aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ناصرالدین صاحب‌زمانی» ثبت شده است

در عصر شمس با همه بدنامی خلافت عباسی ، روح بغداد کم و بیش ، همه‌جا در قلمرو خلافت شرقی حکمفرما بوده است ...
اگر بخواهیم نفوذ بغداد ، نظام خلیفه‌سالاری و تقدس مقام خلافت را ، نه تنها در جهان اسلام ، بلکه فقط در ایران آن روزگار که عموماً نیز بیشتر زمزمه‌ی مخالفت با بغداد از آن برمی‌خواسته ... درنظر مجسم داریم ، کافی است به مرثیه‌ی سعدی در قتل المستعصم ، ۱۱ سال پس از غیبت شمس ، در سال ۱۲۵۸ م نظر افکنیم .
سعدی این مرثیه را در حیات مستعصم یا به هنگام قدرت و شکوه دستگاه خلافت نسروده است که تصور رود قصد تملق داشته . یا چشمداشت صله ، پاداش ، مقام یا کسب افتخاری به شیوه‌ی خوشایندگویان سوداگر و مدیحه‌سرایان آزمند آن‌را سروده باشد ! بلکه برعکس سرایش این مرثیه که به احتمال قوی سعدی در انتشار آن نیز سعی وافی مبذول داشته ، برای سعدی بسیار هم گران تمام شده . تا جائیکه شهرت دارد به‌خاطر این مرثیه به‌فرمان خواجه نصیر ، وزیر هلاکو ، سعدی ۴۶ ساله را در آن‌زمان به‌چوب بسته‌اند .
در هر حال سعدی به‌گفته‌ی خود ، آن‌را از روی مسلمانی و معرفت ، از سوز دل و تأثر و سوگ عمیق ایمانی درباره‌ی سقوط خلافت ... سروده است . ...
سوگ‌چامه‌ی سعدی در قتل مستعصم بالغ بر ۲۸ بیت است و در اینجا تنها به نقل ابیاتی چند از آن اکتفا می‌شود :

آسمان را حق بود ، گر خون بگرید بر زمین // بر زوال ملک مستعصم ، امیرالمومنین
ای محمد گر قیامت می برآری سر ز خاک // سر بر آر و این قیامت در میان خلق بین
نازنینان حرم را ، خون حلق بی‌دریغ // زاستان بگذشت و ما را ، خون چشم از آستین
زینهار از دور گیتی و انقلاب روزگار // در خیال کس نیامد کانچنان گردد چنین
خون فرزندان عم مصطفی شد ریخته // هم بر آن خاکی که سلطانان نهادندی جبین
بعد از این آسایش از دنیا نباید چشم داشت // قیر در انگشتری ماند چو برخیزد نگین
روی دریا درهم آمد زین حدیث هولناک // می‌توان دانست بر رویش ز موج افتاده چین
نوحه لایق نیست بر خاک شهیدان ، زانکه هست // کمترین دولت از ایشان را ، بهشت برترین
لیکن از روی مسلمانی و گوی معرفت // مهربان را دل بسوزد بر فراق نازنین ...
چکامه‌سوگ سعدی درباره‌ی سقوط بغداد و مرگ مستعصم و واکنش خواجه نصیرالدین طوسی نسبت به آن ، شکاف احساسات ، وجدان پریشان و عواطف متضاد ایرانی و دوسوگرایی مردم آن را از پس از اسلام ، در اسلام‌ستایی‌ها و ایران‌گرایی‌های آنها نشان می‌دهد . بغداد پایگاه خلافت اسلامی ، برای بسیاری از اندیشمندان ایران ، مظهر فرهنگ ، قبله‌گاه دانش و قطب عواطف انسانی بوده است . هر تحصیل‌کرده‌ی ایرانی ، خاطراتی همراه با احساساتی لطیف از دوره‌ی زندگانی دانشجویی خویش از بغداد به‌یاد داشته است . سعدی آکنده از این احساسات و سپاس عمیق نسبت به امکانات فرهنگی ، رشد فکری و خاطرات شیرین عاطفی از بغداد ، شهر یادبودهای جوانی خویش ، می‌سراید که :
مقامات مردی به مردی شنو // نه از سعدی از سهروردی شنو
مرا شیخ دانای مرشد شهاب // دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه در نفس خودبین نباش // دگر آنکه در جمع بدبین مباش
شهاب‌الدین ابوحفص سهروردی (۱۲۳۴ م) که به سعدی مقامات مردی بر روی آب آموخته ، در بغداد منزل و خانقاه داشته است . و در حدود ۲۲ سالگی سعدی بدرود زندگی گفته است . از این‌روی این آب که بر روی آن شیخ دانای مرشدشهاب به سعدی درس انساندوستی و فروتنی می‌دهد ، به‌احتمال قوی آب دجله است . ...
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

