aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توماس مرتون» ثبت شده است

وقتی پیوندِ میان آدمیان برای نفع شخصی است ، اگر مشکلی پیش آید دوستی دشمنی گردد .‌
وقتی پیوند آسمانی است ، اگر مشکلی پیش آید دوستی عشق گردد .
"اگرچه دوستی با دانا چون آب بی‌مزه است ، و دوستی با نادان شیرین چون شربت ؛ ولی بی‌مزه‌گیِ دانا مِهر گردد و شیرینیِ نادان نفرت ."
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

هر چیز گنجایش خاص خود را دارد . درنتیجه او که خواهانِ دُرست بی‌غلط ، و نظم بدونِ بی‌نظمی است ، توانِ درکِ آیین و قوانین زمین و آسمان را ندارد . نمی‌داند که چگونه همه‌چیز به هم وابسته است .
آیا آدمی می‌تواند تنها متوجه‌ی آسمان باشد و از زمین چیزی نداند ؟ آنان وابسته به یکدیگرند . شناختِ یکی شناختِ دیگری را باید . رویگردانی از یکی رویگردانی از هر دو است .
آیا آدمی می‌تواند به خیر بیاویزد و شر را دربرابرش در نظر نگیرد ؟ اگر کسی چنین ادعا کند ، ابله و دغل است .
حکومت از گروهی به گروهِ دیگر رسد . او که با سلاحِ زور و مخالفتِ جماعت بر کرسی حکومت نشیند ، نامش غاصب و ظالم است . او که با جماعت همراه است ، نامش حاکم دانا است .
[...]
فاتحِ حقیقی او است که توسط انبوهی از خُردان به‌تسخیر نیاید . اندیشه فاتح است ، ولی تنها اندیشه‌ی دانا .
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

رهبرانِ فرزانه‌ی پیشین ، دلیلِ موفقیتِ خود را در مردم می‌دیدند و دلیلِ شکستِ خود را در خود .
راستی را در مردم می‌دیدند و کژی را در خود .
از این‌رو حتی با رنجِ یک‌تَن ، گناه از خویش می‌دیدند و خود را کنار می‌نهادند .
ولی امروز به یقین اینگونه نیست . امروز رهبران کارشان را در نهان می‌کنند و گناه بر مردمِ بی‌خبر می‌نهند . و مردمان را که توانِ رویارویی با این دشواری را ندارند ، مجازات می‌کنند . آنان را به بالاترین مرتبه زیرِ فشار می‌گذارند . و آنانکه تابِ‌تحملش را ندارند ، هلاک می‌شوند . وقتی مردم دریابند که توانِ کافی ندارند ، ظاهرسازی می‌کنند . و دمی که گاهِ چنین دورویی و تظاهر است ، چگونه رهبران و مردم با هم بسازند ؟
توان که نباشد نیرنگ به‌کار می‌رود .
آگاهی که نباشد فریب به‌کار رود .
موادِ اولیه‌ی زندگانی نباشد دزدی به‌کار رود .
ولی عامل اصلی در این دزدی و دروغ‌گویی کیست ؟
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

مردان راستینِ پیشین
به‌خواب رفتند بدونِ رؤیا ، برخاستند بدونِ اندوه
خوراک‌شان ساده ، نفس‌هاشان ژرف .
[...]
مردانِ راستینِ پیشین ، نه هوسی به زندگی داشتند و نه هراسی از مرگ .
بدین‌سو آمدند ، بی‌خُرسندی
بدان‌سو رفتند ، بی‌اندوه
آسوده آمدند و آسوده رفتند .
از یاد نبردند از کجا ، نپرسیدند به کجا و نه با ترشرویی با زندگی ستیز داشتند . شادمانه در آغوش کشیدند زندگی را آنگونه که آمد ؛ بی‌درد در آغوش گرفتند مرگ را و رفتند .
به آن سوی ! به آن سوی !
هیچ اندیشه برای ستیز با خدا نداشتند . و نه سعی بر انجام خواستِ خدا با افکارِ ناچیزِ خود .
اینان آنانند که گوییم مردان راستین . جانشان آزاد ، اندیشه‌شان محو ؛ رُخ‌شان آرام ، جبین‌شان روشن ؛
اگر خُنک بودند ، تنها به خُنکی پاییز
اگر داغ بودند ، نه داغ‌تر از بهار
هرچه از آنان برآمد ، به کردارِ چهار فصل ، آرام آمد .
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

