aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

آئینِ کوسه‌ بر نشین !

شنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۱، ۰۸:۲۳ ق.ظ

زمینه‌ی ایرانی قصه ، که مؤلف عبری کتاب استر داستان بسیار رنگین خود را بر آن قرار داده است ، طبیعتاً حاکی از آن است که یهودیان جشن خود را نه مستقیماً از بابلیان باستان بلکه از فاتحان ایرانی خود گرفته‌اند . حتی اگر این را بتوان مدلل ساخت ، به‌هیچوجه این نظریه را که منشأ پوریم جشن بابلی ساکایا است بی‌اعتبار نمی‌کند ، زیرا می‌دانیم که ساکایا را ایرانیان جشن می‌گرفته‌اند . از این‌رو جا دارد بررسی کنیم که آیا در مذهب ایرانیان می‌توان آثاری از جشنی نزدیک به ساکایا یا پوریم یافت ؟ در این‌مورد لاگارد با معطوف ساختن توجه ما به آیین کهن ایرانی موسوم به 'کوسه‌ بر نشین' راه را نشان داده است . این آیینی بود که هم در ایران و هم در بابل در آغاز بهار در نخستین روزِ ماهِ نخست ، اجرا می‌شد که در تقویم باستانی ایران با ماه مارس مصادف است به‌نحوی که موعد آئین با جشن سال نو بابلی موسوم به زکموک منطبق می‌شود :
یک ولگرد بی‌ریش (کوسه) و در صورت امکان یک‌چشم را برهنه بر خری ، اسبی یا قاطری می‌نشاندند و با تقلیدِ نوعی پیروزی دروغین در خیابان‌های شهر می‌گرداندند . او در یک دست کلاغی و در دست دیگر بادبزنی می‌گرفت و با آن پشتِ‌سرِهم خود را باد می‌زد و از گرمای هوا شکایت می‌کرد ، درحالیکه مردم بر او برف و یخ می‌انداختند و با آب سرد خیسش می‌کردند . او به پشت‌ِ درِ خانه‌ی اغنیاء می‌رفت و اگر چیزی را که می‌خواست به او نمی‌دادند بر آنها گِل و لای که در ظرفی سفالین با خود داشت پرتاب می‌کرد و لباسهای‌شان را می‌آلود . اگر دکانداری لحظه‌ای در برآورده کردن خواسته‌هایش تعلل می‌کرد این گدای سمج حق داشت همه‌ی کالاهای مغازه را مصادره کند ، از این‌رو پیشه‌وران و کسبه وقتی او را می‌دیدند که به آنها نزدیک می‌شود طبیعتاً بر او پیشدستی می‌کردند و پیش از آنکه بر دارایی‌شان چنگ اندازد از اموال و کالاهای خود به او پیشکش می‌کردند . بدین‌سان هرچه وی از وقت نماز صبح تا سپیده‌دم گرد می‌آورد به شاه یا حاکمِ شهر تعلق داشت اما هرچه را که بین نوبت اول و نوبت دوم نماز به‌تصرف خود درمی‌آورد مال خودش بود . پس از نماز دوم ناپدید می‌شد و اگر مردم طی روز گیرش می‌انداختند حق داشتند هرچه دلشان می‌خواهد کتکش بزنند .
باری در وجود این دلقک که همراه مأموران شاه در خیابان‌ها راه می‌افتاد و اموالی را به‌تصرف درمی‌آورد که یا به خزانه‌ی شاه و یا به جیب خودش می‌رفت ، آن ویژگی‌های آشنای شاه قلابی یا موقت را می‌یابیم که برای مدت کوتاهی از شکوه و تجمل و امتیازات سلطنتی برخوردار می‌شد . به دلایلی که قبلاً باز گفته‌ایم ، ناپدید شدن ناگهانی دلقک در ساعت معینی از روز همراه با اجازه‌ای که به توده‌ی مردم داده می‌شد تا درصورت یافتن او کتکش بزنند ، آشکارا اشاره به سرنوشت وخیم‌تری دارد که احتمالاً در ایام پیشین در انتظار او می‌بود ، در ایامی که تاوان برخورداری کوتاه‌مدت از قدرت و شکوه سلطنتی را با جان خود می‌پرداخت . شباهت بین رفتار مضحکه‌وار وی و رفتار مردخای در خیابان‌های شوش بسیار آشکار است ؛ البته مؤلف یهودیِ کتاب استر شکوه و جلال قهرمان خود را رنگین‌تر وصف کرده است که "جامه‌ی شاهی آبی و سفید در بر و تاج بزرگ زرین بر سر ، با ردای زربفت ارغوانی رنگ" نشسته بر مرکب خودِ شاه ، در خیابان‌های شهر می‌گردد و یکی از بلندپایه‌ترین شاهزادگان در التزام رکاب او است . در نمونه‌ای که دیدیم ، قصد 'کوسه‌برنشین' در آغاز بهار کاملاً آشکار است ، می‌خواست گذشتن زمستان و فرارسیدن تابستان را تسریع کند . بر مبنای اصول جادوی هومیوپاتیک یا تقلیدی که چیزی اندک بیش از یک سیستم ساخته و پرداخته‌ی 'وانمودن' است ، می‌توان با وانمودن اینکه هوا گرم است ، آب و هوا را گرم ساخت ؛ یا اگر نتوان ، می‌توان مسلم دانست که آدم ماهرتر و مجرب‌تری هست که این‌کار را بکند . چنین ساحری در برآورد ایرانیان مردِ بی‌ریشِ یک‌چشمی بود که می‌توانست اعمالی را که گفتم انجام دهد و بدون تردید گمان بر این بود که نقائص جسمانی‌اش به‌نحو مرموزی به‌توفیق مراسم کمک می‌کرد . بدین‌سان همتای این آئین شرقی ، آن رسوم مردمیِ اروپایی بود که در ابتدای بهار برگزار می‌شد و به‌صورت نمایشی برافتادن و شکست زمستان را در برابر تابستانِ پیروزمند عرضه می‌کرد . اما درحالیکه در اروپا دو فصلِ رقیب را اغلب ، اگر نه همیشه ، دو بازیگر یا دو تمثال نمایش می‌داد ، در ایران یک بازیگرِ واحد برای این امر کفایت می‌کرد . کاملاً روشن نیست که او قطعاً نماینده‌ی زمستان بود یا تابستان ، اما وانمود کردنش که از گرما ناراحت است و سر آخر ناپدید شدنش حاکی است که اگر وی تجسم یکی از فصول می‌بود آن فصل بیشتر می‌توانست زمستانِ پا در گریز باشد تا تابستان پا در راه .♧
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )


♧آدم ناخودآگاه یادِ "مردی برای تمام فصول" می‌افته !!

  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی