aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

در این دِژ فقط مجرمان مهم را نگاه می‌داشتند و مقررات آن مانند دیوارهایش بسیار سخت و شدید بود . اگر قرار باشد که در بیرحمی عظمتی نهفته باشد ، پس این آرامشِ بزرگ ، غم‌آلوده ، مُرده و خاموش که کوچک‌ترین هِس‌هِس صدا و کم‌ترین نفس را خفه می‌کرد ، از عظمت برخوردار بود .
در این سکوت باشکوه ، دقایق بگونه‌ی اندوه‌باری سپری می‌شدند ، پنج انسان ، دو زن و سه مرد ، درحالیکه از هر چیز زنده به دور افتاده بودند ، چشم انتظار به سر رسیدن شب و فرا رسیدن سپیده‌دم و اعدام خویش بودند . اما هریک بگونه‌ای خاص خود را آماده‌ی سرنوشت خویش می‌کردند .
محکوم‌شدگان ( لئونید آندریف )
  • Zed.em
بگ‌بیگ : چه کسانی شاکی‌اند ؟
[بگ بیگ ، ویلی پاانداز و موسی تثلیث از جا برمی‌خیزند]
مردها : نگاه کنید ! اینها شاکی‌اند .
اینها هستند که شکایت دارند .
ویلی پاانداز : صدور حکم ، ریاست محترم دادگاه !
بگ‌بیگ : با توجه به موارد مخففه و ارفاق دادگاه بخاطر وضع نابسامان اقتصادیِ متهم ، تو پاول کرمن محکوم می‌شوی
موسی تثلیث : بخاطر دخالت غیرمستقیم در قتل دوستت
بگ‌بیگ : به دو روز حبس
موسی تثلیث : از آنجهت که امنیت و آرامش را برهم زدی
بگ‌بیگ : به دو سال محرومیت از حقوق اجتماعی
موسی تثلیث : بخاطر گمراه کردن دختری به نام جنی
بگ‌بیگ : به چهارسال حبس تعلیقی
موسی تثلیث : بخاطر خواندن تصنیف‌های غیرمجاز در شب طوفانی
بگ‌بیگ : به ده سال زندان مجرد (انفرادی)
اما چون تو ، پاول کرمن پول سه بطر ویسکی و غرامت چوب بیلیارد مرا تأدیه نکرده‌ای ، به مرگ محکوم می‌شوی
بگ‌بیگ ، ویلی ، موسی : بخاطر تهی‌دستی که بزرگ‌ترین جنایت دنیا است .
[همهمه‌ی تماشاگران]
عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی ( برتولت برشت )
  • Zed.em
برشت به کسانی که 'ماهاگونی' را اُپرا نمی‌دانند می‌گوید :
"ماهاگونی اُپرا است و چیزی جز اُپرا نیست ؛ تنها ارزشیابی این اُپرا با معیارهای اُپرای واگنری و موازین اُپراهای زوال‌یافته‌ی اشرافی ناممکن است ."
عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی اُپرایی است در بیست تابلو که از شهری افسانه‌ای حکایت می‌کند . این شهر را گروهی از پااندازان و دامگستران در ساحل طلاخیز ماهاگونی بنیان می‌گذارند . انگیزه‌ی بنیان نهادن این شهر می‌خوارگی ، شکم‌بارگی ، عیش‌ و نوش و اندوختن مال و منال است و با چنین تمایلی است که شهر نوبنیاد ماهاگونی بهترین آوردگاهِ مردمان دلال‌منش و خوش‌گذران می‌گردد .