زاهدی به دیدارِ امیر وو آمد . امیر خشنود گشت و گفت : "دیری است مشتاق دیدارِ شما بوده‌ام . بگویید که آیا کردارم درست است ؟ برآنم به مردم عشق بورزم و با گسترش عدالت ، به جنگ و جدال خاتمه دهم . آیا این کافی است ؟"
استاد گفت : "به‌هیچ‌عنوان ؛ عشق شما به مردم ، آنان را به خطر مهلکی می‌افکند ؛ اجرای عدالتِ شما ریشه‌ی جنگ پس از جنگ است ! این نیتِ والای شما عاقبتی جز مصیبت ندارد ! اگر قصد انجام عمل بزرگی دارید ، تنها خود را فریب می‌دهید . عشق و عدالتِ شما جعلی است ؛ تنها بهانه‌ای است برای تجاوز و خودنمایی . یک عمل ، عاملی است بر عمل دیگر و در طی این اعمالِ زنجیره‌ای نیتِ نهفته‌ی درونت آشکار می‌شود . مدعی هستی که خواستارِ عدالتی ، اگر به‌نظر موفق آیی این موفقیت خود موجبِ جدال و کشمکش بیشتر شود .
چرا اینهمه پاسدار اطراف کاخ ، معابد و هرجا که می‌نگری خبردار ایستاده‌اند ؟ شما درحالِ جنگ با خودید ! تنها به قدرت و موفقیت اعتقاد دارید و نه به عدالت . چنانچه بر دشمنی چیره شوی و آنان را زیرِ سلطه‌ی خود درآوری ، آنگاه حتی کمتر از حال با خود در صلحی ؛ یا عشقت نمی‌گذارد آرام بنشینی ! دگربار و دگربار برای عدالت بهتر و بیشتر به جنگ می‌روی !
هرگونه طرحی برای رهبری عادل و مهربان بودن را از سر بِرَهان . تلاش کن به حقیقت درونت پاسخگو باشی . خود و مردمت را با افکار مغشوشت آزار مده ! بگذار مردم در آرامش نفس بکشند و زندگی کنند ، جنگ و جدال نیز به‌خودی خود پایان می‌یابد !"
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

نتوان بارِ کلان را در کیسه‌ی خُرد جای داد ، نتوان با ریسمانِ کوته آب را از گودالِ عمیق کشید ، نتوان با سیاستمدارِ زورگو آنگونه به‌گفتگو نشست که گویی فرزانه‌ای است .
اگر او درصدد برآید که تو را دریابد ، اگر او به درون بنگرد تا حقیقتی که بدو گفتی بیابد ، نتواند آنجا بیابدش .
نیافتن ، شک و تردید را در او برخیزاند .
وقتی مرد به‌شک درآید آدم می‌کُشد .
آیا قصه‌ی مرغی را شنیده‌ای که از دریا به خشکی آمد و در کنارِ شهرِ لو نشست ؟ (شهری که هرگز مرغ دریا به‌خود ندیده بود) امیر فرمان به‌ جشنِ باشکوهی برایش داد ، در معبدی مرغِ دریا را شراب فراهم آورد ، نوازندگان را فراخواند تا برایش بنوازند ، گاوی را قربانی کرد تا خوراکش دهد . ولی مرغ بیچاره غرق در بهت و حیرت برجای خشک ماند . تکه‌ای گوشت نخورد ، لب به‌ جرعه‌ای شراب نزد ، و پس از سه‌روز جان داد .
با پرنده چنان رفتار کردند که با آدمیان . مگر نه‌آنکه پرنده در اعماق جنگل آشیان کند ؟ یا بر فرازِ مرغزار و مرداب پرواز کند ؟ مگر نه‌آنکه در رود و دریا شنا کند ؟ ماهی و مارِ آبی را خوراک کند ، با دگر مرغانِ آبی پرواز کند و در خیزران آرام گیرد ؟ در میانِ آدمیان دوره شدن ، و با هیاهویشان به‌خوف آمدن به‌قدرِ کافی بد بود ! بس نبود ؟! با صدای ساز هلاکش کردند !
بنواز جمله‌ی نغمه‌ها که دوست داری در مرداب . پرندگان به‌هرسوی به‌پرواز درآیند ، جانوران پنهان گردند ، و ماهیان به‌قعرِ دریا فرو روند ؛ ولی آدمیان گردِ هم آیند و گوش فرا دهند .
آب برای ماهی است و هوا برای آدمیان . طبایع مختلف‌اند ، نیازها گوناگون ، ازاین‌رو ، انتظارِ فرزانگانِ پیشین از همه یکسان نبود ، و خواستار نبودند که همه پیروشان باشند .
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

