آئینِ کوسه بر نشین !
زمینهی ایرانی قصه ، که مؤلف عبری کتاب استر داستان بسیار رنگین خود را بر آن قرار داده است ، طبیعتاً حاکی از آن است که یهودیان جشن خود را نه مستقیماً از بابلیان باستان بلکه از فاتحان ایرانی خود گرفتهاند . حتی اگر این را بتوان مدلل ساخت ، بههیچوجه این نظریه را که منشأ پوریم جشن بابلی ساکایا است بیاعتبار نمیکند ، زیرا میدانیم که ساکایا را ایرانیان جشن میگرفتهاند . از اینرو جا دارد بررسی کنیم که آیا در مذهب ایرانیان میتوان آثاری از جشنی نزدیک به ساکایا یا پوریم یافت ؟ در اینمورد لاگارد با معطوف ساختن توجه ما به آیین کهن ایرانی موسوم به 'کوسه بر نشین' راه را نشان داده است . این آیینی بود که هم در ایران و هم در بابل در آغاز بهار در نخستین روزِ ماهِ نخست ، اجرا میشد که در تقویم باستانی ایران با ماه مارس مصادف است بهنحوی که موعد آئین با جشن سال نو بابلی موسوم به زکموک منطبق میشود :
یک ولگرد بیریش (کوسه) و در صورت امکان یکچشم را برهنه بر خری ، اسبی یا قاطری مینشاندند و با تقلیدِ نوعی پیروزی دروغین در خیابانهای شهر میگرداندند . او در یک دست کلاغی و در دست دیگر بادبزنی میگرفت و با آن پشتِسرِهم خود را باد میزد و از گرمای هوا شکایت میکرد ، درحالیکه مردم بر او برف و یخ میانداختند و با آب سرد خیسش میکردند . او به پشتِ درِ خانهی اغنیاء میرفت و اگر چیزی را که میخواست به او نمیدادند بر آنها گِل و لای که در ظرفی سفالین با خود داشت پرتاب میکرد و لباسهایشان را میآلود . اگر دکانداری لحظهای در برآورده کردن خواستههایش تعلل میکرد این گدای سمج حق داشت همهی کالاهای مغازه را مصادره کند ، از اینرو پیشهوران و کسبه وقتی او را میدیدند که به آنها نزدیک میشود طبیعتاً بر او پیشدستی میکردند و پیش از آنکه بر داراییشان چنگ اندازد از اموال و کالاهای خود به او پیشکش میکردند . بدینسان هرچه وی از وقت نماز صبح تا سپیدهدم گرد میآورد به شاه یا حاکمِ شهر تعلق داشت اما هرچه را که بین نوبت اول و نوبت دوم نماز بهتصرف خود درمیآورد مال خودش بود . پس از نماز دوم ناپدید میشد و اگر مردم طی روز گیرش میانداختند حق داشتند هرچه دلشان میخواهد کتکش بزنند .
باری در وجود این دلقک که همراه مأموران شاه در خیابانها راه میافتاد و اموالی را بهتصرف درمیآورد که یا به خزانهی شاه و یا به جیب خودش میرفت ، آن ویژگیهای آشنای شاه قلابی یا موقت را مییابیم که برای مدت کوتاهی از شکوه و تجمل و امتیازات سلطنتی برخوردار میشد . به دلایلی که قبلاً باز گفتهایم ، ناپدید شدن ناگهانی دلقک در ساعت معینی از روز همراه با اجازهای که به تودهی مردم داده میشد تا درصورت یافتن او کتکش بزنند ، آشکارا اشاره به سرنوشت وخیمتری دارد که احتمالاً در ایام پیشین در انتظار او میبود ، در ایامی که تاوان برخورداری کوتاهمدت از قدرت و شکوه سلطنتی را با جان خود میپرداخت . شباهت بین رفتار مضحکهوار وی و رفتار مردخای در خیابانهای شوش بسیار آشکار است ؛ البته مؤلف یهودیِ کتاب استر شکوه و جلال قهرمان خود را رنگینتر وصف کرده است که "جامهی شاهی آبی و سفید در بر و تاج بزرگ زرین بر سر ، با ردای زربفت ارغوانی رنگ" نشسته بر مرکب خودِ شاه ، در خیابانهای شهر میگردد و یکی از بلندپایهترین شاهزادگان در التزام رکاب او است . در نمونهای که دیدیم ، قصد 'کوسهبرنشین' در آغاز بهار کاملاً آشکار است ، میخواست گذشتن زمستان و فرارسیدن تابستان را تسریع کند . بر مبنای اصول جادوی هومیوپاتیک یا تقلیدی که چیزی اندک بیش از یک سیستم ساخته و پرداختهی 'وانمودن' است ، میتوان با وانمودن اینکه هوا گرم است ، آب و هوا را گرم ساخت ؛ یا اگر نتوان ، میتوان مسلم دانست که آدم ماهرتر و مجربتری هست که اینکار را بکند . چنین ساحری در برآورد ایرانیان مردِ بیریشِ یکچشمی بود که میتوانست اعمالی را که گفتم انجام دهد و بدون تردید گمان بر این بود که نقائص جسمانیاش بهنحو مرموزی بهتوفیق مراسم کمک میکرد . بدینسان همتای این آئین شرقی ، آن رسوم مردمیِ اروپایی بود که در ابتدای بهار برگزار میشد و بهصورت نمایشی برافتادن و شکست زمستان را در برابر تابستانِ پیروزمند عرضه میکرد . اما درحالیکه در اروپا دو فصلِ رقیب را اغلب ، اگر نه همیشه ، دو بازیگر یا دو تمثال نمایش میداد ، در ایران یک بازیگرِ واحد برای این امر کفایت میکرد . کاملاً روشن نیست که او قطعاً نمایندهی زمستان بود یا تابستان ، اما وانمود کردنش که از گرما ناراحت است و سر آخر ناپدید شدنش حاکی است که اگر وی تجسم یکی از فصول میبود آن فصل بیشتر میتوانست زمستانِ پا در گریز باشد تا تابستان پا در راه .♧
شاخهی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )
♧آدم ناخودآگاه یادِ "مردی برای تمام فصول" میافته !!
- ۰۱/۰۳/۲۱