aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

ممکن است این تصور ایجاد شده باشد که با بحران سال ۲۰۰۸ ، بحث بر سر بنیادگرایی بازار (تفکری که بر اساس آن بازارهای آزاد شده از هرگونه نظارت و کنترل ، به‌خودی خود می‌توانند کامیابی و رشد اقتصادی را تضمین کنند) به پایان رسیده باشد . تصور دیگر این است که دیگر هیچ‌کس (یا حداقل تا زمانی که خاطرات این بحران به گذشته‌ی بسیار دور سپرده نشود) ادعا نمی‌کند که بازارها خوداصلاح‌ کننده هستند و برای اطمینان یافتن از آنکه همه‌چیز خوب کار می‌کند می‌توانیم به رفتار مبتنی بر منافع شخصیِ فعالان بازار اعتماد کنیم .
کسانی که بنیادگرایی بازار به‌نفع آنها عمل کرد تفسیر متفاوتی ارائه می‌دهند . برخی می‌گویند که اقتصاد ما از آنچه که آنها یک اتفاق می نامند آسیب دید ، و همیشه اتفاقاتی از این‌دست رخ می‌دهد . هیچ‌کس تنها به‌خاطر یک تصادفِ اتفاقی پیشنهاد نمی‌کند که به‌طور کامل رانندگی را متوقف کنیم . آنهایی که چنین موضعی را اتخاذ می‌کنند از ما می‌خواهند که به سریع‌ترین شکل ممکن به شرایط قبل از سال ۲۰۰۸ بازگردیم . این افراد می‌گویند که بانکداران هیچ‌ کار اشتباهی نکرده‌اند . به بانک‌ها پولی که تقاضا می‌کنند را بدهید ، اندکی از سختی و شدت قوانین بکاهید ، درباره‌ی اینکه مقام‌های نظارتی نباید مجدداً به افرادی مانند برنی میداف° اجازه دهند که با حقه‌بازی از مهلکه فرار کنند چند سخنرانی جدی انجام دهید ، بر تعداد کلاس‌های اخلاق مدارس بازرگانی بیافزایید ، و به این‌ترتیب وضعیت مناسبی پیدا خواهیم کرد .
این کتاب استدلال می‌کند که مشکلات عمیق‌تر از این حرف‌ها هستند . طی بیست و پنج سال گذشته سیستم مالی ما ، که تشکیلاتی خودکنترل کننده تصور می‌شد ، بارها به‌کمک دولت از نابودی نجات پیدا کرده است . از اینکه این سیستم جان سالم به‌در برده است ، درسی غلط گرفته‌ایم : اینکه بازار مالی به‌خودی خود کار می‌کند . حقیقت این است که پیش از بحران اخیر نظام اقتصادی ما برای بسیاری از آمریکایی‌ها آنچنان هم خوب کار نمی‌کرد . برخی اوضاع خوبی داشتند ، اما این شرایطِ یک آمریکایی متوسط نبود .
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

°برنی میداف یکی از بورس‌بازان مشهور وال‌استریت بود که در یک دوره‌ی کوتاه توانست ده‌ها میلیارد دلار از پول سهام‌داران بورس را غارت کند . به او لقب بزرگ‌ترین کلاه‌بردار قرن داده شد .م
  • Zed.em

در رکود اقتصادی بزرگی که از سال ۲۰۰۸ آغاز شد ، میلیون‌ها نفر در آمریکا و سایر نقاط جهان خانه و شغل خود را از دست دادند . تعدادِ به‌مراتب بیشتری از ترس و نگرانی اینکه اتفاق مشابه‌ای برای آنها بیافتد ، رنج کشیدند و تقریباً هرکس که برای دوران بازنشستگی خود یا تحصیل فرزندش پولی پس‌انداز کرده بود شاهد بود که به تدریج از ارزش این سرمایه‌گذاری‌ها کاسته می‌شود . زمانی که ده‌ها میلیون نفر بیکار شدند (فقط در چین بیست میلیون نفر بیکار شدند) و ده‌ها میلیون نفر گرفتار فقر شدند ، بحرانی که در آمریکا شروع شده بود به سرعت جهانی شد .
قرار نبود چنین اتفاقی بیافتد . علم اقتصاد مدرن با اعتقادی که به بازارهای آزاد و جهانی‌سازی داشت ، به همگان وعده‌ی موفقیت و کامیابی داده بود . تصور می‌شد که نظام اقتصادی جدید (همان نوآوری‌های حیرت‌انگیز چون حذف نظارت دولت -مقررات‌زدایی- و مهندسی مالی که نشانه‌ی مشخصه‌ی نیمه‌ی دوم قرن بیستم بود) که در بوق و کرنا شده بود ، مدیریت بهتر ریسک‌ها را ممکن می‌سازد ، امری که با خود پایان ادوار تجاری را به ارمغان می‌آورد . اگرچه ترکیب نظام اقتصادی جدید و علم اقتصاد مدرن نوسانات اقتصادی را از بین نبرده بود ، اما دست‌کم این نوسانات را مهار می‌کرد ؛ یا به ما چنین گفته شد .
