aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلاریسا پینکولا استس» ثبت شده است

هنگامی که غرایز صدمه می‌بینند انسان‌ها حملاتِ پی در پی و اعمال غیرِعادلانه و ویرانگر علیه خود ، فرزندان خود ، عزیزان خود ، سرزمین خود ، و حتی خدایان خود را 'عادی‌سازی' می‌کنند .
زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em

ماهیت عقده ها و فرهنگ های منفی این است که بر اساس ناسازگاری میان اجماع عمومی بر سر اینکه چه رفتاری قابل قبول است و غریزه ی متفاوت شخص حرکت و حمله می کند . درست همانطور که بعضیها حتی با دیدن یک برگ درخت دیوانه می شوند ، نیروی داوری منفی چنگال های خود را بیرون می آورد تا هر عضوی را که تبعیت نمی کند قطع نماید .

[...]
در اینجا نمونه اخیری را برایتان ذکر می کنم . بنابر گزارش شبکه ی خبری CNN ، در آغاز جنگ خلیج فارس برخی از زنان مسلمان عربستان سعودی که بنابر مقررات مذهبی حاکم بر این کشور از رانندگی منع شده اند ، سوار اتوموبیل شدند و رانندگی کردند . پس از پایان جنگ این زنان به دادگاه کشیده شدند و در آنجا رفتارشان محکوم شد . سرانجام پس از بازجویی و محاکمه ، زنان را آزاد کردند و به دست پدران ، برادران یا شوهرانشان سپردند ، به این شرط که آنها باید تعهد می دادند در آینده زنان خانواده شان را مهار کنند . [!]
این نمونه ای است از اینکه چطور اثر جانبخش و روح افزای زن بر جهان دیوانه بصورت ننگ و رسوایی ، بی عقلی و افسارگسیختگی تعریف می شود . برخلاف کودک قصه که اجازه می دهد فرهنگ پیرامونش او را به سوی وضعیت باز هم خشک تری براند ، گاهی تنها بدیل موجود برای کرنش در برابر جمع خشک و متحجر ، اتخاذ عملی شجاعانه است . این عمل الزاما نباید شق القمر باشد . شجاعت یعنی پیروی از دل . میلیونها زن در جهان هستند که هر روز با پیروی از دل خود کارهای بزرگی انجام می دهند . یک عمل منفرد نیست که جامعه ی خشک را تغییر می دهد ، بلکه تداوم آن است که این کار را می کند . همانطور که روزی یک راهبه ی بودایی به من گفت : " قطرات آب سنگ را سوراخ می کند ."
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
دستها نه تنها گیرنده ، بلکه فرستنده هم هستند . وقتی کسی دست دیگری را می فشارد ، می تواند پیامی بفرستد ، و اغلب هم بطور ناخودآگاه از طریق شدت فشار ، مدت آن و حرارت پوست این کار را می کند . اشخاصی که آگاهانه یا ناآگاهانه به بدجنسی متمایل اند ، لمس دستشان این احساس را ایجاد می کند که گویی دارند روح و بدن روانی فرد دیگر را سوراخ سوراخ می کنند . در قطب دیگر ، دستی که بر بدن دیگر نهاده شده می تواند آرام کند ، تسلی ببخشد ، درد را از بین ببرد و التیام بدهد . این دانش زنان در طی اعصار است که طی قرنهای متوالی از مادر به دختر منتقل شده است .
غارتگر روان همه چیز را درباره ی قدرت دستها می داند . در بخش های گوناگون جهان ، یکی از غیرانسانی ترین کارها ربودن موجودی معصوم و بریدن دستان اوست ، یعنی قطع قوه ی حس کردن ، دیدن و شفا بخشیدن انسان . قاتل احساس ندارد ، و در نتیجه دلش می خواهد قربانی اش هم احساس نداشته باشد . این دقیقا نیت شیطان است ، چراکه وجه نابخشوده ی روان نیز احساس ندارد ، و در اثر حسادت شدید به کسانی که احساس دارند ، بسوی چنان نفرتی کشیده می شود که به مثله کردن مبادرت می ورزد . کشتن زن از طریق قطع عضو ، موضوع بسیاری از قصه هاست . اما این شیطان چیزی بیش از یک قاتل است . او مثله گر است . او به مثله کردن نیاز دارد ، نه به قربانی کردن نمایشی یا ساده ی خودآگاهی . او به آن نوع مثله کردنی نیاز دارد که هدفش ناقص کردن ابدی زنان است .