برشت همراه و همگام با حوادثی که برای این شهر می‌گذرد ریشه‌های تضاد درونی آن را جستجو می‌کند . انحطاط را در هسته‌ی عظمت این شهر که می‌رود به آرزوی اعتلای خویش برسد می‌پرورد و شهر نوبنیاد را در گیرودار بحران‌های پیاپی و بی‌نظمی و ناامنی داخلی که بازتابی است از تناقضات شدید اجتماعی ، واژگون می‌کند . سرانجام قطعی و بدیهی چنین جوامعی مگر جز این است ؟ شهری که بر قانونمندی تکامل متکی نباشد از بُن می‌خشکد و زمینه‌های نابودی را برای خود فراهم می‌آورد . [مترجم - م. اسفندیار فرد]
عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی ( برتولت برشت )
  • Zed.em
از نظر برشت موسیقی اُپرا نیز اغراق‌آمیز است و وظیفه‌ای جز آراستن و زینت‌بخشیدن به متن را ندارد . خود در این‌مورد می‌گوید :
"گردانندگان اُپرا که کوششی در جهت تغییر آن به عمل نمی‌آورند ، از موسیقی مدد می‌گیرند تا متن را که بازگو کننده‌ی 'هیچ' است از مرگ و نیستی برهانند . موسیقی باید به عنوان جزئی مستقل و واحد بکار آید و به هیچ‌روی کمبودهای متن را جبران نکند . یک فلوت می‌تواند به تنهایی بازگو‌کننده‌ی نقش یا حالت و کیفیتی باشد که گاهی گروهی از سازها به تجسم آن حالت قادر نیستند . باید با هر نوع افسونگری در هنر مبارزه کرد . باید هرآنچه را که صبغه‌ی جذبه و کشش افسونگرانه دارد از میان برداشت زیرا ظاهر آراسته تماشاگر را تخدیر می‌کند و بی‌آنکه در تفکر او سهم و اثری داشته باشد ، هیجان‌زده‌اش می‌کند . یک اثر هنری برخلاف تمام تمهیدات و تشبثات غیرواقعی باید هیجان را از تماشاگر بگیرد . به او آرامش بخشد تا بتواند به‌راحتی قضاوت کند ."
از نظر برشت 'هیجان' تماشاگر را از داوری درست بازمی‌دارد ، درحالیکه شناخت مسائل و تفکر درباره‌ی عینیت قضایا هیجان را کنار می‌زند و تماشاگر را به اندیشیدن وادار می‌کند . آگاهی همواره ضد هیجان بوده و عنصر آرامش را در خود نهفته داشته است . درک و شناخت علل پدیدارها ، هیجان ، ابهام و پیچیدگی را فرو می‌نشاند .
برشت ابهام هنری را نیز ناشی از مقاصد سودجویانه‌ی گردانندگان تئاتر و اُپرا می‌داند و معتقد است :
"ابهام در هنر یعنی تماشاگر را در پیچ و خم مسائل غیرضروری درگیر کردن و بهانه‌ای است برای پرده‌پوشی بر مضمون حقیرانه‌ای که اگر مبهم نباشد چیزی از آن باقی نمی‌ماند . هنر باید تجربه کند و هم خود به عنوان تجربه به کار گرفته شود ."
برشت بر لذت‌جویی افراطی سخت می‌تازد . این نوع لذت‌جویی یعنی در برابر حادثه قرار گرفتن و در آن غرق شدن ؛ لذت‌جویی باید بر مبنای درک واقعیت بنا شود . هدایت تماشاگر به لذت غیرواقعی مثل تشویق او به مواد مخدر است .
عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی ( برتولت برشت )
  • Zed.em
برشت معتقد است که روشنفکرانِ نوآور ، هنر را چونان کالا به بازار عرضه می‌کنند . می‌گوید :
"هنر کالا نیست . نمی‌توان آن‌را به خدمت گرفت تا سرمایه‌ی گروه معینی رشد یابد . هر دستگاهی که در امر خلق و تکامل هنر دخالت دارد باید به خدمت هنر درآید و نه خود وسیله‌ای شود که ابتکار ، اندیشه و ذوق هنرمند را چون غذای آماده شده ببلعد . این هنر را به تعبیری باید 'هنر کالایی' نامید . وانگهی اگر بخواهیم برای لحظه‌ای با نوآوران شتابزده همزبان شویم ، باید کالا را بگونه‌ای دیگر بررسی کنیم . هنر کالا است ؟ به صِرف آنکه چنین باشد ! اما کالا برای چه کسی ؟ برای معدودی اورنگ‌نشین یا برای همه‌ی کسانی که بنحوی می‌خواهند این کالا را بیازمایند ، آن‌را بدست آورند و بکار برند . پس اگر هنر 'متاع' باشد باید برای همه و در اختیار همگان باشد . تعبیر متاع در آثار حماسی تعبیری شبه رمانتیک است . متاع در محتوا است در لابلای کلمات و در مضامین و گفت و شنودها است . حتی اگر بپذیریم که هنر کالا است و بپذیریم که این کالا برای استفاده‌ی وسیع مردم ساخته می‌شود ، باید آن‌را در محتوا جستجو کنیم ."