[...]
این کتاب درباره‌ی جدال اندیشه‌ها است ، درباره‌ی اندیشه‌هایی که به سیاست‌های شکست خورده‌ای منتهی شده که باعث بحران کنونی شد و درباره‌ی درس‌هایی که از این بحران می‌گیریم . [...] اگرچه ممکن است جدال میان کاپیتالیسم و کمونیسم به پایان رسیده باشد ، اما اقتصادهای بازارمحور بسیار گوناگون و متنوع هستند و رقابت میان آنها با حدّت و شدّت ادامه دارد .
بر این باورم که بازارها در کانونِ هر نظامِ اقتصادی موفقی قرار دارند ، اما بازارها به خودی خود خوب کار نمی‌کنند . از این‌منظر ، همفکر اقتصاددان شهیر بریتانیایی جان مینارد کینز هستم که تأثیر او بسیار بهتر از مطالعه‌ی علم اقتصاد مدرن است . لازم است دولت ، نه‌فقط در نجات اقتصاد در زمانی که ساز و کار بازار با شکست مواجه می‌شود ، بلکه در اعمال کنترل و نظارت بر بازارها برای جلوگیری از انواع شکست‌هایی که به تازگی تجربه کرده‌ایم ، نقشی ایفا کند . نظام‌های اقتصادی به توازن میان نقش بازارها و نقش دولت (و نیز مشارکت مهمی از سوی نهادهای غیربازاری و غیردولتی) نیاز دارند . در بیست و پنج سال گذشته ، آمریکا چنین توازنی را از دست داد و این دیدگاه نامتوازن خود را با زور به سایر کشورهای جهان تحمیل کرد ‌.
سقوط آزاد ( جوزف ای. استیگلیتز )

  • Zed.em
خوالیو کورتاسار 
(آرژانتین ۱۹۱۴-۱۹۸۴)
خولیو کورتاسار از سال ۱۹۵۲ در پاریس می‌زیست و با ترجمه برای یونسکو گذران می‌کرد . اگرچه پانزده‌سال از بورخس جوان‌تر بود ، همزمان با استادش آوازه‌ای عالم‌گیر یافت . رمان کورتاسا با عنوان 'لی‌لی بازی' (۱۹۶۳) آغازگر دوره‌ای بود که به "شکوفایی رمان آمریکای لاتین" مشهور شد . در این‌دوره آثار بورخس در کنار نویسندگان جوان‌تر همچون ماریو بارگاس یوسا ، کارلوس فوئنتس و گابریل گارسیا مارکز به جهانیان معرفی شد . ویژگی نوشته‌های کورتاسار طنز و طیبت و بذله‌گویی گستاخانه بود . او آدمی جهان‌وطن با رسم و راهی نامتعارف بود و هواداری‌اش از آرمان‌های چپ بیشتر برخاسته از هیجان و عاطفه بود نه تفکر و تأمل . غولی آرام و شوخ‌طبع با یک و هشتاد و چند سانتی‌متر قد و تخیلی تیز و سرشار که از استادان بی‌بدیل داستان کوتاه بود . تا سال ۱۹۶۳ و پیش از رمان لی‌لی بازی ، کورتاسار سه مجموعه‌ی داستان کوتاه منتشر کرده بود : (۱۹۵۱) Bestiary و (۱۹۵۸) End of the Game و (۱۹۵۹) Weapons . از آن‌پس نیز مجموعه‌های دیگری منتشر کرد که مشهورترین‌شان (۱۹۶۶) All Fires the Fire بود و نیز رمان‌هایی از جمله (۱۹۶۸) A Model Kit ,62 و (۱۹۷۳) Manual Manual . کوتاسار فریفته‌ی هرچیز خیالی و ناشناخته بود و این را از بورخس به عاریت گرفته بود و نیز از سوررئالیست‌ها . آنچه در نوشته‌هایش پیوسته مشاهده می‌شود تکرار مکان‌ها و رویدادها است و احساس آشناپنداری که تمایز میان شهرها ، تمدن‌ها و دوران‌ها را مخدوش می‌کند . در داستان 'طاقباز در شب' دو انسان یکی در زمان حاضر و دیگری در دوران تمدن آزتک ، خواب یکدیگر را می‌بینند ، کدام‌یک از این دو واقعی هستند ؟
¤¤¤
و در اوقاتی خاص به شکار دشمنانشان می‌رفتند 
و آن را جنگ شکوفه‌ها° می‌نامیدند .
[...]