شمس میان سال‌های ۱۲۴۲ تا ۱۲۴۷ میلادی ، به‌طور مسلم ، پنج‌سال از ایام نهایی زندگانی خود را در دوره‌ی واپسین خلیفه‌ی نگون‌فرجام عباسی ، مستعصم ، سپری ساخته است .
مستعصم (زندگی ۱۱۲۵۸-۱۲۱۲) خلیفه‌ای است که باید در برابر مغول ایستادگی کند و همه‌ی خرابکاری‌های نیاکان خویش را به‌نیکی جبران نماید و از سقوط یک تمدن لغزان پیشگیری جوید !
گویی سرنوشت ، اراده‌ی ضد اراده در تاریخ ، می‌خواسته نیشخند خود را به‌گاه سقوط بغداد در وجود مستعصم ، به‌کمال مسخره‌گی و ناچیزی رساند !
[...]
... هلاکو به مترجم خود می‌گوید : "به او بگویید که تو چه مردی ، و چه عقل و تدبیر داری ... که نه لشکری جمع کردی تا جهت تو جنگ کنند ، و نه با ما به‌طریق انقیاد و تلطف درآمدی ، همچنانکه دیگر ملوک ؟! عاقلان زر و نقره و جواهر از برای مساعدت دوستان و دفع دشمنان دارند . و تو هیچکدام نکردی ؟!" (تجارب‌السلف ۳۵۷)
و پس از این خلیفه‌ی بخت برگشته را در لای نمد می‌پیچند و آنقدر مالشش می‌دهند تا جان می‌سپارد !
مرگ فجیع مستعصم و سقوط خلافت ۵۲۴ ساله‌ی بنی‌عباس (۱۲۵۷-۷۴۹ م) احساسات تند و متضادی را در جهان اسلام ، به‌ویژه در ایران دامن زده است .
دوپارگی وجدان سیاسی ، یا تضاد میان ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم ، استقلال‌جویی ملی و وحدت‌جویی اسلامی ، ایران‌دوستی و بغدادگرایی و نیز تنازع میان تشیع و تسنن یکی از مهمترین مشکلات عاطفی و کشمکش‌های سیاسی ایران عصر شمس بوده است . این تنازع همچنان یکی از مهمترین علل ناتوانی ایران در مقابله با مغول به‌شمار می‌رود . زیرا زمینه‌ی وحدت اندیشه و اتحاد عمل در این سامان بسیار اندک بوده است .
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