در دورانی که زندگی بر زمین غنی بود ، هیچکس توجه خاصی به مردان شایسته نداشت ، و یا توانمند را از دیگران جدا نمی‌کرد . حاکمان به‌سادگی تنها بالاترین شاخه‌های درخت بودند و مردم به‌سانِ آهوان در جنگل ؛
آنان درست و امین بودند بی‌آنکه بیاندیشند وظیفه‌شان این است ، عاشق هم بودند بی‌آنکه بدانند این عشق به یکدیگر است ، کسی را فریب نمی‌دادند ولی هنوز نمی‌دانستند که این معتمد بودن است ، قابل اطمینان بودند و نمی‌دانستند که این ایمانِ درست است .
به‌راحتی با هم زیستند ، گرفتند و بخشیدند بی‌آنکه بدانند سخاوتمندند .
بدین‌دلیل کردارشان ثبت نشد و تاریخی نساختند .
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

مردی که خدا در او بی‌مانع به‌عمل درآید ، کسی را با کردارِ خویش نیازارد ؛ ولی هنوز خود را نجیب و مهربان نخواند .
مردی که خدا در او بی‌مانع به‌عمل درآید ، نگرانِ سودجویی نباشد ؛ لیک سودجویان را نیز خوار نشمارد .
در جستجوی مال به تلاش برنخیزد ، ولی فقر را نیز نشانه‌ی فضیلت نسازد .
متکی بر دیگران نیست و راهِ خود در پیش گیرد ، و اگر در این راه تنها است ، به خود نبالد .
هرچند خود جماعتی را پیرو نباشد ، از آنانکه پیرواند شکایت نکند .
پاداش و جاه نزدِ او هیچ است ؛ بدنامی و شهرت برنیانگیزدش .
همواره در پیِ درست و غلط ، و گزینشِ بلی یا خیر نباشد .
از این‌رو قدیمیان می‌گفتند :
"مردِ خدا گمنام می‌ماند ، فضیلتِ کامل حاصلی ندارد .
بی‌خود ، خودِ حقیقی است ، برترین مرد هیچکس است ."
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

اگر کسی در بازار پا بر پای بیگانه‌ای بگذارد ، با نزاکت پوزش خواهد و دلیلی آورد : "خیلی عذر می‌خواهم اینجا خیلی شلوغ است !"
اگر برادرِ بزرگ‌تر پا بر پای برادر کهتر بگذارد فقط گوید : "ببخشید !"
اگر پدر یا مادر پا روی پای فرزندشان بگذارند ، چیزی نگویند .
برترین نزاکت خالی از تشریفات است .
برترین عمل خالی از نگرانی است .
برترین خِرد خالی از طرح است .
برترین عشق خالی از نمایش است .
و برترین صداقت خالی از ضمانت .
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه ( توماس مرتون )

