aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه
...
۱۰: ما درباره‌ی درخشندگی قابل پرستش سویتری ، رخشانِ زندگی‌بخش ، تفکر می‌کنیم ،
باشد که او افکار ما را روشن (تهییج) کند .°
...
-ماندالای سوم ، سرود ۶۲-
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )

°این قطعه یا آیه ، مقدس‌ترین آیات ریگ‌ودا ، بلکه قطعات و آیات همه‌ی وداها است ؛ به‌همین جهت قسمتی از دعاهای روزانه‌ی روحانیون هندو می‌باشد .
هندوها این آیت را جوهر کائنات می‌پندارند و در تقدس آن به‌حدی غلو می‌کنند که نویسندگان متعصب هندو ، حتی از استنساخ آن خودداری می‌کنند .
آیه‌ی مذکور شخصیت و تجسم یافته است ، به‌صورت الهه‌ی 'ساوتری' درآمده که همسر برهما و مادر چهار ودا (چهار بید) و همچنین مادر سه طبقه (سه کاست) اول هندو است .
  • Zed.em

ورونا° آسمان محیط بر همه‌چیز ، خدای بزرگ هندو که پادشاه خدایان شناخته شده ، خدای محافظ جانداران ، خدای آب‌ها و قاضی الهی ؛ نام یکی از آدیته‌ها°°که خدای شب است ، همانگونه که میترا°°° خدای روز می‌باشد و غالباً با یکدیگر پَرَستش می‌شوند .
ورونا یکی از خدایان قدیم هند و اروپایی و هند و ایرانی است ؛ و ظاهراً معادل اورانوس یونانیان می‌باشد ، اگرچه ورونا از اورانوس روحانی‌تر توصیف شده ؛ گاهی او را پادشاه خدایان و پادشاه کیهان نیز خوانده‌اند . او را خدای دریا و رودخانه‌ها خوانده‌اند ، در این‌حالت تقریباً با نپتون یونانیان شباهت پیدا می‌کند .
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )

°چهره‌ی قدیمی‌تر وارونا در ایران برای صفات برجسته‌ی اخلاقی او (در مذهب زرتشت) به‌نام اهورا یا هورامزدا نگریسته می‌شود ، ولی در هند ایندرا خدای جنگجوی آریایی معروفیت بیشتری یافت . در اوستا ایندرا یک دیو پلید است ، اما در عصر هند و ایرانی ایندرا درواقع با ورونا همطراز و یک نیروی هماهنگ محسوب می‌شد ، هنگامی که اصلاح مذهب اوستایی صورت گرفت و اهورامزدا بالاترین خدا به‌شمار آمد ایندرا در ایران به پشت‌صحنه افکنده شد .
°°دسته‌ای از ایزدان ‌که در بالاترین ناحیه‌ی آسمان منزل دارند و حکومت می‌کنند . آدیته‌ها فرزند ادیتی (ابدیت) خوانده شده‌اند . اینان دسته‌ای از موکلان‌اند که شماره‌ی آنها از هفت تا دوازده‌تا ذکر شده .
°°°میترا (دوست ، همراه ، رفیق ، موکل آفتاب و نام یکی از آدیته‌ها که به‌عنوان نگاه‌دارنده‌ی زمین و آسمان پرستش می‌شده است) میترا در ودا همان میترای اوستا است . در ودا معمولاً نامش با ورونا ذکر شده است و از ۱۰۲۸ سرود ریگ‌ودا فقط یک سرود خطاب به او است . هم در ودا و هم در اوستا میترا خدای آسمانی و خورشیدی است و صفات‌شان مشابه می‌باشد ؛ در ودا میترا خدای صلح و در اوستا خداوند اخلاق و حافظ صداقت و وفاداری شناخته شده است .

  • Zed.em
۱: اکنون او کیست ؟
کدام خدا از میان جاودانیان است که به‌نام مبارک او بیندیشیم ؟
کیست که ما را به ادیتی (ابدیت) توانا بازرساند ، تا باشد که من پدر و مادر خویش را ببینم .
۲: آگنی الهی در میان جاویدانان اول است ، به‌نام مبارک او بیاندیشیم .
او ما را به ادیتی مقدس بازخواهد رسانید ؛ تا باشد که من پدر و مادر خویش را ببینم .
۳: به‌سوی تو ای سویتر ، ای خداوند اشیاء گران‌بها که پیوسته ما را مدد می‌فرمایی ، ما برای سهم خویش می‌آییم .
۴: ثروت که ستوده بود ولی به‌زودی مورد ملامت قرار گرفت ، بی‌هیچ تنفری در دست تو قرار دارد .
۵: در سایه‌ی حمایت تو باشد که ما حتی به اوج جریانی که بهگه (بخشنده‌ی ثروت یا بخت و تقدیر) برای ما قرار داده‌ است برسیم .
۶: این مرغانی که در هوا در پروازند هرگز به منزلگاه عالی و توانایی روح تو نخواهند رسید ؛
و نه این آب‌ها که همیشه در جریانند ، و نه کوه‌ها که غضب باد را فرومی‌نشانند .
۷: وارونا پادشاه نیروی مقدس ، تنه‌ی درخت را در ناحیه‌ی بی‌پایه برافراشته نگاه می‌دارد .
اشعه‌ی او که ریشه‌های آن در بالا است به‌سوی پایین روان است ،
باشد که به‌سوی ما فرود آید و پنهان گردد .
۸: شاه وارونا جاده‌ی پهناوری ساخته تا خورشید از آن بگذرد ؛
جایی که راهی نساخته بود قدم خود را گذاشته و از دور بر آنچه روح را رنجه می‌داد اخطار نمود .
۹: صد بوی خوش از آنِ تو است ای پادشاه ، بلکه هزار ؛
باشد که الطاف تو بر ما نیز ژرف و پهناور باشد .
ویرانی خویش را از ما دور ساز ، بسیار دور .
و گناهانی که ما مرتکب شده‌ایم ، از ما برگیر .
۱۰: وقتی که روز پایان می‌پذیرد و صور فلکی در آسمان اعلی ، بالای سر ما می‌درخشد ؛
قوانین مقدس وارونا به‌قوّت خویش باقی می‌ماند ، و ماه ، با شکوهِ خود از میان شب در حرکت است .
۱۱: من با این دعای پرستش از تو خواهانم : پرستنده‌ی تو با این نذر خویش از تو تمنا دارد ، ای وارونا در اینجا بمان و خشمناک مباش ؛
زندگی ما را از ما مگیر ، ای حاکم بر همه .
۱۲: شب و روز ، همه به من همین یک چیز را می‌گویند ، و افکار و قلب من نیز همان را تکرار می‌نماید .
باشد که شوناشپتای به‌زنجیر کشیده ، او (وارونای توانا) را پرستش کند و ما را نجات بخشد .
۱۳: شوناشپتای اسیر که به سه‌پایه بسته شده است ، از آدیتا چنین التماس می‌نماید که وارونای توانا او را آزاد سازد .
آنکه هیچوقت فریب نمی‌خورد ، بندهایی که او را بسته است بگشاید .
۱۴: با تعظیم و نذر قربانی ، ای وارونا ما غضب تو را فرومی‌نشانیم .
ای آسورا°°ی دانا ، تو ای پادشاه ملک پهناور ، بندهای گناهان را که ما مرتکب شده‌ایم از ما بگشا .
۱۵: ای وارونا ، بندهایی که مرا بسته است بگشا ، بندهای بالا ، بندهای میان و بندهای پایین را بگشا تا در قانون مقدس تو ما بی‌گناه شویم و در ملک ادیتی درآییم .
ای آدیتیا . (در اینجا مراد همان وارونا یکی از پسران ادیتی می‌باشد)
-ماندلای اول ، سرود ۲۴-
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )

°این سرود خطاب به وارونا ، پرجاپتی ، آگنی ، سویتر و بهگه است ، و اولین سرود از آن‌دسته سرودهایی است که به شوناشپتا پسرِ آجی‌گارتا نسبت داده شده است و حکایت آن به‌شرحی است که در ایتریه‌براهمانا نوشته شده و به‌قرارِ زیر می‌باشد :
"پادشاهی به‌نام هریشچند از وارونا مسئلت نمود تا به او پسری عطا فرماید و نذر کرد که نخست‌زاده‌ی خویش را در راه آن قربانی کند . این دعا اجابت یافت و پسری آورد که او را روهیتا نام نهاد ، اما پادشاه قربانی او را به تأخیر انداخت تا روهیتا بزرگ شد ، وقتی پدرش به او اعلام داشت که باید قربان شود ، روهیتا تسلیم نشد و چندین‌سال دور از خانه در جنگل می‌زیست . هریشچند با کمال دلتنگی با دانشمندی به‌نام آجی‌گارتا ملاقات نمود و این موضوع را با او درمیان نهاد ، او شاه را تشویق کرد که پسر دوم خود یعنی شوناشپتا را به‌جای روهیتا برای وارونا قربانی کند . وقتی شوناشپتا را برای قربانی حاضر کرده بودند ، به نصیحت و راهنمایی ویشوامیترا (یکی از روحانیون مأمور قربانی) ، به خدایان ملتجی شد و آزاد گردید .
°°آسورا (اهورا) : موجود الهی . در ادبیات هندو بعدها این نام به دیوان اطلاق شده است .
  • Zed.em
۱: با ایمان آگنی افروخته می‌شود و با ایمان نذور تقدیم می‌شود .
ما با ستایش 'ایمان' و کمال سرور جشن می‌گیریم .
۲: ای ایمان ، مرد بخشنده را مبارک کن ، ای ایمان ، کسی که مایل است ببخشد برکت ده .
پرستندگان آزاده را مبارک فرما .
۳: همانگونه که خدایان ایمان را در اسوره‌های نیرومند نگاه داشتند (حفظ نمودند) ،
این آرزوی گفته شده‌ی مرا درباره‌ی پرستندگان آزاده ، جامه‌ی حقیقت بخش .
۴: ای خدایان و مردم که قربانی می‌کنید ، در تحت حمایت وایو به ایمان نزدیک شوید .
آدمی ایمان را از راه خواهش دل به‌دست می‌آورد ، و از ایمان به نعمت و ثروت می‌رسد .
۵: ما شردها° (تجسم ایمان) را در سپیده‌دم می‌خوانیم و باز در نیمروز می‌خوانیم و همچنین هنگام غروب آفتاب .
ای شردها در این جهان ایمان را برای ما الهام فرما .
-ماندالای دهم ، سرود ۱۵۱-
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )

°در اینجا 'شردها' تجسم ایمان یا الوهیت شناخته شده است .
  • Zed.em
آگنی (آتش) در ریگ‌ودا از خدایان طراز اول می‌باشد . در ریگ‌ودا حدود ۲۰۰ سرود خطاب به او است و از این حیث پس از ایندرا در مرتبه‌ی دوم قرار دارد . آگنی یکی از سه خدای اصلی یعنی : آگنی (آتش) ، وایو (یا ایندرا که سلاحش آذرخش بوده است) و سوریا (خدای خورشید) می‌باشد که بنابر اساطیر هندو به‌ترتیب یکی حاکم بر زمین ، دیگری حاکم بر جَوّ (هوا) و سومی حاکم بر آسمان است ؛ و هر سه تقریباً از حیث مقام و رتبه با هم برابرند .
بنابر ادب هندو ، آگنی واسطه‌ی میان انسان و خدایان دیگر توصیف شده است ؛ او حامی و حافظ خانواده و ناظر بر اعمال و مراسم می‌باشد و بدین‌لحاظ در مراسم رسمی او را خدای آتش می‌خواندند . آتش وسیله‌ی انتقال قربانی است و نذورات و قربانی‌ها را به خدایان دیگر می‌رساند . علاوه بر آگنی ، باد و خاک و آب هم گاهی عامل این انتقال قرار می‌گیرند .
در دوره‌های بعد از عصر ودایی آگنی را با هفت زبان که هر زبان نام ویژه‌ای دارد برای لیسیدن روغن قربانی تصویر کرده‌اند .
[...]
