aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرنولد هاوزر» ثبت شده است

هنر مدرن تنها پس از صد سال تلاش به یگانگی ادراک بصری دست یافت ، ولی هنر کهن‌سنگی بظاهر بدون مبارزه به آن رسیده بود . بی‌شک این امر روش‌های هنر مزبور را بهبود می‌بخشد ولی دگرگون‌شان نمی‌سازد ، و دوگانگی مرئی یا نامرئی ، نادیدنی و صرفاً دانستنی بکلی برایش بیگانه می‌ماند .
دلیل و مقصودی که پشت این هنر خوابیده چیست ؟ آیا بیان لذّت نوعی زندگی است که اصرار دارد تثبیت ، ضبط و تکرار شود ؟ یا ارضای غریزه‌ی بازی ، شادیِ ناشی از تزئین ، دلبستگی به پوشاندن سطوح خالی با خطوط ، اشکال ، الگوها یا زیورها است ؟ آیا باید در هنر بازیچه ، ابزار ، وسیله‌ی تجمل و تخدیر ببینیم یا حربه‌ای در تلاش معاش ؟ آیا هنر فرآورده‌ی وقت‌گذرانی بوده یا مقصود عملی مشخصی داشته است ؟ می‌دانیم که هنر نامبرده [پارینه‌سنگی] از آنِ شکارچیان بدوی بوده است که در یک سطح اقتصادی غیرِتولیدی و طفیلی می‌زیسته‌اند و ناگزیر بودند بیشتر خوراک‌شان را بجای آنکه خود تولید کنند گِردآوری یا شکار کنند . اینان بظاهر هنوز در مرحله‌ی غیراجتماعی بدوی ، در دسته‌های کوچک منزوی می‌زیستند و به خدایان و جهان و زندگی فراسوی مرگ باور نداشتند . در آن عصر که زندگی صرفاً عملی بود ، همه چیز پیرامون بدست آوردن معاش می‌گردید ، و دلیلی ما را مجاب نمی‌سازد که فرض کنیم هنر در خدمت مقصودی دیگر جُز فراهم آوردن خوراک بوده است . همه‌ی نشانه‌ها دال بر این امراَند که هنر ابزاری بوده برای تکنیکی جادویی ، و بدین‌سان وظیفه‌ای پاک عملی داشته و هدف آن بالمره هدف‌های مستقیم اقتصادی بوده است . این جادو به ظاهر با آنچه که ما از مذهب می‌فهمیم وجه مشترکی نداشته است ؛ از دعا خبری نبوده ، هیچ قدرت مقدسی را ستایش نمی‌کرده و با هیچگونه ایمان و اعتقادی به موجودات روحانیِ آن‌جهانی پیوند نداشته است ، ازینرو نمی‌توانست کارکردی را که کمترین شرط یک مذهب معتبر است به انجام رساند . تکنیکی فاقد رمز ، رویه‌ای سرراست و کاربرد عینی روش‌هایی بوده و همان‌قدر از عرفان و ابزار محافل خصوصی دور بوده که وقتی تله موشی می‌گذاریم ، زمین را رشوه می‌دهیم و یا دوایی مصرف می‌کنیم با آنها سر و کار نداریم . تصاویر بخشی از دستگاه فنی این جادو بود ، تله‌ای بود که می‌بایست جانور در آن گرفتار شود . یا در واقع دامی بود همراه با جانور گرفتار ، چراکه تصویر هم نمایش بود و هم به ثمر رسیدن آرزو . نقاش و شکارگر کهن‌سنگی فکر می‌کرد که خود شئ را به تصرف درآورده ، می‌اندیشید که با پرداختن تصویر شئ بر آن اعمال قدرت کرده است . معتقد بود که جانور واقعی در عمل از کشته شدن جانوری که در تصویر نقاشی شده رنج می‌برد . بازنمایی تصویری برای ذهن او تنها پیش‌بینی تأثیر دلخواه بود ؛ حادثه‌ی واقعی ناگزیر می‌بایست به دنبال عمل نمونه‌ی جادویی رُخ می‌داد ، یا اگر درست‌تر بگوییم در ضمن همان کنش صورت می‌گرفت ، گویی جدایی آن دو عمل در زمان و مکان فرضی غیرواقعی بوده . بنابراین هرگز نه مسأله‌ی نمادین آئین مذهبی بل کنشی واقعی و هدف‌دار درمیان بوده . این اندیشه نبود که جانور را می‌کشت ، دست‌یابی به اعجاز بوسیله‌ی ایمان نبود ، بلکه عمل واقعی ، نمایش تصویری و ضربه زدن بر تصویر بود که جادو را مؤثر می‌ساخت .
هنرمند دوران کهن‌سنگی با تصویر جانوری روی سنگ ، جانوری حقیقی بوجود می‌آورد . برای او دنیای افسانه و تصویر ، قلمرو هنر و تقلید صرف ، هنوز حوزه‌ی خاص خود ، جدا و متفاوت از واقعیت تجربی نبود ؛ هنوز با دو قلمرو متفاوت مواجه نبود ، بلکه در یکی تداوم مستقیم و فاقد تفاوت دیگری را می‌دید . او با هنر همانند 'سیوکس' سرخپوست برخورد می‌نمود که 'لویی برول' نقل کرده است . سرخپوست مزبور که دیده بود پژوهشگری طرح‌هایی می‌کشد ، گفته بود : "من می‌دانم که این مرد بسیاری از گاوهای کوهان‌دارِ ما را توی کتابش کشیده ، خودم پیشش بودن که این کار را کرد ، و از آن‌وقت دیگر ما گاو کوهان‌دار نداریم ." برغم تسلط بعدی ادراک هنر به منزله‌ی چیزی در برابر واقعیت ، این تصور که قلمرو هنر به مثابه‌ی تداوم مستقیم واقعیت معمولی است هرگز بکلی از میان نمی‌رود . افسانه‌ی 'پیگما لیون' که عاشق تندیسی می‌شود که خود آفریده بود ناشی از این برداشت ذهنی است . وقتی هنرمند چینی یا ژاپنی شاخه‌ی گلی می‌کشد ، مانند آثار هنر باختری قصدش ارائه‌ی خلاصه و کمال‌مطلوب ، پیراستن یا آراستن زندگی نیست ، بلکه تنها می‌خواهد یک شاخه یا شکوفه‌ای بیشتر در شاخسار واقعیت نمایش دهد ، گواهی دیگر بر برداشت مشابه آن داریم . قصه‌های پریان و لطیفه‌های چینی درباره‌ی پیوند هنرمند با آثارش ، رابطه‌ی میان تصویر و واقعیت ، نمود و هستی ، قصه و زندگی حاکی از همین پندارند ؛ بطور مثال قصه‌های پریانی که می‌گویند چگونه آدم‌هایی که در یک پرده مصور شده‌اند از میان دروازه‌ای پا به بیرون ، به سرزمین و زندگی واقعی می‌گذارند . در میان همه‌ی این مثال‌ها مرز میان هنر و واقعیت مبهم است ، تنها در دوران‌های تاریخی پیوستگی این دو حوزه افسانه در افسانه است ، حال آنکه در نقاشی دوران کهن‌سنگی امری ساده و گواهی بر این است که هنر هنوز یکسره در خدمت زندگی قرار دارد .
تاریخ اجتماعی هنر ( آرنولد هاوزر )
  • Zed.em