aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

ما اینجا بر روی زمین هستیم تا به همه جا گند بزنیم ، و به کسی هم اجازه ندهیم حرف متفاوتی بزند .
کورت ونه گات
  • Zed.em
ما با آنچه که داریم دارا نمی شویم ، بلکه با چیزهایی که از آنها صرف نظر می کنیم دارا می شویم . - امانوئل کانت
فقر ... اختراع تمدن است . - مارشال سالینز

یک انسان شناس به نام مارشال سالینز در کتاب کلاسیک اش به نام 'اقتصاد عصر حجر' توضیح می دهد که : " ابتدایی ترین مردمان ، دارایی های کمی داشتند اما فقیر نبودند . معنای فقر ، داشتن مقدار معین و محدودی از کالاها یا صرفا ارتباطی بین وسایل و اهداف نیست ، بلکه بالاتر از همه نسبت بین انسانهاست . فقر یک جایگاه اجتماعی است ؛ در این راستا می توان گفت که فقر اختراع تمدن است ." سقراط نیز 2400 سال پیش به همین نکته اشاره کرده است : " ثروتمندترین انسان کسی است که با کمترین ها خرسند است ؛ چراکه موهبت طبیعت همین خرسندی است ."
اما موهبت تمدن از نوع مادیات است . دیوید پلاتز ، روزنامه نگار ، پس از خواندن جزء به جزء 'عهد عتیق' از لحن کاسبکارانه ی آن یکه خورده بود . او نوشت : " موضوع اصلی کتاب مقدس به ویژه از ابتدای تکوین ، املاک و دارایی است . خدا ... دائما در کار معاملات زمین ( و معامله ی مجدد آنها با شرایط جدید ) است ... البته تنها دلمشغولی کتاب مقدس زمین نیست ، بلکه اموال قابل حمل مانند طلا ، نقره و دام را نیز شامل می شود ."
مالتوس و داروین هر دو از برابرگرایی موجود در میان اقوام گشت زن متحیر بودند ؛ مالتوس چنین نوشت : " در میان اغلب قبیله های آمریکایی ... برابری در حد بالایی رواج دارد ، طوریکه همه ی اعضای جامعه تقریبا سهم برابری در تحمل دشواری های زندگی بدوی و فشار قحطی های گاه به گاه دارند ." داروین نیز به سهم خود ، تضاد بین تمدن مبتنی بر سرمایه را که با آن آشنا بود ، و آنچه که در میان بومیان ، به عنوان سخاوتمندی های در تضاد با نفع شخصی می دید ، تشخیص می داد و در همین خصوص نوشت : " عادت های کوچ گران ، چه در دشت های گسترده ، چه در جنگل های انبوه استوایی ، یا در امتداد سواحل دریاها ، به هر صورت به ضرر این اقوام است ... چراکه برابری کامل همه ی ساکنان ، تا مدت مدیدی از پیشرفت تمدن شان جلوگیری خواهد کرد ."
سرشت جنسی انسان ( کریستوفر ریان . ساسیلوا جفا )
  • Zed.em
همانطور که دیده ایم ، پژوهشگرانی که سعی در توصیف سرشت انسان دارند شدیدا مستعد آلوده بودن به تعصبات و سوگیری های فرهنگی هستند ، گرایش ناخودآگاه به کشف مشخصه هایی که به نظر آشنا می آیند ، و بنابراین جهانشمول جلوه دادن مشخصه های اجتماعی معاصر و ناخواسته چشم بستن بر حقیقت . روزنامه نگاری به نام لوئیس متاند در نوشته ای در نیویورکر به این موضوع اشاره می کند و می نویسد : " علوم مرتبط با سرشت انسان تمایل دارند تا فعالیت ها و ترجیحات همان حکومتی را معتبر بدانند که از آنها حمایت می کند . در حکومت های تمامیت خواه ، مخالفت و اختلاف نظر به عنوان یک بیماری ذهنی معرفی می شود ؛ در حکومت های تبعیض نژادی ، تماس بین نژادی چیزی غیرطبیعی قلمداد می شد ؛ در حکومت های بازار آزاد ، دنبال کردن نفع شخصی چیزی اجتناب ناپذیر معرفی می شود ."
در هریک از این موارد آنچه رفتار 'طبیعی' خوانده می شود ، تقویت و تشویق می شود ، و آنچه 'غیرطبیعی' معرفی می شود ، انحراف درنظر گرفته شده و طرد و تنبیه می شود .