وقتی می گوییم دستهای زنی قطع شده است ، منظورمان این است که او از امکان تسکین دادن خود ، از امکان شفا دادن خود محروم شده است ، و از اینرو چنان ناتوان و درمانده است که جز پیروی از آن مسیر دیرینه کاری نمی تواند بکند . پس درست است که ما در این دوره به گریستن ادامه بدهیم . این عمل حمایتگرانه ی ساده و قدرتمند ما در برابر چنان دیو شریری است که هیچکدام از ما نمی تواند انگیزه یا علت وجودی اش را بطور کامل درک کند .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
خلاقیت تغییر شکل دهنده است . یک لحظه این شکل را می گیرد ، لحظه ی دیگر آن شکل را . خلاقیت همچون روح درخشان خیره کننده ای است که در برابر همه ی ما ظاهر می شود ، اما مشکل می توان توصیفش کرد ، چراکه هیچکس بر سر آنچه در آن یک لحظه نور خیره کننده دیده است ، با دیگری موافق نیست .
[...]
بعضی می گویند زندگی خلاق در عقاید است ، بعضی می گویند در عمل است . در بیشتر موارد به نظر می رسد در بودن صرف است . زندگی خلاق ذوق هنری نیست ، هرچند این به خودی خود خوب است . زندگی خلاق یعنی عشق به چیزی ، یعنی داشتن عشق شدید نسبت به چیزی - یک فرد ، یک واژه ، یک تصویر ، یک عقیده ، یک سرزمین یا بشریت - و تمام آنچه با این فوران شور عشق می توان انجام داد ، همانا خلق کردن است . مسأله بر سر خواستن نیست . مسأله بر سر عملی انفرادی ناشی از اراده نیست . مسأله بر سر باید است .
[...]
خلاقیت جریانی منزوی نیست . قدرتش نیز در همین است . هر چه که توسط آن لمس شود ، هر کس که صدای آن را بشنود ، آن را حس کند ، و آن را بداند ، تغذیه می شود . به این دلیل است که نگریستن به کلام ، تصویر ، یا عقیده ی خلاق یک نفر دیگر ، ما را سرشار می کند . به ما الهام می بخشد تا کار خلاق خودمان را دنبال کنیم . یک عمل خلاق واحد از این توان بالقوه برخوردار است که یک قاره را تغذیه کند . تنها یک عمل خلاق می تواند طغیانی براه بیندازد که سنگها را در هم بشکند .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
در فرهنگ های خشن و تحکم آمیز عادی است که زنان میان پذیرفته شدن توسط طبقه ی حاکم ( دهکده ی خود ) و عشق به کودک خویش از هم دو پاره شوند - حال چه کودک نمادین باشد ، چه کودک خلاق ، چه کودک بیولوژیکی - این ماجرایی بسیار بسیار قدیمی است . زنان بسیاری در راه حمایت از کودک غیرقانونی خود ، چه هنرشان باشد ، چه عاشقشان ، سیاستشان ، نوزادشان ، و یا زندگی روحی شان ، بطور جسمی و روحی جان باخته اند . در بدترین حالت ، زنان بخاطر رویارویی با ممنوعیت های دهکده و پناه دادن به کودک غیرقانونی خود به دار آویخته شده ، سوزانده شده و کشته شده اند .
