aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۶ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

در گذشته حاکمیتِ یک گفتار مسلط ، سبب می‌شد که صورت‌های کهنِ آگاهی پس‌روند و از نظر نهان مانند . ذهن بشر تابع بی‌چون و چرای الزامات ایدوئولوژی حاکم بود . تروریسمِ فکری مارکسیسم را به‌یاد بیاوریم که چندین دهه قالب‌های فکری ما را پیشاپیش شکل می‌داد ، به‌طوریکه گویی بشر برای شناخت واقعیتِ متغیر جهان یک جعبه‌ابزار بیشتر در اختیار ندارد که لوازم آن عبارتند از : تاریخ‌انگاری ، جبر زمانه ، مبارزه‌ی طبقاتی ، زیربنا و روبنا . این ابزارها برای ما در حکم سلاح نظری ناب و مطلق بودند . اما با ظهور گفتارهای تازه‌ای که ناگهان از پستوهای تاریخ سر برون آوردند ، طیف رنگ‌های شناخت ما به‌طرزی شگفت‌آمیز متنوع و گسترده شد . فرهنگ جهان به صندوق‌خانه‌ای تبدیل شد که بقایای همه‌چیز ، حتی آنچه به‌شکل بارز کهنه و از رواج افتاده بود ، در آن دوباره به‌کار آمد . درنتیجه با فوران ناگهانی بینش‌ها و ادراک‌های گوناگون مواجه شدیم . همه‌ی تکه‌های رنگارنگِ فضای روح از زیر خاکستر هزاران‌ساله‌ی خود دوباره جان گرفتند و رنگ‌هایی خیره‌کننده در برابرمان عرضه کردند . باورنکردنی‌ترین افکار و مفاهیم صدای خود را در همهمه‌ای کر کننده به گوش می‌رساندند .
بدین‌ترتیب اصول و ضوابط تعبیر و قرائت معکوس شد و هنجارها و قواعدِ رفتار کاملاً تغییر یافت . خرَد کلاسیک و حاکم درمواجهه با این کثرتِ بی‌سابقه در تاریخ بشریت ، از عمل عاجز بود . هویت‌ها به هم برخورد و یکدیگر را نفی می‌کردند و با ضرباهنگ تند تبادل‌ها ، درهم می‌آمیختند . انسان متعدد و متکثر شد ، هم شمن بود و هم لیبرال ، هم تکنوکرات و هم جادوگر ، هم یوگی و هم کمیسر . در چنین جوششی ، توانایی ذهن بشر در ترکیب و بینش هماهنگ او از چیزها به چه سرنوشتی دچار شد ؟ تصورات بشر از تلوّن واقعیت ، آنچنان گونه‌گون بود و به حیطه‌هایی آنچنان مختلف تعلق داشت که او را دچار سرگشتگی کرد ، دیگر نمی‌دانست به کدام حقیقت تکیه کند . در برابر کثرت مهارناپذیر ذرات پراکنده‌ی وجود ما ، تنوع شیوه‌های انکشاف جهان قرار داشت . همه‌ی فضاهای نامتجانس هستیِ ما طالب بیان حق بودند و می‌خواستند که بینش آنها به جهان مورد توجه قرار بگیرد و در نظم و نسق قوه‌های شناخت جایی برای آنها درنظر گرفته شود . خلاصه همه‌ی آنها می‌خواستند که انسان به ندای بی‌وقفه‌شان پاسخ گوید .
