اگر بخواهیم بهنقاطِعطف جریان این 'وجودشناسی' فقط فهرستوار اشاره کنیم ، چنین خواهد بود :
- نخستینبار فارابی ، در دورهی دوم از زندگیِ فلسفی خود ، مباحثی را در وجودشناسی فلسفی مطرح میکند تا بتواند گام اول را در تأسیس مابعدالطبیعهی ایمانی بردارد .
- ابنسینا راهِ فارابیِ متأخر را ادامه میدهد و مباحث حوزهی وجودشناسی فلسفی را بهگونهای مبسوط و مشروح مطرح میکند ، اما این وجودشناسی سر از بنبست درمیآورد ؛ بنبستی که ابنسینا بر آن وقوف مییابد و در ادامهی گام نخست فارابی در 'فصوصالحکم' ، راهِ عقلانیتِ عرفانی را میگشاید تا زمینه را برای تحقّق عقل ایمانی و حکمت نبوی هموار کند .
- سهروردی در طراحی 'حکمت اشراق' بر بنبستِ وجودشناسی فلسفی وقوف مییابد و در ادامهی عرفان ابنسینا ، 'وجود' را برمیدارد و جای آنرا به 'نور' میدهد .
- اکنون نوبت به ابنعربی میرسد . وی که وارث بهحق حکمت اسلامی است ، و بر پیچ و خَمها و گردنههای صعبالعبورِ راهِ وجودشناسی عقلی واقف است ، دوباره 'وجود' را برمیگرداند ، اما اینبار به معنایی دیگر . در عرفانِ نظری که مؤسس آن ابنعربی است ، 'وجود' بهمعنای خدا است ، و اگر خدا واحد است -که هست- پس وجود نیز واحد است . اما این 'وجودِ واحد' را نه ازطریق عقل فلسفی که فقط از راهِ ایمان میتوان درک و تبیین کرد . اینجا است که سخن از وحدتِ شخصیِ وجود ، گفته میشود و برای تبیین این 'وحدت شخصی وجود' از یکسو ، و برای تبیین کثرات این عالم ، از سوی دیگر ، افقِ شکوهمند و پُرصلابت 'وجودشناسی خیالی' مفتوح میگردد .
- با آمدن صدرالمتألهین ، و ظهور حکمت متعالیه ، کوششی نوین آغاز میشود که درعینِ پذیرش اینکه 'وجود' بهمعنای 'خدا' است ، این 'وحدت وجود' بهنحو عقلی تبیین گردد ؛ و از اینرو در برابر 'وحدت شخصیِ وجود' از نظر ابنعربی ، صدرا سخن از 'وحدتِ سنخیِ وجود' و تشکیک در وجود میگوید ؛ اما کوشش صدرا نیز پس از گشودن آفاقی دیگر ، درنهایت به وحدت شخصی وجود میانجامد .
بنابراین ما ناگزیریم با صرفنظر از قرائتِ صدرایی ، و صرفاً با طرح پرسش در برابر متون سینوی ، به فهم مرادِ او از عروض وجود بر ماهیت بپردازیم .
از آنسو نیز باید مشابه همین کوشش را بهعمل آوریم تا تفاوت وجودشناسیِ فارابی و ابنسینا را با متافیزیکِ ارسطو دریابیم و متذکر باشیم . درغیر اینصورت نیز به مراد از عروضِ وجود نخواهیم رسید . البته هیچیک از آندو حکیم ، بهتفاوت مذکور و تأسیس مابعدالطبیعهی ایمانی ، و جدا کردن راهِشان از ارسطو تصریح نکردهاند ؛ زیرا پیشفرض آنان -حداقل در دورهای خاص- این است که ارسطو حکیمی الهی است و تعالیم او با تعالیم ادیان ابراهیم هیچ تعارضی ندارد . سِرّ اینکه ابنسینا چهلبار متافیزیکِ ارسطو را خواند و نفهمید ، دقیقاً در همینجا نهفته است که او در متافیزیکِ ارسطو ، خدای ادیان ابراهیمی را جستجو میکرد و نمییافت ، و این فارابی بود که او را از حیرت و سرگردانی نجات داد .
تفاوتِ اصلیِ وجودشناسیِ فلسفیِ فارابی و ابنسینا با متافیزیکِ ارسطو در این است که غایتِ مابعدالطبیعهی ایندو حکیم 'معرفةالله' است ، و اول و آخرِ این وجودشناسی خدا است ، درحالیکه اول و آخرِ متافیزیکِ ارسطو عقلِ مستقلِ بشری است .
متافیزیک ابنسینا ( نصرالله حکمت )
- ۰ نظر
- ۳۱ تیر ۰۰ ، ۰۸:۲۹