aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

رجزخوانی شاه اورنگ خیز بر سپاهیان برادرش 


" کشتگان شما ، هیچگاه کسی را دوست نداشتند 

کشتگان ما همه عاشق بودند 

وقتی ما در برف شعر می گفتیم 

شما مثل سگ می لرزیدید 

چنان که در این نبرد می لرزانیمتان 

تا خون از کوه و کتل ، خورشید را بدرقه کند ... 


کشتگان ما و کشتگان شما 

شما گرسنه ی نان بودید 

و ما با دستانی ، از خونتان سرخ 

قرقاول و طاووس به نیش می کشیدیم 


کشتگان ما و کشتگان شما 

هزاران بار آری 

ما همیشه شاعرتر بوده ایم از زیبایی خون شما 

بر شمشیرهای ما 

ما از سرهای شما پُشته نمی سازیم 

ما سرهای شما را خواهیم خورد ..." 

*** 

اسپم و من ، بهمن و گوسپندانش 

از دره فرو رفتیم تا رودخانه 

دختران بر رودخانه انار می شستند 


جوری نگاهم شد 

که نافم سوخت 


اینان فرزانگانند 

نگاهشان تیره ، نخستین خانه های گرم را به یاد می آورد 

با دودکشهایى مست 

که هرجا هست 

دودشان ، 

پیکى برای فرشتگان است 


اینان بانوان اند که از آهو 

چشمهایش را به خود مالیده اند 

از اسب برازندگی پالیده ، 

و از انار ، کوشیده اند 

خونخواری بیاموزند . 


اینان راهزنان اند ؟ 

بهمن با چشمهایش نیز سخن می سازد : 

" دندان داری بر جگر بگذار ، 

شب تقه تقه پیش می آید 

بعد از آهو انار باید خورد ." 


پاره اى از بخش نخست افسانه ی کامدی و مدن ( بیدل دهلوی )


  • Zed.em
" اما عشق ارزش و اهمیت ژرف تری دارد . ما چونان موجودات آگاه ، نفی کننده ، از هستی توخالی ، بی ماهیت ، بی جوهر ، بدون هر مبنایی برای زندگی مان رنج می بریم ، عشق به ما بنیاد می بخشد . ما در جستجوی بنیادی برای وجودمان در عاشق هستیم ، در تصور این که عاشق بنیان واقعی وجود من است ."
از سقراط تا سارتر ( ت. ز. لاوین )
  • Zed.em

در عمل معمولا حکومت مطلقه بدترین شکل حکومت است ، زیرا قدرت زیاد با فضیلت زیاد یک جا جمع نمی شود . 

*** 

باید تحقیق کرد که بهترین قانون اساسی برای اکثر ممالک چیست ؟ و بهترین سبک زندگی برای بیشتر اشخاص کدام است ؟ نباید عالی ترین شکل را که از حد اشخاص عادی بالاتر است در نظر گرفت . بلکه باید آن سبکی از زندگی را در پیش گرفت که اکثریت مردم بتوانند در آن مشارکت کنند ، باید متوجه آن طرز حکومتی شد که اغلب ممالک می توانند به آن برسند . باید از اصلی آغاز کرد که کاربرد کلی داشته باشد ؛ یعنی آن بخش از جامعه که می خواهد زمام حکومت را در دست داشته باشد ، باید نیرومندتر از دسته ی دیگر باشد . مقصود از نیرومند این نیست که فقط از حیث عده یا ثروت یا کفایت یا برتری قوای نظامی ، که باید ترکیبی از همه ی این چیزها باشد . - ارسطو ، سیاست ، کتاب سوم 

از سقراط تا سارتر ( ت. ز. لاوین )

  • Zed.em

انسان عادل ، به عناصر متعدد روح خود اجازه نمی دهد که وظایف یکدیگر را غصب کنند ؛ چنین انسانی به خانه ی خود نظم میدهد. طوری که تمنیات جسمانی جایگاه حاکم عقل را اشغال نکنند.
***
فضیلت ، شناخت یا دانایی است.
از سقراط تا سارتر ( ت.ز. لاوین )
  • Zed.em

مفیستافلس به فاووست گفت که شر را آرزو می کنم ، ولی همه اش کار خیر می کرد . خوب ! او می تواند هرچه خوش دارد بگوید ، قضیه در مورد من فرق می کند .