اول یک‌جور گیجی و سرگشتگی بود ، مثل سردرگم شدن آدمی که همه‌ی حواسش ، یک‌لحظه‌ی کرخ و درهم‌ریخته شده را ، در وجود خودش حبس می‌کند . متوجه شد که دارد توی ظلمتی بی‌امان می‌رود ، هرچند ظلمت آسمان بالای سرش که کاکل درختان خط‌خطی‌اش کرده بود ، کم‌رنگ‌تر از جاهای دیگر بود . با خود گفت : "کوره‌راه ، از کوره‌راه پرت افتاده‌ام ." پاهایش در لجه‌ای از برگ و گل فرو رفت و از آن به‌بعد هر قدمی که برمی‌داشت شاخه‌ها و بوته‌ها مثل شلاق بر دنده‌ها و پاهایش می‌کوبید . خسته و نفس‌بریده ، با وجود ظلمت و سکوت ، دانست که دورش را گرفته‌اند . پس چمباتمه زد و گوش تیز کرد . شاید کوره‌راه همان نزدیکی‌ها بود و با اولین پرتو روز می‌توانست دوباره پیدایش کند . فعلاً هیچ‌چیز نبود که در پیدا کردنِ آن کمکش کند . دستی که بی‌اختیار قبضه‌ی کارد را چنگ زده بود ، مثل عقرب آرام آرام بالا رفت تا به تعویذی رسید که به گردنش آویخته بود . بی‌آنکه لب از لب باز کند ، من‌من کنان دعای توسل ذرت را که اسباب احضار ماه پربرکت بود نجوا کرد و همچنین دعای توسل به اعلی‌ علّیین ، آن‌که مقّسم مایملک موتکاها بود . در همان‌لحظه حس کرد تا قوزک پا در گل فرو می‌رود ، منتظر ماندن در ظلمت آن بیشه‌ی انبوه کم‌کم برایش تحمل‌ناپذیر می‌شد . جنگ‌شکوفه‌ها از اول ماه آغاز شده بود و حالا سه‌روز و سه‌شب بود که ادامه داشت . اگر می‌توانست همان کوره‌راه را بگیرد و از زمین‌های باتلاقی بگذرد و خودش را به اعماق جنگل برساند ، شاید جنگجوهای آزتک ردّش را گم می‌کردند . به‌ فکرِ اسیران فراوانی افتاد که تا حالا گرفته بودند . اما تعداد اسیران مهم نبود ، مهم ایام مقدس بود . شکار ادامه می‌یافت تا وقتی کاهن اعظم فرمان بازگشت بدهد . هر چیز برای خودش تعداد و حد و مرزی داشت و این‌همه در محدوده‌ی همان ایام مقدس ، و حالا او بود و شکارچیان ؛ او این‌طرف ، آن‌ها آن‌طرف .
فریادها را شنید و کارد به‌دست بلند شد . انگار آسمان آتش گرفته بود ، مشعل‌ها را دید که میان شاخه‌ها ، در چندقدمی او تکان می‌خوردند . بوی جنگل تحمل‌ناپذیر شده بود و وقتی اولین‌ فرد از دشمن به‌رویش جهید و گلویش را گرفت ، تیغه‌ی کارد سنگی را تا قبضه در سینه‌ی او فرو برد و لذتی گنگ در خود احساس کرد . حالا دیگر مشعل‌ها و فریادهای شادی دوره‌اش کرده بود . فقط توانست یکی دو بار با کارد هوا را زخم بزند ، بعد ریسمانی از پشت گرفتارش کرد .
[...]
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°جنگ شکوفه‌ها عنوانی بود که آزتک‌ها به نوعی جنگِ آیینی داده بودند که طی آن دشمنان را برای قربانی کردن اسیر می‌کردند .م
  • Zed.em
خوان خوسه آرئولا
(مکزیک ۱۹۱۸- )
خوان خوسه آرئولا ، نویسنده‌ی مکزیکی ، همچون خورخه لوئیس بورخس به داستان کوتاه روی آورد ، اما دستی در نوشتن رمان نیز آزمود که حاصل آن کتابی با عنوان (۱۹۶۳) La feria است . مجموعه داستان‌های کوتاه او کتابی با عنوان (۱۹۵۲) Confabulario است که ترجمه‌ی انگلیسی آن با عنوان Confabulario and Other Inventions تاکنون چندین‌بار ، و هربار با افزوده‌هایی به چاپ رسیده است . آرئولا در تئاتر نیز مطالعاتی دارد و از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۶ با کمدی فرانسز همکاری کرده است . مهمترین ویژگی آثار آرئولا طنز و خوش‌طبعی او است . او بیش از هرچیز مشتاق آن است که مواعید تحقق نیافته‌ی تکنولوژی مدرن و فراورده‌های فرعی و هول‌آور آن را دست بیاندازد . از این حیث ، آرئولا کافکایی است خوش‌طبع‌تر و با زبانی گزنده‌تر . داستان کوتاهِ سوزن‌بان از نوشته‌هایی است که ویژگی‌های کار آرئولا را به‌خوبی نشان می‌دهد . برخی آن‌را سربه‌سر گذاشتن با راه‌آهن مکزیک شمرده‌اند و برخی انتقاد از کل جامعه‌ی مکزیک . داستان می‌تواند هر دوی اینها باشد ، علاوه بر آن می‌تواند تمثیلی از جامعه‌ای با تکنولوژی مدرن را تصویر کند و بسا که کل عالم را ، عالمی که در آن هر کاری درنهایت به دستِ کارگزارانِ فرودست ، "خدایانی دون‌پایه"° ، به‌انجام می‌رسد .