مشهور است که حسن صباح (مرگ ۱۱۲۴ م) به‌یاری حشیش ... از دست‌پروردگان ویژه‌ی خویش یک گارد فدایی پدید آورده بود . فدائیان حسن صباح به سبب پناهگاه اسماعیلیان (قلعه‌ی الموت) فدائیان الموت [نامیده می‌شدند و] به‌خاطر انتساب به استعمال حشیش حشاشین یا حشیشیون ؛ و با برچسب مخالفان به‌عنوان ملاحده (خدا نشناسان) خوانده شده‌اند . عنوان حشاشین به‌صورت اساسین (assassin) ظاهراً نخستین‌بار ازطریق سفرنامه‌ی مارکوپلو (۱۳۲۴-۱۲۵۰ م) جهانگرد ایتالیایی که خود در حدود ۱۲۲۷ م از ایران گذشته است ، به زبان‌های اروپایی راه یافته ، و به‌صورت فعل ، به‌معنی کشتن ، قتل سیاسی یا ترور مورد استفاده قرار گرفته و می‌گیرد .
فدائیان در آغاز نیرویی انقلابی با تکیه بر تشیع اسماعیلی ، هوادار خلفای فاطمی مصر (دوره‌ی خلافت ۱۱۷۱-۹۰۹ م) ، ضد استعمار بغداد و اُمرای دست‌نشانده‌ی آن در ایران بودند . لیکن یکصدسال بعد ، با ۱۸۰ درجه انحراف ، تا حد آلت اجرای مقاصد سوء خلیفه‌ی بغداد ، برای خفه کردن هر نوع صدای اعتراض سقوط نمودند . عیناً همانند مافیا که نخست بر اثر فشار استعمار فرانسه به‌صورت یک جنبش زیرزمینی و نهضت مقاومت ملی ، با نفوذ بیگانه در ایتالیا می‌جنگیدند ، لیکن بعدها خود به‌صورت سندیکایی از جنایتکاران ، گنگسترهای خطرناک و مزدورانی آدمکش در سراسر ایتالیا و سیسیل درآمده و از آنجا نیز در آمریکا نفوذ کردند ؛ فدائیان نیز با بی‌اعتنایی نسبت به هدف انقلابی خویش ، اندک‌اندک وسیله‌ی استقرار حکومت وحشت در میان مردم ایران شدند . هیچکس را یارای آن نبود که سخنی برخلاف آنان به‌زبان آورد و از کیفر مرگ ایشان جان به‌سلامت بدر برد !
در عصر شمس ، از ایدوئولوژی و آرمانگرایی فداییان ، از جهاد آنان به‌خاطر تحقق آرمان خویشتن ، از پیکار نخستین ایشان با ناحق به‌خاطر استقرار حق و عدالت ، دیگر جز نامی بیش بر جای نمانده بود ! 'حق' برای فدائیان الموت دیگر تنها به‌صورت 'حق زور' و 'حق اسلحه' مسخ شده بود ! دیگر برای آنها لزومی نداشت که دیگران به آرمان ایشان از صمیم قلب اعتقاد ورزند ، بلکه تنها کافی بود که در برابر آنها تسلیم شوند و سکوت کنند ‌.
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