برشت پس از شرحی کوتاه بر وظیفه‌ی راستین نوآوران و نقش آنها در تکامل هنر به تحلیل اُپرا و تغییراتی که برای آن ضروری است می‌پردازد :
"همانگونه که برای تماشاگر فرسوده از کار ، حق قضاوت قائلیم ، نباید برای باور داشتن آنچه که در اُپرا گنجانده‌ایم اصرار و ابرامی داشته باشیم . تماشاگر باید خود در فرجام و انجام کار شرکت کند . باید در آنچه می‌پندارد آزاد باشد ، زیرا محتوا اگر حاوی عنصر دگرگونی باشد این دگرگونی را در هر حال به تماشاگر القاء می‌کند . اگر محتوای اثر امیال زحمت‌کشان را بازگو کند ، اگر از جنبه‌های اجتماعی و انسانی لبریز باشد ، نفوذی که در همین توده‌های نوخاسته دارد ، یک نفوذ تخریبی و یک اثر ویرانگر است ؛ ویرانگر برای ارزش‌های کهنه و ستمگرانه ."
برشت برآن است که اُپرا را از تالارهای سرپوشیده‌ی باشکوه که برای عموم ره‌نیافتنی است به میان مردم کشد . می‌خواهد تالارها را از تزئینات مجلل و بار خصلت‌های اشرافی پالوده گرداند . به آن رنگی از بی‌تکلفی ، سادگی و صداقت بخشد و از سنگینی و ثقل اساطیری آن بکاهد تا زحمتکشی که تصمیم دارد ساعات فراغت را به شادی و سازندگی بگذراند ، بتواند از هنری که در خدمت او است لذت ببرد ، قضاوت کند و حتی زبان به اعتراض گشاید .
"اُپرا را باید از ریشه دگرگون کرد . برای تئاتر و اُپرا تغییرات بنیادی لازم است . نوآوری ، باید متناسب با تغییرات محیط ، ضرورت اجتماعی و ظرفیت فرهنگی باشد . اگر تئاتر است باید زبانش ساده ، رسا و طنزآلود و اگر اُپرا است باید درعین سهولتِ کلام از روانی و سیالیِ دیگر عناصر برخوردار باشد . محتوا باید درعین آنکه به مردم آموزش می‌دهد ، باب طبع آنان نیز باشد . هم عنصر شادی را در خود داشته باشد و هم مضمون آموزشی را . نباید و نمی‌توان چیزی را به تماشاگر تحمیل کرد . باید محتوای اُپرا چنان مجموعه‌ای پدید آورد که تماشاگر خسته شده از کار روزانه را شاد کند . بیننده و شنونده‌ی اُپرا باید درعین آنکه تغییر و دگرگونی را می‌بینند ، خود را نیز تغییر دهد و این تغییر را با رضایت خاطر بپذیرد ."
عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی ( برتولت برشت )
  • Zed.em
تنها نخبگان و اوباش هستند که باید با قوه‌ی محرکِ خودِ توتالیتاریسم جذب‌شان کرد ، درحالیکه توده‌ها را باید با تبلیغات به سمت جنبش جلب نمود . جنبشهای توتالیتر در زمانِ تلاش برای کسب قدرت و تحت شرایط حکومت قانونی و آزادی عقیده ، تنها می‌توانند تا اندازه‌ی محدودی از ارعاب سود جویند . در این زمان که هنوز ارتباط عامه‌ی مردم با منابع اطلاعاتی دیگر کاملاً قطع نشده است ، این جنبشها نیز مانند احزاب دیگر باید به ضرورت جلب هواداران و موجه جلوه دادن خودشان در انظار عامه توجه داشته باشند .
دیریست که این واقعیت شناخته و غالباً نیز اظهار شده است که در کشورهای توتالیتر ، تبلیغات و ارعاب دو روی یک سکه را باز می‌نمایند . به‌هرروی تنها بخشی از این نظر درست است . هرجا که توتالیتاریسم سلطه‌ی مطلق پیدا کند ، تلقین را جایگزین تبلیغات می‌کند و خشونت را کمتر برای وحشت‌زده ساختن مردم (این شیوه تنها در مراحل اولیه که هنوز مخالفت سیاسی وجود دارد بکار بسته می‌شود) و بیشتر برای تحقیق آئین‌های ایدوئولوژیک و دروغ‌های عملی جنبش بکار می‌بندد .