سرشت جنسی انسان ( کریستوفر ریان . ساسیلوا جفا )
  • Zed.em
ولی باید بدانید که فهم سرشت انسان هر چیزی هست جز ساده . سرشت انسان به همان اندازه خاکبرداری شده ، دوباره کاشته شده ، وجین شده ، کود داده شده ، دیوارکشی شده ، بذرپاشی شده و آبیاری شده است که هر باغ یا زمین گلف ساحلی می شود . در حقیقت انسان بسیار بیش از آنچه کشت کرده خود زیر کشت بوده است . موضوع از اینقرار است که جوامع ، ما را با اهداف نامعلومی اهلی می کنند ، ابعاد ویژه ای از رفتار و تمایلات ما را پرورش داده و تقویت می کنند ، درحالیکه برخی دیگر را که ممکن است فتنه انگیز و اخلالگر باشد حذف و نابود می کنند . به این ترتیب می توان گفت ، جامعه ی مبتنی بر کشاورزى به همان اندازه که گیاهان و حیوانات را اهلی کرده ، انسان را نیز اهلى کرده است .
همانند تنوع مواد غذایی ، درک ما از تنوع ابعاد سرشت انسان نیز پیوسته در حال کاهش بوده است . مهم نیست که عنصر مورد نظر چقدر مغذی باشد ، مسأله این است که هرچیز وحشی وجین می شود ؛ هرچند همانطور که خواهیم دید بعضی از این علف های اصطلاحا هرزی که در ما می رویند ، ریشه شان تا گذشته ی مشترک مان عمیق است . مشکلی نیست ، وجین شان کنید ، اما آنها دوباره و دوباره سبز خواهند شد .
آنچه در زمین های زراعی و همینطور اذهان اعضای یک جامعه کاشته می شود ، الزاما برای تک تک اعضای جامعه ی مذکور مفید نیست . مواردی وجود دارد که چیزی برای [کلیت] یک جامعه سودمند است اما درعین حال برای اکثر اعضای آن جامعه بحران آفرین است . مثلا اعضای یک جامعه در جنگ ها شرکت می کنند ، رنج می کشند و کشته می شوند ، اما ممکن است جامعه ی مذکور از آن نفع بسیار ببرد . سموم صنعتی رها شده در هوا و آب ، قراردادهای تجارت جهانی ، مواد غذایی که از نظر ژنتیکی دستکاری شده اند ... همه ی اینها توسط افرادی پذیرفته می شود که به احتمال زیاد از این معامله متضرر خواهند شد .
این تمایز میان منافع فرد و گروه کمک می کند توضیح دهیم که چرا از گذار به دوران کشاورزی معمولا به عنوان جهشی بزرگ رو به جلو یاد می شود ، درحالیکه برای بیشتر کسانی که آن دوران را تحمل کردند چیزی جز یک فاجعه و مصیبت رنج آور نبوده است .
[...]
زنان و مردان امروزی از نظر جنسی دچار عقده هستند . چراکه این تنها عرصه ای از ماجراجویی های کهن است که برای اغلب ما باقی مانده است . ما همانند میمونی در قفس یک باغ وحش ، انرژى خود را در تنها زمین بازی باقی مانده صرف می کنیم . در بقیه موارد ، زندگی انسان تقریبا به طور کامل در سیطره ی دیوارها ، بندها ، زنجیرها و درهای بسته ی فرهنگ صنعتی مان حبس شده است . - ادوارد آبی
سرشت جنسی انسان ( کریستوفر ریان . ساسیلوا جفا )
  • Zed.em
چرا باید ناپاکی خود را به گذشته ی میمونی مان نسبت دهیم و پاکی و مهربانی مان را منحصرا انسانی تلقی کنیم ؟ چرا نباید ویژگی های نیک خود را نیز به گذشته ی میمونی مان نسبت دهیم ؟! - استفن جی گولد
[...]