بدین‌ترتیب تفکر در نیمه‌ی دوم قرن بیستم عَلَم مبارزه در دست گرفت . نه با مهیا کردن فضاهای برخورد که دیگر امری اجتناب ناپذیر شده بود ، بلکه با حمله به خودِ خِرَد . به‌جای غلبه بر ادعاهای نامعقولِ خرد ، که قرن‌ها هرچه خواست کرد و همه‌ی حقوق را از آن خود خواست ، به‌جای آنکه در مکانی که از آنِ خود او بود فضایی برایش فراهم شود که از آن‌سو بتواند همچنان افسارگسیختگی خیال و هذیان را مهار کند ، آن‌را از پای‌بست ویران کردند . عقل روشنگری را به‌زیر چاقوی جراحی بردند ، با چکش قطعه‌قطعه کردند ، همه‌ی چرخ‌دنده‌های آن‌را از هم سوا کردند و آن‌را حتی از علت وجودی‌اش نیز بی‌بهره ساختند . نقد ویرانگر شالوده‌شکنان ، در صورت‌های گوناگون خود ، مرگ قریب‌الوقوع عقل را اعلام کرد . از آن‌پس آرای تندرو و سر از لاک برآورده به‌سوگ تراژیک خرد نشستند و انحطاط و غروب آن‌را رسماً اعلام کردند و فعالیتی گسترده در جهت افشاگری و بی‌اعتبار کردن عقل به‌راه افتاد : دو رویی آن ، مکر و حیله‌هایش ، قدرت بی‌همتایش که در نهادهای دانش رخنه کرده بود ، گفتارمداری خودشیفته‌اش و ساز و کارهای نهانِ استیلای آن ، همه و همه برملا شدند .
هنگامی که عقل به‌طور قطعی منکوب شد ، از میراث آن به‌جز صورت‌های فسیلی و ابزاری شده چیزی به‌جا نماند . درِ شیشه‌ی جادویی باز شد و غولِ پلید از آن به‌در آمد ، اما برای جانشینی آن هیچ تمهیدی اندیشیده نشد . پس شیاطین آزاد شده تخیل انسان را جولانگاه خویش ساختند ، اوهام با صدایی گوشخراش نعره کشیدند و با لایه‌های کهن تفکر که آنها نیز بر سر این خوان نعمت گرد آمده بودند و در این ضیافتِ خدایانِ سرگردان شرکت داشتند ، پیوند یافتند تا نوعی مشروعیت تاریخی برای خود دست و پا کنند . هیچ چیز بی‌معناتر از این عقاید بی‌پایه نیست ، این فرزندان یتیم مدرنیته‌ی مثله شده ، که اکنون از قِبَل اعتقادات مقدس کهن به حیات خود ادامه می‌دهند .
وظیفه‌ی انسان امروز تلاشی قهرمانانه برای غلبه بر آزمایش‌های گوناگون است . زیرا اکنون هیچ‌چیز دیگر به‌شکل نخستین خود نیست . عقل کلاسیک که شدت انتقادها آن‌را فلج کرده ، اگر نگوییم از کار افتاده است ، دست‌کم باید گفت فاقد کارآیی پیشین است . هویت‌های کهن بیدار شده‌اند و پراکنده گشته‌اند ، اما چهارچوبی وجود ندارد که آنها را در خود جای دهد . آنها به گوشه و کنار پراکنده می‌شوند و بازار مکاره‌ی عظیمی به‌پا می‌کنند که در آن همه‌چیز در مرحله‌ی طرح باقی می‌ماند . فرهنگ‌ها در هم تداخل می‌یابند ، اما نادرند آنهایی که سره را از ناسره تشخیص دهند . این اغتشاش بعضی را برآن داشته تا از جنگ تمدن‌ها سخن بگویند .
افسون‌زدگی جدید ( داریوش شایگان )
  • Zed.em
همدستی فلسفه و دستگاه دولت نخستین‌بار در قرن نوزدهم میلادی با تأسیس دانشگاه برلن محقق گشت . این دانشگاه ازآن‌پس الگوی آموزش عالی در اروپا و ایالات‌متحده شد . ویلهلم فون‌هومبولت ، بنیانگذار معنوی آن ، با عنایت به نظرات فیشته و شلایر ماخر ، هدف آن‌را تدوین کرد . این هدف عبارت بود از تعلیم معنوی و اخلاقی ملت با الهام از یک اصل اولیه (حقیقت) و نحوه‌ی عملی که بر مبنای آن همه‌چیز تابع آرمانِ عدالت گردد و آنگاه این اصل و آرمان در مفهومی واحد یعنی دولت تجسم یابد . بدین‌ترتیب روح هر فرد ، دولت صغیری می‌شود که به‌نحوی تنگاتنگ و منظم با روح فراگیر دولت در پیوند است .