توتالیتاریسم به اظهار این نظر بسنده نمی‌کند که با وجود واقعیت‌های عملی مغایر بگوید که بیکاری وجود ندارد ؛ بلکه بعنوان بخشی از تبلیغاتش ، حقوق بیکاری را لغو می‌کند . این واقعیت نیز جالب است که اینگونه انکار بیکاری ، آئین ایدوئولوژیک سوسیالیستی قدیمی را ، البته بشیوه‌ای غیرمترقبه ، محقق می‌سازد : کسی که کار نمی‌کند ، غذا هم نمی‌خورد . بعنوان نمونه‌ای دیگر ، استالین زمانی که تصمیم گرفت تاریخ انقلاب روسیه بازنویسی شود ، نسخه‌ی تبلیغاتی تازه‌اش نه تنها انهدام کتاب‌ها و اسناد قدیمی‌تر را شامل شده بود ، بلکه نابودی نویسندگان و خوانندگان این کتاب‌ها و اسناد را نیز در بر گرفته بود : انتشار تاریخ رسمی نوین حزب کمونیست روسیه ، نشانه‌ی پایان گرفتن تصفیه‌ی بزرگی بود که به بهای نابودی یک‌دهم نسل کاملی از روشنفکران شوروی تمام شده بود . به‌همین‌سان ، نازی‌ها در مناطق مفتوحه‌ی اروپای شرقی ، برای سلطه‌ی بیشتر بر مردم این مناطق ، از تبلیغات ضد یهودی استفاده کردند . آنها برای تحکیم تبلیغات‌شان نه از ارعاب سود جسته بودند و نه نیازی بدان داشتند . زمانیکه نازی‌ها بخش بیشتر روشنفکران لهستانی را از بین بردند ، آنها را نه بخاطر مخالفت‌شان ، بلکه برای آن نابود کرده بودند که بنابر آئین‌های عقیدتی نازیسم ، لهستانی‌ها فاقد عقل بودند ؛ و زمانیکه نقشه‌ی ربودن کودکان چشم‌آبی و موطلایی لهستانی‌های آلمانی‌تبار را کشیدند° ، اینکار را نه برای هراساندن مردم بلکه برای نجات 'خونِ آلمانی' انجام داده بودند .
توتالیتاریسم ؛ حکومت ارعاب ، کشتار ، خفقان ( هانا آرنت )

°عملیات موسوم به Operation Hay که به فرمان هیملر در شانزدهم فوریه‌ی ۱۹۴۲ در مورد 'افراد آلمانی‌تبار لهستان' آغاز شده بود قید کرده بود که فرزندان افراد آلمانی‌تبار باید به خانواده‌هایی واگذار شوند که "بدون خودداری و از روی عشق به خون پاکی که در رگ‌های این کودکان جریان دارد ، با اشتیاق آماده‌ی پذیرش آن‌ها باشند ."
به نظر می‌رسد که در [تا] ژوئن ۱۹۴۹ ارتش نهم آلمان ۴۰۰۰۰ تا ۵۰۰۰۰ کودک را عملاً ربوده و آنها را به آلمان انتقال داده باشد . یک گزارش دراینباره به ستاد کل ارتش آلمان از سوی مردی به نام براندنبورگ ، از طرح‌های مشابهی در اوکراین یاد می‌کند .
خود هیملر بارها به این طرح اشاره کرده بود . نگاه کنید به Bad Schachen که خلاصه‌ای از سخنرانی هیملر را در کراکو ، مارس ۱۹۴۲ ، در بر دارد .
... چگونگی گزینش این کودکان را می‌توان از طریق آزمون‌های پزشکی آنها در بخش پزشکی ۲ مینسک در دهم اوت ۱۹۴۲ به دست آورد . برای مثال ، آزمون نژادی ناتالی هارپ متولد اوت ۱۹۲۲ ، نشان می‌داد که او یک دختر خوب ، پرورش یافته از نسل بالتیک شرقی با مشخصات نژادی اروپای شمالی است .
  • Zed.em
عارفانِ اگنوستیک مدعی‌اند که تنها راهِ پرهیز از هر گناه ، ارتکاب آن گناه و آسوده شدن از آن است .
مرگ و پرگار ( خورخه لوئیس بورخس )
  • Zed.em