آتش یکی از قدیمی‌ترین عناصر مورد پرستش و مقدس‌ترین عنصر در مذهب هند و ایرانی در قدیم به‌شمار می‌رفته است و دارای سه مظهر بوده : در آسمان به‌صورت خورشید ، در جوّ (هوا) به‌صورت آذرخش (برق) و در زمین به‌صورت آتش معمولی .
[...]
"آتش بزرگ در آغاز سپیده‌دم برمی‌خیزد و از تاریکی با رخشندگی بیرون می‌تازد . آگنیِ فروزان‌تن به‌محض تولد ، همه‌ی منزلگاه‌ها را با نور تابنده‌ی خود پُر می‌سازد . چون زاده شد جرثومه‌ی آسمان و زمین شد ، در گیاهان جای گرفت ، رنگارنگ شد ، کودکانه شد ، سیاهی شب را پراکنده کرد ، و با غرش بلند از سرچشمه‌های مادری بیرون آمد . او روحانیِ خوانده شده‌ی خانه‌ها و مردم است . غذا را فزونی می‌بخشد . آگنی روحانی مراسم مقدس است و با هر یک از خدایان در قدرت و جلال شریک می‌باشد . لباس‌های فاخر به‌تن دارد ، او در ناف زمین جای دارد . همانگونه که پسر پدر و مادر خود را نگاه می‌دارد او زمین و آسمان را نگاه می‌دارد . فرزندِ نیرو است و خدایان را نزد کسانی که مشتاق او هستند می‌آورد ." (۱۰ : ۱)
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )
  • Zed.em
۱: برای 'جات‌ویداس' (داننده‌ی آفرینش) سوما را بفشارید ؛ باشد که او ثروت بدخواه را از بین ببرد .
باشد که آگنی ما را از میان مشکلات بگذراند و مانند قایقی که از میان رودخانه می‌گذرد ، ما را از میان غم عبور دهد .
-ماندالای اول ، سرود ۹۹-
***
۱: ای آگنی ، ای باران (رحمت) ، تو که خداوندی ، تو که با همه‌ی آفریدگان می‌آمیزی ، تو که از جای پای ایلا (الهه‌ی دعا یا نماز و گفتار و کردار مقدس) شعله‌ور گشتی ؛ ما را به ثروت برسان .
۲: با هم ملاقات کنید ، و با هم صحبت بدارید ، و افکار شما با یکدیگر موافق باشد ،
همانگونه که خدایان باستانی با یکدیگر سهم خود را از قربانی قبول می‌کردند .
۳: نماز (دعای) همه (جمیع ستایش کنندگان) یکی باد ، حاصل همه یکی باد ، مقصود همه همگانی باد ، آرزوی همه متفق باد .
من دعای همگانی برای شما تکرار می‌کنم ، من یک نذر همگانی به شما تقدیم می‌نمایم .
۴: (ای ستایش کنندگان) قصد شما همگانی باد ،
(خواهش) دل‌های شما یکی باد ،
افکار شما یکی باد ، تا آنکه اتحاد کامل در میان شما باشد .
-ماندلای دهم ، سرود ۱۹۱-
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )
  • Zed.em
اسطوره‌ی کیهان‌شناسیِ ریگ‌ودا میان دو فرضیه دور می‌زند که از هم جدا نیستند . یکی جهان را نتیجه‌ی تولید مکانیکی تلقی می‌کند و دیگری آن‌را به‌صورت نتیجه‌ی خلقت یا پیدایش طبیعی می‌پندارد .
شاعران ریگ‌ودا هنگامی که از تشکیل جهان حرف می‌زنند غالباً استعاره‌ ساختن را با جزئیات گوناگونش به‌کار می‌برند که به عمل اندازه‌گیری و پیمایش خدایان اشاره می‌کند .
[...]
آسمان و زمین را در بسیاری موارد چنین تعریف کرده‌اند : "روی تیرها قرار و تکیه دارند" و در جایی هم درباره‌ی آسمان آمده که : طاق آسمان بی‌تیرهای عرضی است (۱۴۹ : ۱۰ ، ۵۶ : ۴ ، ۱۵ : ۲) و اینکه هرگز نمی‌افتد مایه‌ی شگفتی است (۴۵ : ۸ ، ۱۷ : ۶ ، ۲۹ : ۵) چهارچوب در را 'آتا' (Ata) می‌خواندند و در چنین قاب آسمانی 'ایندرا' ، هوا (جَو) را تعبیه کرد (۵۶ : ۱)
درهای خانه‌های کیهانی همه رو به مشرق باز می‌شوند و از آن‌ها نور بامدادی وارد می‌شود (۴۵ : ۵ ، ۵۱ : ۴ ، ۱۱۳ : ۱)
[...]
خدایان در کار ساختمانِ جهان به‌طور کلی با هم یا به‌نحو انفرادی عمل می‌کنند ؛ مگر آنکه لازم باشد تخصص ، مهارت و دانش حرفه‌ای خدای ویژه‌ای درنظر گرفته شود . در اینگونه موارد نام خدای 'توشتری' (نجار خدایان) و 'ریبهو'های کاردان و ماهر به‌میان آمده است . توشتری سازنده‌ی افزار الهی است ، به‌ویژه سازنده‌ی صاعقه برای ایندرا (۴۸ : ۱۰) و معلم ریبهوها و همچنین سازنده‌ی قالب آدمیان و حیوانات است و خدای طول‌عمر و نیروی تولید و پرورش دهنده‌ی نطفه و جنین در رحِم زنان است . افسانه‌های بعدی حکایت دارد که او صورت کلیه‌ی موجودات و حتی صورت آسمان و زمین و همه‌ی اشیاء را بسته است .
[...]
در قطعات مختلف ریگ‌ودا در تصور پیدایش کائنات ، خورشید به‌‌عنوان عامل مهم آفرینش به‌شمار می‌رود . او را روحِ (Ātma) هر متحرک و هر ثابت پنداشته‌اند (۱۱۵ : ۱) اظهاراتی از این‌قبیل که اگرچه او یکی است ولی به‌نام‌های مختلف خوانده می‌شود ، نشان می‌دهد که گوهرش را به‌طور آزمایش با عالی‌ترین خدا یکی می‌شمردند . در یک قطعه از ریگ‌ودا خورشید به‌عنوان نیروی عظیم جهان ، به‌نام 'جرثومه‌ی زرین' توصیف شده است .
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )
  • Zed.em
ریتا (رت) قانون یا نظم جهان که معنی تحت‌اللفظی آن "خط مشئ اشیاء" است اصول اخلاقیات را معین می‌کند . به‌طوریکه قبلاً بازنموده شد ریتا (Rta) نظم و ترتیب ، یا ناموس جاودانی جهان است ؛ پس برای اصول رفتار بشر نیز همان مقام و اعتبار را دارد . رفتار منظم و متجانس از مشخصات اساسی یک زندگانی خوب است .
عدم نظم و ترتیب که غالباً به‌صورت دروغ نشان داده می‌شود ، بزرگ‌ترین بدی است .
اخلاق حمیده (تقوی) با ناموس کیهان مطابقت دارد . فرضیه‌ی رت (نظم جهان) از طرف دیگر مؤید این فکر است که اگر تطورات و تغییرات بی‌انتهای جهان ، فکر داشتن خدایان متعدد را ایجاب می‌کند ، وحدت جهان وجوب خدای واحد را ثابت می‌دارد .
در مکتب‌های فلسفی جدیدتر هندو ، ریتا به‌عنوان اساس نخستین فرضیه‌ی اخلاقی دهرما (وظیفه و تکلیف) شناخته شده است .
دوستی همنوعان و مهربانی با همه و انجام وظایفی که هر شخص نسبت به خدایان و مردم دارد ، در ودا تأکید شده است .
به ریاضت و روزه و پرهیز هم در ریگ‌ودا اشاره شده ولی ریاضت از امور اساسی نیست .
اینک شواهد بارزی از ریگ‌ودا درباره‌ی امور اخلاقی و آداب اجتماعی در اینجا ذکر می‌شود :
در ماندلای هفتم سرود ۱۰۴ خطاب به ایندرا و سوما چنین آمده :
۸ : هرکه مرا با سخنان دروغ متهم سازد هنگامی که من راه خود را با روحی عاری از خطا دنبال می‌کنم ، ای ایندرا ! باشد که دروغگو چون آبی گردد که درمیان دست تهی فشرده می‌شود .
۹ : آنها که به‌عادت خویش دل‌ها را هلاک می‌سازند و با طینت بد خود راست‌کاران را آزار و اذیت می‌کنند ، باشد که سوما آنها را به مار بسپارد ؛ یا آنها را در دامان مرگ و نابودی قرار دهد .
۱۰ : ای آگنی ! دیوی که می‌خواهد به جوهر رزق گاوان و اسبان و تن‌های ما صدمه وارد آورد ، باشد که آن مخالف و دزد و غارتگر در خراب و بوار افتد ، هم خود او هم اخلافش .
در ماندلای دهم سرود ۱۸۲ خطاب به بریهسپتی چنین گفته شده است :
۱ : باشد که بریهسپتی رافع مشکلات (همه‌ی گناهان را) دور سازد ؛ باشد که سلاح مفتری دروغزن را دور کند ؛ باشد که (دشمن) بی‌آبرو را به زمین بزند و بدخواه را منکوب سازد ، و قربانی کننده را سلامت و سعادت بخشد .
۴ : آیا باید کاری کنیم که هرگز نکرده‌ایم ، ما که از تقوی سخن می‌گوییم ، آیا اکنون از پلیدی سخن بگوییم ؟!
و نیز در ماندالای دهم سرود ۱۸۳ خطاب به قربانی کننده درباره‌ی ریاضت چنین مذکور است :
۱ : من تو را در اندیشه‌ی خویش می‌بینم که (با مراسم مقدس) در گفت و گویی ؛ از ریاضت بوجود آمده‌ای و به ریاضت مشهوری .
در ماندالای دهم سرود ۱۳۶ به‌طریق عملی ریاضت نیز اشاره شده است :
۴ : مرتاض در میان فلک به‌پرواز درمی‌آید و همه‌ی اشیاء را نورانی می‌کند . دوست هریک از خدایان بر کارهای نیکو گماشته شده است .
در ماندالای دهم سرود ۱۱۷ درباره‌ی آزادگی و نیکوکاری و بذل مال به فقیران و احسان به درویشان آمده است :
۱ : خدایان گرسنگی را وسیله‌ی کشتن قرار نمی‌دهند ، مرگ بیشتر حتی به‌ سراغِ مردان سیر نیز می‌رود . بخشنده‌ی نیکوکار هرگز از میان نمی‌رود . لئیم هیچگاه کسی را نخواهد یافت که بر او ترحم کند .
۳ : رادمرد آن است که بر مستمندِ ناتوانِ دوره‌گرد که در طلب خوراک است کمک کند و چون از او استمداد جوید فوری به‌یاری او شتابد و سپس او را در زمره‌ی دوستان خود قرار دهد .
۴ : آن‌که مال خویش را از دوست یک‌دل و صمیمی دریغ دارد دوست نباشد ، از چنین دوستی باید چشم پوشید .
۶ : برای کسی که نظم اخلاقی بخواهد بادها شیرین‌اند ، برای او رودخانه‌ها به شیرینی جریان دارند ، حتی باشد که گیاهان برای ما شیرین باشد .
۷ : باشد که شب شیرین باشد و سپیده‌دم هم ، باشد که ناحیه‌ی زمین شیرین باشد ، باشد که آسمان ، پدر ما بر ما شیرین باشد .
۸ : باشد که آن درخت بلند برای ما پر از شیرینی باشد ، باشد که آفتاب نیز پر از شیرینی باشد و گاوان ماده بر ما شیرین باشند .
در ماندلای پنجم سرود ۸۵ مسطور است :
۷ : اگر ما درباره‌ی آنکه ما را دوست دارد گناهی کرده‌ایم و یا نسبت به برادر یا دوست یا رفیق یا همسایه‌ای که با ما است ، یا بیگانگان خطایی مرتکب شده‌ایم ، ای وارونا این تقصیر را از ما بردار .