¤¤¤
[...]
- منظورم این است که به‌خاطر اوضاع فعلی ، قطار پر است از جاسوس . این جاسوس‌ها که بیشترشان داوطلب هستند ، خودشان را وقف بالا بردن روحیه‌ی سازندگی شرکت کرده‌اند . گاهی اوقات آدم ملتفت نیست چه می‌گوید ، فقط حرفی می‌زند تا چیزی گفته باشد . اما این جاسوس‌ها تا لب تر کنی ته‌ و توی حرفت را درمی‌آورند ، حتی اگر حرفت ساده‌ترین حرف باشد . اینها ازشان برمی‌آید که یک اظهارنظر ساده را جوری پیچ و تاب بدهند که یک جرم درست و حسابی از توش دربیاد . اگر یک‌کم پات را کج بگذاری ، تر و فرز بازداشتت می‌کنند . آن‌وقت ای‌بسا که تمام عمرت را توی واگنِ زندان بگذرانی ، البته اگر تو ایستگاهِ عوضی پیاده‌ات نکنند و توی جنگل گم و گور نشوی . وقتی سوار شدی خودت را بسپار به خدا ، تا می‌توانی کمتر بخور و مبادا پا به سکوی ایستگاه بگذاری ، اِلّا وقتی که یک آدم آشنا را ببینی .
- آخر من که در 'ت' آشنایی ندارم .
- خب ، پس باید خیلی خیلی احتیاط کنی . به‌ات بگویم ، توی راه خیلی چیزها هست که گولت می‌زند . اگر از پنجره به بیرون نگاه کنی ممکن است بعضی خیالات به‌سرت بزند . شیشه‌های قطار را جوری ساخته‌اند که مسافر را به‌هزارجور فکر و خیال می‌اندازد . حتماً هم لازم نیست آدمِ ضعیف‌النفسی باشی تا گولِ آنها را بخوری . یک دستگاه‌هایی هست که کلیدش توی خود لکوموتیو است ، این دستگاه‌ها جوری سر و صدا راه می‌اندازند و قطار را تکان می‌دهند که تو فکر می‌کنی قطار دارد حرکت می‌کند ، اما ممکن است هفته‌ها و هفته‌ها درجا ایستاده باشد ، و مسافرها که از پنجره نگاه می‌کنند کلی منظره‌های قشنگ را ببینند که از جلوی چشمشان رد می‌شود .
- آخر این‌کار چه فایده‌ای برایشان دارد ؟
- مدیریت تمام این‌کارها را می‌کند تا مسافرها کمتر دلشوره داشته باشند و احساس کنند که واقعاً دارند حرکت می‌کنند . امیدشان این است که مسافرها بالأخره یک‌روز طوری بار بیایند که خودشان را به‌دست تقدیر بسپارند ، خودشان را بسپرند به‌دست توانای مدیران راه‌آهن ، و دیگر به این فکر نباشند که به کجا می‌روند و از کجا می‌آیند .
[...]
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°بیشتر داستان‌های بورخس آمیخته به طنزی سنگین و عمیق است ، چنانکه گویی ، به‌گفته‌ی خودش : "دنیا آفریده‌ی خدایی دون‌پایه است ."
  • Zed.em
استبان اِچه‌وریا 
(آرژانتین ۱۸۰۵-۱۸۵۱)
اگرچه شهرت استبان اچه‌وریا بیشتر به‌سبب فعالیت‌های روشنفکرانه و سیاسی او است ، این نویسنده‌ی آرژانتینی یکی از مهمترین نویسندگان آمریکای لاتین نیز هست و داستان کوتاه 'کشتارگاه' که در این مجموعه آورده‌ایم نقطه‌ی عطفی در تاریخچه‌ی داستان کوتاه آمریکای لاتین به‌شمار می‌رود . اچه‌وریا در شمار آن جوانان آرژانتینی بود که 'انجمن ماه مه' را بنیاد نهاد . امید ایشان این بود که این انجمن ادبیاتی ملی پدید آورد که واقعیت‌های آرژانتین را بازتاب بخشد . اچه‌وریا که چهار سال (۱۸۲۵-۱۸۳۰) از دوره‌ی شکل‌گیری شخصیت خود را در پاریس گذرانده بود روحیه‌ای رومانتیک داشت و از حامیان آن جنبش فکری شد . او در بازگشت به میهن همه‌ی تلاش خود را وقف آن کرد که دیکتاتوری روساس° را سرنگون کند . در سال ۱۸۴۱ به کشور مجاور آرژانتین ، اروگوئه ، تبعید شد و در همانجا درگذشت . شعر بلندِ 'اسیر' که داستان زنی سفیدپوست است که سرخپوست‌ها او را می‌دزدند ، از بهترین روایت‌های قرن نوزدهم آمریکای لاتین است . 'کشتارگاه' در حدود سال ۱۸۳۸ نوشته شد اما سی‌سال بعد انتشار یافت ، بنابراین بازتاب سیاسی آنی نداشت ، اما بعدها در شمار مهم‌ترین داستان‌های نوشته شده در آمریکای لاتین جای گرفت . آغاز آن که وقایع‌نامه‌های دوران استعمار را سرمشقی برای داستان‌نویسی قلمداد می‌کند ، درواقع به‌نوعی پیش‌بینی رابطه‌ای است که میان تاریخ آمریکای لاتین و داستان وجود دارد . اما اهمیت کشتارگاه بیشتر از آن‌رو است که برخورد میان تمدن و توحش را نشان می‌دهد ، یعنی همان چیزی که سارمینتو°° در بطن فرهنگ آمریکای لاتین تشخیص داده بود . اگر از این دیدگاه بنگریم ، کشتارگاه یک تمثیل سیاسی است . در اینجا نویسنده (اچه‌وریا) ، روساس را به حمایت از دار و دسته‌ی اوباشی متهم می‌کند که به جان جوانان فرهیخته می‌افتاند . درعین‌حال در کشتارگاه این آدم‌کشی صورتی آئینی می‌یابد ، داستانِ نوعی قربانی کردن که گویی خاستگاهی مذهبی دارد .