دولوز و گاتاری در 'هزار سطح' این الگو را در معرض انتقاد قرار دادند . به‌زعم آنان تفکر غرب قرن‌ها در استیلای الگوی درخت‌وار بوده است . همه‌ی رشته‌های مطالعاتی اعم از گیاه‌شناسی ، زیست‌شناسی ، کالبدشناسی ، معرفت‌شناسی ، الهیات و هستی‌شناسی از این الگو تأثیر پذیرفته‌اند . فلاسفه همواره در جستجوی بنیاد و ریشه بوده‌اند . آنها نظام‌هایی رده‌بندی شده ایجاد کردند "که شامل مراکز تولید معانی و مفهوم‌سازی و دستگاه‌های خودکار مرکزی ، همچون حافظه‌های سازمان‌یافته ، بوده است ." زیرا این تفکر در کنه خود ، همواره طالب یک فرماندهی عالی ، یک راهبر ، سردسته‌ای با قدرت مستبدانه بوده است . روانکاوی شاهدی بر این ادعا است . روانکاوی نیز ناخودآگاه را تابع ساختارهای درخت‌وارِ حافظه‌ی متذکر می‌کند . "[روانکاوی] حکومت مستبدانه‌ی خود را بر پایه‌ی ادراکی خاص از ناخودآگاه بنیاد نهاده است ." میدان عمل روانکاوی محدود است زیرا همه‌ی عناصر آن تابع یک فرمانده‌ی کل است . دولوز و گاتاری این بحث را در 'ضد ادیپ' نیز به‌نحوی گسترده مطرح کرده بودند . آن‌دو در این کتاب روانکاوی را با توجه به نمایشی بودن و صحنه‌پردازی که مشخصه‌ی این رشته است ، مورد مطالعه قرار دادند . به‌نظر آنان روانکاوی ارزش‌های تصوری و شخصی‌شده (فرامن ، من ، نهاد) را جایگزین نیروهای مولد حقیقی می‌کند . به اعتقاد دولوز انسان درباره‌ی پدر ، مادر و خانواده دچار هذیان نمی‌شود ، بلکه موضوع واقعی هذیان او کیهان ، کائنات و تاریخ است .
افسون‌زدگی جدید ( داریوش شایگان )
  • Zed.em
... این تصاویر گونه‌گون شبکه‌ای از ارتباطاتِ ظریف می‌تنند و پارچه‌ی هزار رنگِ لباس چهل‌تکه‌ی ما را مانند آرلکن° می‌سازند . بی‌شک چندگانگی فرهنگی و آمیزش اقوام ، اختلاط افکار و دورگه‌گی ما را برای تصاحب یک هویت مرکب آماده می‌کند . ادوارد گلیسان که به پدیده‌ی آمیختگی زبانی و نژادی توجه بسیار دارد و آن را آمیزشی گسترده در مقاطع زمانی طولانی می‌داند ، معتقد است که هر هویت یکدست ضرورتاً مانع و نافی 'دیگری' است . "چنین نگاهی به هویت ، در تقابل با هویتی قرار دارد که امروزه هویت 'واقعی' فرهنگ‌های مرکب است . در این فرهنگ‌ها هویت عامل و نتیجه‌ی گونه‌ای آمیختگی زبانی و نژادی ، یعنی ریزوم‌وار°° است ." هویت ریزوم‌وار ، ریشه‌ای است که به استقبال دیگر ریشه‌ها می‌رود . "در چنین احوالی آنچه مهم است مطلق و مستقل بودن یک ریشه نیست ، بلکه شیوه‌ی نزدیک شدن آن به دیگر ریشه‌ها یعنی 'ارتباط' است که مهم است . به نظر من امروز نقد و شناختِ ارتباط ، بدیهی‌تر و جذاب‌تر از نقد و شناختِ هستی است ." می‌دانیم که مفهوم ریزوم و تفکر سیار را ژیل دلوز در کتاب 'هزار سطح' که به‌اتفاق فلیکس گاتاری نوشت ، مطرح کرد . ...
