سالها بعد وقتی راحل نزد رودخانه بازگشت ، رودخانه به او با لبخند هولناک یک اسکلت خوشامد گفت ؛ با حفره هایی که روزگاری جای دندان ها بود و یا دست نیمه جانی که از روی تخت بیمارستان بلند شده بود .
دو اتفاق افتاده بود : رودخانه کوچک و حقیر شده بود و او رشد کرده بود .
در پایین رودخانه در مقابل آرای نمایندگان با نفوذ شالیکاران ، سد آب شوری ساخته شده بود . سد ریختن آب شور به آبراه هایی که به دریای عربی می ریختند را تنظیم میکرد . به این ترتیب حالا به جای سالی یک بار ، سالی دو بار محصول درو می کردند ؛ برنج بیشتر به بهای یک رودخانه .
خدای چیزهای کوچک ( آروندهاتی روی )
- ۰ نظر
- ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۵