aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرنولد هاوزر» ثبت شده است

اغلب درمی‌یابیم که اعضای جدیدِ یک گروه ممتاز در برخورد با مسائل آداب و حیثیت طبقاتی ، از نمایندگان پدر مادر دارِ گروه سخت‌گیرترند . آنان از پندارهایی که دسته‌ی خاصی را به هم می‌پیوندد و آن‌را از دیگران متمایز می‌سازد آگاهی روشن‌تری دارند تا کسانی که در درونِ [یا با] این پندارها بزرگ شده‌اند . این نکته جنبه‌ی آشنا و تکراریِ تاریخ اجتماعی است ؛ تازه‌به‌دوران رسیده ، همواره گرایش بر این دارد که احساس حقارت خویش را پُرتلافی کند و بر شرایط اخلاقی لازم برای امتیازهایی که ازشان بهره‌مند است تأکید بیشتر داشته باشد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
تراژدی خلاقیت ویژه‌ی مردم‌سالاری آتنی است . در تراژدی بهتر از هر شکلِ دیگرِ هنری ، کشاکش‌های درونی ساخت و بافتِ اجتماعی روشن و مستقیم دیده می‌شود . نمود بیرونی آن پیش مردم دموکراتیک بود ولی محتوای آن ، یعنی افسانه‌های قهرمانی با دید تراژیک - پهلوانی‌شان نسبت به زندگی ، اشرافی محسوب می‌شد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
وقتی با پیشرفتِ فرهنگ زیبایی‌شناسی ، لذّت‌جویی از اَشکال مستلزم بی‌اعتنایی کامل به محتوی باشد ، تازه انسان درمی‌یابد که هنر زهری نهان دارد و خصمی در اردوگاه است .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
اینکه آیا کسی مجاز است در قرون‌وسطی از نظام سرمایه‌داری سخن گوید ، بستگی به چگونگی تعریفش از سرمایه‌داری دارد . اگر درک شما از اقتصاد سرمایه‌داری سست شدن پیوندهای صنفی ، خروج تدریجی تولید از محدودیت‌ها و نیز امنیت صنفی باشد ، به عبارت دیگر ، اگر منظورتان از سرمایه‌داری به سادگی عبارت از اداره و انجام کسب و کار بحساب خود طرف باشد که انگیزه‌اش روح رقابت و سود است ، در اینصورت بی‌شک قرون‌وسطای میانه را دوره‌ی سرمایه‌داری بشمار خواهید آورد . ولی اگر این تعریف را نارسا تلقی کنید و بهره‌کشی از کار بیرونی و نظارت بر بازار از سوی دارندگان وسایل تولید و خلاصه تبدیل کار از یک شکل خدمت به کالای محض را مهمترین عوامل بشمار آورید ، در اینصورت باید تاریخ سرمایه‌داری را از سده‌ی چهاردهم و پانزدهم آغاز کرد . بعبارت دیگر از انباشت واقعی سرمایه ، ثروت زیاد به معنی امروزی آن ، حتی در قرون‌وسطای متأخر با اِشکال ممکن است سخن گفت ، همچنین نمی‌توان از یک اقتصاد منسجم عقلانی سخن بمیان آورد که یکسره بر اصول کارآیی ، برنامه‌ریزی مبتنی بر روش مشخص و مصلحت‌جویی پی‌ریزی شده باشد . ولی از این پس گرایش بسوی سرمایه‌داری صراحت دارد . روح فردگرایانه در زندگی اقتصادی ، شکست تدریجی اصل صنفی و غیرشخصی شدن پیوندهای انسانی در همه‌جا زمینه بدست می‌آورد . هرچند مفهوم کامل سرمایه‌داری بکمال نرسیده ، ولی علائم اقتصاد نو ملازم این دوران است و طبقه‌ی میانه بعنوان نماینده‌ی روش تولید سرمایه‌داری تفوق دارد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
پیدایش سبک گوتیک بر بنیانی‌ترین دگرگونی در سراسر تاریخ هنر مدرن دلالت دارد . خاستگاه همه‌ی پندارهای انتزاعی که هنوز امروزه معتبرند ، صداقت نسبت به طبیعت ، ژرفای احساس ، لذّت‌جویی و حساسیت ، در اینجا است . هنر قرون‌وسطی اگر که با معیارهایِ احساس و بیان آزموده شود نه تنها زمخت ، سخت و زشت می‌نماید ، اثر گوتیک در قیاس با رنسانس چنین است ، بلکه خام و ناخوشایند نیز به نظر می‌آید . تا عصر گوتیک دیگر با آثاری روبرو نیستیم که چهره‌ها ابعاد عادی ، حرکت طبیعی و زیبایی به معنای دقیق کلمه داشته باشند . در مورد این آثار حتی نمی‌توانیم یک‌دم فراموش کنیم که آنها به یک‌‌دوره‌ی گذشته تعلق دارند ؛ ولی دست‌کم در بعضی از آنها یک لذّت بی‌واسطه می‌چشیم که ناشی از تعلیم و تربیت یا احساس مذهبی صرف نیست . پس علل چنین دگرگونی در سبک چه بوده ؟ خاستگاه این ادراک نوی هنری که تا این حد به ما نزدیک است چه می‌توانست باشد ؟ سبک جدید با کدام دگرگونی‌های مادی ، اقتصادی و اجتماعی پیوند داشت ؟ نباید انتظار داشته باشیم که جواب به این پرسش‌ها یک تحول ناگهانی را برملا کند . زیرا اگرچه تفاوت‌هایی که عصر گوتیک را از قرون‌وسطای متقدم جدا می‌سازند بسیار عظیم‌اند ، در وهله‌ی اول بطور ساده استمرار و تکمیل آن دوره‌ی گذار از سده‌ی سیزدهم می‌نماید که در طول آن نظام اقتصادی و اجتماعی ارباب‌سالاری و تعادل ایستای هنر و فرهنگ رومی‌وار به تزلزل آغازید . در هر صورت ، اوایل اقتصاد پولی و تجاری و نخستین نشانه‌های باززایی بورژوازی و صنعتگری شهری به این زمان بازمی‌گردد .
با توجه به این دگرگونی ، به نظر می‌آید که گویی آن تحول اقتصادی که در جهان باستان سبب ایجاد فرهنگ شهرهای تجاری یونان شد دارد تکرار می‌شود ؛ به‌هرحال چهره‌ی تازه‌ی اروپای باختری شباهت بیشتری به اقتصاد شهری باستان پیدا می‌کند تا به جهان قرون وسطای متقدم . بار دیگر مرکز ثقل زندگی اجتماعی از روستا به شهر انتقال می‌یابد ؛ بار دیگر شهر سرچشمه‌ی هرگونه انگیزه و کانون همه‌ی ارتباط‌ها است . پیش از این صومعه‌ها نقاط ثابتی بودند که برنامه‌های سفرها بر آنها مبتنی بود ، حال مردم باز در شهرها با هم برخورد می‌کنند و با جهانی فراخ‌تر تماس می‌یابند . تفاوت اساسی میان شهرهای قرون‌وسطایی و این شهرها عبارت از این است که شهرهای اولی بطور عمده مرکز سازمان اداری بودند حال آنکه این یکی‌ها فقط مرکز مبادله‌ی تجاری ؛ درنتیجه در هم شکستن اَشکال ایستای کهن زندگی سریع‌تر و ریشه‌ای‌تر از آن است که در جوامع باستان جریان داشت .
[...]
گذار بزرگ روح اروپایی از حوزه‌ی خدا به قلمرو طبیعت ، از رازهای غائی مهیب به اسرار بی‌آزارتر جهان مخلوق ، به شکلی برجسته‌تر از شعر در آن عصر در هنرهای تجسمی به نمایش درمی‌آید . در هنرهای بصری از پیش آشکار است که دلبستگی هنرمند از نمادهای بزرگ و رشته‌های به هم پیوسته‌ی فراسوی طبیعت به تصویر مسائل و چیزهای محسوس و خاص انتقال می‌یابد که بی‌واسطه تجربه می‌شوند . حیات آلی که پس از سرآمدن جهان باستان همه‌ی معنی و ارزش خود را از دست داده بود بار دیگر صاحب ارج می‌شود ، و از این پس اشیاء متحقق واقعیت تجربی موضوعات هنر می‌گردند بی‌آنکه مستلزم نوعی توجیه فوق‌طبیعی و آن‌جهانی باشند .
بهترین توضیح این سیر تکاملی سخنان 'توماس قدیس' است که می‌گوید : "خداوند از همه‌ی اشیاء خوشش می‌آید ، زیرا هریک از آنها با گوهر پروردگار انطباق دارد ." این بیان نشانه‌ی کاملی از توجیه مذهبی طبیعت‌گرایی است . هر چیز واقعی ، هر چند گذرا و ناچیز ، رابطه‌ای بی‌واسطه با خداوند دارد ؛ هر چیز سرشت ایزدی را بطرز خاص خویش بیان می‌دارد و از اینرو ارزشی از آنِ خود دارد و برای هنر نیز دارای مفهوم است . اگرچه در حال حاضر چیزها بعنوان تجلیات پروردگار خواستار توجه‌اند و در یک سلسله مراتب ، برحسب میزان سهمی که از ذات باری‌تعالی دارند ، رده‌بندی می‌شوند ، این پندار ، که هیچ لایه‌ای از هستی ولو نازل یکسره خالی از مفهوم یا بارقه‌ی یزدانی نیست و لذا هیچ چیزِ بکلی تهی از ارزش در هنر تصویر نمی‌شود ، عصر جدیدی را رقم می‌زند .