در ماندلای اول سرود ۷۱ گفته شده است :
۵ : یکی را کودن می‌نامند و در دوستی بلید است ، هرگز او کسی را به کارهای رادمردی تحریص نمی‌کند . او در خطای باصره بی‌فایده سرگردان است ، صدایی که او می شنود برایش گل و میوه‌ای ندارد .
۶ : آنکه دوست گرامی خود را رها ساخته است و حقیقت را نمی‌داند ، سهمی از واک (سخن) ندارد ، حتی وقتی آن (واک) را می‌شنود بیهوده گوش داده است . او چیزی از طریقه‌ی اعمال راستی نمی‌داند .
۷ : دوستانی که به آنها یکسان گوش و چشم بخشیده شده در روح خود دارای سرعت‌های مختلفی هستند . بعضی چون سبوهایی می‌باشند که به دهان و شانه می‌رسند و دیگران به‌سان حوض‌های آبی‌اند که در آن تن می‌شویند .
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )
  • Zed.em
واژه‌ی ودا (بید) در زبان سانسکریت از ریشه‌ی وید (دانستن) مشتق شده و به‌معنی دانش است . اما به‌طور اخص به‌معنی 'دانش الهی' یا 'علم مُنزَل' [علم نازل شده] است .
در آغاز این نام به سه کتاب ریگ‌ودا (رگ‌بید) ، یاجورودا (ججربید) و ساما‌ودا (سام‌بید) اطلاق می‌شد و مجموع این سه کتاب را ترایی‌ودا (دانش سه‌گانه) می‌خواندند ؛ اما بر سه ودای اصلی کتاب چهارمی به نام اتهرواودا افزوده شد . قبول کتاب چهارم به‌عنوان یک متن اصیل و حقیقی ودا ظاهراً مقارن تدوین قانون مانو است ...
[...]
ریگ‌ودا مادر وداهای دیگر است .
رگ‌بید را شروتی (از مصدر شرو به معنای شنیدن) نیز می‌نامند . شروتی به‌معنی دانش مسموع و در برابر سمرتی (از ریشه‌ی سمری به‌معنی یادآوردن) است که مفهوم آن 'دانش در یاد مانده' یا 'علم محفوظ' می‌باشد . مقصود از علم اول ، علم مستقیمی است که مبداء آن خارج از حیطه‌ی بشر است و گویند ریشی‌ها از آسمان شنیده‌اند و در حافظه سپرده‌اند بی‌آنکه درنتیجه‌ی تفکر ، تعمق و تحصیل به‌دست آمده باشد ؛ و منظور از علم دوم دانشی است که سینه به سینه و دست به دست و پدر بر پدر انتقال یافته و درواقع مُرده‌ریگ (میراث) مربیان و معلمان و پیشوایان مذهبی باستانی است .
کتاب ودا در نظر غالب هندوان در حکم وحی مُنزَل است و از نظر دین‌باوران هندو تعلیمات آن کامل و بالاترین سند و مدرک مذهب است . این تعلیمات حاکم بر جمیع شئون زندگانی هر فرد می‌باشد ، و وظایف او را در هر وضع و شکل و در هر مرحله از مراحل حیات از تولد ، کودکی ، جوانی ، پیری و مرگ معین می‌کند . به‌عبارت دیگر این تعلیمات وظیفه‌ی هر هندو را از گهواره تا گور زیر نظر دارد .
وداها مرجع کلیه‌ی آداب و سنن است . همه‌ی قوانین و مقررات در چهارچوب تعلیمات و تفسیرات آنها بوجود آمده و مراسم و تشریفات مذهبی ، دعاها ، نمازها و آداب و رسوم اجتماعی هندو از آنها سرچشمه گرفته‌اند .
[...]
هرچند شمار کتب ودا چهار است ولی نوشته‌ها ، رسالات و کتاب‌های عدیده‌ای حاوی مسائل و احکام مذهبی ، آیین پرستش ، دستورهای قربانی ، کلام ، فلسفه و تفسیر به آنها ملحق شده است .
به‌عبارت دیگر ، مجموع ادبیات مقدس هندو به‌چهار دسته ، به شرح زیر تقسیم می‌گردد :
سمهیتا (سنهیتا) : مجموعه‌های متون وداها .
برهماناها : تفسیر وداها .
آرنیکاها : متون مدون در جنگل .
اوپانیشادها (اپنشدها) : مبین فلسفه‌ی وداها .
بدین ترتیب می‌نگریم هریک از وداهای چهارگانه دارای برهماناها ، آرنیکاها و اوپانیشادهای وابسته به‌خود است .
[...]
ژاکوبی بر اساس اطلاعات نجومی چنین نتیجه می‌گیرد که تاریخ دو تا از سرودهای ریگ‌ودا در هزاره‌ی پنجم قبل از میلاد است . کلبروک تاریخ تنظیم ودا را در سده‌ی چهاردهم پیش از میلاد قرار داده است .
به هرحال آنچه مسلم به‌نظر می‌رسد ریگ‌ودا قدیمی‌ترین اثر قوم آریاییِ هند است و بی‌شک تاریخ به‌وجود آمدن آن ، قبل از تاریخ تمدن یونان و پیش از تدوین کتب مذهبی موجودِ قوم یهود است .
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )
  • Zed.em
در ریگ‌ودا در سرود ۱۲۹ ماندلای دهم که یک سرود تخیلی بسیار والایی است ، تأیید شده که :
"در آغاز نه نیستی بود و نه هستی و نه جَوّی و نه آسمانی که از آن برتر است و نه نشانه‌ای از شب و روز و هیچ علامت مشخصی نبود و همه‌جا آب بود و تاریکی در تاریکی نهفته" (اتهروا ودا ۸ : ۲ ، ۱۲۱ ، ۸۲ : ۱۰)
"یک ماده‌ی بسیار کهن (Ekam) به‌وسیله‌ی حرارت پیدا شد ؛ آنگاه آرزو و خواهش (Kāma) که نخستین تخم ذهن بود ، پیدا شد . این رابطه‌ای است میان ناموجود و موجود یا به‌عبارت دیگر میان نیستی و هستی و در اثر وجود این رابطه خدایان پیدا و متجلی شدند "
ولی در ابیات ذیلِ همین سرود ، شاعر شک و تردید به‌خود راه داده و کیفیت پیدایش جهان را دنبال نکرده است ؛ لیکن در سرود ۱۹۰ ماندلای دهم آنچه ناتمام مانده بود تعقیب و تکمیل شده و چنین آمده که :
"از حرارت نظم و ترتیب (Rta) به‌وجود آمد و پس از آن شب و اقیانوس و سال و آنگاه دهاتا (Dhāta) [آفریدگار بزرگ] خورشید و ماه و پس از آن آسمان و زمین و هوا و اثیر را خلق فرمود ."
در 'براهمن‌'ها نویسندگان و مفسران از 'پرجاپتی' یا 'برهما'ی شخصی نام می‌برند که او نه‌ تنها پدر خدایان و مردمان و ارواح پلید است ، بلکه خالق همه‌چیز است . پرجاپتی پدیده‌ی خواست و آرزو است که در ریگ‌ودا از آن به‌عنوان نخستین تخمه یاد شده است و همان تخمه‌ی زرین (Hiranya-Garbha) است که بر روی آب شناور شد و به‌وجود آمد و جهان هستی را پیدا کرد .
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )
  • Zed.em
۱: آن‌هنگام نه نیستی بود و نه هستی :
نه هوایی (جوّی) بود و نه آسمانی که از آن برتر است .
چه پنهان بود ؟ در کجا ؟ در ظل حمایت کی ؟ آیا آبِ ژرف بی‌پایانی وجود داشت ؟
۲: آن‌هنگام نه مرگ بود ، نه زندگی جاویدی و نه نشانه‌ای از شب و روز .
به‌نیروی ذات خود ، فرد یگانه ، بی‌حرکت (باد) تنفس می‌کرد ؛ جز او هیچ‌چیز وجود نداشت .
۳: در آغاز تاریکی در تاریکی نهفته بود .
هیچ علامت مشخصی نبود ، همه‌جا آب بود .
آن فرد به نیروی حرارت به‌وجود آمد .
۴: در ابتدا خواهش (خواستن) در آن فرد پیدا شد :
آن اولین بذر بود ، که فکر محصول آن است .
دانشمندان که در دل خویش به‌نیروی دانش جستجو می‌کنند ، قید وجود را از عدم دریافته‌اند ؛
۵: شعاع آنها روشنایی را در تاریکی گسترش داد :
ولی آیا فرد یگانه در بالای آن بود یا در زیر آن ؟ قدرت خلاقه وجود داشت و نیروی ایجاد :
در زیر قدرت بود و در بالا امر .
۶: کیست که به‌یقین بداند و کیست که آن‌را در اینجا بیان کند ؟
در کجا تولد یافت و در کجا این آفرینش به‌وجود آمد ؟
خدایان بعد از خلقت جهان پیدا شدند .
پس که می‌داند آفرینش از کجا سرچشمه گرفته است ؟
۷: هیچکس نمی‌داند که آفرینش از کجا برخاسته است ، و آیا او آن‌را به‌وجود آورده یا نه ؟
آن‌که بر عرش اعلی ناظر بر آن است ، تنها او می‌داند و شاید او هم نداند .
-ماندلای دهم ، سرود ۱۲۹-
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )

°عنوان این سرود در بعضی از متون سنسکریت ناسدیه (عدم وجود) است ، ولی ما به‌پیروی از برخی مترجمین دیگر آن‌را سرود خلقت نامیدیم .
  • Zed.em
نوازنده‌ی مردم خویش باش // نگهبانِ کوشنده درویش باش
چو بخشنده باشی و فریادرَس // نیازد به‌تاج و به تخت تو کَس
ز شاهان هرآنکس که بیدار بود // جهان را ز دشمن نگهدار بود
ز دشمن ندیدند هرگز بدی // بیفزودشان فرّه‌ی ایزدی 

شاهنامه ( حکیم ابولقاسم فردوسی طوسی )

  • Zed.em
سرزمین پهناور عربستان که اکثر اراضی آن ریگزارهای خشک و سوزان است ، به‌علت کم‌آبی و نباریدن باران‌های مرتب ، زندگی در آن دشوار است . از این‌جهت از روزگاران بس کهن مردم فقیر آن سرزمین که از نژاد سامی هستند ، مکرر در جستجوی چراگاه در زمین‌های بارآور به‌سوی شمال مهاجرت می‌کردند . از سه‌هزار سال پیش از میلاد ، آبادی‌های شمالی این سرزمین که سرزمین عراق ، شام و فلسطین کنونی باشد و هلال خصیب [هلالِ حاصلخیز] نامیده می‌شود را مورد توجه قرار می‌دادند . بر اثر این مهاجرت‌های پیاپی در طول تاریخ توانستند دولت‌های سامی‌نژاد قدیم را از قبیل اکد ، بابل و دولت‌های آرامی ، کنعانی ، فنیقی و غیره در این هلال خصیب بوجود آورند .
اکنون نزد علمای نژادشناس این فرضیه به‌اثبات رسیده است که مهد اصلی همه‌ی ملت‌های سامی‌نژاد شبه‌جزیره‌ی عربستان است که روزی نسبتاً آباد بوده و به‌تدریج روبه خشکی نهاده است ، به‌همین علت اقوام سامی ناگزیر شده‌اند که در طلب چراگاه و آب از آنجا به سرزمین‌های آباد شمالی مهاجرت نمایند ، عراق و سوریه که بین آنها و شبه‌جزیره‌ی عربستان ، دریا و کوهستان یا مانع دیگری نیست ، از روزگار دیرین هجرتگاه اعراب بوده است ؛ چنانکه نبطیان از پیش از مسیح به‌سوریه و تنوخیان و لخمیان در قرن دوم میلادی به عراق آمده و دولت حیره را بنیاد گذاردند ، مهاجرت بنوتغلب و بنوبکر در دیاربکر قرن‌ها پیش از اسلام بوده است .
