسخ رسید ، برای پیکار با دیوان پنج فرزند از خود پدید آورد که نبرده‌ترین آنان ویس‌بد بود ، سلاح پوشیده و به فرمان مهرایزد به پیکار دیوان رفت و به‌زودی آنان را درهم‌شکست و در زیر پا نرم کرد و پوست از تن‌شان جدا ساخت . بسیاری از دیوان را نیز در آسمان‌ها به زنجیر کشید ‌.
آنگاه مهرایزد به بنای جهان ما پرداخت : یازده آسمان را از پوست دیوان ساخت ، از گوشت ایشان هشت‌طبقه‌ی زمین و از استخوان آنها کوه‌ها را پدید آورد . یکی از فرزندان خود پاهرگ‌بد را فرمان داد تا بر سرِ آسمان‌ها بنشیند و رشته‌ی آنها را در دست بگیرد تا درهم نریزند . دیگری از فرزندان خود مان‌بد را بر آن گماشت تا طبقات زمین را بر دوش خویش نگاه دارد تا فرود نیاید .
دیوان هنگامی که بر هرمزد چیره شدند ، فرزندان او آب ، باد ، آتش ، نور و نسیم را که همه از گوهر روشنایی بودند بلعیدند . وقتی دیوان به‌وسیله‌ی مهرایزد شکست یافتند ، بیشتر این عناصر نورانی از چنگ آنها رها شده و آزاد گردید .
مهرایزد از این عناصر نورانی ستارگان آسمان را پدید آورد . آفتاب را از آتش ، و گردونه‌ی ماه را از باد و آب ، و ستارگان دیگر را از نوری که از آفت دیوان آسیب دیده بود پدیدار کرد .
اما همه‌ی نوری که دیوان بلعیده بودند آزاد نشد و با آنکه بیشتر آن نور رهایی یافت ، قسمتی از آن در بند دیوان ماند . واگذاشتن نور در دل دیوان روا نبود . چاره‌ای می.بایست کرد . هرمزد و مهرایزد و دیگر خدایان جهان روشنایی ، فراهم آمدند و به‌سوی زروان شهریار عالم روشنایی رهسپار گردیدند . همه پیش تخت وی سر فرود آوردند و گفتند : ای شهریار عالم روشنایی ، ای آنکه ما را به نیروی شگرف خویش آفریدی ، و آز و دیوان و پریان را به‌وسیله‌ی ما درهم شکستی و در بند کشیدی ، هنوز بهره‌ای از گوهر نور در زندان دیوان به‌رنج است . چاره‌ای ساز تا گوهر نور از بند دیوان رها شود و به جهان روشنایی بازگردد .
آنگاه زروان سومین‌بار خدایانی دیگر از خود پدید آورد و روشن‌شهرایزد را که از این خدایان بود به اداره‌ی جهان ما گمارد تا همانطور که زروان شهریار عالم بالا است روشن‌شهرایزد نیز بر زمین و آسمان و این جهان خداوند و پادشاه باشد و جهان را روشن بدارد ، و روز و شب را پدید آورد و چرخ‌های آفتاب و ماه و ستارگان را به گردش اندازد ، و گوهر نور را که به‌تدریج ازچنگ دیوان رها می‌شود به‌سوی بهشت زروان رهبری کند .
روشن‌شهرایزد این جهان را که مهرایزد ساخته بود به گردش درآورد و چرخ‌های آفتاب و ماه و ستارگان را به‌کار انداخت ، و بدین‌گونه جهانی که ما در آنیم پرداخته شد و به‌حرکت درآمد و زندگی آغاز کرد . در این جهان ذرات نور که از زندان ظلمت رهایی می‌یابد در ستونی نورانی گرد می‌آید و از آنجا روز به روز به گردونه‌ی ماه می‌رود و در آنجا انباشته می‌شود ؛ به‌همین‌جهت ماه در آغاز به‌صورت هلال است و پس از آن روز به روز بزرگ‌تر و نورانی‌تر می‌شود . پس از پانزده روز پیمانه‌ی ماه پر می‌شود و ماه به‌صورت دایره‌ی تمام درمی‌آید . آنگاه نوری که در ماه گرد آمده به گردونه‌ی خورشید می‌رود . از اینجاست که ماه پس از آنکه دایره‌ی تمام شد روز به روز کاسته می‌شود تا به‌کلّی از نور خالی می‌گردد و دیگر به چشم نمی‌آید .
ذرّات نور که در آفتاب گرد می‌آیند از آنجا سرانجام به بهشت‌روشنایی که مسکن زروان است می‌روند و به منزلگاه نخستین خویش می‌پیوندند . دیوان و پریانی که ویس‌بد فرزند مهرایزد مغلوب کرد و در آسمان به زنجیر کشید ، هنوز پاره‌ای از عناصر روشنایی را در دل خود پنهان داشتند . روشن‌شهرایزد برای آنکه ذرات نور را از وجود ایشان بیرون کشد تدبیری اندیشید . چنان کرد تا از این دیوان موجودات دیگر پدیدار شوند . از تخمه‌ی دیوان نر در زمین پنج درخت رویید . درختان و گیاهان دیگر همه از این پنج درخت پدید آمدند . از تخمه‌ی دیوان ماده پنج جانور پدید آمد . جانوران این عالم از دوپا و چهارپا و پرنده و خزنده و آبی به‌وجود آمدند .
در هریک از گیاه و حیوان شراره‌ای از گوهر نور پنهان است . این همان نوری است که دیوان پس از مغلوب ساختن هرمزد بلعیده بودند و اینک از وجود آنان به گیاه و حیوان انتقال یافته است . این نور است که به‌تدریج رهایی می‌یابد و در ستون نور گرد می‌آید و به ماه می‌رود . گردش عالم برای آن است که ذرات روشنایی را کم‌کم از دل گیاهان و دیگر موجودات بیرون بکشد و به سرمنزل نخستین بازگرداند .
چون کار جهان منظم شد و چرخ‌ها به گردش افتاد ، روشن‌شهرایزد به یکی از خدایان که سازنده‌ی‌بزرگ نام دارد ، فرمان داد تا همانگونه که سرمنزلی برای گردآمدن نوری که از این جهان رهایی می‌یابد ساخته بود ، زندانی نیز خارج از طبقات آسمان و زمین برای دیوان بنا کند . این زندان برای آن است که چون پایان کار عالم فرا رسد و گوهر نور یکسره از وجود دیوان بیرون برود ، دیوان در آن زندان محبوس شوند تا از دسترسی به جهان نور تا ابد محروم بمانند . در چنین روزی پاهرگ‌بد که رشته‌ی آسمان‌ها را به‌دست دارد ، رشته را از دست رها می‌کند و آسمان‌ها درهم فرومی‌ریزد . مان‌بد که طبقات زمین را به دوش دارد ، آنها را از دوش می‌اندازد و آتشی مهیب درمی‌گیرد و همه‌ی جهانِ ما در این آتش می‌سوزد و از آن جز تل خاکستری باقی نمی‌ماند . دیوان همه دربند می‌افتند و گوهر روشنایی از چنگال ظلمت رهایی می‌یابد ."
آئین مغان ( هاشم رضی )  

  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی