دائو
این کتاب برگزیدهای است از کتاب باستانی جوانگزه که در کنار لیهزه و لائوزه ، بنیانگذاران مکتبی به نام دائو شناخته شدهاند .
دائو را میتوان راه ، طریقت و یا روشِطبیعت ترجمه کرد . ولی درحقیقت دائو چیزی نیست که بتوان با واژهها یا منطق و استدلال دریافت . یکی از آموزشهای بنیادی دائو این است :
"دائویی که بتوان شرح داد ، دائو حقیقی نیست . نامی که بتوان نام برد ، نام جاودانی نیست ."
[...]
از کلیهی اشخاصی که دائوییها را استادان خود میدانند و حدود شش تا سهقرن پیش از میلاد میزیستهاند ، تنها میتوان جوانگزه را در مکان و زمان مشخصی قرار داد . به گفتهی سیماچیان تاریخشناس چینی ، جوانگزه حدود چهار قرن پیش از میلاد در شهری به نام منگ چشم بهجهان گشود . نام اصلیاش جوانگجو بود ، ولی لقب زه بهمعنی استاد ، به او و دیگر استادان دائویی داده شده است .
جوانگزه چنان در مناظره و مباحثه در میان مردم مهارت داشت که حتی بزرگترین فیلسوفان آندوران ، یارای دفاع از حملههای بیرحمانهی او را نداشتند .
او آزادهای بود که بردهی هیچ قدرت ، ثروت ، مقام و مکتبی نشد . با داستانی بهنقل از سیماچیان میتوان به این آزادگی پیبرد :
"امیری مأمور فرستاد تا پست مهمی را در دربار به جوانگزه پیشنهاد کند . جوانگزه پاسخ داد : قربان آیا هرگز گاوی که برای قربانی آماده میسازند دیدهاید ؟ او را با زیباترین پوشاک میآرایند و بهترین ذرتها و علفها را بهخوردش میدهند . هرچند زمانی که او را برای ذبح به درون معبد بزرگ میبرند ، هرقدر در آن دَم آرزو کند که گاوی معمولی شود ، ممکن نیست ."
برای جوانگزه کلیهی بخشهای زندگی با هم برابر است . او هرچیز و هرکسی را که بخشی از زندگی را بالا و بخشی دیگر را پست میشمارد ، رَد میکرد . بهعقیدهی او بهترین و بدترین ، هر دو از طبیعتِ ذاتی خود ، طبیعت دائو دور شدهاند . او با هرکس ، چه فرمانروایان ، چه صاحبمنصبان و چه مروّجان دینی که سعی بر مهارِ طبیعتِ ذاتی هر مخلوقی ، بهویژه آدمیان ، داشتند دشمنی سرسخت داشت .
بهعقیدهی او هر تلاشی بر تحمیلِ فرهنگ یا تمدنی خاص بر طبیعتِ ذاتی جهان ، اشتباه بسیار بزرگ و ناشایستهای است که جهان را از حالت طبیعی خود ، جهان دائو ، دور میکند . جوانگزه با تدبیرهای گوناگون سعی دارد ما را وادار به نگاهِ دوباره به آنچه که بهعنوان حقیقت شناخته و باور داریم ، کند . او آنچه را که مکتبها و قدرتهای گوناگون مدعی آنند ، بهتندی و با امتناع و تمسخر مورد سؤال و حمله قرار میدهد . این امتناع از بناسازی معانی که جمعی آنرا حقیقت پنداشته و سپس بر دیگران تحمیل میکنند ، یکی دیگر از آموزشهای بنیادی دائوییها است . در اینجا مثالی میآورم از کتاب لیهزه که نمایانگر این موضوع است :
"مردی پیش از سفری دوردست و طولانی چندتن از نزدیکان خود را بهشام دعوت کرد . وقتی خوراکهای ماهی و مرغابی سفره را زینت دادند ، گفت : خداوند چه بخشنده و مهربان است ، برای خوراکِ ماهیان و مرغابی ، غلات را آفرید و برای خوراک آدمیان ماهیان و مرغابی را .
در جواب ، همهی میهمانان سرِ تأیید تکان دادند ، بهجز پسربچهای دوازدهساله که از میان آنان برخاست و گفت : جنابعالی در اشتباهید ! همهی مخلوقات همانگونه آفریده شدهاند که ما خلق شدهایم ، و همه از یکچیزند . مخلوقی برتر از دیگری نیست . طریقِ جهان بر آناست که قویتر و زیرکتر بر ضعیفتر و نادانتر سلطه داشته باشد . مخلوقات یکدیگر را میخورند ، اما آنان بدینخاطر آفریده نشدهاند . بهیقین ما آنچه را که قادریم خوراک خود کنیم ، گرفته و میخوریم ؛ اما نباید مدعی شویم که در وهلهی اول خداوند آنان را تنها برای ما آفریده است . پشهها خون ما را میمکند ، گرگها و ببران گوشت ما را میدرند ، آیا این بدان معنا است که خداوند ما را در اصل برای پشهها و گرگها و ببران آفریده است ؟"
در اینجا صدای قاطع دائوییها و مخالفت آنان با آنچه اکثر مردم مدعی آنند را ، از دهان یک پسربچهی دوازدهساله میتوان شنید .
بهحقیقت مشخص نیست که آنچه امروز در جهان بهنام کتاب جوانگزه شناخته شده است ، تاچهحد نوشتههای او است . این کتاب برای اولینبار بهصورتی که ما امروز به آن دسترسی داریم ، حدود سهقرن پس از میلاد بهوسیلهی شخصی بهنام کوشیانگ جمعآوری و ویرایش شد ، و تا به امروز بحث است بر سرِ اینکه چه بخشی از آن را جوانگزه نوشته و چه بخشی به او نسبت داده شده است .
این کتاب بیفایده است ؛ آموزههای جوانگزه (توماس مرتون )
- ۰۰/۰۷/۱۹