مهاجرت اعراب به ایران بیشتر از راه خشکی و از سمت عراق بوده است . از اواخر اشکانی و اوایل ساسانیان بود که قبایلی از عرب به‌ایران آمدند . یکی از این طوایف بنوالعم بودند که شاید نخستین طایفه‌ی عرب باشند که رخت مهاجرت به‌درون ایران کشیده‌اند . این طایفه پیش از اسلام در ایالت خوزستان در دو شهر نهرتیری در حویزه و مناذرکبری در شمال‌غربی اهواز مسکن داشتند و از بومیان آنجا به‌شمار می‌رفتند ؛ در هنگام حمله‌ی عرب به ایران به‌یاری هم‌نژادان عرب خود برخاسته با ایرانیان جنگیدند و چون عرب‌ها به‌خوزستان دست یافتند ، به بصره که شهری جدیدالاحداث بود کوچیدند . طبری می‌نویسد : "این طایفه از قبیله‌ی بنی‌تمیم و جد ایشان مرة‌بن مالک‌بن حنظله با پیروان خود ، اردشیر را در جنگ با اردوان آخرین پادشاه اشکانی یاری کرد . در زمان ساسانیان ، گذشته ازآنکه گروه بسیاری از تنوخیان ، لخمیان ، بنوالعم و دیگران در خاک ایران از عراق ، خوزستان ، پارس ، کرمان و بحرین می‌زیستند و رعیت ایران بودند ، امارت تنوخیان در حیره که بر بخش بزرگی از عربستان حکومت داشتند زیر حمایت ایران بود ." به‌علاوه از زمان انوشیروان تا اواخر ساسانی کشور عربی یمن تحت تسلط ایران بود . با این رابطه‌ی نزدیک با عرب ، ساسانیان حتی‌المقدور از مهاجرت اعراب به‌خاک ایران جلوگیری می‌کردند .
در این زمان عشایر بسیاری از اعراب صحرانورد روی به مهاجرت آورده به‌مرزهای ایران نزدیک شده بودند و اگر جلوگیری ساسانیان از ایشان نبود در اندک‌زمانی سراسر عراق ، خوزستان و پارس را فرامی‌گرفتند و چون اجتماع این عشایر فقیر در مرزهای ایران خطر بزرگی برای کشور به‌شمار می‌رفت ، شهریاران ساسانی همواره مراقب جلوگیری از ورود ایشان بودند ، حتی پادشاهان عرب حیره که تحت حمایت ایران بودند وظیفه‌ی مهم ایشان نگهداری مرزها و دور راندن آن عشایر عرب از خاک ایران بود ، چنانکه همین وظیفه را غسانیان در مرزهای روم داشتند و از مهاجرت تازیان به‌سوریه و آن نواحی ممانعت می‌کردند . بساکه این اعراب از ضعف دولت‌ها استفاده کرده ، به ایران هجوم می‌آوردند و دست به‌قتل و غارت می‌زدند ، چنانکه شاهپور ذوالاکتاف ، اعراب بنوتغلب و بنوبکر را که در کودکی او باعث خرابی ایران شده بودند در بزرگ‌سالی گوشمالی به‌سزا داد . طبری می‌نویسد : "شاهپور دوم پس از سرکوبِ اعراب گروهی از بنوتغلب را در بحرین و دسته‌ای از بنوعبدالقیس و بنوتمیم و بنوبکربن‌ وائل را در کرمان و بنوحنظله را در رملیه از خاک اهواز سکنی داد ."
بار دیگر در زمان خسروانوشیروان دسته‌ای از قبیله‌ی بنواِیاد از فرات گذشته در عراق و جزیره [؟] به‌تاخت و تاز و چپاول پرداختند و جنگی با ایرانیان کرده مردم بسیاری را بکشتند ، این جنگ در تواریخِ عرب به‌نام دیرالجماجم [الجماجم : جمع جمجمه] معروف است ، چه آن واقعه در نزدیک دیری رخ داد ، و تازیان از کَلّه‌ی کشتگان پُشته ساخته بودند . خسروانوشیروان چهارهزار سپاه به‌دفع ایشان فرستاد و بسیاری از آنان را به‌خاک هلاک افکند .
پس از اسلام - قرن‌ها بدین‌سان گذشت و اعراب روزبه‌روز بر شمار سختی معیشتشان می‌افزود و ناگزیر بودند که جنبش دیگری کرده ، موانع ایران ، روم و مصر را از پیش برداشته برای رسیدن به‌زندگی بهتر راه مهاجرت را برای خود باز کنند . در این‌هنگام پیغمبر اسلام لوای دعوت برافراشت . یکی از وعده‌هایی که او به‌قوم خود می‌داد این بود که اگر دین او را بپذیرند عراق و ایران و سوریه از آنِ ایشان خواهد بود . [توجه!]
اعرابِ مسلمان که در تنگی معیشت می‌سوختند به‌امید آنکه اگر فاتح شوند سرزمین‌های سبز و خرم عراق ، ایران ، سوریه و مصر را تصاحب خواهند کرد و اگر کشته شوند به بهشت جاودان خواهند رفت ، دعوت آن حضرت را لبیک گفته و در زمان جانشینان او به کشورگشایی پرداختند .
باری جنگ‌ها و فتوحات تازیان در صدر اسلام اگرچه به‌نام ترویج دین بود ولی از نظر تاریخ انگیزه‌ی اقتصادی داشت ، و برای باز کردن راه مهاجرت به بلاد آباد جهان بود . چنانکه هر سرزمینی را که مجاهدان و جنگاوران اسلام می‌گشادند بیدرنگ هجرتگاه عشیره‌ها و قبایل خود می‌گردید .
ابن‌خلدون درباره‌ی بسیاری از قبایل اعراب در آغاز اسلام مطالبی از این‌قبیل می‌نویسد : "فلان قبیله در کشورهای اسلامی پراکنده شدند ." یا "در آغاز اسلام مهاجرت کردند و کسی از ایشان در عربستان نماند ."
اینکه امروز در سراسر عراق ، مصر ، شام ، سودان ، شمال آفریقا و جاهای دیگر به‌عربی سخن گفته می‌شود دلیل است که اعراب گروه‌گروه به این سرزمین‌ها ریخته بودند ، چه در دنیای قدیم برای نشر زبان در کشوری بیگانه جز کوچانیدن انبوهی از مردم آن زبان بدانجا و آمیزش با بومیان راهی نبوده است . باری انحطاط دو دولت ایران و روم که در این زمان به منتهای خود رسیده بود کار حمله و مهاجرت عرب‌ها را آسان کرد .
عدم ثبات اوضاع و تعصب شدید موبدان ، بی‌عدالتی و ظلم بی‌حد بزرگان و دولتیان بر مردم ، تحمیل مالیات‌ها و عوارض گزاف بر رعیت ، پیداشدن بحران‌های اقتصادی بر اثر جنگ‌های طولانی ایران و روم و شکستن سدهای دجله و فرات و شعب آن ، شیوع بیماری‌های خانمان برانداز چون وبا و طاعون ، اختلاف شدید طبقاتی ، تفرقه بین مردم به‌واسطه‌ی اعتقاد به مذاهب و فرق گوناگون چون زرتشتی ، عیسوی ، مانوی ، بودایی ، مزدکی ، زروانی و غیره و مسائل دیگری امثال اینها ، چنان نظم اجتماعی ساسانی را به‌هم زده اوضاع را آشفته کرده بود که همه‌ی مردم به‌ستوه آمده بودند و همه‌کس ناراضی به‌نظر می‌رسید و فرج و روزگار بهتری از خدا می‌خواستند . از اتفاق روزگار ، عرب‌ها یا سامی‌ها به‌معنی اعم ، این‌بار با سلاحِ معنوی تازه‌ای به‌میدان آمده بودند که هیچگاه در طول تاریخ مهاجرت‌های پیشین اقوام سامی چنین شمشیر بُرّنده‌ای نداشتند . آن سلاح دین مبین اسلام بود که همه‌ی مردم روی زمین را به یکتاپرستی ، برابری و برادری می‌خواند ، این ندای مساوات و عدالت ، طبقه‌ی محروم و مظلوم اجتماع را که [از نظر تعداد نفوس] بیش از دیگر طبقات بودند جلب کرد . آنان راه نجاتی یافته گروه‌گروه به آیین جدید درآمدند و طومار رسم کهن را درنوردیدند .
بعد از آنکه ابوبکر به‌دستیاری خالدبن الولید سراسر عربستان را مطیع اسلام کرد و اهل رده و مدعیان نبوت را از میان برد مصمم شد که اسلام را در خارج از جزیرةالعرب نیز منتشر سازد . لذا برای فتح ایران و روم دو لشگر یکی از راه بادیه به‌حدود عراق و دیگری از راه حجاز به‌سوریه فرستاد .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
درفاصله‌ی بین چهارسال پس از مرگ خسرو دوم و جلوس آخرین پادشاه این سلسله یعنی یزدگرد سوم ، قریب دوازده پادشاه برتخت نشستند . در این مدت شاهان بازیچه‌ی دست سرداران بودند ، تاج بر سر می‌گذاشتند ، چندماه بعد کشته می‌شدند ؛ چون مرد کم آمد زنان را بر تخت نشاندند . سرداران بزرگ به‌اتکاء سربازان خود یا به کمک دولت روم درصدد تصرف تاج و تخت برآمدند .
شیرویه که به‌نام کواذ پس از خلع پدرش برتخت نشست ، نخستین کاری که کرد صلح با روم بود و به جنگ ۲۷ ساله‌ای که هر دو طرف را خسته و سخت فرسوده بود ، خاتمه داد . ازجمله شرایط صلح ، رد اُسرای طرفین و نیز رد صلیب حضرت عیسی از طرف ایران بود ، به‌همین مناسبت بود که در ۶۲۹ میلادی جشن‌هایی در روم گرفتند . قباد دوم پس از این‌کار به امور داخلی پرداخته ، عوارضی را که خسروپرویز مقرر داشته بود موقوف کرد و زندانیان را آزاد کرد و به مردم مهربانی کرد . وی بعد از کشتن برادرانش ، پس از شش‌ماه سلطنت درگذشت . برخی گویند که او را زهر دادند و بعضی مرگ او را به‌طاعونی نسبت می‌دهند که به ایران سرایت کرد و گروهی عظیم از مردمان را به‌هلاکت رسانید .
[...]
یزگرد سوم پسر شهریار [پسر خسرو از شیرین] از زنی زنگی و نوه‌ی خسروپرویز بود که به‌طور گمنام در حدود استخر پارس می‌زیست . بزرگان استخر او را پادشاه خواندند و در آتشکده‌ی آنجا که معروف به آتشکده‌ی اردشیر بود ، تاج بر سرش نهادند . هواخواهانش به تیسفون روی آوردند و به‌یاری رستم‌فرخ‌زاد آن شهر را گرفتند و فرخ‌زادخسرو (که از پشت خسروپرویز بود) را از تخت به‌زیر آورده هلاک ساختند . بدین‌ترتیب همه‌ی کشور ایران برای آخرین‌بار در زیر فرمان یزدگرد سوم درآمد (۶۳۲ م)
[...]
وقتی که یزدگرد به‌شاهی رسید تمام آثار انقراض در ناصیه‌ی دولت ساسانی پدیدار بود . یزدگرد شاه کم‌تجربه و ناتوانی بود ، او نمی‌توانست در چنین‌زمانی ایران را در مقابل قوم تازه‌نفس عرب حفظ کند .
[...]
فرجام کار یزدگرد - پس از فتح نهاوند [توسط اعراب] یزدگرد که جز عنوان شاهنشاهی نداشت باز هم روی به‌گریز نهاد . سپاهبد طبرستان او را به پناه خود خواند و اگر این دعوت را می‌پذیرفت شاید می‌توانست در پناه کوه‌های بلند طبرستان قدرت خود را نگاه دارد ، چنانکه سپاهبدان بیش از یک‌قرن استقلال خود را در برابر حملات مسلمین حفظ کردند . ولی یزدگرد خراسان را ترجیح داد و سعی بی‌فایده کرد شاید امرای محل را که در این‌وقت کاملاً مستقل بودند با خود یار کند ، اما میسر نشد .
