aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه
قباد (کواذ) پسر فیروز در ۴۸۸ میلادی به‌دستیاری زرمهر (سوخرا) بر تخت نشست . در سال‌های نخستین پادشاهی قباد زرمهر همچنان پایگاه برتر را درمیان بزرگان ایران حفظ کرد ، ولی قباد در دل داشت خود را از نفوذ و سلطه‌ی این مرد جاه‌طلب که در حقیقت قدرت کشوری و لشگری در دست او بود برهاند . پس رقابتی را که بین زرمهر (سوخرا) و سردار دیگر ، شاهپور مهران وجود داشت مغتنم شمرد و شاهپور را که در این‌زمان ایران‌سپاهبذ و درعین‌حال سپاهبذسواد (عراق و بابل) بود ، با خود همراه کرده با توطئه زرمهر را به‌کشتن داد .
[...]
پیدا شدن مزدک - در این‌زمان شخص متفکری به‌نام مزدک ، پسر بامداد پدید آمد و از آمیختن دین مانی و زرتشت و عقاید افلاطون در کتاب جمهوریت ، کیشی تازه آورد که اساس آن بر اصلاحات اجتماعی بود ؛ و می‌توان آن‌را یک‌نوع کمونیزم یا مسلک اشتراکی دانست . نظریه‌ی اجتماعی او که مبنی بر مساوات در تقسیم ثروت بین افراد بشر بود ، انظار را جلب می‌کرد . او می‌گفت مال و ثروت و زن باید به‌تساوی بین مردم تقسیم شود . برخی از دانشمندان این نهضت را به‌منزله‌ی عکس‌العمل بردگان و روستاییانی که نیمه‌برده شده بودند ، همچنین طغیان سکنه‌ی سابقاً آزاد شهر ، و حومه‌ی ضدفئودالیسم و دستگاه برده‌سازی آن می‌دانند که به‌صورت جدال طبقاتی درآمد و علیه حرمسرای توانگران که در آن زنان بسیاری برای کامگذاری احتمالی ایشان محبوس بودند ، اعتراض کرد .
قباد برای اینکه از نفوذ فوق‌العاده‌ی بزرگان و موبدان بکاهد طرفدار نهضت مزدکی شد . سرانجام وی بر اثر شورشی که از طرف مردم پایتخت ، به‌تحریک موبدان علیه او برپا شده بود ، از پادشاهی خلع شد و به‌زندان افتاد . جماعتی از اشراف که هواخواه زرمهر بودند نیز با موبدان یاری کردند .
دشمن بدسگال قباد گشنسب‌داد بود که لقب نخویر و منصب کنارنگ داشت و در روزگار بلاش (برادر پیروز) در زمان پیمان صلح با ارامنه ، مشاور و معتمد زرمهر بود . باید دانست که این توطئه شامل همه‌ی بزرگان نبود ، بلکه قباد در میان اعیان هواخواهانی باوفا مانند سیاوش نیز داشت . بزرگان و موبدان زاماسب (جاماسپ) ، برادر قباد را بر تخت نشانیدند و درباره‌ی سرنوشت قباد به‌مشورت پرداختند ، نخویر گشنسب‌داد که فرماندار نظامی مرز هفتالیان بود رأی به کشتن او داد ؛ ولی دیگران رأی به زندانی کردن وی دادند .
پروکوپیوس گوید که قباد را در زندان انوشبر (دژ فراموشی) زندانی کردند (۴۹۸ میلادی) . به‌قول رولین‌سن محل این قلعه در گل‌گرد ، در شرق شوشتر در کوهستان بود . از آن‌جهت این نام را به‌این دژ داده‌اند که نام زندانیان آن‌را هیچگاه پیش شاه نمی‌بردند . قباد دیرزمانی در زندان بماند و سیاوش که از بزرگان و دوستان باوفای او بود وی‌را با حیله نجات داد . در روایات اسلامی آمده که وی با خدعه‌ی زنش که خواهر او نیز بود از آن زندان رهایی یافت . قباد از زندان گریخته خود را با سیاوش به دربار خاقان هیاطله رسانید . خاقان او را چون دوستی دیرین پذیرفت و دخترش را که از دخت فیروز داشت ، به‌زنی به او داد و لشگری نیز همراه او کرد و پیمان گرفت اگر به پادشاهی رسد به خاقان هیاطله خراج دهد . [قباد بازگشته ، تاج وتخت را از برادش بازمی‌ستاند]
[...]