[...]
دوگانگی که در گرایش‌های گوناگون اجتماعی ، اقتصادی ، مذهبی و فلسفی روزگار ، در تخاصم میان اقتصاد [کوچک محلی] در حد مصرف و اقتصاد تجاری ، ارباب‌سالاری و بورژوازی ، کامجویی اُخروی و کامجویی دنیوی ، واقع‌گرایی و نام‌گرایی ، که بر کل رابطه‌ی هنر گوتیک با سرشت و ساخت درونی ترکیب آن تسلط دارد ، نشان داده شد ؛ در قطبی شدن عناصر عقلانی و غیرعقلانی بویژه در معماری نیز متجلی است .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
طلبه‌ی دوره‌گرد یا 'واگانت' یک روحانی یا طلبه بود در حال گشت و گذار ، که آواز می خواند و قصه تعریف می‌کرد ، کشیش فراری یا طلبه‌ای که تحصیل را کنار گذاشته و یک بی‌طبقه و یک بوهمی است . او فرآورده‌ی همان تحول اقتصادی و نشانه‌ی همان جنبش اجتماعی است که بورژوازی شهری و شهسوار حرفه‌ای را ایجاد کرده است . ولی او دیگر علائم برجسته‌ی ناآرامی اجتماعی روشنفکر معاصر را بروز می‌دهد ؛ او به کلیسا یا طبقه‌ی ممتاز یکسره بی‌اعتنا است ؛ عاصی و افسار گسیخته‌ای است که در اصل با سنت و قرارداد مخالف است . در عمق ، او قربانی تعادل اجتماعیِ واژگونه و پدیده‌ای گذرا است که برای آن زمان‌ها نمونه‌ی ‌وی بشمار می‌آید که توده‌های مردم گروه‌های اجتماعی گذشته‌ی خود را ، که زندگی‌شان زیر سیطره‌ی آنها بود ، به‌خاطر گروه‌بندی‌های نااستوارتر که برای‌شان آزادی بیشتر اما حمایت کمتر عرضه می‌کند رها می‌سازند . با احیاء شهرها و تجمع در آنها ، و بالاتر از همه با شکوفایی دانشگاه‌ها یک پدیده‌ی اجتماعی نو ، طلبه - پرولتر ظهور می‌کند . بخشی از روحانیت نیز تأمین اجتماعی خویش را از دست می‌دهد . کلیسا در گذشته مسئولیت همه‌ی شاگردان آموزشگاه‌های وابسته به دیر و اسقف را بعهده داشت ، ولی اکنون که بر اثر آزادی بیشترِ شخصی و شور عمومی برای نیل به رده‌های اجتماعی ، آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها از جوانان تنگدست پر بود ، کلیسا دیگر گرایشی نداشت که برای همه‌ی آنها مقاماتی دست و پا کند . این جوانان که بسیاری از ایشان حتی نمی‌توانستند تحصیل‌شان را تکمیل کنند ، چه‌بسا با یک زندگی آواره چون گدایان و بازیگران سر می‌کردند . چیزی طبیعی‌تر از آن نبود که آنها همواره آماده باشند که با زخم و زهرِ شعرشان ، از جامعه‌ای که در حق‌شان آنقدر کم عنایت داشت انتقام خود را بگیرند .
طلبه‌های دوره‌گرد به لاتین می‌نویسند و سرگرمی‌آفرینان اربابانِ روحانی هستند نه اربابانِ دنیوی [...]
تغزل‌های عاشقانه‌ی طلبه‌های دوره‌گرد با شاعران سده‌ی یازده بطور عمده از این‌ نظر متفاوت است که آنها درباره‌ی زنان بجای علاقه با تحقیر سخن می‌گویند و با عشق جسمانی با نوعی خشونت صریح برخورد می‌کنند . این صرفاً نشانه‌ی دیگری است از اینکه طلبه‌ها با هر چیزی که بطور قراردادی محترم است با بی‌حرمتی رفتار می‌کنند . با اینحال برخلاف تصور شایع ، نوعی انتقام از پاکدامنی که به احتمال خودشان با آن سر و کاری نداشتند نبود . در اشعار غنایی 'گولیارو' زنان با همان نظر تند حکایت‌های منظوم ترسیم شده‌اند ؛ این شباهت نمی‌تواند اتفاقی باشد ، و ما را به این نتیجه‌گیری می‌رساند که طلبه‌ها بطور مستقیم در آفرینش کل این ادبیات ضدّ زن و ضدّ رمانتیک دست داشتند .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
عشق شاعران سده‌ی یازدهم و شعر عاشقانه بیش از آن دوام آورد که یک وهم تلقی شود . چنانکه گفته‌ایم ، بیان ادبی موفق عواطف ساختگی در تاریخ بی‌همانند نیست ؛ بی‌تردید امکان دارد نسل‌هایی از این وهم حمایت کنند . هرچند روابط ارباب رعیتی بر سراسر تار و پود زمانه نافذ بود ، اما اگر ارتقاء ملازمان به جایگاه شهسواری و موضع تازه و والای شاعر در دربار نبود ، از توضیح جذب ناگهانی این موضوع که سرانجام کل محتوای عاطفی شعر را به جامه‌ی اصطلاحات این رابطه آراست عاجز می‌ماندیم . برای درک درست مفهوم تازه‌ی عشق باید شهسواران نوپا را که اغلب فاقد دارایی بودند و جوش و خروش این گروه اجتماعی ناهمگن را که مؤثر می‌افتاد به اندازه‌ی اشکال عام حقوقی ارباب‌سالاری بحساب آوریم . بسیاری از شهسوارزادگان ، فرزندان کهتر خانواده ، که قلمرو پدری برای آنها تکافو نمی‌داد ، اکنون بی‌پول آواره‌ی جهان شده بودند ، و اغلب معاش خود را بعنوان آوازه‌خوان دوره‌گرد می‌گذراندند ، ولی اگر اصولاً ممکن می‌شد به خدمت در دربار امیری بزرگ تن می‌دادند . بسیاری از شاعران سده‌ی یازدهم و عاشقانه‌سُرایان خاستگاهی پست داشتند ؛ ولی از آنجا که خنیاگر با استعداد ، اگر نجیب‌زاده‌ی بزرگ ارباب و حامیش می‌شد ، به آسانی می‌توانست به شهسواری ارتقاء یابد ، دیگر تمایزهای تبار دارای اهمیت چشمگیر نبود . این شهسواران بی‌چیز و بی‌ریشه ، اغلب بطور طبیعی پیشرفته‌ترین نمایندگان فرهنگ شهسواری بودند . آنها بسبب بی‌چیزی و جابجایی اجتماعی‌شان خود را بطور مشخص از قید و بندها و تعهدات اجتماعی آزاد احساس می‌کردند که برای اشرافیت ارباب‌سالاری کهن میسر نبود . آنها بی‌آنکه کسرِ شأن‌شان باشد جرأت نوآوری‌هایی داشتند که سرشار از تندترین اعتراض‌ها هستند . عشق‌پرستی جدید و بسط شعر جدید احساساتی دربار ، اساساً کار این عنصر سیال جامعه بود . آنها احترام خویش به بانوی مخدوم‌شان را بکسوت ترانه‌های عاشقانه می‌آراستند که بشیوه‌ی دربار ، ولی نه کاملاً در اصطلاحاتی تصنعی ، بیان می‌شد . آنها نخستین کسانی بودند که در کنار تقدیم خدمتگذاری به ارباب ، جایی نیز برای عرض چاکری به کدبانو باز کردند . آنان بودند که وفاداری به ارباب تیولدار را به منزله‌ی عشق ، و عشق را به منزله‌ی وفاداری به ارباب تیولدار تفسیر کردند . اکنون که موقعیت اقتصادی و اجتماعی در اصطلاحات عاشقانه ترجمانی برای خود یافته بود ، انگیزه‌هایی با کیفیت جنسی - روانشناختی نیز نقش بازی می‌کردند ، ولی اینها نیز از لحاظ جامعه‌شناختی مشروط بودند .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
تجارت نه تنها پول را وسیله‌ی عمومی مبادله و پرداخت می‌کند ، نه تنها آن را شکل مطلوب دارایی می‌گرداند ، بلکه آن را بکار می‌اندازد و با بکار بردنش در تدارک مواد ، ابزار و انباشت انبارها و نیز همچون شالوده‌ای برای معاملات اعتباری و بانکی ، آن را بهره‌زا می‌کند . همه‌ی اینها نشانه‌های ویژه‌ی دید سرمایه‌داری درباره‌ی زندگی را به بار می‌آورند . منقول بودن دارایی و سهولت مبادله ، معامله و انباشت آن ، افراد را از محیط زادگاهی و از موضع اجتماعی‌شان که در آن بوجود آمده بودند بطور روزافزونی رها می‌سازد .