اگر این فرصت به توماس هابز داده می شد که دست به طراحی حیوانی بزند که گویای تاریک ترین عقاید او درباره ی سرشت انسان باشد ، حتما چیزی شبیه شامپانزه را طراحی می کرد . به نظر می رسد این میمون منعکس کننده ی تمام نظریه های ترسناک هابز در مورد ناپاکی ذاتی انسان است . گزارش شده است که شامپانزه ها شیفته ی قدرت ، حسادت جنسی ، خشونت ، فریب دادن و پرخاشگری هستند . قتل ، جنگ های سازمان یافته بین گروهها ، تجاوز جنسی و بچه کشی در رفتارهایشان مشهود است . زمانی که این گزارش ها در دهه ی 1960 منتشر شد ، نظریه پردازان به سرعت نظریه ی 'میمون قاتل' را درمورد خاستگاه انسان پیش کشیدند ، نخستی شناسانی چون ریچارد ورنگام و دیل پترسون این نظریه ی شیطانی را در عبارات خشنی خلاصه کرده و رفتار شامپانزه ها را گواهی بر عطش انسان کهن به خشونت و خونریزی دانستند : " خشونت شامپانزه ای زمینه ساز جنگ انسانهاست و انسان های کنونی میراث داران این سرشت مرگبار پنج میلیون ساله هستند ."
پیش از آنکه شامپانزه ها به عنوان بهترین مدل زنده برای توضیح رفتار انسان های کهن شناخته شوند خویشاوندان بسیار دورتری به نام بابون های ساوانا این جایگاه را در اختیار داشتند . اما زمانی که مشخص شد آنها فاقد برخی از ویژگی های اساسی انسان مثل شکار گروهی ، استفاده از ابزار ، جنگ های سازمان یافته و قدرت طلبی هستند ، مدل بابونی کنار گذاشته شد . [!!] در این اثناء ، جین گودال و دیگران درحال بررسی این ویژگی ها در رفتار شامپانزه ها بودند .عصب شناس رابرت ساپولسکی که مطالعات زیادی را بر روی رفتار بابون ها انجام داده می گوید : " اگر بابون ها ذره ای خویشتن داری داشتند ، دلشان می خواست مثل شامپانزه ها باشند ." پس شاید تعجب برانگیز نباشد که بسیاری از دانشمندان تصور می کنند انسانها تنها با ذره ای خویشتن داری کمتر مثل شامپانزه ها خواهند بود . تأکید فراوان بر شامپانزه ها هنگام بررسی سرشت انسان در اواخر قرن بیستم شاید چندان هم بیراه نباشد ... وحشیگری زیرکانه ای که شامپانزه ها از خود نشان می دهند و نیز بیرحمی شرم آوری که بخش اعظمی از تاریخ بشر را پر کرده است ، ظاهرا مهر تأییدی بر گفته های هابز هستند . مگرآنکه این نوع نگاه توسط دیدگاهی قوی تر و عمیق تر به عقب رانده شود .
سرشت جنسی انسان ( کریستوفر ریان . ساسیلوا جفا )
  • Zed.em
آنان که به انسان ، همان‌سان که هست ، باور دارند و از این‌رو امیدِ از میان بردن خشونت و نابخردی را از دست نداده‌اند ، باید بخواهند که هرکس حق داشته باشد زندگی خویش را به دلخواه خود سامان دهد ، مشروط بر اینکه با برابریِ حقوق دیگران سازگار باشد .
در اینجا می‌توان پی‌بُرد که مسأله‌ی عقل‌گراییِ راستین و دروغین جزئی از یک مسأله‌ی بزرگ‌تر است . مسأله درنهایت بر سر نگرش عقلانی و سالم نسبت به وجودِ خود و مرزهای آن است . دقیقا این همان مسأله‌ای‌ است که اکنون به اصطلاح 'اگزیستانسیالیست‌ها' ، که مبلغان الهیات بدونِ خدایند ، این‌همه بر آن تأکید دارند . به‌گمان من یک عنصر عصبی و شاید جنون‌آمیز در این تأکید مبالغه‌آمیز بر تنهایی بنیادین آدمی در جهان بی‌خدا و بر تنش میان 'من' و جهان حاصل از آن نهفته است .
تردیدی ندارم که این جنون ، با رمانتیسم اتوپیایی و با اخلاقِ قهرمان‌پرستی تنگاتنگ گره خورده است ؛ با اخلاقی که درکش از زندگی در شعار : "یا ارباب شو یا برده باش" خلاصه می‌شود ، شک ندارم که راز نیرومندیِ جاذبه‌ی این اخلاق در این جنون نهفته است .