  • Zed.em

او که بر مردم فرمان راند ، نگران است ؛ او که مردم بر او فرمان رانند ، اندوهگین .
از این‌رو ، دانا آرزو دارد که نه بر دیگران سلطه یابد و نه دیگران بر او .
زندگی با خدا در تهیت [؟] بزرگ ، تنها راهِ خالی از اندوه و پریشانی است .
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه (توماس مرتون )

  • Zed.em

"اگر فرزانه‌ی بزرگی در این دنیا فرمان براند ، دلِ مردم را از بندِ اسارت رها می‌سازد ، آموزه‌هایش را در دسترس آنان می‌گذارد و رفتار آنان را دگرگون می‌کند . او هرآنچه را که مبنای دروغ و خیانت است از صفحه‌ی دل آنان می‌زداید و آنان را توان می‌دهد که با تکیه بر وجدان خویش گام بردارند . آن‌جمله از ذاتِ درونی آنان نشأت می‌گیرد ولی خود از آن غافلند . اگر او چنین فرمان براند ، نیاز به کسی ندارد که بدو گوشزد کند که چگونه بر مردم حکومت کند . خواست او به‌سادگی آن است که مردم همه با فضیلت و آرامشِ دل خود ممزوج شوند ."
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه (توماس مرتون )