واقعه‌ی قتل‌عام مزدکیان در آخر سال ۵۲۸ یا ۵۲۹ میلادی رخ داد ، و سبب آن توطئه‌ای بود که مزدکیان درباره‌ی ولیعهدی کیوس پذشخوار شاه° ، پسر قباد کرده بودند ، و می‌خواستند این شاهزاده‌ی مزدکی را برخلاف میل شاه بر تخت ایران جای دهند . به‌دستور خسرو که ولیعهدی خود را در خطر می‌دید ، موبدان را که از آن‌جمله : پسرماهداذ ، ویه‌شاهپور ، داذهرمز ، آذرفرنبغ ، آذربد ، آذرمهر و بخت‌آفرید بودند ، فرمان داد که با مزدک مباحثه کنند . اسقف مسیحیان ایران که در رد مزدک با زرتشتیان همداستان بود ، در این انجمن حضور داشت ؛ آنان به‌قول خود ، مزدک را مجاب کرده مزدکیان را از دم تیغ بیدریغ بگذرانیدند .
اندرزگر مزدکیان که ظاهراً خود مزدک بود ، در این میان کشته شد ؛ و دارایی مزدکیان ضبط و کتاب‌های دینی آنان سوخته شد . حدس زده می‌شود که پس از کشتار مزدکیان قباد دست به اصلاح و عمران کشور زده است و این کاری است که جانشین او خسرو اول به‌اتمام رسانید .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°درحدود ۵۱۹ میلادی قباد خواست جانشین خود را شخصاً برگزیند . وی سه پسر داشت : کیوس ، ژم و خسرو .
کیوس مهتر آنان بود و پس از برافتادن خاندان گشنسب‌داد ، که از اواخر اشکانی بر ولایت پذشخوارگر (ناحیه‌ی کوهستانی طبرستان) تسلط داشتند ، فرمانروای آن ناحیه بود و مسلک مزدکی داشت . ظاهراً مادر کیوس ، سامبیکه ، دختر خود قباد بود . بعضی نوشته‌اند مادر کیوس خواهر قباد بود . ژم فرزند دوم قباد از یک چشم نابینا بود و این نقص‌عضو موجب محرومیت او از سلطنت می‌گردید ، وی معروف به پهلوانی و دلیری بود . پسر سوم خسرو نام داشت ، پدر ، خصالی را که شایسته‌ی پادشاهان است در او می‌دید جز بدگمانی که نقص او شمرده می‌شد . (پس خسرو ولیعهد نامیده شد)
اینکه نوشته‌اند مادر خسرو دختر دهقانی از دودمان‌های قدیم بود که قباد در هنگام فرار به‌نزد هیاطله در نیشابور او را دیده ، به‌کابین خود درآورده بود ، افسانه‌ای بیش نیست . 
  • Zed.em
فیروز (پیروز) پس از مغلوب ساختن برادر بر تخت نشست . وضع داخلی ایران در زمان او رضایت‌بخش نبود . خشکسالی در مدت چندسالِ پیاپی شهرها و دهات ایران را ویران کرد ، و هزاران هزار نفر از گرسنگی مردند ، این بلا شاه را بر آن داشت که از مالیات صرف‌نظر کند ؛ حتی به تقسیم غلات میان مردم بپردازد . گویند عیدِ آب‌ریزان از این‌زمان مرسوم شد و آن به‌علت آمدن باران‌های پیاپی پس از چندسال قحطی بود .
در زمان پیروز یهودیان گرفتار کشتار و شکنجه شدند ، سبب آن انتشار این خبر بود که یهودیان دو تن از موبدان زرتشتی را زنده پوست کنده‌اند . این کشتار ظاهراً در شهر اصفهان که مسکن جماعت کثیری از یهودیان بود ، شدت بسیار یافت .