یزدگرد پیش از این در سال ۱۶ هجری (۶۳۹ م) با اعزام هیأتی به چین از فغفور آن استمداد کرده بود ، ولی فغفور چین به‌عذر دوری راه از فرستادن کمک به ایران امتناع کرد . یزگرد از نیشابور به طوس رفت ولی کنارنگ آنجا که مایل نبود او را پناه دهد هدایای گران‌بها پیش برد و گفت : قلعه‌ی طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد ، ناچار یزدگرد رو به‌ مرو° نهاد .
[...]
بنابه‌روایت بلعمی ، چون یزدگرد به مرو آمد با او چهارهزار مرد بودند ، اما مرد جنگی نبودند . غلامان ، خواجه‌سرایان ، زنان ، فراشان ، آشپزان و دبیران بودند ، همه از خواص او شمرده می‌شدند .
آنگاه ماهوی مرزبان که می‌خواست از این مهمانان ناخوانده خلاص شود با نیزک‌طرخان ، امیر باغدیس متحد شد ، نیزک تحت فرمان یبغوی طخارستان بود و فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد ؛ پادشاه بخت‌برگشته روی به فرار نهاد و تنها و حیران از جایی به جایی می‌رفت ، تا شبی برای خفتن به آسیابی درآمد ، آسیابان او را نمی‌شناخت ، به‌طمع بردن جواهرات و جامه‌های زیبا و زربفت که با او بود ، وی را به‌کشت ؛ یا بنابه‌روایت دیگر ، سواران ماهوی که در جستجوی یزدگرد بودند او را درآنجا خفته یافته بکشدندش !
ثعالبی گوید جسد این شهریار بخت‌برگشته را در رود مرغاب انداختند . آب او را همی برد تا به جدولی که زریگ نام داشت ، به‌شاخه‌ی درختی گیر کرد . اسقف مسیحیان این شهر جسد او را از آب گرفت و در طیلسانی مشک‌آلود پیچیده و در باغی به‌مرو به‌خاک سپرد . مرگ وی ده‌سال پس از جنگ نهاوند ، در سال هشتم خلافت عثمان در ۳۱ هجری مطابق با ۶۵۲ میلادی اتفاق افتاد ؛ و با مرگ او که تا آخرین نفس برای نجات ایران بکوشید شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد .
هنوز زرتشتیان هند بانهایت وفاداری هر سال ۱۲ سپتامبر ، به‌مناسبت جلوس او به‌سلطنت که مبدأ تقویم ایشان سنه‌ی یزدگردی است ، سال خود را به‌نام او تجدید می‌کنند . ایرانیان را رسم این بود که تاریخ را از سال جلوس هر پادشاهی به‌حساب می‌آوردند و چون پس از یزدگرد سوم ایران پادشاهی نیافت زرتشتیان همان سال جلوس یزدگرد سوم را مبدأ کار خود قرار داده‌اند ، و آن‌را تاریخ یزدگردی خوانده‌اند .
یزدگرد چون به‌تخت سلطنت نشست پانزده‌سال داشت ، در جنگ نهاوند بیست‌وچهار ساله و در ۶۵۲ میلادی که در مرو کشته شد ، سی‌وچهار سال داشت . او به‌راستی پادشاه بدبختی بود ، زیرا در زمان او چراغ استقلال و عظمت یک ملت بزرگِ باستانی خاموش شد . اگرچه بعد از دویست سال باز حیات ملی خود را از سر گرفت ولی درواقع دیگر آن ایران نبود ، بلکه روحی بود که در شخصیت کوچک‌تر از خودش حلول کرده بود ؛ و تاکنون هم نتوانسته است قالب پیشین خود را پیدا کند .
یزدگرد را نمی‌توان به تقصیر بزرگ یا خیانت مهمی متهم کرد ، لیکن چون شهامت ، شجاعت و تدبیری که در آن روز یک شاهنشاه ایرانی می‌بایست داشته باشد نداشت ، مانند داریوش سوم هخامنشی که زندگانی او با وی شباهت زیادی دارد ، باید در پیشگاه تاریخ مسئول و محکوم دانست .
[...]
مسعودی می‌نویسد که بیشتر اعقاب یزدگرد در مرو ساکن شدند ، ولی اکثر بازماندگان شاهان و چهارطبقه‌ی ایرانی هنوز در سواد عراق هستند و نسب خود را نوشته و مانند اعراب حفظ می‌کنند .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°مرو تا زمان ناصرالدین‌شاه قاجار جزو خاک ایران بوده : "دولت ایران در دوره ناصرالدین شاه با تسلیم شدن به قرارداد آخال ، که در ۲۲ محرّم ۱۲۹۹/ ۱۲ دسامبر ۱۸۸۱ منعقد شد ، الحاق بخش‌هایی از خاک ایران را به روسیه پذیرفت . در ۱۳۰۰/ ۱۸۸۳ ، روسها جلگه تجن در شمال خراسان را تصاحب کردند و در اوایل ۱۳۰۱/ ۱۸۸۴ مرو و سپس سرخس را به متصرفات خود افزودند."[ویکی‌شیعه]
  • Zed.em
خسرو دوم که هنگام خلع پدرش هرمزد در آذرباییجان بود شتابان به تیسفون رفت و در ۵۹۰ میلادی به‌تخت نشست . اما بهرام چوبین حاضر نبود که به‌فرمان پادشاه جدید درآید . وی هدفی بزرگ داشت ، چون از خاندان‌های بسیار معروف اشکانی یعنی خانواده‌ی مهران بود ، قصد داشت پادشاه شود و دودمان ساسانی را براندازد ، لذا خود را شاهنشاه خواند .
این کودتا مخصوصاً از جانب کسی که از خاندان ساسانی نبود ، خیانت بزرگی محسوب می‌شد ، چون بهرام نیروی شگرفی دراختیار داشت خسرو از پیش او گریخت و بهرام پیروزمندانه به تیسفون آمد و تاج شاهی بر سر گذاشت و به‌نام خود سکه زد . خسرو دوم به‌روم گریخت و بهرام چوبین باوجود کوشش‌های بسیار نتوانست به‌وی دست یابد . خسرو به‌راهنمایی یکی از شیوخ عرب به‌نام ایاس از دجله گذشته به سرسیزیوم رسید . میزبان رومی باکمال احترام از وی پذیرایی نموده و قرار شد در هیراپولیس اقامت گزیند ، تا از طرف امپراطور روم دستور مقتضی برسد . موریس پس از مشاوره با امنای دولت خود به‌پادشاه فراری ایران نوشت که حاضر است او را به‌فرزندی پذیرفته [ظاهراً این نوعی رسم بوده(؟!) برای اعلام اتحاد] نیرویی با وی همراه کند .
در غیاب خسرو ، بهرام چوبین به‌پادشاهی ایران رسید ، در تاریخ معروف به بهرام ششم است . بسیاری از بزرگان و موبدان با پادشاهی او مخالف بودند ، از عقیده‌ی توده‌ی مردم اطلاعی در دست نیست . اما یهودیان بهرام را حامی و نگهبان خود شمرده او را به‌مال مدد می‌دادند .
وندوی دایی خسرو که دستگیر و زندانی شده بود ، از زندان گریخته به آذرباییجان نزد برادرش وستهم (بستام) شد و در آنجا علم مخالفت برداشته مردم را به‌نفع خسرو گرد خود فراهم می‌آورد . موریکیوس (موریس) قیصر ، خسرو را با سپاهی مدد کرد به‌شرط آنکه سردارِ او مایفرقط Martyropolis را که رومیان در جنگ گرفته بودند ، به روم واگذارد . بسیاری از بزرگان از نزد بهرام گریخته به خسرو پیوستند .
در بهار ۵۹۱ میلادی خسرو به‌سوی دجله راند و پیش از آنکه از آن بگذرد یک‌دسته از سپاه او اوریزاسیوس سردار بهرام را گرفته به‌پیش او آوردند ، وی فرمان داد او را به‌وضع مسخره و موهنی مثله کرده به‌قتل رسانیدند . آنگاه از دجله گذشته لشگر آذرباییجان که تحت‌نظر دو دایی او وستهم و بندوی بود به‌وی پیوسته ، سپاه روم و ارامنه‌ی اتباع موشل و ایرانیانی که به خسرو پیوسته بودند ، بهرام را در حوالی گنزگ (شهر شیز) آذرباییجان شکست دادند . بهرام به‌سوی کردستان رفت و در آنجا کمکی به‌وی رسیده با فیل‌های جنگی به جلوی خسرو آمد ، ولی نارسیس سردار رومی بهرام را شکست سختی داد و وی گریخته نزد خاقان ترک رفت و در بلخ بیاسود و در آن شهر ، چندی بعد به‌تحریک خسرو به‌قتل رسید .
قیصر دختر خود مریم را نیز به خسرو داد . باری این کمک بیزانس به بهای صلح گران تمام شد زیرا ایران سراسر ارمنستان را از دست داد و مرز دولت روم به دریاچه‌ی وان و تفلیس رسید .
موبدان از بازگشت خسرو که در ۵۹۱ م. اتفاق افتاد چندان شادمان نشدند زیرا ارمغان این پادشاه از روم آن بود که وی به عقاید نصاری میل پیدا کرده بود و مؤید او در این عقاید ، زن عیسوی او شیرین نام بود . خسرو در تیسفون دوباره به‌تخت نشست ، چون مقام خود را متزلزل می‌دید ، هزارتن از سپاهیان زبده‌ی رومی را نگاهداشت . و چون مضنون به قتل پدر شد ، برای رفع شبهه‌ی مردم درصدد برآمد که کشندگان پدرش هرمزد را مجازات کند تا از این‌راه در پیش مردم محبوب گردد . وی درآغاز دو دایی خود ، وستهم و وندوی را که در رسیدن او به سلطنت یاری‌ها کرده بودند مورد عنایت خود قرار داد ؛ وستهم را به‌فرمان‌روایی خراسان گمارد ولی از خاطر نمی‌برد که وستهم و برادرش وندوی پدرش هرمزد را کشته‌اند و بیم آن داشت که عمل آنان درآینده سرمشق دیگران شود ، پس به بهانه‌ای وندوی را هلاک کرد ولی وستهم که از سرنوشت برادر درس عبرت گرفته بود سر به‌ طغیان برداشت و تاج برسر نهاد و دعوی پادشاهی کرد و به‌یاری افواج دیلمی و جنگجویانی که در سپاه بهرام چوبین خدمت کرده بودند ده‌سال پایداری کرد و در سلزنت خراسان باقی ماند و دو تن از پادشاهان کوشانی را که شاوگ و پریوگ نام داشتند به‌فرمان خود درآورد ‌. خسرو از طغیان وستهم سخت نگران بود ولی سپهریشوع جاثلیق مسیحیان ایران به‌وی تسلی می‌داد ، وستهم پس از جنگ‌ها به نزد ترکان گریخته در آنجا به‌تحریک خسرو کشته شد .
[...]
هراکلیوس در ۶۱۰ میلادی به‌سلطنت رسید . اوضاع روم در این‌زمان قرین هرج‌ومرج بود . خسرو به‌جهانگیری ادامه داده در ۶۱۱ میلادی به شام تاخت و انطاکیه و دمشق را گرفته غارت کرد . سپس اورشلیم را به‌کمک ۲۶ هزار یهودی مسخر ساخت و صلیب حضرت عیسی را با غنایم بسیاری به تیسفون برد . این فاتح مغرور در نامه‌ی خود به هراکلیوس چنین نوشت :
"از سوی خسرو بزرگ‌ترین خدایان و خدای روی زمین به هراکلیوس بنده‌ی حقیر خویش ؛ شما می‌گویید که ما به خدای خود ایمان داریم ، بسیار خوب ، پس چرا خدای شما نتوانست اورشلیم را از دست من برهاند ... بیهوده خود را بر این ایمان واهی که به عیسی مسیح دارید فریب ندهید . او حتی نتوانست خود را از چنگ یهودیان نجات دهد ، پس چگونه تواند شما را نجات داد ."
در ۶۱۵ میلادی قدرت و شوکت خسرو در غرب و شرق به اوج خود رسید .
[...]