¤¤¤
اگرچه این حکایت ماجرایی تاریخی است ، این نگارنده قصد ندارم به سیاق مورخان اسپانیایی که علی‌القاعده می‌بایست سرمشق ما باشند ، در سرآغاز حکایت از کشتی نوح سخن بگویم و تا هفت‌پشت آباء و اجداد او را برای شما بشمارم . اجتناب از سرمشقِ آن مورخان دلایل بسیار دارد که من برای پرهیز از درازگویی از آن می‌گذرم و به ذکر این نکته بسنده می‌کنم که این ماجرا در دهه‌ی ۱۸۳۰ در عصر مسیحیت رخ داده است . این را نیز بگویم که آن ایام ، ایام پرهیز بود ، یعنی زمانی که گوشت در بوئنوس‌آیرس کمیاب می‌شود ، چراکه کلیسا به پیروی از اندرز اپیکتتوس که فرموده است : "بردبار باش و پرهیزکار ." جهازهاضمه‌ی مؤمنان را به صوم و امساک فرمان می‌دهد ، که گفته‌اند اکل‌لحم گناهی است سهم ، و به تقویت نفس‌اماره می‌انجامد . از آنجا که حکم کلیسا از روز ازل و به مشیت الهی بر وجدان و شکم ، که هرگز و هرگز تعلق به فرد ندارد ، نافذ بوده است پس در عالم هیچ چیز عادلانه‌تر و معقول‌تر از آن نیست که کلیسا چیزی را بر آدمیان حرام کند که هم زیان‌بار است و هم مایه‌ی ادبار .
از آن‌طرف عاملان و مقسمان گوشت که فدرالیست‌هایی متعصب و طبعاً کاتولیک‌هایی مؤمن بودند ، چون یقین داشتند اهالی بوئنوس‌آیرس ، آنگاه که صحبت از تن دادن به هر قید و بند باشد مردمانی رام و سربه‌راه می‌شوند ، در ایام پرهیز تنها آن تعداد گاو پرواری را به کشتارگاه می‌فرستادند که برای سدجوع کودکان و بیماران ، که از فرمان پاپ مستثنی شده بودند ، کافی بود . زیرا آن کاتولیک‌های مؤمن هرگز به انباشتن شکم ملحدان و مرتدان (که چون علف هرز در همه جا پراکنده‌اند) رضایت نمی‌دادند ، چراکه این جماعت همیشه ید طولایی در سرپیچی از حکم تحریم گوشت دارند و با این سرمشقِ بد خلایق را به گمراهی می‌کشانند .
باری در آن ایام ، باران بی‌حد و فراوان از آسمان می‌بارید . راه‌ها پوشیده از آب شده بود و در هر باتلاق و آبکند آب چندان جمع شده بود که غوطه و شنا را کفایت می‌کرد و در معابرِ شهر سیل‌آبه‌ای گل‌آلود جریان داشت . شاخابه‌ای غرّان و هول‌انگیز از شطّ باراکاس هجوم آورد و با قوت و حشمت تمام دامنه‌های بلند آلتو را غرقه در آبِ تیره و گل‌آلود کرد [...] گفتی که طوفان نوح بارِ دیگر آدمیان را نشان کرده است . همه‌ی پارسایان از زن و مرد گریان شدند و روز و شب دست به دعا برافراشتند . در کلیسا واعظان نعره برمی‌داشتند و منبر را زیر ضربات مشت خود به ناله درمی‌آوردند . هشدار می‌دادند که روز داوری فرارسیده و آخرالزمان نزدیک است . خشم خدا بر زمین نازل شده و این سیلاب گل‌آلود تجلی آن است . وای بر شما گناهکاران بدبخت . وای بر شما وحدت طلبان* فاسق که کلیسا و قدیسان را به مسخره می‌گیرید و کلام تبرک‌دیدگان از خداوند را حرمت نمی‌گذارید . وای بر شما که در پای محراب زانو نمی‌زنید و رحمت خداوند را طلب نمی‌کنید . اینک آن‌ساعت که به عبث دندان بر هم بسایید و به یاوه استغاثه کنید ، فسق و فجور شما ، الحاد و ارتداد شما و کفرگویی شما بلای آسمانی را بر ما نازل کرده است . عدالت و خدای فدرالیست‌ها شما را گرفتار ملعنت کند .