آنها از یک طبقه‌ی اجتماعی به طبقه‌ی دیگر آسان‌تر ارتقاء می‌یابند ، و از تحمیل نحوه‌ی اندیشه و احساس شخصی خود بر همقطاران‌شان لذّتی متزاید حاصل می‌کنند . پول که اندازه‌گیری ، مبادله و تجرید ارزش را ممکن کرده ، دارایی را فاقد شخصیت و خنثی می‌سازد . او عضویت در گروه‌های اجتماعی گوناگون را وابسته می‌کند به عامل پیوسته متغیر ، مجرد و فاقد شخصیتِ در دست داشتن مبلغ و مقدار لازم سرمایه . بدینسان از لحاظ اصولی قید و بندهای قشرهای اجتماعی منسوخ می‌شود . همینکه حیثیت اجتماعی با مبلغ پولی که در اختیار باشد تغییر کند ، انسان‌ها به سطح رقیبان اقتصادی ساده‌ای تنزل می‌کنند ، و وقتی بدست آوردن این نوع دارایی معلول موهبت‌های فردی ، هوش ، حس سوداگری ، کاسب‌منشی و قدرت ترکیب باشد ، نه نسب و طبقه و یا امتیاز ، فرد به حیثیتِ خودساخته نائل می‌شود و ارزش تعلق داشتن به گروه اجتماعی خاص کاهش می‌یابد . خلاصه ، بجای کیفیت‌های نامعقول نسب و نژاد ، خصلت‌های ذهنی منشاء حیثیت می‌گردد .
اقتصاد پولی شهرها کل نظام اقتصادی ارباب‌سالاری را به زوال تهدید می‌کند .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
برای مردم قرون‌وسطای متقدم پندار پیشرفت یکسره ناشناخته است ؛ به ارزش چیزهای تازه تفاهم نشان نمی‌دهد و می‌کوشد آنچه را که سنتی و کهنه است حفظ کند ، تنها پندار پیشرفت ، که دانش جدید هوادارش می‌باشد ، نیست که با نحوه‌ی تفکر آن بیگانه است ؛ این عصر در درک حقیقت‌های آشنا ، که مقامات رسمی تضمینش کرده‌اند ، به اصالت تفسیر بسیار کمتر دلبستگی دارد تا تأیید و تأکید خود حقیقت‌ها ، کشف دوباره‌ی چیزی که تثبیت شده ، شکل دادن مجدد به چیزی که پیش از این شکل گرفته و تفسیر دوباره‌ی حقیقت را بی‌معنی و بی‌لطف می‌انگارد . ارزش‌های عالی فراسوی اعتراض و حاوی اشکال معتبر جاوید هستند ؛ میل به دگرگون ساختن آنها ، تنها بخاطر دگرگونی‌شان ، گستاخی محض است . هدف زندگی کسب حقیقت‌های جاوید است نه فعالیت ذهنی بخاطر خود فعالیت ذهنی . دورانی است آرام و به استواری مستقر ، با ایمانی قوی که هرگز از اعتماد خود بدرستی ادراکش از حقیقت و قانون اخلاقی دست نمی‌شوید ، شکاف ذهنی و کشاکش وجدانی ندارد ؛ در آرزوی تازه نمی‌سوزد و از کهنه ملالی ندارد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
گمنامی هنرمند هم بخشی از افسانه‌ی رمانتیک قرون‌وسطی بود .
جنبش رمانتیک در رابطه‌ی دوگانه‌ی متضادش با فردگرایی معاصر ، خلاقیت بی‌نام و نشان را بعنوان علامت ویژه‌ی عظمت ارائه می‌کند و با محبتی خاص روی سیمای راهبِ گمنام درنگ می‌کند که اثرش را تنها بخاطر جلال خداوند می‌آفرید ، در حجره‌ی تاریکش نهان می‌شد و شخصیت خویش را به‌هیچ می‌گرفت . ولی متأسفانه ، بلحاظ این نظریه‌ی رمانتیک ، در مواردی که نام هنرمندانِ روزگار قرون‌وسطی به ما رسیده ، بتقریب همیشه اسم راهبان بوده ، و از همان لحظه‌ای که فعالیت‌های هنری از دست کشیشان بدست مردم غیر روحانی انتقال می‌یابد نام بردن از هنرمندان نیز قطع می‌شود . توضیح ساده است : اجازه‌ی ثبت‌نام هنرمند روی اثر هنریِ مذهبی ، با تصمیم اولیای دین بود و طبیعی است که آنان این مباهات را به برادران حرفه‌ای خویش می‌بخشیدند . حتی شارحان تواریخ ایام ، که برحسب معمول این نام‌ها را ضبط می‌کردند و خود بطور انحصاری راهب بودند ، تنها وقتی به ذکر نام رغبت نشان می‌دادند که هنرمند همکارشان بود .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
آرمان نوین مسیحیت درباره‌ی زندگی در وهله‌ی نخست اشکال ظاهری هنر را عوض نکرد ، بلکه کارکرد اجتماعی آن را تغییر داد . برای جهان باستان اثر هنری مفهومی داشت که بطور عمده زیبایی‌شناختی بود ، ولی برای مسیحیت مفهومش پاک متفاوت بود . استقلال اشکال فرهنگی ، اولین عنصر میراث معنوی گذشته بود که می‌بایست از دست می‌رفت . ذهن قرون‌وسطایی وجود هنر مبتنی بر حقوق خود و بی‌توجه به اعتقاد را بیش از وجود دانشِ مستقل نمی‌توانست تحمل نماید . بعنوان ابزار آموزش کلیسایی ، دست‌کم جایی که بیشترین انتشار هدف قرار می‌گرفت ، هنر از آن دو ارزشمندترینشان بود . در دوره‌ی اولیه‌ی قرون‌وسطی بر آن بودند که اگر هر کسی می‌توانست بخواند و رشته‌ی استدلال مجردی را دنبال کند ، هنر زائد می‌بود ؛ هنر در اصل امتیازی بشمار می‌آمد که برای توده‌های نادانی که به آسانی زیر نفوذ تأثرات حسی قرار می‌گیرند ساخته شده است . تردیدی نیست که اجازه داده نمی‌شد بقول نیلوس قدیس : "هنر لذتی صِرف برای چشم باشد ." خصلت آموزشی آن در مقایسه با هنر پیشینیان ، نمونه ویترین جنبه‌ی هنر مسیحی است . یونانیان و رومیان آن‌را اغلب همچون وسیله‌ی تبلیغ بکار می‌بردند ، ولی هرگز بنظر آنها هنر وسیله‌ی انتقال صرفاً نظریه نبود و از این حیث راه‌ها از همان ابتدا از هم دور می‌شدند .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
وحدت قرون‌وسطی بمنزله‌ی یک دوران تاریخی ، یکسره ساختگی است . در واقع قرون‌وسطی سه دوره‌ی بکلی مشخص فرهنگی دارد :
  • اقتصاد طبیعی ، قرون‌وسطای اولیه
  • دوره‌ی سلحشوریِ درباری ، اوج قرون‌وسطی
  • فرهنگ بورژوازی شهری ، قرون‌وسطای متأخر
در هرحال شقاق میان این سه‌دوره از توفیرهایی که آغاز و فرجام قرون‌وسطی را در مجموع مشخص می‌سازند ، ژرف‌تر است . نه تنها مطلب از این‌قرار است بلکه رویدادهایی که این دوره‌ها را از یکدیگر جدا می‌سازند : پیدایش اشرافیت سلحشور خدمتگزار به همراه دگرگونی از اقتصاد طبیعی به اقتصاد پولیِ شهری ، بیدار شدن حساسیت تغزلی و بوجود آمدن طبیعت‌گرایی گوتیک ، رهایی بورژوازی و آغاز سرمایه‌داری معاصر ؛ از هرکدام از دستاوردهای معنوی رنسانس ، با توجه به بینش امروزین درباره‌ی زندگی ، دارای اهمیت بزرگ‌تری هستند .