[در ادامه‌ی جنگ‌های دنباله‌دار ایران و روم] ... ترس و بزدلی خسرو و فرار او از میدان جنگ [با هراکلیوس] و به‌غارت رفتن دستگرد پایتخت او ، لطمه‌ی بزرگی به حیثیت و آبروی او زد ، به‌علاوه از توهینی که به‌جنازه‌ی شاهین کرد که در زمان حیات خود نزد مردم محبوب بود ، موجب تنفر همگان گردید . با اینهمه خسرو باز می‌کوشید که شهربراز° را هم بکشد .
باری پس از سی‌وهفت سال پادشاهی ، خسروپرویز همان فرجامی را یافت که برای پدر خود فراهم کرده بود ؛ چون از دستگرد بیرون رفت و پیشنهاد صلح هراکلیوس را رد نمود ، به تیسفون درآمد و بیدرنگ از آنجا خارج شده از شط دجله گذشت و با زن خود شیرین در ویه‌اردشیر (سلوکیه) مقام گزید . سرداران ایرانی که از لجاج خسرو برای ادامه‌ی جنگ به‌جان آمده بودند ، سرکشی آغاز کردند . شهروراز (شهربراز) شنید که خسرو از او بدگمان شده و یکی از سرهنگان زیردست او را وادار به‌کشتن وی کرده است ، پس شرایط احتیاط را به‌جا آورد و گردن از زیر پیمان خسرو کشید .
خسرو در این وقت به‌بیماری اسهال مبتلا شد و امر داد که او را به تیسفون بازگردانند تا ترتیبی برای جانشینی خود بدهد . شیرین و دو فرزندش مردان‌شاه و شهریار با او بودند ، خسرو می‌خواست مردان‌شاه را جانشین خود گرداند ؛ چون کواذ (قباد) ملقب به شیرویه که پسر خسرو از مریم دختر قیصر بود ، و ظاهراً از دیگر برادران مهتر بود ، این خبر را شنید مصمم شد از حق خود دفاع کند . فرمانده‌ی کل نیروی کشور گشنسب‌اسپاذ که ظاهراً برادر رضاعی او بود ، به‌یاری کواذ کمر بست و با هراکلیوس وارد گفتگو شد . او نیز حاضر گردید که با ایرانیان صلح نماید . دیگر بزرگان ازجمله شمطا پسر یزدین و نیوهرمزد فرزند پاذگوسبان مردان‌شاه که خسرو او را به‌ناحق کشته بود ، به شیرویه پیوسته ، به فرمان شیرویه قلعه‌ی فراموشی را گشودند و جماعت بسیاری از زندانیان سیاسی نجات یافته از هواخواهان شیرویه شدند ، پس شیرویه خود را پادشاه خواند .
همان شب پاسداران شاهی از کاخی که خسرو و شیرین در آنجا خفته بودند بیرون رفته و پراکنده شدند ، سپیده‌دم از هرسو این بانگ برخاست : "کواذ شاهنشاه" ؛ خسرو هراسان پای به‌گریز نهاد و خود را در باغ قصر پنهان کرد ، ولی او را یافته و دستگیر کردند و در خانه‌ای که کذگ‌هندوک (خانه‌ی هندو) خوانده می‌شد و انبار گنج‌خانه محسوب می‌شد جای دادند .
گویند کفشگری در راه با آن جماعت که خسرو را می‌بردند مصادف شد و شاه را در زیر روپوشی که بر او افکنده بودند شناخت و با قالب کفش که در دست داشت ضربتی بر سر او نواخت ، اما سربازی که همراه شاه مخلوع بود از این بی‌ادبی به‌خشم آمده شمشیر کشیده سر از تن کفشگر بیچاره برداشت . خسرو در بامداد همان روز کشته شد . سپس شیرویه امر کرد که دست و پای برادرانش را بِبُرند و می‌خواست به همین اکتفا کند آنان را زنده نگه‌ دارد ، ولی پس از اندک‌زمانی آنان را به‌کشت .
تئوفانس گوید شیرویه نخست مردان شاه را کشت و بعد به دیگر برادرانش پرداخت ، و پدرش خسرو را در انبار گنج‌خانه نگاهداشت که از گرسنگی بمیرد ولی چون دید هنوز بعد از پنج روز زنده است او را به‌ضرب نیزه از پای درآوردند (۶۲۸ م.)
... در تواریخ اسلامی آمده که شیرویه در کشتن پدر تردید داشت ولی بزرگان گفتند یا باید پدر را بکشد یا از تاج و تخت بگذرد . شیرویه برای محکوم ساختن پدر صورت استنطاقی ترتیب داده او را برای کارهای ناپسندی که در دوران سلطنت کرده بود محاکمه کرد . خسرو بامهارت از خود دفاع کرد و پسر را مورد ملامت قرار داد . شیرویه برادران خود را که هفده‌ تن بودند به‌تحریک شمطای عیسوی و بعضی از بزرگان به‌کشت .
[...]
خسروپرویز پس از انوشیروان معروف‌ترین شاهنشاه ساسانی است ‌. از کاخ‌ها ، حرمسراها ، گنج‌ها و تجملات دربار او در تواریخ و ادبیات عرب و پارسی داستان‌ها مانده است . تعداد زنان حرم او را مورخان تا به سه‌هزار تن رسانده‌اند ! علاوه‌برآن چندهزار کنیزک برای خواندن و نواختن جزو حرمسرای او بودند ، از اینجا می‌توان دریافت که هزینه‌ی دربار ایران در آن‌روزگار چه بوده است .
خسرو در زندان در محاکمه‌ی خود گفته بود که موجودیِ خزانه‌ی ایران را چهاربرابر کرده است . اگر مخارج جنگ‌های بیست و هفت ساله‌ی ایران با روم را نیز علاوه کنیم درمی‌یابیم که چه تحمیلاتی در زمان او به‌مردم ایران می‌شده است . وی مردی حریص ، بدخواه ، ستمگر ، دورو و بی‌جرأت بود و ملت را زیر بار مالیات خُرد کرد . جنگ‌های ۲۷ ساله‌ی او با روم قوای ایران را تحلیل برد و مردان آن‌را از دست داد و ایران را آماده‌ی هرگونه خطر احتمالی و قوای تازه‌نفسی چون عرب کرد . فتوحات او بر اثر آشفتگی داخلی روم و لیاقت سرداران او از قبیل شاهین و شهروراز بود ، نه شجاعت و تدبیر او ؛ بخت با او همراهی کرد ولی او نتوانست استفاده کند . بر اثر این فتوحات ، مکرر مواقعی پیش آمد که او می‌توانست مِنّتی بر هراکلیوس نهاده پیشنهاد او راجع‌به صلحی آبرومند را بپذیرد ، ولی از بخت بد او و ملت ایران ، اینقدر لجاجت کرد که خود را با آن رسوایی به‌کشتن داد و یک ایران ناتوان و آشفته از خود به‌یادگار گذارد .
گویا عناصر طبیعت هم برضد خسرو و کشور ایران قیام کرده بودند ، زیرا طغیان‌های عظیم دجله ، نواحی حاصلخیز را به باتلاق تبدیل کرد . [...] مقارن این احوال قسمتی از ایوان‌کسری بر اثر زلزله ویران شد ، بعدها مورخان این حوادث را علائم سقوط سلسله‌ی ساسانی و پیروزی اسلام شمردند .
طبری می‌نویسد که : خسرو ستم و بیداد را به‌جایی رسانید که به‌رئیس پاسداران خاص خود زادان‌فرخ فرمان داد تا همه‌ی زندانیان را که شماره‌ی ایشان به سی‌وشش هزار تن می‌رسید هلاک کند .
زن محبوب خسرو شیرین نام داشت . بعضی مورخان او را یونانی دانسته‌اند . بنابه‌قول سِبوس آن زن از مردم خوزستان بود و خسرو او را در اوایل سلطنت به‌زنی گرفت ، با اینکه منزلتی فروتر از مریم دختر قیصر داشت ، که پادشاه او را به علل سیاسی گرفته بود ، ولی در وجود خسرو نفوذی تمام داشت . زن دیگر او که معروف است گردیک یا گوردیاک خواهر بهرام چوبین بود ...
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°شاهین و شهربراز از بزرگ‌ترین سرداران لشگر ایران در جبهه‌ی غرب بودند . شهروراز که او را رومیزان هم می‌گفتند ، در سال ۶۱۶ میلادی از کویری که مابین شام و مصر است گذشته وارد مصر شد و اسکندریه را که شهر مهم بازرگانی آن کشور بود بدون هیچ تعرضی تسخیر کرد . سپاه ایران پس از ۹ قرن بارِ دیگر وادی مصر را اشغال کرد . این فتح اثر غریبی در دنیای آن روز کرد . از دوره‌ی تسلط ایرانیان در مصر پاپیروس‌هایی به‌زبان پهلوی یافت شده که اکنون در کتابخانه‌های برلین ، وین ، مسکو ، گوتینگن ، استراسبورگ و آکسفورد نگهدادی می‌شود . این تسلط از ۶۱۶ تا ۶۲۹ میلادی به‌طول انجامید .
  • Zed.em
هرمزد که از سوی مادر نوه‌ی خاقان ترک بود و به همین مناسبت او را هرمزد ترکزاد می‌گفتند در ۵۷۹ پس از پدر به‌تخت نشست . وی مردی باهوش ، شایسته و تحصیل‌کرده بود . بلعمی درباره‌ی وی گوید : "در ملک عجم هرگز به‌عدل و انصاف و دادِ هرمزد هیچ مَلک نبوده است ، ولیکن آن عیب بودش که مردمان بزرگ را خُرد داشتی و درویشان و حقیران را برکشیدی به‌مرتبه‌ای بزرگ ."
اگر درست ملاحظه شود او بیش از خسرو انوشیروان شایسته‌ی لقب 'دادگر' است . همه‌ی تواریخ شرقی در این معنی متفقند که هرمزد نسبت به ضعیفان و ستمدیدگان خیرخواه و نسبت به بزرگان سختگیر بود ، نویسندگان رومی که جز جنبه‌ی دشمنی نسبت به قیصر در هرمزد نمی‌دیده‌اند ، او را به چشم بدبینی نگریسته و پادشاهی ستمکار و بدسگال نسبت به رعایا خوانده‌اند . اما عیسویان ایران نام این پادشاه را به‌نیکی یاد کرده‌اند ، زیرا او جداً مخالف آزار عیسویان بود . عیسویان ایران هم طرفدار او بودند .
چنانکه یشوع‌یبه که به‌فرمان پادشاه به‌مقام جاثلیقی رسیده بود ، از شاهنشاه اظهار حق‌شناسی می‌کرد و بوسیله‌ی دادن اخبار درباره‌ی حرکات لشگر روم ، خدمات شایسته‌ای به‌دولت ایران نمود .
هرمزد می‌خواست سیاست پدر را دنبال کند و مانند او بر بزرگان و موبدان مسلط باشد ، اما چون کمتر رعایت احتیاط را می‌کرد به‌زودی خود را در میان مشکلاتی که ازطرف دو طبقه‌ی مقتدر نجبا و روحانیون در جامعه‌ی ایرانی ایجاد شده بود گرفتار دید . در منابع شرقی نام چند تن از وزراء و اعیان آمده که به‌فرمان هرمزد کشته شدند ، ازجمله موبدان موبد که زرتشت نام بود .
هرمزد چون مشکلات بسیاری پیش پای خود دید ، برای تثبیت وضع خویش به‌رعایای عیسوی مذهب اتکاء نمود ، همین امر موجب عکس‌العملی قوی‌تر ازجانب روحانیون زرتشتی گردید .
[...]