زنان درمانده امان کلیسا را بریده بودند ، و چنانکه می‌شد انتظار داشت ، این فاجعه را به گردن وحدت‌طلبان می‌انداختند .
اما باران سیل‌آسا همچنان می‌بارید و آب همه‌جا را فرامی‌گرفت و پیشگویی واعظان درست از آب درمی‌آمد . ناقوس‌ها به فرمان مُنجیِ** کاتولیک‌تر از همه ، که دیگر آرام و قرار از کف داده بود نوایی حزین سر داده بودند . مردمان لاابالی و بی‌ایمان ، یعنی همان وحدت‌طلبان ، از رؤیت آنهمه چهره‌ی مصیبت‌زده و نادم ، و از شنیدن آنهمه شیون و فریاد به هراس افتاده بودند .
[...]
اما از اینهمه که گفتیم چیزی که به حکایت ما مربوط می‌شود ، این است که به علت زیرآب ماندن همه چیز ، کشتارگاه پانزده روز تمام یک رأس گاو هم به‌خود ندید ، درنتیجه ظرف یکی دو روز همه‌ی گاوهای کشاورزان حومه‌ی شهر و حتی گاوهای گاری‌های آبکش به‌مصرف اهالی رسید .
[...]
در کشتارگاه از هزاران هزار موشی که به آنجا پناه برده بودند یکی هم باقی نماند . همه‌شان یا از گرسنگی مردند یا باران بی‌امان در سوراخشان ریخت و غرقه‌ی دریای هلاک شدند .
[...]
حکومتِ منجی که ناگفته پیدا است در حکم پدر مردم بود ، نگران شد ، چراکه معتقد بود همه‌ی این آشوب‌های درونی و بیرونی ، خبر از انقلاب می‌دهد و کار وحدت‌طلبان بی‌تمدن است که به فرموده‌ی واعظان فدرالیست هرزگی‌ها و فسق و فجورشان بلای سیل را بر مردم نازل کرده . پس حکومت دست به کار شد و عُمّال خود را به سراسر شهر روانه کرد و سرانجام برای آرام کردن شکم‌ها و وجدان‌ها ، از سر عقل و تقوا حکم صادر کرد که بی‌هیچ تأخیر و بی‌اعتنا به سیل ، گاوها را روانه‌ی کشتارگاه کنند .
در پی این حکم روز شانزدهم از ایام قحط گوشت و در آستانه‌ی عید قدیسه دولورس ، گله‌ای مرکب از ۵۰ گاوِ پرواری ، شناکنان از بورگوس گذشتند و به کشتارگاه آلتو رسیدند . البته با توجه به اینکه مصرف روزانه‌ی گوشت شهر ۲۵۰ الی ۳۰۰ گاو بود و دست‌کم یک‌سوم مردم شهر از تجویز کلیسا در اکل‌لحم استقبال کردند ، این تعداد گاو چیزی نبود . عجبا که در یک شهر می‌شود شکم‌هایی ممتاز باشند و شکم‌هایی تابع قانون تخطی‌ناپذیر ، و کلیسا کلید همه‌ی شکم‌ها را در دست داشته باشد .
اما اگر باور کنیم که شیطان همراه گوشت وارد بدن می‌شود و کلیسا قدرت آن را دارد که افسونش را باطل کند ، این‌همه چندان عجیب نخواهد بود . مسئله این است که آدم را تبدیل به ماشینی کنند که محرک اصلی او نه اراده‌ی آزاد که خواست کلیسا و حکومت باشد . شاید روزی برسد که نفس کشیدن ، راه رفتن و حتی گپ زدن با دوستی ، بی‌رخصت مقامات عالیه ممنوع باشد .
[...]
اولین گاو ذبح شده را به پیشگاه منجی تقدیم کردند که کُشته‌مرده‌ی کبابِ راسته بود .کمیته‌ای از قصابان این هدیه را به‌نام فدرالیست‌های کشتارگاه به حضورش بردند و شفاهاً نیز امتنان بی‌حد از حکم حکومت و انزجار مؤکد از وحدت‌طلبان وحشی ، آن دشمنان خالق و مخلوق را اعلام کردند ‌. منجی نیز در پاسخ به خطابه‌ی آتشین آنها ، لعنت فراوان نثار هرچه وحدت‌طلب کرد و مراسم با زنده‌باد و مرده‌باد فراوان از دهان ناظران و حاضران به‌خوبی و خوشی ختم شد .
[...]