'تفکر ارتباطی' به‌نوعی بیانگر مفهوم همزمانی است که پیش‌تر به آن اشاره کردم ، اما در اندیشه‌ی گلیسان با مجموعه‌ای از مفاهیم کلیدی نیز در پیوند است که چندنوایی آن را شدت می‌بخشند . بدین‌ترتیب در نقطه‌ی مقابلِ بینش انحصارطلب به هستی ، که به فرقه‌بازی و بنیادگرایی منجر می‌شود ، مفهوم تنوع در معنای موردنظر سگالن°°° قرار دارد که متضمن توجه به 'دیگری' ، به امر شگفت و تعدد چیزها ، مراسم ، عادات و موجودات خاص است .
افسون‌زدگی جدید ( داریوش شایگان )

°آرلکن به ایتالیایی Arlecchino ، شخصیت معروف تئاتر ایتالیایی (Commedia dell'arte) است که لباس چهل‌تکه و رنگارنگ بر تن دارد .
°°ریزوم (Rhizome) ساقه‌ی زیرزمینی بعضی از گیاهان که عامل تکثیر آنها است . ریزوم هرساله در جهت افقی رشد می‌کند و بخش‌های تازه‌ای در آن به‌وجود می‌آید . به همین‌جهت ریزوم حتی اگر با آلات کشاورزی بریده شود ، برخلاف ریشه ، نمی‌میرد بلکه چند گیاه از آن می‌روید .
°°°شاعر و رمان‌نویس فرانسوی (۱۹۱۹ - ۱۸۷۸) Victor Ségalen که به شناختِ فرهنگ‌های دیگر بسیار علاقه‌مند بود . کتابی درباره‌ی چین دارد و در سال ۱۹۰۳ در تاهیتی آخرین اثر گوگن را کشف کرد .
  • Zed.em
این امر که در طی انقلاب ایران ، طبقات پیشرفته‌ی جامعه به‌طور گسترده اقدام به مهاجرت کردند ، صرفاً ناشی از دلایل سیاسی نیست ، زیرا در نظام پیشین نیز آزادی‌های سیاسی وجود نداشت . این مهاجرت به دلایل دیگری روی داد . استقرار یک رژیم دینی اقتدارطلب و مبتنی بر هویت ، ساختار احساسی و عاطفی خاصی ایجاد کرد ، که همانطور که در جایی دیگر نیز گفته‌ام ، به‌دلیل آنکه جامعه را به‌سوی سطوحِ آگاهی نامأنوس می‌کشاند ، در انسانی که خود را به‌عصر حاضر متعلق می‌دانست ، نوعی احساس غربت تحمل‌ناپذیر ایجاد می‌کرد . درعرض چندماه شیوه‌های زندگی قبیله‌ای حاکم شدند : اعدام‌های صحرایی ، سنگسار زِناکارانِ متأهل ، شلاق‌زنی به خاطیان و مصادره‌ی اموال ، امری معمول شد و آنچنان جَوّ وحشت ایجاد کرد که بسیاری احساس می‌کردند در دنیایی غیرواقعی می‌زیند که در آن همه‌چیز بی‌دلیل است و ممکن . با مشاهده‌ی زنده شدن باورهایی که درعهد عتیق به‌خاک سپرده شده بودند و احیای عاداتی که قرن‌ها منسوخ گشته بودند ، احساس می‌کردیم در زمان به‌عقب می‌رویم .
بخش عظیمی از جمعیت ایران هویتی مدرن کسب کرده بود که به‌روی لایه‌های قومی-دینی شخصیتش جای می‌گرفت . وضعیت جدید حساسیت‌انسانی را که با ضرورت‌های مدرن خو کرده بود ، آزار می‌داد . بخش بزرگی از جمعیت ، به‌قول نوبرت الیاس سوائق حیاتی خود را به‌صورت 'ترمزهای درونی' و مطابق با سلیقه و عادات انسان امروز سانسور کرده بود و از همین‌رو است که با واکنش طردجمعی (دست‌کم برای طبقات مدرن) در همه‌ی سطوح فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی مواجه بودیم .