اتوپیا و خشونت ( کارل پوپر )
  • Zed.em
آری  من عقل‌گرایم ، چراکه منظر عقل را یگانه گزینه‌ی ممکن در برابر سلطه‌ی قهر می‌دانم .
هرگاه دو تن موافقِ هم نباشند ، از آن‌روست که یا عقاید گوناگون دارند یا منافع‌شان مختلف است ، و یا هم عقاید و هم منافع مخالف دارند . در زندگی اجتماعی اختلافِ نظرهایی وجود دارند که باید به نوعی درباره‌ی آنها تصمیم گرفت . مسائلی وجود دارند که باید تکلیف آنها را روشن ساخت ، زیرا کوتاهی در این‌کار ممکن است مشکلات دیگری را ایجاد کند و انباشته شدن پیامدهای آنها ، به تشنج‌های تحمل‌ناپذیر بیانجامد ؛ مانند آمادگی مداوم و همه‌جانبه برای تصمیم‌گیری قطعی درباره‌ی مسأله‌ای چون مسابقه‌ی تسلیحاتی . چنین تصمیمی ممکن است اجتناب‌ناپذیر باشد .
چگونه می‌توان به حکم قطعی دست یافت ؟ اساساً دو راه بیشتر وجود ندارد : یکی راه استدلال (به عنوان مثال دربرابر هیأت داوران یا دادگاهی بین‌المللی) و دیگری راه خشونت . هرگاه تضاد منافع درمیان باشد ، آنگاه آن‌دو راه عبارت خواهند بود از سازش معقول یا تلاش برای حذف قهرآمیز منافع طرف مقابل .
عقل‌گرا به معنایی که من از این کلمه اراده می‌کنم ، کسی است که به جای استفاده از خشونت می‌کوشد از راه دلیل و برهان و در برخی مواقع از طریق سازش ، به حکم و تصمیمی دست یابد . عقل‌گرا کسی است که حتی ترجیح می‌دهد در اقناع طرف مقابل از راه دلیل و برهان ناکام بماند تا اینکه از راه خشونت و ارعاب و تهدید و یا بکارگیری ترفندهای تبلیغاتی بر حریف خود پیروز شود . مقصود من از 'نگرش عقلانی' زمانی بهتر درک می شود که میان قانع کردن کسی با دلیل و برهان و راضی کردن او بر اثر تبلیغات تفاوت آشکار بگذاریم .
تفاوت تنها در استدلال نیست ، زیرا در تبلیغات نیز اغلب از استدلال استفاده می‌شود ؛ به‌همین‌سان ، اختلاف در این باورِ ما نیست که دلایلمان قاطع است و هر خردمندی به قاطع بودن آن رأی می‌دهد . اختلاف بیشتر در [نبود] نگرش تقابل گفت و شنود یا داد و ستد [فکری] است . در آمادگی برای اینکه نه‌تنها بخواهیم طرف مقابل را قانع کنیم ، بلکه حریف نیز بتواند ما را قانع کند . آنچه را که من نگرش عقلی می‌نامم می‌توان به.صورت زیر بیان کرد :
"واقعا فکر می کنم حق با من است ؛ اما ممکن است اشتباه کنم و حق با تو باشد . در هر صورت بهتر آن است که در این‌باره خردمندانه گفتگو کنیم ، تا اینکه هریک تنها بر دیدگاه خویش اصرار ورزد ؛ زیرا از این راه ممکن است به حقیقت نزدیک تر شویم ."
بدیهی است این نگرش که آنرا نگرش عقلانی می‌نامم ، مستلزم پذیرفتن قدری فروتنی عقلی است و شاید تنها از عهده‌ی کسانی برآید که بدانند گاهی‌اوقات حق با آنان نیست و به‌حسب عادت ، خطاهای خود را از یاد نمی‌برند .
نگرش عقلانی مبتنی بر این معرفت است که ما دانا به همه‌ی امور نیستیم و بخش بیشتر دانستنی‌های خود را مدیون دیگرانیم . این نگرش دو قاعده‌ی داوری حقوقی را حتی‌المقدور به‌عرصه‌ی داوری عمومی نیز می‌کشاند : نخست اینکه باید همواره به‌طرفین دعوا گوش فرا داد و قاعده‌ی دوم این است که هرکس در ماجرا ذینفع باشد داور خوبی نخواهد بود .
اتوپیا و خشونت ( کارل پوپر )
  • Zed.em