اغلب جنبه‌هایی که برحسب معمول ویژگی هنر قرون‌وسطی بشمار می‌آیند ، ازجمله علاقه به ساده‌سازی و انتزاع ، انکار ژرفای فضایی و دورنما ، برخورد دلبخواه با نسبت‌های جسمی و کارکردها ، درواقع تنها ویژگی قرون‌وسطای متقدم هستند ؛ همینکه اقتصاد پولی شهری تفوق می‌یابد آنها اعتبار خود را از دست می‌دهند . تنها عنصر مهمی که در قرون‌وسطی ، قبل و بعد از آن دگرگونی دوران‌ساز سلطه دارد عبارت است از جهان‌بینی مبتنی بر ماوراءالطبیعه . به هنگام گذار از قرون‌وسطای متقدم به مرحله‌ی اوج ، هنر خود را از بسیاری از محدودیت‌ها که بر آن تحمیل شده بود آزاد می‌سازد ، ولی هنوز کیفیتی سخت مذهبی و روحانی دارد ، و بیانگر جامعه‌ای است که هنوز از حیث احساس مسیحی است و از لحاظ سازمان‌بندی کشیشی . در سرتاسر این‌‌دوره نفوذ معنوی روحانیان ، برغم رفض و فرقه‌گرایی ، بی‌رقیب می‌ماند و تسلط انحصاری آنان بر وسیله‌ی رستگاری یعنی کلیسا اساساً آسیب نمی‌بیند .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
برای طبقه‌ی حاکم یونان و فیلسوفان آن ، فراغت کامل شرط اولیه‌ی هر چیز خوب و زیبا است ، تنها تصرف ارزشمندترین چیزها است که زندگی را شایسته‌ی زیستن می سازد . تنها آنکه مجال دارد می‌تواند به خرد و آزادی معنوی برسد ، می‌تواند بر زندگی فائق آید و از لذات آن کام جوید . رابطه‌ی درونی میان این آرمانِ زیست و موقعیت اجتماعی طبقه‌ی بهره‌خور (رانت‌خوار) آشکار است . آرمان نجابت ، پرورش همه‌جانبه‌ی نیروهای جسمی و روحی ، حقیر شمردن هرگونه‌ی تخصیص محدود و تخصص یکجانبه ، افشاگر آرمان اصولاً غیرحرفه‌ای او است . وقتی افلاطون در 'نوامیس' بر فرق نمایانی تأکید می‌ورزد که میان آموزش که بر کل شخصیت می‌افزاید و تربیت صرف که برای مهارت حرفه‌ای وجود دارد ، نه تنها عشق خود به آرمان نجابت کهن اشرافی بلکه بیزاری آشکار از بورژوازی مردم‌سالاری را که تمایزهای شغلی را ایجاد کرده است ، بیان می‌دارد . به نظر افلاطون هرگونه تخصص ، هرگونه اشتغال که به دقت تعین پذیرد مبتذل است ، و این ابتذال ویژگی جامعه‌ی مردم‌سالاری است .
غلبه‌ی بورژوازی بر اطوار اشرافیت در جریان سده‌ی چهارم و در طول روزگار هلنی ارزیابی مجدد تصور کهن را بهمراه دارد تا معلوم دارد که چه چیزی شایسته‌ی حرمت است ؛ ولی کار هنوز شایسته‌ی احترام نیست ، حتی ، برخلاف تصور اخلاق بورژوازی معاصر ، کار ارزش آموختن ندارد ؛ کار فقط چیزی است که امکان دارد در مورد فردی که خوب پول درمی‌آورد معذور داشته شود و چشم‌پوشی گردد . 'بورکهارت' قبلاً عنایت داشته که در یونان بیزاری بورژوازی از کار کمتر از آن اشرافیت نبود ، حال آنکه در قرون وسطی بورژوازی همواره کار را شریف می‌دانست ، و بی‌آنکه تصورات اشرافی درباره‌ی شرافت را بپذیرد ، عاقبت درک خود از شرفِ حرفه‌ای را بر اشرافیت تحمیل کرد .
به نظر 'بورکهارت' ارزشی که مردم بر کار می‌گذارند بوسیله‌ی شرایطی که تحت آن ، آرمان ویژه‌ی زندگی آنان حاصل شده تعین می‌یابد . کمال مطلوب تمدن امروز باختر ریشه در بورژوازی قرون وسطی دارد که سرانجام اشرافیت را هم در کالای مادی و هم در فراورده‌ی ذهنی پشت سر می‌گذارد . ولی ارج‌گذاری‌های یونانیان از دوران پهلوانی نشأت می‌گرفت که چیزی از "مفید بودن" نمی‌دانست ، آنها ماترک اشرافیت رزمجوی یونان بودند و هرگز روی‌هم‌رفته طرد نشده بودند . تنها پس از آنکه آرمان مسابقه‌های پهلوانی قدرت خود را در بحرانی که با فرجام دولت - شهرها منطبق بود از دست داد ، ارزیابی ریشه‌ای و جدید کار و در نتیجه‌ی آن ارزیابی هنرهای تجسمی نضج می‌گیرند . ولی در جهان باستان این دگرگونی بطور کامل به انجام نرسید .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
شرایط روحی بسیار پیچیده‌ی سده‌ی چهارم (ق.م) بیان تام خویش را از افلاطون می‌یابد : در طبیعت مترقی هنر او و خصلت محافظه‌کار فلسفه‌اش ، در طبیعت‌گرایی گفتارش که از شکلک [؟] مردم عوام به عاریت گرفته و در پندارگرایی تعالیمش که ریشه‌شان در برداشت اشرافی از زندگی است . در همه‌ی ادبیات یونان فرد دیگری را نمی‌توان یافت که به اندازه‌ی وی از ته دل مدافع آرمان‌های فرهنگی اشرافیت باشد . 'پیندار' تعادل میان نیروهای جسمی و روحی را بیش از این مشتاقانه نمی ستود و 'سوفوکلس' آرمان خویشتن‌داری و انضباط را . [...] نظریه‌ی "مُثُل" او بیان فلسفی کلاسیک و محافظه‌کارانه است ، و الگوی هرگونه پندارگرایی و واپس‌گرایی بعدی بشمار می‌رود . فلسفه‌ی پندارگرایی که جهانِ فاقدِ زمانِ صور ، معیارهای ناب و ارزش‌های مطلق را از جهان تجربه و عمل جدا کند ، در حقیقت واپس کشیدن از جهان به تأمل ناب را اعلام می کند و بدینسان متضمن دست‌شستن از کوشش برای تغییر واقعیت است . اینگونه برخورد همواره در غایت بسود اقلیت مسلط عمل می‌کند ، که بحق در واقع‌گرایی چنان برداشتی از واقعیت می‌بینند که ممکن است برایش خطرناک باشد ؛ حال آنکه یک اکثریت مسلط از واقعیت باکی ندارد . نظریه‌ی مُثُل افلاطون همان وظیفه‌ی اجتماعی را برای آتنی‌ها انجام داد که پندارگرایی آلمانی برای قرن نوزدهم ؛ این نظریه اقلیت ممتاز را با استدلال‌هایی علیه واقع‌گرایی و نسبی‌گرایی مجهز می‌کند . [...] او با هر چیز نو در هنر و نیز با نوآوری بطور کلی مخالف است و در هر چیز بدیع نشانه‌های بی‌نظمی و انحطاط را بو می‌کشد . برای شاعران راهی به مدینه‌ی فاضله‌ی افلاطون نیست ، چراکه آنان مجذوب واقعیت تجربی و پدیده‌های محسوس هستند که وی آنها را توهم و شِبه‌ِواقعیت می‌انگارد . و نیز بدان‌سبب که شاعران می‌کوشند صورت‌های ناب معنوی و معیاری را به زبان حسی بیان کنند و بدینسان آن‌ها را خشن و کژدیسه می‌سازند . این نخستین نمونه‌ی ضدیت با صور هنری در تاریخ است (پیش از افلاطون دشمنی با هنر پاک ناشناخته است) ...
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
با به پایان آمدن سده‌ی پنجم عناصر طبیعت‌گرایانه ، فردگرایانه و عاطفی در هنر اهمیت و بُعد بیشتری می‌یابند . تأکیدی که بر نمونه‌ی نوع ، تمرکز ، قید و منع بود دگرگونی یافته و به اصرار بر خاص ، تنوع و افراط می‌انجامد . در ادبیات ، دوره‌ی زندگی‌نامه نویسی و در هنر بصری دوران صورت‌گری آغاز می‌شود . شیوه‌ی تراژدی به محاوره‌ی روزمره نزدیک می‌شود و رنگ‌آمیزی برون‌نگارانه‌ی شعر غنایی بخود می‌گیرد . شخصیت‌ها از طرح داستان جالب‌تر می‌نمایند ؛ شخصیت‌های پیچیده و غریب جاذبه‌ی بیشتری می‌یابند تا شخصیت‌های ساده و طبیعی . در هنر بصری بر دورنما و حجم تأکید می‌شود و رُجحان با منظره‌هایی با ابعاد سه‌ربعی ، کوتاه نمودار ساختن و مقطع‌ها است . در سنگ گورها مجالس خانوادگی تصویر می‌شود صمیمی و سرشار از احساس ، حال آنکه در نقاشی روی گلدان موضوع‌های زیبا ، ظریف و روستایی را برمی‌گزینند .