جنگ با ترکان - در سال ۵۸۸ م. زمانیکه سپاه ایران با رومی‌ها در جنگ بود ، خبر رسید که ترکان گرفتاری ایران را مغتنم شمرده ، به بلاد شرقی ایران حمله آورده‌اند . هرمزد یکی از سرداران لایق و بزرگ خود را که بهرام چوبین نام داشت به‌جلوی آنان فرستاد . بهرام چوبین ، از مردم ری و پسر وهرام‌گشنسب از دودمان بزرگ مهران بود ؛ وی با گروهی از مردان کارآزموده که کمتر از چهل سال نداشتند به‌مبارزه‌ی ترکان شتافت و دشمنان را شکست داده ، حتی خاقان هم در این جنگ کشته شد . پس از آن جنگ دیگری با ترکان کرده پسر خاقان را اسیر کرد و غنائم زیادی به‌دست آورد که ۲۵۶ شتر بار طلا و جواهر داشت .
در این جنگ خاقان ترکستان ، پیلان و شیران جنگی به‌کار برده بود که از زخم تیرهای تیراندازان ایرانی برگشته به‌جان ترکان افتادند و اضطرابی را ایجاد کردند که موجب شکست دشمن شد .
پس از شکست ترکان هرمزد بی‌درنگ سردار پیروز خود ، بهرام چوبین را با سپاهی به تسخیر لازیکا فرستاد ، ولی این‌بار در جنگی که بین او و رومیان روی داد ، بهرام شکست خورد . هرمزد که به سردار خویش بواسطه‌ی فتوحات پی‌درپی او حسد می‌برد و بغض او را در دل داشت ، حالا شکست او را برای کینه‌جویی و شماتت مغتنم شمرده نه فقط او را از فرماندهی انداخت بلکه برای توهین به‌وی برای او دوک‌دان و جامه‌ی زنان فرستاد .
بهرام که این توهین را از هرمزد نسبت به‌خود دید ، طاقت نیاورده سر به عصیان برداشت و با سپاهِ تحت‌ فرماندهی خود که به‌وی سخت وفادار بودند راه تیسفون پیش گرفت . حتی نیرویی که هرمزد به‌جلوی او فرستاد نیز به‌سپاه او ملحق شد ؛ در این‌هنگام انقلابی در پایتخت پدید آمد و وستهم که از دودمان بزرگ اسپاهبدان و دایی خسروپرویز بود ، به‌یاری برادرش وندی (بندوی) هرمزد را از پادشاهی خلع و پسرش خسرو دوم ملقب به ابرویز (پرویز به‌معنی مظفر) را به‌پادشاهی بنشاند .
هرمزد به‌دست دو برادرزن خود زندانی شده ، از دو چشم نابینا گردید ، پس از چندی نیز به‌قتل رسید (۵۹۰ م) نوشته‌اند که قتل هرمزد به‌دستور یا رضایت ضمنی پسرش خسروپرویز بود .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
ترکان که چینیان آنان را توچویه (یا توکیو) می‌نامند ، خودشان را از نسل آسِنا یکی از قبایل هوینگ‌نو (هیوانگ‌نو) یعنی هون‌ها می‌دانستند . در سال ۴۳۳ م. بر اثر فشار و ظلم امپراطور توبای سوم ، ۷۰۰ خانوارشان به مرزهای طایفه‌ی جون‌جون (ژوان‌ژوان) مهاجرت کردند و در ازمنه‌ی بعد دو قسمت شده : قسمت شرقی کشورهای بین مغولستان و کوه‌های اورال را متصرف شدند و قسمت غربی اراضی مابین کوه‌های آلتایی و سیحون را تصاحب کردند . امپراطوری ترکان شرقی که موهان نام داشت را پسر تومن در ۵۵۳ میلادی در مغولستان بنا نهاد ؛ امپراطوری ترکان غربی که ایستامی برادر کوچک او در ۵۵۲ میلادی تأسیس نمود از دریاچه‌ی بالخاش تا حدود پامیر بسط یافت و از طرف غرب با یفتالیان همسایه شد . ترکان شرقی عنوان خاقان داشته ، ترکان غربی را یبغو می‌گفتند .
کلمه‌ی ترک مأخوذ از نام کوهی است که شبیه به کلاه‌خود است که آن‌را در ترکی دورکو می‌خواندند . حرفه‌ی آنان درمیان طایفه‌ی ژوان‌ژوان آهنگری و مس‌گری بود . بعدها با ژوان‌ژوان‌ها اختلاف پیدا کرده آنان را از بین بردند . امیر ترکی که با ژوان‌ژوان‌ها در ۵۲۲ میلادی درافتاد و آنان را مغلوب و به‌طرف غرب فراری داد تومن نام داشت که بعداً لقب خاقان گرفت . وی اولین خاقان ترک بود ، که درحوالی ۵۳۳ م. درگذشت و پسرش کولو به‌جای وی نشست ؛ پس از او برادرش موکان‌خان به‌خاقانی رسید که معاصر خسرو انوشیروان است که در ۵۵۴ م‌. با شاهنشاه ایران ارتباط یافت . در پیش گفتیم که خسرو انوشیروان در سال‌های بین ۵۵۸-۵۶۱ م. هیاطله را با اتحاد یک قبیله‌ی ترک به‌سرداری سین‌جیبو برانداخت . هیاطله بین ایران و ترکان تقسیم شد و رود جیحون مرز ایران و ترکان شد .
انوشیروان برای تحکیم مبانی عهد صلح با ترکان ، دختر خاقان ترک را به‌زنی گرفت و هرمزد ، پسری که پس از وی بر تخت نشست ، از همین زن بوده است . ترکان به‌زودی دشمن خطرناک ایران شده و خطرناک‌تر از هیاطله گردیدند . حتی بعضی از قبایل ترک در قفقاز نمودار شدند ، خسرو انوشیروان برای اینکه از حملات آنان جلوگیری کند بر استحکامات قلاع دربند افزود .
در (۵۶۷ م) ایستامی (سین‌جیبو) سفیری به‌نام مانیاک که اهل سغد بود ، برای بستن پیمان اتحاد نزد انوشیروان فرستاده درخواست حق ترانزیت ابریشم و معافیت گمرکی آن کالا را که از ایران به روم صادر می‌شد نمود . انوشیروان از این پیشامد مشوش شده سفیر را زهر داده چنین وانمود کرد که او مرده است .
سین‌جیبو چون از حقیقت قضیه آگاه گشت خشمناک شده هیأتی به دربار ژوستن امپراطور روم فرستاد تا با او بر علیه‌ ایران متحد گردد . در ۵۶۹ سفیری از روم به کشور ترکان رفت ، پس از آن ترکان به‌خاک ایران حمله‌ور شدند لیکن پس از رسیدن لشگر ایران روی به گریز نهادند . سین‌جیبو پس از شکست از ایران (۵۷۱ م) سفیری نزد ژوستن فرستاد و درخواست کرد که پیمان صلح با ایران را به‌هم بزند و با ترکان متحد گردد ، این واقعه موجب تیرگی روابط ایران و روم شد . پس از ایستامی پسرش تاربوخان شاه شد (۵۷۶-۶۰۳ م) . وی توانست بعضی از قسمت‌های چپ جیحون ، ولایت طخارستان و باختر را از ساسانیان منتزع ساخته ضمیمه‌ی کشور خود نماید .
[...]
در اواخر ساسانی نام ترک بر همه‌ی زردپوستانی که از این‌پس در ماورا‌ء‌النهر پدیدار شدند اطلاق گردید و برای تمام اقوام زردپوست که لهجه‌ی مشترک متقارب به‌یکدیگر داشتند لفظ ترک را به‌کار برده‌اند و پنج قوم را که زبان واحد داشته‌اند به‌نام ترک یاد کرده‌اند و آنان عبارتند از : تغزغز (توعوزاوغوز) ، خِرخیز (قرقیز) ، کیماک‌ ، غز (اوغوز) و خرلخ (قرلق-خلخ)
غزها در شرق دریای خزر و شمال و شرق دریاچه‌ی خوارزم مسکن داشتند ...
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
در آغاز قرن ششم میلادی حبشی‌ها که مسیحی بودند به عربستان حمله برده و یمن را به‌تصرف درآوردند . سردار حبشی که یمن را فتح کرد ابرهه نام داشت . وی کلیسایی به‌نام قلیس در صنعا پایتخت یمن بنا نهاد و خواست آن‌را مرکز حج عرب قرار دهد و برای خراب کردن خانه‌ی کعبه به مکه روی آورد . ولی چنانکه در تواریخ مسطور است موفق نشد و به‌علت طاعون در سال ۵۴۲ میلادی از نیمه‌ی راه بازگشت .
بالطبع امپراطور روم از نظر هم‌کیشی از این کارِ حبشی‌ها خشنود بود . در این‌هنگام شاهزاده‌ای یمنی به نام سیف‌بن‌ذی‌یزن برای استمداد از شاهنشاه ایران به‌درگاه انوشیروان پناهنده شد . خسرو که از نفوذ غیرمستقیم رومی‌ها در عربستان و یمن ناخشنود بود ، دربین سال‌های ۵۷۰-۵۷۵ م. وهریز نامی را با لشگری به‌تعداد ۸۰۰ نفر در هشت کشتی از راه خلیج‌فارس و باب‌المندب به یمن فرستاد ، در راه دو کشتی آنان غرق شد و شش کشتی با ۶۰۰ تن به سواحل حضرموت رسیدند . یمنی‌ها از آمدن لشگر ایران شاد شده بر حبشی‌ها بشوریدند و مسروق آخرین امیر خاندان ابرهه به‌دست وهریز کشته شد و سلطه‌ی حبشی‌ها در یمن برچیده شد ؛ ایرانیان حبشی‌ها را از یمن بیرون راندند (۵۷۶ م) و هریز از جانب شاهنشاه به‌فرمانروایی آن کشور گمارده شد .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
خسرو اول که پس از مرگ لقب انوشروان (انوشک‌روان) یعنی روان بی‌مرگ و جاودان یافت ، از بزرگ‌ترین پادشاهان ساسانی است . وی در ۵۳۱ میلادی به‌تخت نشست ؛ و در ۵۷۹ میلادی درگذشت . هرگز تاج‌ و تخت ساسانی به‌اندازه‌ی دوره‌ی خسرو اول استوار نشده بود . چه تمام طبقات حتی موبدان و بزرگان مطیع شاه بودند . این پادشاه پس از سرکوبی مزدکیان توانست باقدرت و عدالت تمام نظم و آرامش را در کشور برقرار سازد ، از اینجهت در تاریخ او را دادگر لقب داده‌اند .
باید دانست که هرچند سیاست قباد اقتدار سلطنت را از قید اشراف آزاد کرد ، ولی این آزادی را به‌بهای خرابی کشور و هرج‌ومرج مملکت به‌دست مزدکیان تحصیل کرد . در زمان انوشیروان مجدداً پادشاه مرکز کل اقتدارات شد . وی نخست فرمان داد املاکی را که در عهد تجاوز مزدکیان غصب شده بود به صاحبان آنان بازگرداندند و اموال بی‌صاحب را برای اصلاح خرابی‌ها تخصیص دادند .
در باب زنانی که مزدکیان ربوده بودند ، درصورتیکه آن زن از آغاز شوهر نداشته و یا شوهرش بعداً درگذشته باشد ، اگر مرد رباینده از حیث طبقه‌ی اجتماعی با آن زن برابر باشد بایستی او را شرعاً به‌عقد خود درآورد وگرنه بایستی از آن زن کناره گیرد . به‌موجب روایت دیگر زن مختار بود او را به‌شوهری خود اختیار بکند یا نکند . به‌هرحال رباینده مکلف بود قهراً مهر مضاعفی به‌خانواده‌ی زن بپردازد . اگر شوهر قانونی زن زنده بود ، زن به‌او برمی‌گشت و غاصب می‌بایستی معادل مهریه‌ای را که شوهر قانونی داده بود به‌زن بپردازد . هر کودکی که نسبتش مشکوک بود ، بایستی متعلق به خانواده‌ای باشد که در آن زندگی می‌کرده و در آن خانواده حق وراثت داشته باشد . هرکسی خسارتی به دیگری رسانیده بود ، مجبور به ادای غرامت می‌شد و به مجازاتی متناسب با جرم خود می‌رسید .