مادری که صاحب کودکی ناهمگون شده باشد باید صبر ایوب ، زور رستم ، و پوست کلفت کرگدن داشته باشد تا بتواند علیه فرهنگ کینه توز به پا خیزد . مخرب ترین وضعیت فرهنگی برای زنان ، وضعیتی است که روی اطاعت بدون مشورت با روح خود تأکید می کند ؛ فرهنگ هایی که عاری از آئینها و مراسم زیبای بخشش هستند ؛ فرهنگ هایی که زنان را وادار می کنند میان روح و جامعه یکی را انتخاب کنند ؛ فرهنگ هایی که در آنها رحم و شفقت نسبت به دیگران با موانع اقتصادی یا نظام های طبقاتی روبرو می شود ؛ فرهنگ هایی که جسم را چیزی می دانند که باید 'پاک' و مطهر شود ، یا جایگاه مقدسی می انگارند که نظام حاکم باید امورش را تنظیم کند ؛ فرهنگ هایی که در آنها چیزهای نو ، غیرعادی یا متفاوت با استقبال مواجه نمی شوند ؛ فرهنگ هایی که در آنها کنجکاوی و خلاقیت بجای دریافت پاداش ، مجازات و نفی می شود ، یا فقط زمانی پاداش می گیرد که شخص مربوطه زن نباشد ؛ فرهنگ هایی که در آنها اعمال دردناک بر روی جسم صورت می گیرد و این کار مقدس قلمداد می شود ؛ فرهنگ هایی که در آنها زنان ناعادلانه مجازات می شوند ، یا همانگونه که آلیس میلر بطرز مؤجزی بیان کرده ، بخاطر خیر و صلاح خودشان تنبیه می شوند ؛ و سرانجام فرهنگ هایی که در آنها روح به مثابه ی موجودی مستقل و صاحب اختیار به رسمیت شناخته نمی شود .
زنی که چنین ساختاری از مادر متزلزل را در روح خود داشته باشد ، شاید ببیند که خیلی آسان تسلیم می شود ، از موضع گرفتن می ترسد ، از اینکه تقاضای احترام کند می ترسد ، از ابراز حق خود برای انجام دادن کاری ، یادگیری چیزی ، و زیستن به شیوه ی خود می ترسد .
چه این مسائل از ساختار درونی ناشی شود و چه از فرهنگ بیرونی ، برای اینکه کارکرد مادری زنان بتواند در برابر چنان موانعی بایستد و تاب بیاورد ، زنان باید خصایصی بسیار قوی داشته باشند ، خصایصی که در بسیاری از فرهنگ ها مردانه تلقی می شوند . بدبختانه نسلهاست که مادرانی که خواسته اند در خود و کودک خود حس احترام به خویش را پرورش دهند ، به همان خصایصی نیاز داشته اند که صریحا برای شان منع شده است : یعنی شور و حرارت ، نترسی [شجاعت] و قدرتمند بودن .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
نیازهای روح کدام است ؟ این نیازها متعلق به دو قلمرو است : طبیعت و خلاقیت . در این قلمروها زن عنکبوتی ، روح عظیم آفرینش ، زندگی می کند . او حمایت خود را به مردم هبه می کند . حوزه ی کار او علاوه بر چیزهای دیگر ، آموختن عشق به زیبایی است .
نیازهای روح را در کلبه آن سه خواهر پیر ( یا جوان ، بسته به اینکه چه روزی باشد ) می توان یافت - کلوتو ، لاچسیس ، و آتروپوس - که رشته ی سرخ شور و گرمی را در زندگی زنان می بافند . آنها سالهای زندگی زنان را می بافند ، و هر رشته که کامل شد آن را گره می زنند و رشته ی بعدی را آغاز می کنند .
نیازهای روح را در جنگل خدایان شکار ، دایانا و آرتمیس ، می توان یافت که هر دو ماده گرگهایی هستند که معرف قدرت شکار ، ردیابی و احیای جوانب مختلف روح هستند .
نیازهای روح در قلمرو حکمرانی کوتلیکه ، الهه ی خودکفایی زنانه ی آزتکها قرار دارد ؛ الهه ای که دو زانو می نشیند و بچه بدنیا می آورد . او درباره ى زندگی زنان تنها تعلیم می دهد . او خالق نوزادان ، یعنی امکانی نو برای زندگی است . اما او الهه ی مرگ نیز هست که روی لباس خود جمجمه ها می آویزد و هنگام راه رفتنش آنها مثل مار زنگی صدا می کنند ؛ زیرا آنها زنگوله های جمجمه ای هستند و از آنجا که زنگوله های جمجمه ای صدای باران نیز می دهند ، پس با این همنوایی ، ریزش باران را بسوی زمین می کشانند . او حامی تمام زنان تنها و تمام زنانی است که چنان از افکار و عقاید قدرتمند مالامال اند که خدا می داند در کجاها باید زندگی کنند تا مردم دهکده را وحشتزده نکنند . کوتلیکه الهه ای است مختص حمایت از زنان تبعیدی .