جنبش سوفسطائیان دگرگونی مترادفی در فلسفه بشمار می‌آید که تحولی است معنوی ، و در نیمه‌ی دوم قرن پنجم (ق.م) سراسر جهان‌بینی یونانی‌ها را که هنوز بر تصورات فرهنگ اشرافی مبتنی بود ، بر شالوده‌ای نو قرار می‌دهد . این جنبش که ریشه‌اش در شرایط زندگی شهری مشابهی است که موجد طبیعت‌گرایی در هنر شد ، اکنون آرمان آموزشی تازه‌ای را پیش می‌کشد که با آرمان اشرافی "تعادل میان نیروهای جسمی و روحی" یکسره مغایر است ؛ و هدف طرح تربیتی وی این است که بجای پرورش کیفیت‌های جسمانی ، شهروندان معقول ، شایسته و فصیح به‌بار آورد ‌. فضیلت‌های جدید بورژوائی ، که اینک جایگزین آرمان‌های اشرافی 'هماوردطلبی شهسواران' گردیده ، بر پایه‌ی دانش ، تفکر منطقی ، ذهن پرورش یافته و سهولت کلام استوار است . برای نخستین‌بار در تاریخ بشریت تهیه‌ی روشنفکر هدف آموزش می‌شود . کافی است به 'پیندار'° و پرگویی او درباره‌ی "بافرهنگ" رجوع کنید تا دریابید که چه شکافی جهان سوفسطایی را از دنیای مربیان تربیت‌بدنی اسپارتی جدا می‌کند . در دنیای سوفسطائیان برای نخستین‌بار با تصوری از 'روشن‌فکران' روبرو می‌شویم که متشکل از حرفه یا قشری محدود ، همانند کاهنان ماقبل تاریخ و دوره‌ی اولیه‌ی تاریخ یا حماسه‌خوانان عصر هومری نیست ، بلکه بمنزله‌ی گنجینه‌ای پنداشته می‌شود که همواره گنجایش کافی دارد که نامزدهای درخور برای رهبری سیاسی را تأمین کند .
سوفسطائیان با بدیهی شمردن این امر آغاز می‌کنند که برای کارکرد آموزش حد و مرزی نمی‌توان تعیین کرد ، و برآنند که فضیلت را ، برخلاف اعتقاد مرموز گذشته در مورد تعلیم و تربیت ، می‌شود آموخت . خاستگاه فرهنگ باختری همین پندار است که شالوده‌اش خودآگاهی ، خودمشاهده‌گری و انتقاد از خود می‌باشد . آنها با انتقاد از احکام جزمی ، افسانه‌ها ، سنت‌ها و قراردادها آغازگر خردگرایی غربی هستند . آنها کاشفان نسبیت تاریخی می‌باشند ؛ این ادراک که حقیقت‌های علمی ، معیارهای اخلاقی و باورهای مذهبی همه از لحاظ تاریخی مشروطند . آنان نخستین کسانی می‌باشند که دریافتند همه‌ی مأخذها و معیارها ، خواه در علم ، قانون ، اسطوره‌شناسی و خواه در هنر ، آفریده‌های دست و ذهن آدمی هستند . آنها نسبی بودن حقیقت و خطا ، صواب و ناصواب ، خیر و شر را کشف کردند . آنها به شناخت محرک‌های عملی که ارزیابی‌های بشر متکی بر آنها است نایل می‌شوند ، و بدینسان برای هرگونه کوشش‌های منتجه در زمینه‌ی روشنگریِ بشردوستانه جاده صاف می‌نمایند . شایسته‌ی تذکر است که خردگرایی و نسبی‌گرایی آنان با گرایشی همانند در اقتصاد و انگیزه‌ی مشترک مشابه بسوی آزادی رقابت و گردآوری پول ، که باعث رهاسازی دانش در رنسانس و روشنگری سده‌ی هجدهم و ماده‌گرایی قرن نوزدهم شد ، پیوند دارد . تجربه‌ی آنان در سرمایه‌داری کهن همان بازتاب را در آنها سبب شد که تجربه‌ی سرمایه‌داری معاصر در جانشینانش می‌شود .
[...]
فردگرایی و نسبی‌گرایی سوفسطائیان و وهم‌گرایی و ذهنیت هنر آن عصر به یک میزان مبین روح لیبرالیسم اقتصادی و مردم‌سالاری است ؛ شرایط ذهنی مردمی که برخورد کهن اشراف‌مآب نسبت به زندگی را ، با تمام وقاری که دارد ، رد می‌کنند ، چراکه گمان می‌برند همه چیز را بخود مدیونند نه به نیاکانشان ، و به همه‌ی عواطف و هیجانات خود میدان بروز می‌دهند و عوامل بازدارنده را کنار می‌زنند ، زیرا از ته دل باور دارند که انسان مقیاس همه چیز است .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )

°پیندار : سازنده‌ی آثار همسُرایی که بجای قصه‌ها و ماجراهای سرگرم‌کننده ، به نجیب‌زادگان تعالیم اخلاقی جدی عرضه می‌داشت . شعر آنان (همسرایان) درعین حال بیان احساسات شخصی ، تبلیغ سیاسی و فلسفه‌ی اخلاقی است ، و شاعران نه سرگرمی‌ساز بلکه رهبر معنوی اشرافیت و ملت هستند . وظیفه‌ی آنان عبارت از این است که نجبا را در موقعیت پرخطرشان زنده نگهدارند و نگذارند که آنها جلال و عظمت گذشته‌ی خویش را فراموش کنند .
  • Zed.em
انسان بی‌آنکه کارکردهای روحی خود را تحت قاعده‌ای درآورد نمی‌تواند به استقلال نیروهای خلاق گوناگون دست یابد . و این جریان با آمادگی برای ارزیابی دستآوردهای معنوی برحسب کمال درونی‌شان و نه منحصراً بنابر مفید بودنشان در زندگی آغاز می‌شود . اگر بطور مثال کسی دشمن خویش را برغم همه‌ی کیفیت‌هایی که در صورت کنار گذاشتن برایش زیانبار خواهد بود ، بخاطر کارآئی و دلیریش بستاید ، این امر گامی بسوی بی‌طرف‌سازی و صوری گردانیدن ارزش خواهد بود . هنر و دانش نیز اشکال بازی‌مانند هستند و این حکم به مفهومی ، حتی درباره‌ی اخلاق نیز درست است ، تا آنجا که اخلاق یک انسان دستاورد محض و خودبسنده‌ی او می‌گردد و ملاحظات بیرونی آن را زیر نفوذ قرار نمی‌دهد . با جداسازی این کارکردهای ذهنی از یکدیگر و از کلّیت زندگی ، وحدت اصلی خرد عملی آدمی ، شناخت فاقد تعصب وی و تصور همه‌جانبه‌اش از جهان شکاف برداشته و به حوزه‌های اخلاقی - مذهبی ، عملی و هنری تقسیم می‌شود . این استقلال حوزه‌های متفاوت در فلسفه‌ی طبیعی ایونی سده‌های هفتم و ششم پیش از میلاد سخت آشکار است . در اینجا برای نخستین‌بار با اشکال اندیشه‌ای سر و کار پیدا می‌کنیم که کمابیش از ملاحظات و هدف‌های عملی تفکیک شده‌اند . تمدن‌های پیش از یونان نیز بسیاری بررسی‌های عملی کرده‌اند ، ولی همه‌ی شناخت و مهارت آنها در یک فضای روابط ساحری ، تخیلات اسطوره‌ای و جزم‌های آئینی محاط بود و هرگز مقصود عملی را از نظر دور نمی‌داشتند . برعکس برای نخستین‌بار نزد یونانی‌ها دانشی می‌یابیم که نه‌تنها صرفاً عقلانی و آزاد از باورها و خرافه‌های مذهبی است ، بلکه از هرگونه اندیشه درمورد سودمندی نیز فارغ است . در هنر ، میان شکل ناب و شکل مفید با اینهمه دقت مرز کشیده نمی‌شود ، و دگرگونی را با اینهمه وضوح به موضع مشخصی نمی‌توان نسبت داد ، ولی در اینجا نیز ممکن است تعبیر کنیم که استحاله‌ی مزبور در زمینه‌ی فرهنگ ایونی در طول سده‌ی هفتم رخ داد . با اینحال اگر دقیق گفته شود ، اشعار هومری نیز به جهان صور مستقل تعلق دارند ، زیرا آنها بهیچوجه به‌یکباره مذهب ، علم و شعر نیستند ، و نیز تراکم ساده‌ی معرفت ، دانش و تجربه‌ی زمانه نبوده بلکه شعر ناب و یا تقریباً ناب هستند . در هر صورت گرایش بسوی استقلال در هنر همانند دانش ، نخست در پایان قرن هفتم تجلی می‌یابد .