  • Zed.em

این کتاب برگزیده‌ای است از کتاب باستانی جوانگ‌زه که در کنار لیه‌زه و لائوزه ، بنیانگذاران مکتبی به نام دائو شناخته شده‌اند ‌.
دائو را می‌توان راه ، طریقت و یا روشِ‌طبیعت ترجمه کرد . ولی درحقیقت دائو چیزی نیست که بتوان با واژه‌ها یا منطق و استدلال دریافت . یکی از آموزش‌های بنیادی دائو این است :
"دائویی که بتوان شرح داد ، دائو حقیقی نیست . نامی که بتوان نام برد ، نام جاودانی نیست ."
[...]
از کلیه‌ی اشخاصی که دائویی‌ها را استادان خود می‌دانند و حدود شش تا سه‌قرن پیش از میلاد می‌زیسته‌اند ، تنها می‌توان جوانگ‌زه را در مکان و زمان مشخصی قرار داد . به گفته‌ی سی‌ماچیان تاریخ‌شناس چینی ، جوانگ‌زه حدود چهار قرن پیش از میلاد در شهری به نام منگ چشم به‌جهان گشود . نام اصلی‌اش جوانگ‌جو بود ، ولی لقب زه به‌معنی استاد ، به او و دیگر استادان دائویی داده شده است .
جوانگ‌زه چنان در مناظره و مباحثه در میان مردم مهارت داشت که حتی بزرگ‌ترین فیلسوفان آن‌دوران ، یارای دفاع از حمله‌های بی‌رحمانه‌ی او را نداشتند .
او آزاده‌ای بود که برده‌ی هیچ قدرت ، ثروت ، مقام و مکتبی نشد . با داستانی به‌نقل از سی‌ماچیان می‌توان به این آزادگی پی‌برد :
"امیری مأمور فرستاد تا پست مهمی را در دربار به جوانگ‌زه پیشنهاد کند . جوانگ‌زه پاسخ داد : قربان آیا هرگز گاوی که برای قربانی آماده می‌سازند دیده‌اید ؟ او را با زیباترین پوشاک می‌آرایند و بهترین ذرت‌ها و علف‌ها را به‌خوردش می‌دهند . هرچند زمانی که او را برای ذبح به درون معبد بزرگ می‌برند ، هرقدر در آن دَم آرزو کند که گاوی معمولی شود ، ممکن نیست ."
برای جوانگ‌زه کلیه‌ی بخش‌های زندگی با هم برابر است . او هرچیز و هرکسی را که بخشی از زندگی را بالا و بخشی دیگر را پست می‌شمارد ، رَد می‌کرد . به‌عقیده‌ی او بهترین و بدترین ، هر دو از طبیعتِ ذاتی خود ، طبیعت دائو دور شده‌اند . او با هرکس ، چه فرمانروایان ، چه صاحب‌منصبان و چه مروّجان دینی که سعی بر مهارِ طبیعتِ ذاتی هر مخلوقی ، به‌ویژه آدمیان ، داشتند دشمنی سرسخت داشت .
به‌عقیده‌ی او هر تلاشی بر تحمیلِ فرهنگ یا تمدنی خاص بر طبیعتِ ذاتی جهان ، اشتباه بسیار بزرگ و ناشایسته‌ای است که جهان را از حالت طبیعی خود ، جهان دائو ، دور می‌کند . جوانگ‌زه با تدبیرهای گوناگون سعی دارد ما را وادار به نگاهِ دوباره به آنچه که به‌عنوان حقیقت شناخته و باور داریم ، کند . او آنچه را که مکتب‌ها و قدرت‌های گوناگون مدعی آنند ، به‌تندی و با امتناع و تمسخر مورد سؤال و حمله قرار می‌دهد . این امتناع از بناسازی معانی که جمعی آن‌را حقیقت پنداشته و سپس بر دیگران تحمیل می‌کنند ، یکی دیگر از آموزش‌های بنیادی دائویی‌ها است . در این‌جا مثالی می‌آورم از کتاب لیه‌زه که نمایانگر این موضوع است :
"مردی پیش از سفری دوردست و طولانی چندتن از نزدیکان خود را به‌شام دعوت کرد . وقتی خوراک‌های ماهی و مرغابی سفره را زینت دادند ، گفت : خداوند چه بخشنده و مهربان است ، برای خوراکِ ماهیان و مرغابی ، غلات را آفرید و برای خوراک آدمیان ماهیان و مرغابی را .
در جواب ، همه‌ی میهمانان سرِ تأیید تکان دادند ، به‌جز پسربچه‌ای دوازده‌ساله که از میان آنان برخاست و گفت : جناب‌عالی در اشتباهید ! همه‌ی مخلوقات همانگونه آفریده شده‌اند که ما خلق شده‌ایم ، و همه از یک‌چیزند . مخلوقی برتر از دیگری نیست . طریقِ جهان بر آن‌است که قوی‌تر و زیرک‌تر بر ضعیف‌تر و نادان‌تر سلطه داشته باشد . مخلوقات یکدیگر را می‌خورند ، اما آنان بدین‌خاطر آفریده نشده‌اند . به‌یقین ما آنچه را که قادریم خوراک خود کنیم ، گرفته و می‌خوریم ؛ اما نباید مدعی شویم که در وهله‌ی اول خداوند آنان را تنها برای ما آفریده است . پشه‌ها خون ما را می‌مکند ، گرگ‌ها و ببران گوشت ما را می‌درند ، آیا این بدان معنا است که خداوند ما را در اصل برای پشه‌ها و گرگ‌ها و ببران آفریده است ؟"
در اینجا صدای قاطع دائویی‌ها و مخالفت آنان با آنچه اکثر مردم مدعی آنند را ، از دهان یک پسربچه‌ی دوازده‌ساله می‌توان شنید .
به‌حقیقت مشخص نیست که آنچه امروز در جهان به‌نام کتاب جوانگ‌زه شناخته شده است ، تاچه‌حد نوشته‌های او است . این کتاب برای اولین‌بار به‌صورتی که ما امروز به آن دست‌رسی داریم ، حدود سه‌قرن پس از میلاد به‌وسیله‌ی شخصی به‌نام کوشیانگ جمع‌آوری و ویرایش شد ، و تا به امروز بحث است بر سرِ اینکه چه بخشی از آن را جوانگ‌زه نوشته و چه بخشی به او نسبت داده شده است .
این کتاب بی‌فایده است ؛ آموزه‌های جوانگ‌زه (توماس مرتون )

  • Zed.em