باری آن روزها دوره‌ای بود که قصاب‌های کشتارگاه با شلاق برای فدراسیون روساس تبلیغ می‌کردند و آسان می‌توان حدس زد که چه‌نوع فدراسیونی از کله و کارد آن‌ها بیرون می‌آمد . آنها (بنابر آموزش منجی و حامی برادری) آماده بودند تا به هر کسی که چاقوکش و دزد نبود ، و به هر کس که شریف و خوش‌قلب بود ، و به هر میهن‌پرست و هر هوادار شریف روشنگری و آزادی ، انگ وحدت‌طلبی بزنند ؛ و از داستانی که نقل کردیم روشن می‌شود که مرکز ستاد فدرالیست‌ها در کشتارگاه بود .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°خوان مانوئل روساس (۱۷۹۳-۱۸۷۷) دیکتاتور آرژانتینی ، از حزب فدرالیست .م
°°دومینگو فائوستینو سارمینتو (۱۸۱۱-۱۸۸۹) نویسنده‌ی آرژانتینی و از مهمترین چهره‌های سیاسی ، ادبی و اجتماعی آمریکای لاتین و از نویسندگان تأثیرگذار این قاره .م
*گروهِ ترقی‌خواه (Unitarian) ، در مقابل حزب فدرالیست روساس .م
**منظور روساس است .م
  • Zed.em
در سال ۱۹۲۲ 'هفته‌ی هنرِ مدرن' در سائوپائولو برگزار شد و جنبش بدنامِ Antropófagos (آدم‌خواران) سر بر کرد که آدم‌خواری را به‌عنوان صورتِ نهایی عصیان ، و بزرگداشتِ فرهنگ بومی تبلیغ می‌کرد .خوشبختانه ، این‌همه ادا و اطواری بود با رنگ و بوی کارناوال ، که مشهورترین شیوه‌ی خوش‌گذرانی ، شادمانی و کنار نهادن هنجارهای اجتماعی در برزیل است ؛ بنابراین کسی در آن ایام خورده نشد !!
تلاقی کارناوال و جنبش پیشرو ، برنامه‌ی مدرنیست‌ها را برای کشف نحوه‌ی بیانی به‌راستی برزیلی مشخص می‌کند . جنبش پیشرو آثاری عمده در قالب داستان پدید آورد که نمونه‌ی آن (۱۹۲۸) Mucanaìma نوشته‌ی ماریو دِ آندراده بود ، رمانی که قهرمان آن موجودی نازپرورده ، کاهل و هرزه‌گو ، درواقع نماینده‌ی خود کشور است و ترکیبی است از اسطوره‌های اقوام گوناگونی که جامعه‌ی برزیل را تشکیل می‌دهند .
درعین‌حال ، چنانکه اشاره کردیم ، رمان شمالِ شرقی برزیل با نگاهی رئالیستی تلاش و عذاب مردم فقیر را در روستاهای فلاکت‌زده‌ی این کشور تصویر می‌کرد . نویسندگان اینگونه آثار با گرایشِ جهان‌وطنیِ مدرنیست‌ها مخالف بودند .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )
  • Zed.em
یکی از مهمترین وظایفی که بعد از استقلال ، برعهده‌ی روشنفکران آمریکای لاتین نهاده شد ابداع گذشته بود . سال‌های سلطه‌ی استعمار را چگونه می‌شد به حکایتی درباره‌ی خاستگاه ملت تبدیل کرد . در این میان هیچکس بهتر از ریکاردو پالما بنیانگذار و رئیس دیرپای کتابخانه‌ی ملی پرو (یعنی همان مقامی که بورخس بعدها در آرژانتین به‌دست آورد) قادر به ساختن گذشته نبود . شگرد پالما تمرکز بر جنبه‌های جذاب و دلپذیر دوران استعمار بود ، به‌همان شیوه که نویسندگان فعال در 'طرح‌های رنگین محلی' توصیفاتی خوش آب و رنگ درباره‌ی بخش‌هایی از واقعیت آمریکای لاتین می‌نوشتند . این راهی بود برای زدودن بسیاری عناصر نامطلوب از آن جامعه‌ی اقتدارطلب و لایه‌لایه . همچنین شیوه‌ای بود برای نشان دادن ، و حتی شادمان شدن از برخی امکانات بازداشته‌ی آمریکای لاتین در طول تاریخ ، که سبب شده بود این منطقه در برابر مدرنیزاسیون مقاومت کند یا از آن بی‌خبر بماند . کتاب مشهور پالما Tradiciones peruanas در طرح‌های دلنشین خود ، ایمان مذهبی و نیز ساده‌دلی مردم عادی را تصویر می‌کند ؛ یعنی اعتقاد قرون‌وسطایی به معجزاتی که درواقع نطفه‌ی روندِ جدیدِ داستان‌نویسی آمریکای لاتین ، یعنی 'رئالیسم جادویی' بود .
[...]