پاسخ روشن به این سؤال را که چرا دگرگونی درست در این زمان و مکان رخ داد باید در تأثیر استعمار و بازتاب‌هایی یافت که زندگی میان مردمان و فرهنگ‌هایی بیگانه می‌بایست بر یونانیان کرده باشد . بیگانگانی که آنها را از هر سو در آسیای صغیر احاطه کرده بودند آنها را به نبوغ طبیعی‌شان آگاه ساختند ، و این خودآگاهی که ملازمش تأکید بر خود ، یعنی کشف خطوط مشخصه‌ی فردی و مبالغه درباره‌ی آن بود ناگزیر آنها را به پندار خودانگیختگی و خودمختاری هدایت کرد . چشمی که در توجه به فرهنگ مردمان متفاوت به ممارست پردازد بتدریج عناصر گوناگونی را تشخیص می‌دهد که از آنها جهان‌بینی هر خلقی ساخته می‌شود . وقتی ذهن درمی‌یابد که خدای باروری ، خدای رعد و برق یا خدای جنگ را این مردمان بطور متفاوتی تصویر می‌کنند ، بتدریج به نحوه‌ی بازنمایی توجه می‌کند ؛ و به احتمال دیر یا زود می‌کوشد چیزی را با اطوار خارجی بسازد ، بی‌آنکه به باورهای مذهبی بیگانه ایمان داشته باشد ، در واقع اصولاً بی‌آنکه باوری داشته باشد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
با رشد سوداگری و جامعه‌ی شهری ، و با غلبه‌ی پندار اقتصاد رقابت‌آمیز ، فردگرایی در کلیه‌ی زمینه‌های زندگی فرهنگی مسلط می‌گردد . درست است که اقتصاد شرق باستان نیز در مسیر راه و رسم شهری گسترش یافته بود و نیز اساساً شالوده‌اش بر تجارت و صنعت بود ، ولی یا در انحصار خزانه‌داری سلطنت و پرستشگاه بود و یا بنحوی نظارت می‌شد که جای اندکی برای رقابت فردی می‌گذاشت . ولی در ایونی و سرزمین اصلی یونان ، دستکم در میان شهروندان آزاد ، رقابت آزاد برقرار بود . آغاز این فردگراییِ اقتصادی ، بر پایان گردآوری حماسه‌ها و شروع گرایش ذهن‌گرایانه در شعر و تفوق شعر غنایی دلالت دارد . این گرایش نه فقط در موضوع اصلی ، که در تغزل بطور معمول بیشتر دارای خصلت شخصی است ، خود را می‌نمایاند ، بلکه در دعوی نوین شاعر نیز که باید بعنوان مصنف اشعارش پذیرفته شود [نمایان می‌گردد] .
پندار دارایی خصوصی معنوی وارد صحنه می‌شود و ریشه می‌گیرد . شعر خنیاگران دستآوردی جمعی ، دارایی مشترک و تجزیه‌ناپذیر مکتب ، صنف یا گروه بود . هیچیک از آنان شعری را که می‌خواند دارایی شخصی خویش تلقی نمی‌کرد . شاعران دوره‌ی باستان ، نه فقط آنان که مانند 'آلکائوس' و 'سافو' احساسات شخصی خود را ترنم می‌کردند ، بلکه نویسندگان اشعار همسرایی پر اندیشه نیز به شنوندگان خود بصورت شخص اول خطاب می‌کردند . در این زمان نمونه‌های تثبیت شده‌ی شعر به انبوه شعرهای فردی بدل می‌شوند ؛ در هر اثر شاعر احساسات خود را بیان می‌دارد و یا بطور مستقیم با هواداران خود سخن می‌گوید .
بتقریب در همین زمان ، یعنی هفتصد پیش از میلاد ، به نخستین آثار هنری امضاء شده برمی‌خوریم که نقطه‌ی آغازش گلدان 'آریستونوتوس' می‌باشد که قدیمی‌ترین اثر هنری ممهورِ موجود است .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
می‌توان اطمینان داشت که شعر نخستین یونانیان ، مانند شعر مردمان دیگر در مرحله‌ی ابتدایی ، شامل وردهای جادویی ، گفته‌های سروش غیبی ، دعاها و افسون‌ها ، سرودهای جنگ و کار است . این انواع اشعار چیزی مشترک دارند ، می‌توان آنها را شعر آئینی مردم نامید . برای سرایندگان افسون‌ها و اشعار هاتف غیب ، مبدعان نواهای عزا و سرود جنگ هرگز پیش نیامد که چیزی شخصی بیافرینند ؛ شعر آن‌ها بطور عمده بی‌نام و به‌منظور همه‌ی جماعت ، بیانگر پندارها و احساساتی بود که همه‌شان در آن‌ها اشتراک داشتند . در هنرهای بصری در سطحی که با این شعر آئینیِ غیرشخصی پیوند می‌یابد به بت‌ها ، سنگ‌ها و تنه‌های درختان برمی‌خوریم که یونانیان از کهن‌ترین زمان‌ها در پرستشگاه‌های خود ستایش می‌کردند و از بس که آثار صورت انسانی در آن‌ها ناچیز است نمی‌شود مجسمه و کنده‌کاری بشمارشان آورد . اینها نیز مانند قدیم‌ترین افسون‌ها و سرودها ، هنر جماعت اولیه است ، بیان هنری خام و ناهنجار جامعه‌ای که از تمایز طبقاتی آگاهی ندارد . از موضع اجتماعی سازندگان آنها ، نقشی که آنها در حیات گروه بازی می‌کردند یا از اشتهاری که از جانب معاصران خود برخوردار بودند هیچ نمی‌دانیم ، ولی محتمل است که کمتر از هنرمند - جادوگرِ دوران کهن‌سنگی یا خواننده - کاهنِ عصر نوسنگی معزز بودند . ممکن است خاطرنشان شود که پیکرتراشان نیز نیاکان افسانه‌ای خود را داشتند . می‌گویند 'دائیدالوس' می‌توانست به چوب زندگی بخشد و سنگ‌ها را به راه رفتن وادارد . اینکه وی برای خود و پسرش بال ساخت تا بر فراز دریا پرواز کنند ، برای راوی افسانه اعجازآمیزتر از قدرت وی در کنده‌کاری چهره‌ها و طراحی کاخ تو در تو (لابیرنت) نیست . او بهیچوجه تنها هنرمند - جادوگر نیست ، بلکه امکان دارد آخرین 'الهام‌شده' باشد ، زیرا تصور بال‌های 'ایکاروس' و سقوط وی در دریا بظاهر ، کنایه‌ای از فرجام عصر جادو است . با آغاز عصر پهلوانی وظیفه‌ی اجتماعی شعر و موقعیت اجتماعی شاعر بکلی دگرگون شد . بینش این‌جهانی و فردگرایانه‌ی طبقه‌ی بالای دوستدار جنگ به شعر محتوایی تازه می‌دهد و وظایف جدید به شاعر محول می‌کند . اکنون او گُمنامی و اعتزال کاهنانه‌ی خود را ترک می‌کند و شعر خصلت آئینی و جمعی‌اش را از دست می‌دهد . پادشاهان و نجیب‌زادگان امارت‌های آخه‌ای سده‌ی دوازدهم پیش از میلاد ، قهرمانانی که نام این عصر از آنان گرفته شده ، غارتگران و دزدان دریایی هستند - آنها خود را به لقب غارتگران شهرها مفتخر می‌سازند - و ترانه‌های‌شان دنیوی و غیرِ روحانی است . داستان شهر 'تروا' ، تاج افتخارشان ، چیزی بیش از تجلیل شاعرانه‌ی راهزنی و دزدیِ دریایی نیست . حالت جنگی مستمر که درگیرش بودند ، پیروزی‌هایی که بدست می‌آوردند و دگرگونی‌های ناگهانی سطوح فرهنگی که تجربه می‌کردند ، روحیه‌ای بی‌اعتنا به قانون و فاقد آداب‌دانی ببار می‌آورد . آنها که بر خلقی متمدن‌تر از خود پیروز شده و فرهنگی پیشرفته‌تر را استثمار می‌کردند خود را از قید کیش نیاکان‌شان رها ساختند ، درحالی که از فرایض و تحریم‌های مردم مغلوب نیز ، تنها به دلیل اینکه مغلوب‌شان شده بودند ، بیزاری نشان می‌دادند . بدینسان زندگی این جنگاوران ناآرام یکی از فردگرایی‌های سرکش می‌گردد که خود را بالاتر از هر سنت و قانونی می‌داند . هر چیز برای آنها غنیمتی تلقی می‌شود که بخاطرش باید جنگید و هدفی است برای ماجراجویی‌های شخصی ، چه در دنیای آنان همه چیز به قدرت ، جسارت ، کاردانی و زرنگی شخصی بستگی دارد .