شاید در تمام آفرینش ، من تنها آدمی [مخلوقی] باشم که حقیقت را دوست می دارم و از صدق دل خیر را آرزو می کنم . من آنجا بودم که کلمه ، بر صلیب جان داد و به آسمان عروج کرد ، جان دزد تائب را برداشت و با خود برد . غوغای شوق آمیز کروبیان را که هوشیعانا می خواندند و زوزه ی رعدآسای سراف ها را که آسمان و تمام آفرینش را می لرزاند می شنیدم ؛ و به تمام مقدسات عالم قسم ، آرزو داشتم به گروه سرایندگان ملحق شوم و با آنها فریاد هوشیعانا را سر دهم ، کم مانده بود کلام از دهانم دربیاید و از زبانم بگریزد ... می دانی که چقدر حساسم و به لحاظ زیبایی شناسی تأثیرپذیر . اما عقل سلیم - آه یکی از ناشایست ترین ویژگی های خصلتم - عنانم را در دست گرفت و آن لحظه را از دست دادم ! چون اندیشیدم بعد از هوشیعانا خواندنم چه پیش می آمد ؟ همه چیز بر روی زمین آنا خاموش میشد و هیچ رویدادى صورت وقوع نمی یافت ؛ این بود که صرفا از روی وظیفه و موقعیت اجتماعی ام ، مجبور شدم جلوی آن لحظه ی خوب را بگیرم و به مسئولیت محوله ی زشتم بچسبم ... یک نفر امتیاز تمام کارهای خوب را به خود اختصاص می دهد و برای من چیزی جز پلیدی نمی ماند !

برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )


  • Zed.em

این نیاز به محبت هم چیز قهاری است ... این گرسنگی روح همانقدر قهار است که گرسنگی جسم ، و طبیعت ما را مجبور می سازد به یوغ آن گردن نهیم و چهره ی دنیا را دگرگون کنیم .

 آسیاب کنار فلوس ( جورج الیوت )

  • Zed.em

بیشتر ما دست به دهن زندگی می کنیم ، با مجموعه ی ناچیزی از خواست ها و آرزوهای کوتاه مدت ؛ هم و غم ما بیشتر مصروف بر این است که لقمه نانی پیدا کنیم و بچه های گرسنه مان را سیر کنیم ، به ندرت به بذر حاصل سال آینده می اندیشیم . 

آسیاب کنار فلوس ( جورج الیوت )

  • Zed.em

سیسرون می گوید : " سقراط خود را کوچک می کند ، بیش از آن ، به مخاطبان مخالف امتیاز می دهد ؛ به این ترتیب به چیزی می اندیشد و چیز دیگری به زبان می آورد و از به کار بردن این نهانکاری که یونانیان آن را 'ریشخند کردن' می نامند لذت مى برد . درحقیقت این حالت ساختگی ، اقدامی با قصد قبلی برای نهانکاری نیست ، بلکه نوعی مطایبه است که خود و دیگران را کاملا جدی نمی گیرد ؛ زیرا واقعا هرآنچه که انسانی است و حتی هرآنچه که فلسفی است ، اعتباری اندک دارد و لذا هرگز نمی توان بر آن غره شد . بنابراین رسالت سقراط آن است که انسان ها را از نادانی خود آگاه سازد ." 

***

سقراط در رساله ی تئه تتوس درباره ی خود می گوید : " من به کلی گمراه کننده ام -آتوپو- و جز تزلزل و تردید -آپوریا- چیزی به وجود نمی آورم ." 

فلسفه ی باستان چیست ؟ ( پیر آدو )

  • Zed.em

چون آتش بی سایه ، در جهان پرسه می زند

ناتوان از فراموشی یأس هایی که روی میز از یاد رفته بود 


پرواز کن ای کودک 

ای روح تحقیر شده 


زاری هایت را بس کن ، اوریدیس 

هنگامی که با عصایت جهان را ، گرداگرد می گردی 

کاسه ی مسین تو جام راهنمایت 

تا ، حتی اندکی ، به هر گام پاسخ جهان را بشنوی 

متبرک و گوشخراش ، توأمان . 


برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

  • Zed.em