دو گرایش ناسازگار در نخستین دهه‌ی قرن بیستم در داستان کوتاه مدرن پدید آمد . از این‌دو ، یکی به تجربه‌ورزی در قالب (فُرم) توجه داشت که در نهایت به حرکتی پیشرو (آوانگارد) انجامید . دیگری با جنبش سیاسی پیوند بست و به‌صورت تداوم رئالیسم قرن نوزده ، بخشی از داستان منطقه‌ای (Regionalist) شد . برخورد این دو گرایش با هم در آمریکای اسپانیایی‌زبان ، گرایشی را پدید آورد که به "رئالیسم جادویی" شهرت یافت ؛ اما از پیامدهای دیگر این برخورد به‌تصویر درآمدن "واقعیت شگفت‌انگیز" آمریکا نیز بود . در تمام این نوشته‌ها خواننده هنوز می‌توانست ، در معنایی وسیع ، آن دوگانگی میان تمدن و توحش ، شهر و روستا ، نواحی ساحلی و جنگل (در یک کلام همزیستی پرالتهاب مدرن و ماقبل مدرن در آمریکای لاتین) را مشاهده کند .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )
  • Zed.em
... دانگیرا° درعین‌حال بسیاری از داستان‌های تائینو را که در واقع فرضیه‌ی پیدایش کیهان است ، گردآورده و شباهت‌های آنها را با اساطیر کلاسیک نشان داده است . او با این مشاهدات موضوعی را مطرح کرد که حتی امروز مایه‌ی دردسر فیلسوفان و انسان‌شناسان شده و آن موضوع این است که آیا 'اسطوره' پدیده‌ای کلی است که با داستان‌های مشابه در مناطق جداگانه‌ی جهان نقل می‌شود ؟ آیا یک ذهنیتِ جهانی در این داستان‌ها یافت نمی‌شود ؟ در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم اجزای چیزی که بعدها ادبیات آمریکای لاتین شد (و از قضا به‌دست این اومانیست شایسته به لاتین نوشته شد) در نوشته‌های تأثیرگذار دانگیرا فعال شده بود .
[...]
دنیای جدید ، فقط از دیدگاه اروپاییان "جدید" بود . مردم بومی آنجا قرن‌ها قبل از آنکه کشتی‌های کریستف کلمب در آن صبح دوران‌ساز ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ در افق این منطقه پدیدار شوند ، برای هم قصه می‌گفتند . قصه‌های آنان مانند داستان‌های عهدعتیق و اساطیر کلاسیک ، درباره‌ی منشأ جهان و انسان بود و شامل قصه‌هایی درباره‌ی آشوب‌های کیهانی ، زنای محارم ، خشونت ، خیانت ، کشمکش‌های شاهان و مهاجرت‌های بزرگ می‌شد . این داستان‌ها وسیله‌ای بود برای تجسم بخشیدن به جهان و چاره‌گری واقعیت‌های تلخ و تندی که زنان و مردان در هرکجا با آن رودررو می‌شدند ، یعنی تقدیر ، مرگ ، عروج به عالم بالا و سازماندهی زندگی اجتماعی . از بی‌اعتباری عشق ، خواه عشقِ پدر-فرزندی و خواه عشق جسمانی ، سخن می‌گفتند . از رفتن و آمدن نسل‌ها ، ترس از پدیده‌های طبیعی و مسائلی در مورد دانش و قداست . برخی از کشیشان ، خشمگین از رفتار فاتحان با این مردم که به غلط "هندی" (Indian) نامیده می‌شدند ، این داستان‌ها را جمع کردند و به‌صورت مکتوب درآوردند تا ثابت کنند که این مردمان از نژادِ انسان و از فرزندان خدای مسیحیان‌اند . تازگیِ این داستان‌ها اغلب حیرت‌آور بود اما بداعت فرهنگ اروپایی ، خاصه مسیحی ، برای بومیان منطقه از این نیز بیشتر بود .
داستان‌های اروپایی و آمریکایی ، سرانجام با هم درآمیخت ، زیرا بومیان ، هرکدام با صداقتی کمتر یا بیشتر و اغلب به سبب وحشت از سبوعیتِ ناگفتنی فاتحان ، آئین جدید را پذیرفتند . این فرآیند بار دیگر تکرار شد ، آنگاه که آفریقایی‌ها به‌عنوان برده به مناطق گوناگون دنیای جدید ، خاصه کارائیب و برزیل پای نهادند . روش‌های گوناگون گردآوری داستان که آن کشیشان ابداع کردند هنوز هم رواج دارد . ما برخی از داستان‌های این مجموعه را وامدار کشیشان اوایل دوران استعمار ، و سپس وامدار انسان‌شناسان هستیم ، زیرا تا پیش از ورود اروپاییان هیچ‌نوع کتابتی در دنیای جدید وجود نداشت . مشکلاتی که در این فرآیند گردآوری پیش می‌آمد (مشکلات سیاسی ، اخلاقی و ادبی) اغلب در بافت داستان‌ها ، خاصه در داستان‌های دوران جدید ، جای می‌گرفت .
داستان‌های کوتاهِ آمریکای لاتین ( گردآوری : روبرتو گونسالس اچه‌وریا )

°پتر مارتیر دانگیرا (۱۴۹۵-۱۵۲۶) نخستین مورخ دنیای جدید و نیز گردآورنده‌ی آمریکانا (هم درباره‌ی صنایع‌دستی و هم درباره‌ی فرهنگ مردمان بومی آمریکای لاتین)
  • Zed.em