اما غذای اصلی روح چیست ؟ خب ، این در مورد هرکس فرق می کند . اما در اینجا چند نمونه را می توانیم نام ببریم . اینها را مواد مغذی روح بدانید : برای بعضی از زنان هوا ، شب ، نور خورشید و درخت اساسی است . برای بعضی دیگر کلمه ، کاغذ و کتاب تنها چیزهایی است که نیازهای شان را برطرف می کند . برای عده ای رنگ ، شکل ، سایه و سفال چیزهای مطلقا ضروری بشمار می روند . بعضی از زنان باید بپرند ، خم شوند ، بدوند ، زیرا روحشان تمنای رقص دارد . و عده ای نیز تنها در آرزوی آرامش ناشی از تکیه دادن به درخت هستند .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
هیچ موجود ذیشعوری در این جهان اجازه ندارد تا ابد معصوم بماند . برای اینکه ما کامیاب شویم ، روح غریزی مان وادارمان می کند تا با این واقعیت روبرو شویم که چیزها همانی نیستند که در آغاز به نظر می آیند . کارکرد مخلوق وحشی ، ما را به سوی آموختن و فهم حالات متعدد بودن ، فهمیدن و دانستن می راند . اینها کانالهای متعددی هستند که زن وحشی از طریق آنها با ما حرف می زند . خسران و خیانت نخستین گامهای لغزشی روند خودآگاهی بلند مدتی هستند که ما را به جنگل اعماق پرتاب می کنند . ما آنجا - گاه برای نخستین بار در زندگی خود - این فرصت را می یابیم که از راه رفتن در میان دیوارهایی که خودمان ساخته ایم بازبایستیم و بیاموزیم که آنها را پشت سر بگذاریم .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em
ما می توانیم کل دانش موجود در کائنات را داشته باشیم ، اما در نهایت کار به یک چیز ختم می شود : تمرین . یعنی در نهایت کار به اینجا ختم می شود که به خانه برویم و قدم به قدم چیزی را که می دانیم به کار ببندیم - هر چند بار که لازم است و تا هر زمان که ممکن است ، یا برای همیشه - خیلی خوب است که وقتی در حالت [معرض] خشم رو به ازدیاد هستیم ، دقیقا و با مهارت یک صنعتگر بدانیم که در مورد آن چه کار باید بکنیم . یعنی بدانیم که بیرون منتظرش بمانیم ، توهمات را آزاد کنیم ، از کوه بالا برویم ، با آن صحبت کنیم ، و به آن به مثابه یک معلم احترام بگذاریم .
در این قصه (قصه ی 'خرس ماه هلالی') ما به نشانه های بسیار و عقاید بسیاری در مورد چگونگی کسب تعادل دست پیدا می کنیم : صبور بودن ، با موجود خشمگین مهربان بودن ، و به او فرصت دادن تا بر خشم خود غلبه کند ، و همه ی اینها از راه کاوش و جستجو . گفته ای قدیمی هست با این مضمون :
پیش از ذن ، کوهها کوه بودند و درختان درخت .
در طول ذن ، کوهها اریکه ی ارواح بودند و درختان ندای حکمت .
پس از ذن ، کوهها کوه بودند و درختان درخت .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
  • Zed.em

گرگهای سالم و زنان سالم ویژگی های روحی مشابهی دارند نظیر هشیاری ، سرزندگی ، بازیگوشی و توانایی عظیمی برای ایثار . گرگها و زنها ذاتا اجتماعی و کنجکاو هستند و از ظرفیت تحمل و قدرت بالایی برخوردارند . آنها قوه ی درک و شم قوی دارند و به شدت به همسر، فرزند و خانواده شان علاقه مندند . تجربه ی فراوانی در تطبیق دادن خود با وضعیت دائما متغیر زندگی دارند و بسیار وفادار، قابل اعتماد و شجاعند .
با اینحال هم گرگها و هم زنها در معرض تعقیب و مزاحمت قرار گرفته ، مرعوب شده و به غلط متصف به خونخواری و درندگی شده اند . بیش از حد تهاجمی قلمداد شده و از مخالفان خود کم ارزش تر ارزشیابی شده اند . آنها آماج حمله ی کسانی بوده اند که هم حیات وحش و هم زوایای وحشی روح را ازبین می برند ، هرچیز غریزی را نابود می کنند و هیچ ردی از آن بجا نمی گذارند . تعدی به گرگها و زنان توسط کسانی که آنها را درک نمی کنند ، شباهت خیره کننده ای به یکدیگر دارد .

زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )

  • Zed.em