از دیدگاه جامعه‌شناختی تغییری قطعی از سازمان طایفه‌ای به سوی نظام اجتماعی سلطنت که بر وفاداری امیران کهتر به زمینداران بزرگ اتکاء دارد این عصر را تعین می‌بخشد . این نظام که از وابستگی دوری گرفته ، عملاً علیه پیوندهای خویشاوندی است و در اصل به وظایف خویشاوندان به‌یکدیگر بی‌اعتنایی نشان می‌دهد . اخلاق اجتماعی ارباب‌سالاری ، اشتراک منافع نژادی و خونی را رد می‌کند ، پیوندهای اخلاقی ، فردی و عقلانی می‌گردد . تجزیه‌ی تدریجی واحد قبیله‌ای در کشاکش‌های میان طایفه ، که با نزدیک‌تر شدن عصر پهلوانی فراوان‌تر شده است ، بنحو شایانی مشاهده می‌گردد . وفاداری امیران کهتر به ارباب خود ، رعایا به شهریار خویش و شهروندان به شهرستان بتدریج پدیدار و سرانجام نیرومندتر از ندای نسب می‌گردد . این فراگشت چندصد سال ادامه می‌یابد و تنها با پیروزی مردم‌سالاری به نتیجه می‌انجامد ، اگرچه با انقطاع‌هایی از سوی اشراف همراه است که به وحدت خانواده تکیه می‌کنند . تراژدی کلاسیک هنوز آکنده از کشمکش میان دولتِ خانوادگی و دولتِ مردمی است ؛ 'آنتیگون' سوفوکل دور همین مسأله‌ی وفاداری می‌چرخد که در ایلیاد مسأله‌ای اساسی بود . در دوران پهلوانی این مسأله به سطح کشاکش تراژیک ارتقاء نمی‌یابد ، چراکه با بحرانی در نظم جاری جامعه پیوند نمی‌خورد . آنچه می‌بینیم ارزیابی مجدد معیارهای اخلاقی و در نهایت فردگرایی فاقد شفقت است که برایش قانون 'شرف' تاراجگران تنها معیار معتبر بشمار می‌آید .
بالنتیجه ، شعر پهلوانی دیگر 'شعر خلق' برای عامه‌ی مردم نیست ؛ در این عصر نه‌تنها ترانه‌ها و سرودها برای گروه بلکه به ترانه‌های فردی درباره‌ی سرنوشت افراد برمی‌خوریم . شعر دیگر موظف به برانگیختن مردمان برای نبرد نبوده بلکه به‌منظور سرگرم ساختن پهلوانان پس از پایان رزم است و شعر باید آنها را بستاید ، نام‌شان را ذکر کند ، افتخارشان را بپراکند و جاودان سازد . در واقع تصنیف پهلوانی خاستگاه خود را مدیون عطش نجیب‌زادگان رزمجو به شکوه و جلال بوده و وظیفه‌ی اساسی آن ارضاء این هوس است . هرگونه مزیت دیگر از نظر شنوندگان اهمیت ثانوی دارد . تا اندازه ای باید قبول کرد که هریک از هنرهای باستانی پاسخی است به دلبستگی به آوازه و آرزوی نام‌آور بودن پیش معاصران و آیندگان .
داستان 'هروستراتوس' که معبد 'دیانا' در 'افسوس' را آتش زد تا نام خویش را جاودان سازد ، حاکی از قدرت کاهش ناپذیر این شور و دلبستگی حتی در دوران‌های بعدی است که البته در عصر پهلوانی از همه‌ی زمان‌ها خلاق‌تر بود . گویندگان ترانه‌های پهلوانی بخشندگان افتخار و شهرت‌اند ؛ این پایه‌ی هستی آنها و سرچشمه‌ی الهام‌شان است . موضوع شعر آنان دیگر نه امیدها و آرزوها ، تشریفات جادویی یا نیایش‌های جان‌گرایانه ، بلکه قصه‌های برخوردهای موفق و نبرد خونین است . با ازبین رفتن کارکرد آئینی ، شعر خصلت تغزلی خود را از دست می‌دهد و حماسی می‌گردد ، و در این حالت سبب پیدایش کهن‌ترین اشعار اروپایی می‌شود که می‌شناسیم‌شان و دنیوی و مستقل از مذهب است . این اشعار ریشه در نوعی گزارش جنگی و شرح چگونگی ستیز دارند ، که در وهله‌ی نخست به احتمال منحصر به 'آخرین خبرها'ی اقدامات متهورانه و رزمجویانه و تاخت و تازهای سودآور قبیله بود . هومر (در بخش اول اودیسه) می‌گوید : "تازه‌ترین ترانه بلندترین تحسین‌ها را برمی‌انگیزد ." و 'دمودوکوس' و 'فمیوس' را به خواندن آخرین رویدادهای روز وامی‌دارد . ولی آوازخوانان او دیگر گزارشگران صرف نیستند ، زیرا گزارش جنگی در همین ضمن آمیزه‌ای از تاریخ وساگا (افسانه‌ی پهلوانان و قهرمانان) می‌شود و شیوه‌ی 'بالاد' بخود می‌گیرد و عناصر دراماتیک و تغزلی را با حماسه ترکیب می‌کند . بی‌تردید در مورد تصنیف‌های حماسی نیز وضع به همین منوال بود ، و حماسه با خشت‌های آن بنا شد ؛ اگرچه عنصر حماسی در آنها ویژگی اثر بشمار می‌رفت .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
با ظهور سلطنت میانه که اشرافیت زمین‌دار با آگاهی بسیار شدید طبقاتی وارد میدان شد ، قراردادهای دقیق مذهبی هنرِ دربار ، توسعه می‌یابد و از پیدایی اشکال بیانی خودانگیخته جلوگیری می‌کند . شیوه‌ی کلیشه‌ای بازنمائی‌های نیایشی از همان عصر نوسنگی شناخته شده بود ، ولی اشکال خشک تشریفاتی هنر دربار ، مطلقاً چیزی تازه بود و برای نخستین بار در تاریخ فرهنگ بشر در مصر مقامی کسب کرد . و این بازتاب حاکمیت نظم اجتماعی برتر و مافوق فردگرایی و بازتاب جهانی است که جلال و شکوه خود را به‌لطف پادشاه مدیون است . شیوه‌ی مزبور مخالف فردگرایی بوده و ایستا و قراردادی است ، زیرا شکل بیانی جهان‌بینی است که برایش تَوارث ، طبقه ، عضویت در یک طایفه یا یک گروه نمایشگر واقعیتی والاتر است تا خصلت فردی خاص ؛ و قواعد انتزاعی رفتار و مقررات اخلاقی جالب توجه‌ترند از اینکه فرد ممکن است چه احساس کند ، چه بیاندیشد یا چه بخواهد . همه‌ی چیزهای خوب و افسون‌های زندگی برای اعضای ممتاز جامعه ، با جدایی آنها از طبقات دیگر مرتبط می‌باشد ‌، و همه‌ی اصول مشترکی که پیروی می‌کنند کمابیش کیفیت مقررات آداب‌دانی و معاشرت بخود می‌گیرد . همین آداب‌دانی و معاشرت و به خود پرداختن شیوه‌پردازانه‌ی طبقه‌ی والا ، به همراه چیزهای دیگر ، خواستار آن است که کسی به خود اجازه ندهد که خود را چنانکه براستی هست نشان دهد ، بلکه باید خود را با قراردادهای توخالی معینی که دور از واقعیت و زمان است منطبق سازد . آداب معاشرت نه تنها برترین قانون برای انسان‌های فانیِ معمولی که برای شهریار نیز می‌باشد ، و در تخیل این جماعت حتی خدایان اشکال تشریفاتی درباری را می‌پذیرند .