خسرو به‌فرمود تا خانواده‌های اعیان و اشراف را که به‌واسطه‌ی کشته شدنِ آقای خانواده‌ی خود به تنگدستی افتاده بودند شمارش کردند ، و تعداد یتیمان و بیوه‌زنان را شمردند و به هرکدام از آنان قوت‌لایموتی دادند . پادشاه کودکان این طبقات را "فرزندان خود" شمرد ، دختران را به مردانی که هم‌طبقه‌ی آنان بودند به‌زنی داد و جهیز آنها را از خزانه‌ی دولتی تهیه کرد ؛ همچنین پسران را از دختران نجیب‌زاده زن داد و مهر آنان را خود برعهده گرفت و آنان را توانگر کرد و فرمود که در درگاه شاهی بمانند و تربیت شوند ، تا مهیای پذیرفتن خدمات بزرگ‌تر گردند ؛ بدین‌طریق طبقه‌ی جدیدی از نجبا در دربار او پدید آمد که فرمانبردار و فدایی او بودند و نیز فرمان داد که املاک و ابنیه و قنواتی را که بر اثر کوتاه شدن دست صاحبان آنها ویران و بایر شده بود ، آباد و دایر نمایند ، پل‌های چوبی و سنگی را که ویران شده بود دوباره مرمت کردند .
وی اصلاحات زیادی در روش اخذ مالیات کرد . پیش از وی کشاورزان قبل از تعیین میزان مالیات توسط مأموران دولتی جرأت نمی‌کردند به‌میوه‌های رسیده دست بزنند ، وی دستور داد تمام زمین‌های زراعتی را به‌دقت مساحی کردند و مأمورانی درستکار برای این امر برگزید ، دریافت مالیات ارضی جدید براساس این ممیزی قرار گرفت .
نرخ‌های ثابت که مطابق اصول جدید معین شد از این‌قرار بود :
هر گریب (جریب معادل با ۲۴۰۰ مترمربع) گندم یا جو ، سالی یک‌درهم ؛ هر گریب مو سالی ۸ درهم ، هر گریب یونجه ۷ درهم ، هر گریب برنج ۵/۶ درهم و سالیانه از هر چهار درخت خرمای فارسی ، یا شش نخل آرامی ، یا شش درخت زیتون یک درهم می‌گرفتند .
سایر محصولات دیگر از ادای مالیات معاف بودند و نخل‌های پراکنده که جزو نخلستانی مستقل به‌شمار نمی‌آمد ، از ادای مالیات معاف گشت .
جزیه‌سرها (مالیات سرانه) نیز بر تمام اشخاص بیست تا پنجاه ساله تعلق می‌گرفت ؛ به استثناء بزرگان ، موبدان ، دبیران ، خدمتگذاران دولت و سربازان که از این مالیات معاف بودند . در جزیه‌ی سرانه از توانگران ۱۲ درهم و میانه‌تر ۸ و کمتر ۶ و سایر رعایا هر تن در سال ۱۴ درهم می‌پرداختند . مالیات را با اقساط سه‌ماهه می‌گرفتند ؛ خسرو فرمود صورت نرخ‌های جدید را در گنج شاهی نهاده و رونوشت‌های دیگری به همه‌ی مستوفیان (مأموران مالیات) و همه‌ی قضات بلوک بفرستادند .
انوشیروان قضات را مأمور کرد که مراقبت کنند تا مالیات‌ها عادلانه وصول شود و اگر خساراتی متناسب با مالیات بر گندم و باغ اشخاص وارد آید ، آنها را از ادای مالیات معاف کنند . قضات دهستان‌ها صورت معافیت‌ها را به‌حکومت مرکزی می‌رسانیدند و حکومت نیز اوامر مناسبی به تحصیلداران صادر می‌کرد . منظور خسرو از این بازرسی این بود که از اسراف‌هایی که تا آن زمان در اخذ مالیات معمول بود جلوگیری کند .
خسرو فرمان داد که برای نجبای فرودست که به‌منزله‌ی هسته و مغز سپاه ایران بودند و تا آن‌زمان بدون جیره خدمت می‌کردند و حتی ساز و برگ جنگ را هم به‌خرج خودشان فراهم می‌نمودند ، حقوق و جیره‌ای معین نمایند .
در زمان خسرو سلاح کامل اسواران مرکب بود از : یک برگستوانِ اسب [روپوش و زره مخصوصی که هنگام جنگ بر تن می‌کردند یا روی اسب می‌انداختند] ، جوشنی بلند ، زره سینه‌پوشی ، ران‌بند ، شمشیر ، نیزه ، سپر مدور ، گرز ، تبرزین ، ترکشی که حاوی دو کمان با چند زه و سی تیر بود و دو کمند بافته که از پشت سر به کلاه خود متصل می‌کردند . ازجمله اصلاحات لشگری خسرو انتقال قوم کوهستانی بارز ، ساکن کرمان که از اقوام شجاع ایرانی بودند به نقاط مختلف کشور و مجبور نمودن آنان به‌خدمت سربازی است . نیز از یک قوم دیگر موسوم به چول که ظاهراً شورش کرده بودند ، فقط ۸۰ تن باقی گذاشت و آن مردمان جنگ‌آزموده را به شهر رام‌پیروز انتقال داد ، آنان را نیز مکلف به خدمت سربازی نمود .
سپس اقوام آبخاز و خزر و آلان را که به ایران هجوم آورده و در ارمنستان پیش‌رفته بودند شکست داد و ده‌هزارتن از آنان را اسیر کرده و ایشان را در آذرباییجان مستقر گردانید و نیز در بلاد الشابران و مسقط که به‌امر او بنا شد و در دژ مرزی دربند (باب‌الابواب) سربازانی جنگ‌آزموده جای داد که آنان را به پهلوی 'نشاستگان' به‌معنی پاذگان می‌گفتند که در تاریخ طبری آن اصطلاح "السیاسجین" آمده که باید مصحف "النشاستجین" باشد .
خسرو پادگان بلاد ارمنستان را که از روم گرفته بودند ، نیز به این قوم واگذاشت . و شهری مستحکم به‌نام سغدبیل در گرجستان بنا نهاد و سغدیان و ایرانیان را در آنجا مسکن داد . وی اقوام وحشی و چادرنشین را برای استفاده‌ی نظامی از ایشان به مرزها و مناطق خطرناک کوچ می‌داد تا حملات دشمنان خارجی را دفع کنند . بدین طریق سپاه جاودانی که خسرو اول ایجاد کرد مرکب از سواران ایرانی و کوچ‌نشینان غریب بود .
خسرو در تشکیلات جدید سپاه ، منصب 'ایران‌سپاهبذ' را ملغی کرده ، چهار سپاهبذ در چهارسوی کشور بگماشت . سپاهبذ خراسان (شرق) ریاست سپاه خراسان ، سیستان و کرمان ؛ سپاهبذ نیمروز (جنوب) ریاست سپاه پارس و خوزستان ؛ سپاهبذ خوربران (غرب) ریاست سپاه عراق تا مرزهای روم ؛ و سپاهبذ باختر (شمال) ریاست سپاه ماد بزرگ و آذرباییجان را برعهده داشت .
مورخان شرقی نه‌فقط خسرو انوشیروان را یکی از عادل‌ترین پادشاهان دانسته‌اند بلکه او را نمونه‌ی رحمت و جوانمردی شمرده‌اند ، ولی توصیفی که پروکوپیوس از خسرو کرده با آنچه در روایات شرقی هست مطابقت ندارد .
پروکوپیوس خسرو را پادشاهی ناآرام و فتنه‌انگیز معرفی کرده است که عاشق حادثه‌جویی و بدعت بود و همواره در پیرامون خویش تولید هیجان می‌کرد و او را مردی مغرور معرفی می‌کند . گوید که او آنچه وجود نداشت می‌گفت و آنچه وجود داشت کتمان می‌کرد و مسئولیت مظالم خود را به‌گردن مظلومان می‌انداخت ، سوگند خود را نقض می‌کرد ، اظهار زهد و تقدس می‌نمود و زشتی اعمال خود را به نیروی زبان‌آوری از میان می‌برد .
پروکوپیوس برای اینکه نمونه‌ای از تزویر و ریاکاری‌های خسرو را به‌دست داده باشد می‌نویسد : در فتح شهر سورا به‌دست ایرانیان ، خسرو سربازی را دید که زنی زیبا را بر روی خاک می‌کشید درحالیکه طفل او به‌زمین افتاده بود ؛ شاه از دیدن آن حالت ناله برآورد و در حضور آناستاسیوس سفیر روم گریه کرد و از خدا خواست که مسبب تمام این فجایع را کیفر دهد . مورخ مذکور گوید که : خسرو به‌خوبی می‌دانست که خود مسبب این جنگ شده بود !
[...]
در زمان خسرو پسرش انوشگ‌زاد به مذهب مسیحی درآمده و ظاهراً به‌یاری مسیحیان سر به‌ شورش برداشت . خسرو در آن‌هنگام سخت بیمار بود ولی شورش را فرونشاند ، انوشگ‌زاد را دستگیر و کور کرد ، بدینوسیله او را از سلطنت محروم ساخت . [چون طبق قوانین و رسوم آن‌زمان ، کسی که نقص‌عضو داشت مجاز به سلطنت نبود]
خسرو با موبدان زرتشتی متحد شد تا مزدکیان را براندازد ولی نه طبقه‌ی روحانیون و نه اشراف در زمان او هیچگاه به‌قدرت پیشین خود نرسیدند .
خسرو در مسائل مذهبی جمود و تعصب نداشت و نسبت به عقاید مختلفه‌ی دینی و فلسفی وسعت‌نظر نشان می‌داد . وی عیسویان را در مؤسسات عام‌المنفعه استخدام می‌کرد .
پس از تأسیس شهر رومگان در مدائن ، به فرقه‌ی یعقوبی اجازه داد که انجمن تشکیل داده جاثلیقی برگزینند . عیسویان ایران مدت‌ها این محبت خسرو را به‌خاطر داشتند ، ولی درآغاز جنگ ایران و روم موبدان موبدداد هرمزد به آزار عیسویان پرداخت ، اما این آزار موقتی بود و به‌زودی برطرف شد .
انوشیروان هفت تن از فیلسوفان مدرسه‌ی آتن را که در ۵۲۹ میلادی ، مدرسه‌ی ایشان به‌دست ژوستی‌نین تعطیل شده بود به ایران پناه داده مورد پذیرایی خاص قرار داد .
در زمان خسرو اول ، بازی شطرنج از هند به‌ایران رسید و ازجمله کتاب‌های هندی که به‌زبان پهلوی ترجمه شد داستان زندگی بودا بود که بعدها به نام بلوهر و بوذاسف معروف شد ؛ و نیز کتاب پنجاتنترا (کلیله و دمنه) است که دومی را برزویه‌ی پزشک به‌ایران آورد .
[...]
داوری درباره‌ی خسرو انوشیروان - دوره‌ی سلطنت این شاهنشاه از درخشان‌ترین دوره‌های عهد ساسانی است . ایران چنان عظمتی یافت که حتی از عهد دو شاهپور بزرگ پیش‌تر رفت . توسعه‌ی دامنه‌ی ادبیات ، فرهنگ این عهد را کیفیت مخصوصی بخشید . در زمان او سلسله‌ی ساسانی به‌اوج عظمت خود رسید و کشورهای وسیع از هندوکش تا انطاکیه و از کوه‌های قفقاز و جیحون تا یمن ، میدان سواره‌نظام ایران گردید . دولت هیاطله (با یاری‌گرفتنِ خسرو از خاقان تُرک) از صفحه‌ی روزگار برافتاد و امپراطوران روم شکست‌های بی‌سابقه‌ای از ایران خوردند . این پادشاه توانست با برقراری اصلاحات اجتماعی نوین اثرات انقلاب بزرگی را از ایران ریشه‌کن کند .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
در سال ۵۳۹ میلادی ، اعراب صحرانورد تحت قیادت منذر پادشاه حیره به‌تحریک ایران تا به‌شام حمله بردند و تا انطاکیه را به‌تاراج دادند . منذر چهارصد راهبه‌ی بینوا را برای بت عزی (ربةالنوع زهره) به‌وضع خونین و دهشتناکی قربانی کرد ، چنانکه این واقعه عالم مسیحیت را عزادار ساخت .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em