آنهایی که خواهان تقسیم قدرت‌اند شاید در ابراز این خواسته محق باشند ، زیرا مطابق الزامات شعارِ "از لحاظ سیاسی مجاز" ، عمل می‌کنند . اما پرسش این است که چه چیز را باید تقسیم کرد ، با که و برای که ؟ اگر هدف تأکید بیش از حد بر هویت‌های قومی و درگیر شدن در منازعات بومی و تنگ‌نظرانه و بی‌توجه به گفتار جهانی مدرنیته است ، آیا چنین‌کاری به هذیان‌های قوم‌مدارانه ، به مکتب کینه‌توزی ، به جمود و تحجر هویت منجر نمی‌شود ؟ به اعتقاد من باید به‌غایت ساده‌لوح بود تا به چنین فرورفتی در لاک خود تن در داد .
افسون‌زدگی جدید ( داریوش شایگان )
  • Zed.em
انسان به‌واسطه‌ی ریشه‌ای که در جهان دارد شبیه همنوعان خود است ، اما درنتیجه‌ی شناخت‌های علمی و انسانی‌ای که تدریجاً کسب می‌کند به‌شیوه‌ای که از آنِ خود اوست تکامل می‌یابد . درست است که بعضی از این شناخت‌ها از لحاظ فرهنگی رنگ و لعاب بیشتری دارند ، ولی اغلب آنها میراث مشترک بشریت‌اند . آنهایی که خود را مغبون و از نظر فرهنگی ستم‌دیده احساس می‌کنند ، بهتر است به‌جای طغیان و قدعلم کردن برای انهدام ضوابط‌فرهنگیِ حاکم ، از گنجینه‌ی معارف بشری توشه بردارند . هرجا لازم باشد عادات را واژگونه کنند ، ساختار شخصیت‌شان را تغییر دهند ، خود را از بار خلقیات کهنه خلاص کنند ، محدوده‌ی هویت‌های تحمیلی را درهم شکنند و برای جبران عقب‌ماندگی خود شتاب ورزند . همه‌ی دانش‌ها به همه‌ی نژادها ، رنگ‌ها و اقوام قابل انتقالند . به‌علاوه تأثیر کیفی و جوهری این معارف بر شکل‌گیری معنوی ما بسی بیشتر از تأثیر عقاید موروثی و مبتنی بر هویت ذاتی است .
افسون‌زدگی جدید ( داریوش شایگان )
  • Zed.em
موانع منتج از ارزش‌های 'آسیایی' مشخصاً به‌هنگام بحران‌های بزرگ ظاهر می‌شوند (و احتمالاً تعدادشان نیز زیاد خواهد بود) و دلیل آن عدم انعطاف و ناتوانی در بروز سریع و فوری واکنش در برابر بحران است ؛ برخلاف مثلاً آمریکا که سریعاً خود را به بادِ انتقاد می‌گیرد ، ساختار خود را اغلب با رنج و سختی تجدید می‌کند و با اوضاع و احوال جدید تطبیق می‌یابد . زیرا هرچند انضباط آمرانه و اخلاقیات جمعی برای تشویق و بسیج افراد درجهتی معین مفید است ، ابتکار فردی ، نهادهای لیبرالی و سازمان‌های دموکراتیکِ ضد قدرت برای ارزیابی جدید موقعیت ، به شیوه‌ای نقادانه و حل بحران‌های گوناگون از آن هم مفیدتر است . آنچه این جوامع فاقد آنند : توان بررسی خطاهای خود ، روحیه‌ی نقد ، جسارت و استقلال نهادی و فردی است که در صورت بروز بحران آنها را قادر می‌سازد برای از میان بردن بیماری‌های اجتماع ، عمل جراحی لازم را انجام دهند .
گی سورمان دراینباره می‌گوید : "اگر قرار بود از میان عناصر سازنده‌ی قدرت غرب یکی را انتخاب کنم ، توانایی نقد را برمی‌گزیدم . تا هنگامی که ما این توانایی را حفظ کنیم ، جوامعی که از لحاظ فرهنگی فاقد چنین توانی هستند نخواهند توانست ما را عقب بزنند . انتقاد و انتقاد از خود که مفاهیمی اروپایی‌اند ، به سختی در آسیا جا می‌افتند . تمدن‌های آسیایی به‌جای آنکه از گذشته بگسلند تا بتوانند نوآوری کنند ، خود را تکرار می‌کنند تا به کمال برسند ."
افسون‌زدگی جدید ( داریوش شایگان )
  • Zed.em