سقوط خلافت عباسی
شمس میان سالهای ۱۲۴۲ تا ۱۲۴۷ میلادی ، بهطور مسلم ، پنجسال از ایام نهایی زندگانی خود را در دورهی واپسین خلیفهی نگونفرجام عباسی ، مستعصم ، سپری ساخته است .
مستعصم (زندگی ۱۱۲۵۸-۱۲۱۲) خلیفهای است که باید در برابر مغول ایستادگی کند و همهی خرابکاریهای نیاکان خویش را بهنیکی جبران نماید و از سقوط یک تمدن لغزان پیشگیری جوید !
گویی سرنوشت ، ارادهی ضد اراده در تاریخ ، میخواسته نیشخند خود را بهگاه سقوط بغداد در وجود مستعصم ، بهکمال مسخرهگی و ناچیزی رساند !
[...]
... هلاکو به مترجم خود میگوید : "به او بگویید که تو چه مردی ، و چه عقل و تدبیر داری ... که نه لشکری جمع کردی تا جهت تو جنگ کنند ، و نه با ما بهطریق انقیاد و تلطف درآمدی ، همچنانکه دیگر ملوک ؟! عاقلان زر و نقره و جواهر از برای مساعدت دوستان و دفع دشمنان دارند . و تو هیچکدام نکردی ؟!" (تجاربالسلف ۳۵۷)
و پس از این خلیفهی بخت برگشته را در لای نمد میپیچند و آنقدر مالشش میدهند تا جان میسپارد !
مرگ فجیع مستعصم و سقوط خلافت ۵۲۴ سالهی بنیعباس (۱۲۵۷-۷۴۹ م) احساسات تند و متضادی را در جهان اسلام ، بهویژه در ایران دامن زده است .
دوپارگی وجدان سیاسی ، یا تضاد میان ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم ، استقلالجویی ملی و وحدتجویی اسلامی ، ایراندوستی و بغدادگرایی و نیز تنازع میان تشیع و تسنن یکی از مهمترین مشکلات عاطفی و کشمکشهای سیاسی ایران عصر شمس بوده است . این تنازع همچنان یکی از مهمترین علل ناتوانی ایران در مقابله با مغول بهشمار میرود . زیرا زمینهی وحدت اندیشه و اتحاد عمل در این سامان بسیار اندک بوده است .
خطِ سوم _دربارهی شخصیت ، سخنان و اندیشهی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
- ۰۲/۰۹/۲۲