... سیمانگاری عصر شمس بستر زایش و گاهواره‌ی پرورش اندیشه‌ی او را به‌دست می‌دهد . چرایی‌های نیهیلیسم ، بیهوده‌بینی‌ها ، نفی‌ها ، بت‌شکنی‌ها ، طرد توسل‌جویی‌ها به غیر خود تا حتی روی‌گردانی از متافیزیک و ماوراءالطبیعه در مکتب شمس ، همه واکنش ذهن نقاد او نسبت به عصر خویشتن است .
[...]
شمس شاهد دفع پلیدی با پاکی ، زشتی با زیبایی و بدی با نیکی نیست . بلکه او شاهد اندوهبار دفع فاسد به افسد و بد با بدتر است ! در جهان شمس اگر خلیفه فاسد است و خوارزم‌شاه به آن بهانه (فساد خلیفه) و عدم صلاحیت بغداد به فرمانروایی بر جهان اسلام ، بدان‌سوی لشگر می‌کشد ، تنها از پی بهانه می‌گردد . سخنی بر حق به زبان و اندیشه‌ای باطل در دل نهان دارد . او خود سوگمندانه شایسته‌تر از خلیفه نیست ، بلکه از وی گرسنه‌تر است ، و احیاناً آزی سیری‌ناپذیرتر از او دارد !
جهان شمس جهان اختلاف‌ها و تضادها است . او به هر طرف می‌نگرد تضاد - تضاد طبقات ، تضاد افراد ، تضاد اقوام و حتی تضاد میان همکیشان و پیروان یک دین - می‌بیند . جنگ از میان هفتاد و دو ملت نیز سر فرا برده است . فرمانروایان بی‌توجه به قحط و گرسنگی زیردستان ، به ناله و شکوه‌ی آنان با پوزخند می‌نگرند (ش ۵۵). توانگران مدعی اسلام از همه‌چیز برخوردارند و مردان راستین در گرسنگی و تنگدستی به‌سر می‌برند (ش ۱۹۴). مالکان بزرگ مردمان را آنچنان از سر راه خود می‌رانند که گویی کوی و برزن و شاهراه‌های عمومی را نیز به قباله گرفته‌اند (ش ۱۱۲)! دنیاپرستان بر کنار شالیزارهای شخصی خویش به تفریح ، بی‌اعتنا به انبوه بی‌نوایان ، میوه‌های نوبر می‌خورند ، درحالیکه خیلی از آوارگان بی‌پناه در جستجوی معیشت و فعله‌گی روزها در دشت‌ها و صحراها ، بدون آنکه از تلاش بیهوده‌ی خود نتیجه‌ی ارزنده به‌دست آورند ، به گرسنگی ره می‌سپرند (ش ۱۱۲). توانگران خودپسند ، از کارگرانی که نیروی جسمانی خود را برای بیگاری عرضه می‌دارند ، همانند دام‌ها ، فربه‌ترین و نیرومندترین‌شان را برمی‌گزینند ، و ضعیفان‌شان را همچنان بی‌کار و گرسنه رها می‌کنند ! شمس خود این دست طرد شدن را به جرم ضعف بنیه ، در حال گرسنگی ، بر سینه‌ی خویش احساس کرده است (ش ۱۱۲)!
در جهان شمس به‌نظر می‌رسد که همه اسیر ظاهرها و قالب‌ها شده‌اند . ...
[...]
شمس در آغاز حمله‌ی مغول به ایران (۶۱۶هجری- ۱۲۱۹میلادی) بالغ بر سی و پنج سال داشته است . ... شمس فرزند یک عصر اهریمنی است . ...
اقتصاد جهان شمس ، از طرفی اقتصاد تورم ، اقتصاد ورشکستگی ، اقتصاد فلاکت ، اقتصاد تنگدستی و گرسنگی و از طرفی دیگر اقتصاد استثمار ، اقتصاد بهره‌کشی بی‌سابقه ، اقتصاد احتکار و بی‌خبری بی‌شرمانه‌ی توانگران و فرمانروایان از محرومیت و فغان درماندگی و فقر بی‌نوایان است ! (ش ۵۵).
کوتاه سخن ، فرهنگ عصر شمس ، فرهنگی درون تهی است . فرهنگی مفلوک است . فرهنگی زبون از پاسخگویی به مسائل اساسی خود ، فرهنگی غافل از روا داشت کام ، نسبت به نیازمندی‌های راستین خویش است . فرهنگی ارتجاعی است ، گذشته ستا است . از آینده و حال بیگانه است . فرهنگی نشخوارگر است ، نشخوارگرِ پس‌مانده‌های هضم‌ناپذیر کهن . فرهنگ تکرار مکررات ، فرهنگ قالب‌ها و کلیشه‌ها است ! فرهنگ ارزش‌های مسخ شده ، حقیقت‌های قلب شده ، به‌گفته‌ی عبید زاکانی ، فرهنگ مذهب‌های ناسخ و منسوخ وارونه است ! فرهنگ لفاظی و سوفسطایی‌گری است . فرهنگی ناشکوفا ، فرهنگی عقیم و نارسا است . فرهنگی فرتوت و آفل است . ...
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

شمس با افسوسی انگیخته از تجربیاتی تلخ ، اعتراف می‌کند که :
۱. "راست نتوانم گفتن ، که من راستی آغاز کردم ، مرا بیرون کردندی !" (ش ۹۰)
۲. "تو را یک سخن بگویم : این مردمان به 'نفاق' خوش‌دل می‌شوند ، و به 'راستی' غمگین !
او راگفتم : مرد بزرگی و در عصر یگانه‌ای ! خوش‌دل شد و دست من گرفت و گفت :
مشتاق [تو] بودم و مقصر بودم !
و پارسال با او راستی گفتم ، خصم من شد ، و دشمن شد . عجب نیست این ؟!
با مردمان به نفاق می‌باید زیست ، تا در میان ایشان با خوشی باشی ! راستی آغاز کردی ، به کوه و بیابان باید رفت !" (مقالات ۶۱)
[...]
سخن شمس ، تنها آئینه‌ی شخصیت او نیست ، بلکه همچنان شاهد سقوط جهان و گواه انحطاط زمان او است !
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

