فرهنگ و روح مولد زن
جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۲:۳۰ ب.ظ
در فرهنگ های خشن و تحکم آمیز عادی است که زنان میان پذیرفته شدن توسط طبقه ی حاکم ( دهکده ی خود ) و عشق به کودک خویش از هم دو پاره شوند - حال چه کودک نمادین باشد ، چه کودک خلاق ، چه کودک بیولوژیکی - این ماجرایی بسیار بسیار قدیمی است . زنان بسیاری در راه حمایت از کودک غیرقانونی خود ، چه هنرشان باشد ، چه عاشقشان ، سیاستشان ، نوزادشان ، و یا زندگی روحی شان ، بطور جسمی و روحی جان باخته اند . در بدترین حالت ، زنان بخاطر رویارویی با ممنوعیت های دهکده و پناه دادن به کودک غیرقانونی خود به دار آویخته شده ، سوزانده شده و کشته شده اند .
مادری که صاحب کودکی ناهمگون شده باشد باید صبر ایوب ، زور رستم ، و پوست کلفت کرگدن داشته باشد تا بتواند علیه فرهنگ کینه توز به پا خیزد . مخرب ترین وضعیت فرهنگی برای زنان ، وضعیتی است که روی اطاعت بدون مشورت با روح خود تأکید می کند ؛ فرهنگ هایی که عاری از آئینها و مراسم زیبای بخشش هستند ؛ فرهنگ هایی که زنان را وادار می کنند میان روح و جامعه یکی را انتخاب کنند ؛ فرهنگ هایی که در آنها رحم و شفقت نسبت به دیگران با موانع اقتصادی یا نظام های طبقاتی روبرو می شود ؛ فرهنگ هایی که جسم را چیزی می دانند که باید 'پاک' و مطهر شود ، یا جایگاه مقدسی می انگارند که نظام حاکم باید امورش را تنظیم کند ؛ فرهنگ هایی که در آنها چیزهای نو ، غیرعادی یا متفاوت با استقبال مواجه نمی شوند ؛ فرهنگ هایی که در آنها کنجکاوی و خلاقیت بجای دریافت پاداش ، مجازات و نفی می شود ، یا فقط زمانی پاداش می گیرد که شخص مربوطه زن نباشد ؛ فرهنگ هایی که در آنها اعمال دردناک بر روی جسم صورت می گیرد و این کار مقدس قلمداد می شود ؛ فرهنگ هایی که در آنها زنان ناعادلانه مجازات می شوند ، یا همانگونه که آلیس میلر بطرز مؤجزی بیان کرده ، بخاطر خیر و صلاح خودشان تنبیه می شوند ؛ و سرانجام فرهنگ هایی که در آنها روح به مثابه ی موجودی مستقل و صاحب اختیار به رسمیت شناخته نمی شود .
زنی که چنین ساختاری از مادر متزلزل را در روح خود داشته باشد ، شاید ببیند که خیلی آسان تسلیم می شود ، از موضع گرفتن می ترسد ، از اینکه تقاضای احترام کند می ترسد ، از ابراز حق خود برای انجام دادن کاری ، یادگیری چیزی ، و زیستن به شیوه ی خود می ترسد .
چه این مسائل از ساختار درونی ناشی شود و چه از فرهنگ بیرونی ، برای اینکه کارکرد مادری زنان بتواند در برابر چنان موانعی بایستد و تاب بیاورد ، زنان باید خصایصی بسیار قوی داشته باشند ، خصایصی که در بسیاری از فرهنگ ها مردانه تلقی می شوند . بدبختانه نسلهاست که مادرانی که خواسته اند در خود و کودک خود حس احترام به خویش را پرورش دهند ، به همان خصایصی نیاز داشته اند که صریحا برای شان منع شده است : یعنی شور و حرارت ، نترسی [شجاعت] و قدرتمند بودن .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
مادری که صاحب کودکی ناهمگون شده باشد باید صبر ایوب ، زور رستم ، و پوست کلفت کرگدن داشته باشد تا بتواند علیه فرهنگ کینه توز به پا خیزد . مخرب ترین وضعیت فرهنگی برای زنان ، وضعیتی است که روی اطاعت بدون مشورت با روح خود تأکید می کند ؛ فرهنگ هایی که عاری از آئینها و مراسم زیبای بخشش هستند ؛ فرهنگ هایی که زنان را وادار می کنند میان روح و جامعه یکی را انتخاب کنند ؛ فرهنگ هایی که در آنها رحم و شفقت نسبت به دیگران با موانع اقتصادی یا نظام های طبقاتی روبرو می شود ؛ فرهنگ هایی که جسم را چیزی می دانند که باید 'پاک' و مطهر شود ، یا جایگاه مقدسی می انگارند که نظام حاکم باید امورش را تنظیم کند ؛ فرهنگ هایی که در آنها چیزهای نو ، غیرعادی یا متفاوت با استقبال مواجه نمی شوند ؛ فرهنگ هایی که در آنها کنجکاوی و خلاقیت بجای دریافت پاداش ، مجازات و نفی می شود ، یا فقط زمانی پاداش می گیرد که شخص مربوطه زن نباشد ؛ فرهنگ هایی که در آنها اعمال دردناک بر روی جسم صورت می گیرد و این کار مقدس قلمداد می شود ؛ فرهنگ هایی که در آنها زنان ناعادلانه مجازات می شوند ، یا همانگونه که آلیس میلر بطرز مؤجزی بیان کرده ، بخاطر خیر و صلاح خودشان تنبیه می شوند ؛ و سرانجام فرهنگ هایی که در آنها روح به مثابه ی موجودی مستقل و صاحب اختیار به رسمیت شناخته نمی شود .
زنی که چنین ساختاری از مادر متزلزل را در روح خود داشته باشد ، شاید ببیند که خیلی آسان تسلیم می شود ، از موضع گرفتن می ترسد ، از اینکه تقاضای احترام کند می ترسد ، از ابراز حق خود برای انجام دادن کاری ، یادگیری چیزی ، و زیستن به شیوه ی خود می ترسد .
چه این مسائل از ساختار درونی ناشی شود و چه از فرهنگ بیرونی ، برای اینکه کارکرد مادری زنان بتواند در برابر چنان موانعی بایستد و تاب بیاورد ، زنان باید خصایصی بسیار قوی داشته باشند ، خصایصی که در بسیاری از فرهنگ ها مردانه تلقی می شوند . بدبختانه نسلهاست که مادرانی که خواسته اند در خود و کودک خود حس احترام به خویش را پرورش دهند ، به همان خصایصی نیاز داشته اند که صریحا برای شان منع شده است : یعنی شور و حرارت ، نترسی [شجاعت] و قدرتمند بودن .
زنانی که با گرگها می دوند ( کلاریسا پینکولا استس )
- ۹۶/۱۲/۰۴