تبعاتِ استقرارِ حکومت اسلامی !
پنجشنبه, ۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۸:۱۲ ق.ظ
این امر که در طی انقلاب ایران ، طبقات پیشرفتهی جامعه بهطور گسترده اقدام به مهاجرت کردند ، صرفاً ناشی از دلایل سیاسی نیست ، زیرا در نظام پیشین نیز آزادیهای سیاسی وجود نداشت . این مهاجرت به دلایل دیگری روی داد . استقرار یک رژیم دینی اقتدارطلب و مبتنی بر هویت ، ساختار احساسی و عاطفی خاصی ایجاد کرد ، که همانطور که در جایی دیگر نیز گفتهام ، بهدلیل آنکه جامعه را بهسوی سطوحِ آگاهی نامأنوس میکشاند ، در انسانی که خود را بهعصر حاضر متعلق میدانست ، نوعی احساس غربت تحملناپذیر ایجاد میکرد . درعرض چندماه شیوههای زندگی قبیلهای حاکم شدند : اعدامهای صحرایی ، سنگسار زِناکارانِ متأهل ، شلاقزنی به خاطیان و مصادرهی اموال ، امری معمول شد و آنچنان جَوّ وحشت ایجاد کرد که بسیاری احساس میکردند در دنیایی غیرواقعی میزیند که در آن همهچیز بیدلیل است و ممکن . با مشاهدهی زنده شدن باورهایی که درعهد عتیق بهخاک سپرده شده بودند و احیای عاداتی که قرنها منسوخ گشته بودند ، احساس میکردیم در زمان بهعقب میرویم .
بخش عظیمی از جمعیت ایران هویتی مدرن کسب کرده بود که بهروی لایههای قومی-دینی شخصیتش جای میگرفت . وضعیت جدید حساسیتانسانی را که با ضرورتهای مدرن خو کرده بود ، آزار میداد . بخش بزرگی از جمعیت ، بهقول نوبرت الیاس سوائق حیاتی خود را بهصورت 'ترمزهای درونی' و مطابق با سلیقه و عادات انسان امروز سانسور کرده بود و از همینرو است که با واکنش طردجمعی (دستکم برای طبقات مدرن) در همهی سطوح فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی مواجه بودیم .
آنهایی که خواهان تقسیم قدرتاند شاید در ابراز این خواسته محق باشند ، زیرا مطابق الزامات شعارِ "از لحاظ سیاسی مجاز" ، عمل میکنند . اما پرسش این است که چه چیز را باید تقسیم کرد ، با که و برای که ؟ اگر هدف تأکید بیش از حد بر هویتهای قومی و درگیر شدن در منازعات بومی و تنگنظرانه و بیتوجه به گفتار جهانی مدرنیته است ، آیا چنینکاری به هذیانهای قوممدارانه ، به مکتب کینهتوزی ، به جمود و تحجر هویت منجر نمیشود ؟ به اعتقاد من باید بهغایت سادهلوح بود تا به چنین فرورفتی در لاک خود تن در داد .
افسونزدگی جدید ( داریوش شایگان )
بخش عظیمی از جمعیت ایران هویتی مدرن کسب کرده بود که بهروی لایههای قومی-دینی شخصیتش جای میگرفت . وضعیت جدید حساسیتانسانی را که با ضرورتهای مدرن خو کرده بود ، آزار میداد . بخش بزرگی از جمعیت ، بهقول نوبرت الیاس سوائق حیاتی خود را بهصورت 'ترمزهای درونی' و مطابق با سلیقه و عادات انسان امروز سانسور کرده بود و از همینرو است که با واکنش طردجمعی (دستکم برای طبقات مدرن) در همهی سطوح فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی مواجه بودیم .
آنهایی که خواهان تقسیم قدرتاند شاید در ابراز این خواسته محق باشند ، زیرا مطابق الزامات شعارِ "از لحاظ سیاسی مجاز" ، عمل میکنند . اما پرسش این است که چه چیز را باید تقسیم کرد ، با که و برای که ؟ اگر هدف تأکید بیش از حد بر هویتهای قومی و درگیر شدن در منازعات بومی و تنگنظرانه و بیتوجه به گفتار جهانی مدرنیته است ، آیا چنینکاری به هذیانهای قوممدارانه ، به مکتب کینهتوزی ، به جمود و تحجر هویت منجر نمیشود ؟ به اعتقاد من باید بهغایت سادهلوح بود تا به چنین فرورفتی در لاک خود تن در داد .
افسونزدگی جدید ( داریوش شایگان )
- ۰۰/۰۴/۰۳