بانیِ حکمتِ اشراق
جمعه, ۱۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۳ ق.ظ
سهروردی یکی از متفکران نادری است که عالم خیال را از همهی جنبهها ، عمیقاً توصیف کرده است ، حتی برای نشان دادن بُعد مشهود آن اصطلاحی مناسب ساخته است : ناکجاآباد .
تخیّل بهدید سهروردی گاه شیطان است و گاه فرشته . او تخیّل را در بینابین قرار میدهد ، میان عقل و وهم . تخیّلِ فعال اگر تحت آموزش و هدایتِ عقل سخن گوید فرشته میشود ، در اینصورت آنرا تعقلی میخوانیم . اما اگر وهم برآن غالب شود به ابلیس تبدیل میگردد . در اینحالت تخیل دستاندرکارِ سرهمبندی و ترکیب عناصر ناسازگار میشود ، آنچنانکه انسان را گرفتار اوهامِ وحشتناک میکند . برعکس ، اگر تخیّل عقل را بارور کند ، موجودات معنوی در برابرش حیّ و حاضر میشوند . هنگامیکه تخیّل درخدمتِ عقل باشد ، موجودات معنوی دربرابر آدمی تجسّد مییابند . این موجودات ممکن است بهصورتهای گوناگون ظاهر شوند . در هیأت فرشته ، در قالب نمادهای معنوی همچون شجرهی طور در قلّهی کوه سینا ، یا در شکل یک موجود غیرمادی . این مکانِ مثالی "در جایی واقع نیست ، بلکه خود طراح صور خویش است ." بهدیگر سخن ، اینجا فضای جان است و تنها با واسطهی گسستی ناگهانی از مختصات جغرافیایی میتوان بدان راهیافت . در آنجا باید نگاه را وارونه کرد ، بهجای نگریستن با چشمان ظاهر ، از دیدهی باطن کمک گرفت ، بهطوریکه جان با شکوفایی کاملِ نمادهایش بر خود مکشوف شود . پس دخول به این فضا ممکن نیست مگر در حالت استحالهی درونی ، مگر با دگرگونسازی بنیادین در شیوهی بودن و دانستن .
اگر در اینمورد ، کمال مطلوب برخوردی مبهوتکننده با فرشته است ، در عوض تخیّل آلوده به وهم تنها صورتهای شیطانی میآفریند . سهروردی در 'کلمةالتصوف' میگوید : "قوهی وهم همان ابلیس است که از سجده کردن در برابر خلیفهی خدا و کلمهی [نفسِ] او سر پیچید ، در حالیکه تمام فرشتگان که بیانگرِ استعدادهای رواناند ، در برابر کلمه سجده کردند . بهتعبیر قرآن (آیهی ۳۴ سورهی بقره) ابلیس از آنرو سرپیچید و غرور ورزید که از کافران بود ." چنین تخیلی برخلاف تخیلی که وهم آنرا به گمراهی کشانده ، امر غیرواقعی نمیآفریند ، بلکه واقعیت نهان را آشکار میکند . این همان تأویل معنوی است که حکما در همهی اعصار به آن عمل کردهاند . دیدن با چشم جان ، از سر گذرانیدن استحالهی همهی حواس نیز هست . به اعتقاد سهروردی "چون دیدهی اندرونی گشاده شود دیدهی ظاهر بر هم باید نهادن" زیرا از اینطریق میتوان بیوقفه شاهد رازهای روح بود ، اندامهای لطیف تن را بیدار کرد ، عالم مثال را بهجای عالم وهم نشاند و همسفر فرشته شد .
[...]
وجود عالم مثال برای اجتناب از شکافی که جهان را دو پاره کرده ضرورت مطلق دارد . باید توجه داشت که عالم مثال ، مُثُل افلاطونی نیست ، بلکه مرتبهای میانی است بین عالم معقول و عالم محسوس .
افسونزدگی جدید ( داریوش شایگان )
تخیّل بهدید سهروردی گاه شیطان است و گاه فرشته . او تخیّل را در بینابین قرار میدهد ، میان عقل و وهم . تخیّلِ فعال اگر تحت آموزش و هدایتِ عقل سخن گوید فرشته میشود ، در اینصورت آنرا تعقلی میخوانیم . اما اگر وهم برآن غالب شود به ابلیس تبدیل میگردد . در اینحالت تخیل دستاندرکارِ سرهمبندی و ترکیب عناصر ناسازگار میشود ، آنچنانکه انسان را گرفتار اوهامِ وحشتناک میکند . برعکس ، اگر تخیّل عقل را بارور کند ، موجودات معنوی در برابرش حیّ و حاضر میشوند . هنگامیکه تخیّل درخدمتِ عقل باشد ، موجودات معنوی دربرابر آدمی تجسّد مییابند . این موجودات ممکن است بهصورتهای گوناگون ظاهر شوند . در هیأت فرشته ، در قالب نمادهای معنوی همچون شجرهی طور در قلّهی کوه سینا ، یا در شکل یک موجود غیرمادی . این مکانِ مثالی "در جایی واقع نیست ، بلکه خود طراح صور خویش است ." بهدیگر سخن ، اینجا فضای جان است و تنها با واسطهی گسستی ناگهانی از مختصات جغرافیایی میتوان بدان راهیافت . در آنجا باید نگاه را وارونه کرد ، بهجای نگریستن با چشمان ظاهر ، از دیدهی باطن کمک گرفت ، بهطوریکه جان با شکوفایی کاملِ نمادهایش بر خود مکشوف شود . پس دخول به این فضا ممکن نیست مگر در حالت استحالهی درونی ، مگر با دگرگونسازی بنیادین در شیوهی بودن و دانستن .
اگر در اینمورد ، کمال مطلوب برخوردی مبهوتکننده با فرشته است ، در عوض تخیّل آلوده به وهم تنها صورتهای شیطانی میآفریند . سهروردی در 'کلمةالتصوف' میگوید : "قوهی وهم همان ابلیس است که از سجده کردن در برابر خلیفهی خدا و کلمهی [نفسِ] او سر پیچید ، در حالیکه تمام فرشتگان که بیانگرِ استعدادهای رواناند ، در برابر کلمه سجده کردند . بهتعبیر قرآن (آیهی ۳۴ سورهی بقره) ابلیس از آنرو سرپیچید و غرور ورزید که از کافران بود ." چنین تخیلی برخلاف تخیلی که وهم آنرا به گمراهی کشانده ، امر غیرواقعی نمیآفریند ، بلکه واقعیت نهان را آشکار میکند . این همان تأویل معنوی است که حکما در همهی اعصار به آن عمل کردهاند . دیدن با چشم جان ، از سر گذرانیدن استحالهی همهی حواس نیز هست . به اعتقاد سهروردی "چون دیدهی اندرونی گشاده شود دیدهی ظاهر بر هم باید نهادن" زیرا از اینطریق میتوان بیوقفه شاهد رازهای روح بود ، اندامهای لطیف تن را بیدار کرد ، عالم مثال را بهجای عالم وهم نشاند و همسفر فرشته شد .
[...]
وجود عالم مثال برای اجتناب از شکافی که جهان را دو پاره کرده ضرورت مطلق دارد . باید توجه داشت که عالم مثال ، مُثُل افلاطونی نیست ، بلکه مرتبهای میانی است بین عالم معقول و عالم محسوس .
افسونزدگی جدید ( داریوش شایگان )
- ۰۰/۰۴/۱۱