در نهایت تک‌چهره‌های پادشاه صرفاً نقشهایی نمایشی می‌گردد ؛ ویژگی‌های فردی دوره‌ی اولیه بی‌آنکه نشانی از خود بجای گذارد زایل می‌شود . سرانجام دیگر میان وضع غیرشخصی جمله در کتیبه‌های ستایشی آنها و کیفیت کلیشه‌وار طرح سیمای‌شان توفیری نمی‌ماند . متون شرح‌حالِ خود ، که تجلیل از خویشتن ، مایه‌ی آنها است و شهریاران و زمین‌داران بزرگ بر مجسمه‌ها و تصاویر رویدادهای زندگی‌شان نگاشته‌اند از همان آغاز بی‌نهایت یکنواخت هستند . برغم فراوانی بناهای یادبودی که بازمانده است ، ما بیهوده دنبال ویژگی‌های فردی و بیان زندگی شخصی در آنها می‌گردیم . از لحاظ وجوه فردی ، پیکرتراشی‌های سلطنت کهن از غنای بیشتری برخوردارند تا گزارش‌های شرح‌حال مانند همان دوران ، و این امر علاوه بر مسائل دیگر با این عامل قابل تبیین است که پیکرتراشی هنوز کارکردی جادویی دارد که بازمانده‌ی هنر کهن‌سنگی بوده و کارهای ادبی فاقد آن کارکرد هستند . زیرا چنین تصور می‌شد که 'کا' ، روح نگهبان متوفی ، بدنی را که در زمین خاکی در آن جا گرفته بود در تک‌چهره دوباره بصورت زندگی‌گونه واقعی و اصلیش بازمی‌یابد . این هدف جادویی - مذهبی تا حدی بیانگر طبیعت‌گرایی تک‌چهره‌ها است . ولی در دوره‌ی سلطنت میانه که کارکرد نمایشی آثار هنری بر مفهوم مذهبی‌شان برتری می‌یابد ، تک‌چهره‌ها خصلت جادویی خود و بدین ترتیب کیفیت طبیعت‌گرایانه‌شان [واقع‌گرایانه‌شان] را از دست می‌دهند . زیرا همانطور که نوشته‌های شرح‌حال مانند در وهله‌ی اول بازتاب اشکال سنتی است که پادشاه خود را بدان‌وسیله معرفی کرده و حتی درباره‌ی خویش سخن می‌گوید ، به همین‌ ترتیب تمثال‌تراشان دوره‌ی سلطنت میانه بطور عمده نمایشگر ظواهر کمال مطلوبی هستند که برحسب قراردادهای درباری به شهریار تعلق دارد . ولی اینک وزیران و رجال دربار می‌کوشند که درست مثل سلطان ، خود را مؤقر ، آرام و موزون بنمایند . و همانطور که شرح‌حالِ رعیت وفادار تنها به ذکر مطالبی می‌پردازد که اشاره به پادشاه داشته باشد و تنها پرتوی از عنایت مهر او باشد ، در بازنمایی‌های تصویری نیز همه چیز مانند منظومه‌ی شمسی به دور سلطان می‌گردد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em
شکل جدید اقتصاد برخلاف بی‌نظمی پرآشوبِ گِردآوری خوراک و شکار ، لزوماً نوعی ثبات فراهم آورد ؛ بجای اقتصاد بی‌نقشه‌ی ویرانگر ، اداره‌ی امور زندگی از امروز به فردا و دست به دهان بودن ، اینک اقتصادی با نقشه پدید می‌آید که برای دوره‌ای طولانی از پیش تنظیم و برای احتمالات گوناگون آماده می‌شود ؛ از مرحله‌ی پراکندگی اجتماعی و هرج و مرج به همکاری ، از مرحله‌ی 'جستجوی فردی خوراک' به مرحله‌ی اقتصاد گروهی ، جمعی و تعاونی - هرچند نه ضرورتاً مردم‌گرا - به جامعه‌ای با منافعی مشترک ، وظایف مشترک و تعهدات مشترک ارتقاء می‌یابد ؛ گروه‌های جداگانه از شرایط 'رابطه - قدرت' نامنظم به جوامع کمابیش متمرکز و کمابیش دارای حاکمیت یکسان ، از زندگی فاقد تمرکز که دارای هیچگونه نهاد تثبیت شده نبود ، به زندگی که دور زمین و مزرعه ، کشتزار و چراگاه ، مسکن و پرستشگاه می‌چرخد توسعه می‌یابد .
اکنون مناسک مذهبی و اعمال نیایش جای سحر و جادو را می‌گیرد . عصر کهن‌سنگی نمایشگر مرحله‌ای است که هرگز از ستایش و نیایش در آن خبری نیست . انسان سرشار از هراس از مرگ و گرسنگی بود و می‌کوشید در برابر حملات دشمنان و نیاز مادی ، در مقابل رنج و مرگ بوسیله‌ی اعمال جادویی از خود دفاع کند ، ولی خیر و شرّی را که برایش رخ می‌داد به قدرتی فراسوی رویدادها ارتباط نمی‌داد . و چنین بود تا اینکه او آغاز به پرورش دام و گیاهان نمود و احساس کرد که تقدیرش را نیروهای خردمندی هدایت می‌کنند که شایستگی تعیین سرنوشت آدمی را دارند . با آگاهی از وابستگی انسان به خوبی و بدیِ آب و هوا ، به باران ، نور خورشید ، رعد و برق ، تگرگ ، طاعون و قحطی ، بارآوری یا کم‌حاصلی خاک ، فراوانی یا کمبود زاد و ولد دام ، مفهوم همه‌ی دیوها و ارواح - اعم از خیرخواه و بدخواه - که توزیع برکت‌ها و نکبت‌ها از آن‌ها است و پندار نیروهای برتر ناشناخته و اسرارآمیز ، قدرت‌های متعالی فراسوی این جهان که کنترل‌شان از عهده‌ی بشر خارج است بوجود می‌آید .
جهان به دو نیمه تقسیم می‌شود ؛ چنین می‌نماید که انسان خود نیز تقسیم شده است . این مرحله‌ی جان‌گرایی ، ستایش ارواح ، باور داشتن به جاودانگی روان و پرستش مردگان است . آنگاه درنتیجه‌ی این باور و ستایش ، نیاز به بت‌ها ، طلسم‌ها ، نمادهای مقدس ، تقدیم نذری ، پیشکش‌های مراسم تدفین و بناهای یادبود مردگان زاده می‌شود . توفیر میان هنر مقدس و هنر دنیوی ، بین هنر نمایش مذهبی و هنر تزئینی این‌جهانی نیز پدید می‌آید . از یکسو بازمانده‌های بت‌ها و هنر مربوط به گورها و تدفین را می‌بینیم و از سوی دیگر با سفال‌های مربوط به امور این دنیای خاکی با اشکال تزئینی مواجه می‌شویم که در واقع تاحدودی ، چنانکه سمپر خاطرنشان ساخته ، بطور مستقیم تکامل روح حرفه و صنعت و فنون مربوط به آن بشمار می‌روند . از دیدگاه جان‌گرایی جهان به واقعیت و واقعیت برتر ، جهان پدیداری مرئی و جهان نامرئی ارواح ، جسم فناپذیر و جان فناناپذیر تقسیم می‌شود . نیایش‌ها و مراسم تدفین کاملاً روشن می‌سازند که انسان عصر نوسنگی دیگر جان را بمنزله‌ی گوهری جدا از جسم ادراک می‌کند . جهان‌بینی جادویی ، وحدت‌گرا است و واقعیت را به شکل یک ساخت ساده و پیوسته ، یکپارچه و گسست‌ناپذیر می‌بیند ؛ ولی جان‌گرایی طرفدار ثنویت است و شناخت و اعتقادات خود را در یک نظام بینش دوجهانی شکل می‌دهد : جادو حس‌گرا است و متعین را معتبر می‌پندارد ؛ جان‌گرایی به روح باور دارد و گرایشش به تجرید است . در یک مورد اندیشه بر زندگی این‌جهانی متمرکز است و در مورد دیگر بر جهان آینده [جهان بعد از مرگ] . و همین امر دلیل عمده‌ای است بر اینکه چرا هنر کهن‌سنگی اشیائی وفادار به واقعیت و زندگی بازسازی می‌کند ، حال آنکه هنر نوسنگی جهان تجریدی ، آرمانی و فوق دنیوی را در برابر واقعیت تجربی و معمولی می‌نهد .
[...]
در تحلیل نهایی دگرگونی شیوه‌ی هنر در دوران نوسنگی بسبب دو عامل است :
یک) انسان از اقتصاد طفیلی و مصرف محض شکار شکارگران و گردآورندگان خوراک به اقتصاد بهره‌زا و سازنده‌ی دامداران و زمین‌کاران گذر می‌کند .
دو) بجای ادراک وحدت‌گرای جهان با تفوق جادوئی‌اش ، حکمت جان‌گرای ثنوی حکمروا می‌شود ؛ یعنی ادراکی از جهان که خود بستگی به نوع تازه‌ی اقتصاد دارد .
نقاش دوران کهن‌سنگی شکارگر بود و از این‌لحاظ ناگزیر بود ناظری خوب باشد . می‌بایست جانوران و وجوه مشخصه‌شان ، عادت‌ها و مهاجرت‌های‌شان را از کوچک‌ترین جای پا تا بو ، بشناسد ؛ ناگزیر بود چشمی تیزبین برای همانندی‌ها و تمایزها و گوشی حساس برای نشانه‌ها و صداها داشته باشد ؛ می‌بایست همه‌ی حواسش متوجه‌ی واقعیت متعین باشد . همین برخورد و همین کیفیات در طبیعت‌گرایی نیز اهمیت دارند . روستانشین عهد نوسنگی دیگر به حواس تیز شکارگر نیازی ندارد ، حساسیت و استعدادهای مشاهده‌اش افول می‌کند و استعدادهای دیگر او ، بیش از همه استعداد تجرید و اندیشه‌ی معقول ، هم در روش‌های تولید و هم در هنر شکل‌گرایانه ، سخت متمرکز و تجریدی او اهمیت پیدا می‌کنند . اساسی‌ترین تمایز میان این هنر و طبیعت‌گرایی این است که هنر نامبرده واقعیت را نه بمنزله‌ی تصویر پیوسته‌ی همسانی کامل ، که بعنوان تقابل دو جهان نشان می‌دهد . این هنر با اصرارش در شکل‌گرایی با ظهور عادی اشیاء مخالفت می‌ورزد ؛ دیگر مقلد نیست بلکه ضد طبیعت است ؛ دیگر تداومی بیشتر بر واقعیت نمی‌افزاید ، بلکه با الگوی مستقل خود با واقعیت به مخالفت برمی‌خیزد . با اعتقاد به جان‌گرایی ، دوگانگی وارد جهان شد و از آن پس در صدها دستگاه فلسفی که تقابل پندار و واقعیت ، جسم و جان ، صورت و معنی تبیین می‌شوند نشان داده شد ، و دیگر امکان ندارد تصور هنری خودمان را از آنها جدا سازیم .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em