... تقلید در نظر او به‌مراتب از نفاق اضطراری بدتر است . فسادها بیشتر از تقلید سرچشمه می‌گیرند . زیرا تقلید یعنی خود نبودن ، یعنی خود فروختن ، یعنی کورکورانه سرسپردن ! تقلید یعنی بردگی ، یعنی گوسفند صفتی ، یعنی تأیید استعمار ، یعنی تشویق استثمار ، یعنی زورگو پروری و اعانت به ظالم !
از این‌روی ، هر فسادی که در جامعه پدید آید ، منشاء آن‌را کم و بیش ، به‌گمان شمس در تقلید باید جستجو نمود ! و از نظر شمس ، تقلید تقلید است ، دیگر چه الگوی آن کفر (ایمان ناراستین) و چه ایمان (باورداشت راستین) باشد ! موضوع تقلید هرچه باشد نمی‌تواند آب پاکی بر سر تقلید فرو ریزد و از پلیدی آن بکاهد (ش ۱۹۰) . شمس در نفی تقلید تا آنجا پیش می‌رود که می‌پرسد :
" کی روا باشد مقلد را مسلمان داشتن ؟" [یا دانستن ؟] (ش ۱۹۰)
و آنگاه در مورد خود تأکید می‌کند که وی هرگز مقلد نبوده است ، بلکه همواره جستجوگری مشکل‌پسند ، انعطاف‌ناپذیر و برخویشتن سخت‌گیر به‌شمار می‌رفته است (۲-آ ش ۵۷،۵۸،۷۱) :
"این داعی مقلد نباشد ! ... بسیار درویشان عزیز دیدم ، و خدمت ایشان دریافتم و فرق میان صادق و کاذب هم از روی قول ، و هم از روی حرکات معلوم شده . تا سخت پسندیده و گزیده نباشد ، دل این ضعیف به هر جا فرود نیاید ، و این مرغ هر دانه را برنگیرد !" (ش ۹۳)
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

... بیزاری از غلامبارگی و لواط در خاندان مولوی سابقه‌ی تاریخی و خانوادگی داشته است . سلطان‌العلماء بهاءولد (۶۲۸-۵۴۰ هجری /۱۲۳۰-۱۱۴۵ میلادی) پدر مولوی ، پس از بازگشت از سفر حج با وجود استقبال و اصرار فراوانِ بزرگان دمشق ، تنها به‌خاط شیوع فساد لواط در میان امیران آن دیار ، به‌هیچ‌روی حاضر نمی‌شود که به تقاضای آنان پاسخ مثبت دهد و در آن دیار اقامت گزیند . افلاکی دراین‌باره چنین گزارش می‌دهد که :
"بعد از آنکه مناسک حج تمام شد در معاودت با قافله‌ی دمشق ، بیرون آمدند . اکابر دمشق به اجتماع تمام استقبال کردند ، و التماس کردند که :
- البته در آن دیار اقامت کنید !
بهاولد ... فرمود که :
- سلاطین و امرای این دیار اغلب به فساد و لواط مشغولند ، نشاید در این مقام مقیم بودن !" (افلاکی ص۱۱۱۱-۱۱۱۰)
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

