فریضهی اهلِ حال !
مولوی پس از برخورد با شمس ، موسیقی دوستی و سماع را تا بدان حد گسترش میدهد که حتی بطور هفتگی ، مجلسی ویژهی سماع بانوان ، همراه با گلافشانی و رقص و پایکوبیِ زنان در قونیه برپا میدارد (افلاکی ۴۶۸/۳ ، ۵۹۱/۳) و اینها همه از مردی مشاهده میشود که تا ۳۸ سالگی خود مجتهدی بزرک و یک مفتی حنبلی بهشمار میرفته است ! تا جاییکه حتی در مواردی چون سرگرم رباب و موسیقی میشده است ، نمازش قضا میشده و با وجود تذکار به وی ، موسیقی را رها نمیکرده است بلکه نماز را ترک میگفته (افلاکی ۳۲۸/۳) که :
سماع آرام جان زندگان است !
کسی داند که او را ،
جان جان است ! (سپهسالار ۶۸)
شمس سماع را 'فریضهی اهل حال' میخواند ، و چون پنج نماز و روزهی ماه رمضانش ، برای اهل دل واجب میشمرد (ش ۲۵۱) زیرا خواص را دل سلیم است . و "از دل سلیم اگر دشنام به کافر صدساله رود ، مؤمن شود ! اگر به مؤمن رسد ، ولی شود" بزم کائنات است :
"هفت آسمان و زمین و خلقان همه در رقص میآیند ، آن ساعت که صادقی در رقص آید !
اگر در مشرق موسی ...، در رقص بود ، اگر محمد در مغرب هم در رقص بود ، و در شادی !" (ش ۲۵۳)
"رقص مردان خدا لطیف باشد و سبک !
گویی برگ است بر روی آب میرود !
اندرون چون کوه ! ... و برون چون کاه ! ..." (ش ۲۵۵)
آیا از این گستاختر و درعینحال لطیفتر ، در محیطی خشک و پُر تعصب ، میتوان رقص را ستود و بدان جنبه تقدس و شکوه آسمانی بخشید ؟
خطِ سوم _دربارهی شخصیت ، سخنان و اندیشهی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
- ۰۲/۰۹/۱۳