مولوی پس از برخورد با شمس ، موسیقی دوستی و سماع را تا بدان حد گسترش می‌دهد که حتی بطور هفتگی ، مجلسی ویژه‌ی سماع بانوان ، همراه با گل‌افشانی و رقص و پایکوبیِ زنان در قونیه برپا می‌دارد (افلاکی ۴۶۸/۳ ، ۵۹۱/۳) و اینها همه از مردی مشاهده می‌شود که تا ۳۸ سالگی خود مجتهدی بزرک و یک مفتی حنبلی به‌شمار می‌رفته است ! تا جاییکه حتی در مواردی چون سرگرم رباب و موسیقی می‌شده است ، نمازش قضا می‌شده و با وجود تذکار به وی ، موسیقی را رها نمی‌کرده است بلکه نماز را ترک می‌گفته (افلاکی ۳۲۸/۳) که :
سماع آرام جان زندگان است !
کسی داند که او را ،
جان جان است ! (سپهسالار ۶۸)
شمس سماع را 'فریضه‌ی اهل حال' می‌خواند ، و چون پنج نماز و روزه‌ی ماه رمضانش ، برای اهل دل واجب می‌شمرد (ش ۲۵۱) زیرا خواص را دل سلیم است . و "از دل سلیم اگر دشنام به کافر صدساله رود ، مؤمن شود ! اگر به مؤمن رسد ، ولی شود" بزم کائنات است :
"هفت آسمان و زمین و خلقان همه در رقص می‌آیند ، آن ساعت که صادقی در رقص آید !
اگر در مشرق موسی ...، در رقص بود ، اگر محمد در مغرب هم در رقص بود ، و در شادی !" (ش ۲۵۳)
"رقص مردان خدا لطیف باشد و سبک !
گویی برگ است بر روی آب می‌رود !
اندرون چون کوه ! ... و برون چون کاه ! ..." (ش ۲۵۵)
آیا از این گستاخ‌تر و درعین‌حال لطیف‌تر ، در محیطی خشک و پُر تعصب ، می‌توان رقص را ستود و بدان جنبه تقدس و شکوه آسمانی بخشید ؟
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

روزی فقهای حساد ، از سر انکار و عناد ، از حضرت مولانا سؤال کردند که :
- شراب حلال است یا حرام ؟
و غرض ایشان ، عرض پاک شمس‌الدین بوده . به کنایت جواب فرمود که :
- تا که خورد ؟! چه اگر مشکی شراب را در دریا ریزند ، متغیر نشود ، و او را مکدر نگرداند ، و از آن آب ، وضو ساختن و خوردن ، جایز باشد . اما حوضک کوچک را ، قطره‌ای شراب بی‌گمان که نجس کند . و همچنان ، هرچه در بحر نمکدان افتد ، حکم نمک گیرد . و جواب صریح آنست که : اگر مولانا شمس‌الدین می‌نوشد ، او را همه‌چیز مباح است که حکم دریا دارد . و اگر چون تو غرخواهری (دشنام خراسانی) کند ، نان جوئینت هم حرام است .

افلاکی ۴۱/۴
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

روزی در خانقاه نصرالدین وزیر ... اجلاس عظیم بود .‌.. و جمیع علما و شیوخ و عرفا و حکماء و امرا و اعیان ... در آن مجمع ، حاضر بودند ، و هر یکی در انواع علوم و فنون و حکم ، کلمات می‌گفتند ، و بحث‌های شگرف می‌کردند ، مگر ... مولانا شمس‌الدین ، در کنجی بسان گنجی مراقب گشته بود . از ناگاه برخاست ، و ... بانگی بر ایشان زد که :
- تا کی ... بر زین بی‌اسب سوار گشته ، در میدان مردان می‌تازید ؟ ... و تا کی به عصای دیگران بپا روید ؟ ... این سخنان که می‌گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره ، سخنان مردم آن زمان است که هر یکی در عهد خود به مسند مردی نشسته بودند ، و از ... حالات خود ، معانی گفتند . و چون مردان این عهد شمائید ، اسرار و سخنان شما کو ؟
همشان ... از شرمساری ، سر در پیش انداختند . بعد از آن فرمود که :
- بعضی کاتب وحی بودند ، و بعضی محل وحی ، اکنون جهد کن هر دو باشی : هم محل وحی حق ، و هم کاتب وحی خود ، باشی ! ...

افلاکی ۵۲/۴
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

هنوز ما را 'اهلیت گفت' نیست !
کاشکی 'اهلیت شنودن' بودی !
'تمام-گفتن' می‌باید ، و 'تمام-شنودن' !
بر دل‌ها مُهر است ،
بر زبان‌ها مُهر است ،
و بر گوش‌ها ،
مُهر است !

ش ، ۱۶۷
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

چون گفتنی باشد ،
و همه عالم از ریش من درآویزد که مگر نگویم ...،
اگرچه بعد از هزارسال باشد ،
این سخن ،
بدان کَس برسد که من خواسته باشم !

ش ، ۷۸
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em