در آن‌زمان مسیحیان به‌دو دسته‌ی نسطوری و یعقوبی تقسیم شده بودند و اختلاف شدیدی در میان این دو فرقه پدید آمد ، نسطوریان معتقد بودند که مسیح دو طبیعت مجزی از یکدیگر داشت که یکی انسانی و دیگری ربّانی بوده است ، حال آنکه یعقوبیان معتقد بودند که این دو طبیعت در ذات مسیح وحدت یافته است . این مشاجره در شهر اورها (اورفا) که عیسویان ایران در آنجا علوم الهی می‌خواندند شدت یافت .
یکی از اساقفه‌ی نسطوری به‌نام بَرصوما با چنان حرارتی از اصول نسطوری دفاع کرد که سایر مسیحیان او را از کلیسا اخراج کردند ؛ ولی او که مردی جاه‌طلب بود از پای ننشست و خود را به پیروز نزدیک کرد و حمایت شاهنشاه را خواستار شد . پیروز برای تفرقه انداختن بین مسیحیان و برای اینکه مذهب نسطوریِ مسیحی را از مذاهب دیگر مسیحیان که در روم بودند جدا کند ، از برصوما و نسطوریان در مقابل یعقوبیان که از طرف روم پشتیبانی می‌شدند حمایت کرد و او را اسقف نصیبین و بازرس افواج مرزی ایران کرد .
دولت بیزانس در قرن پنجم میلادی گرفتار اغتشاشاتی بود که بر اثر هجوم اقوام وحشی پیش می‌آمد ، و دیگر چندان برای ایران خطر نداشت . روم برای حفظ خود از خطر ایران درصدد بود منازعاتی بین آن کشور و هون‌ها ایجاد نماید و آتش اختلاف را بین ایرانی‌ها و هیاطله دامن زند ؛ درعین‌حال روم مایل نبود که ایران به‌کلی در مقابل هیاطله از پای درآید . ازاین‌رو طبق منابع رومی ، چون پیروز پس از شکست به‌دست هیاطله اسیر شد ، امپراطور زِنون فدیه‌ی آزادی او را داد .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
یزدگرد (اول) سه پسر به‌جای گذارد : شاهپور ، ورهرام (بهرام) و نرسی [نارسیس] . شاهپور را پدر به پادشاهی بخشی از ارمنستان که از آنِ ایران بود برگمارد . ورهرام نزد منذر بن نعمان ، امیر عرب در حیره که خراجگذار شاهنشاه ایران بود ، پرورده می‌شد و به گفته‌ی طبری او را از کودکی بدانجا فرستاده بودند تا در هوای خوش حیره پرورش یابد . بهرام از حیث حرکات و سکنات شباهت زیادی به عرب پیدا کرده بود ؛ گویا اقامت طولانی این شاهزاده در کشور حیره در حکم تبعیدی بوده است که در نتیجه‌ی اختلاف‌نظر بین یزدگرد و آن فرزند پیش آمده بود . مورخان نوشته‌اند که بهرام در کشور حیره در قصر خورنق که بنای آن‌را به نعمان لخمی (به‌دست معماری به‌نام سمنار) نسبت می‌دهند ، می‌زیست و مربی او منذر پسر نعمان بود . این منذر از جانب یزدگرد ملقب به "رام‌اوزود یزدگرد" یعنی : رام‌افزودِ یزدگرد (کسی که شادی یزدگرد را می‌افزاید) بود ؛ و نیز ملقب به مهشت یعنی اعظم بود .
اما نرسی پسر سوم یزدگرد که از زن یهودی او بود ، ظاهراً در زمان مرگ پدرش صغیر بوده .
[...]
بهرام پنجم از پادشاهان محبوب ساسانی است . وی نسبت به همه‌کس نیکی روا می‌داشت ، و قسمتی از مالیات اراضی را به مؤدیان بخشید . داستان‌های بسیاری درباره‌ی جنگاوری و عشقبازی‌های او در ادبیات فارسی و عرب آمده است که نمونه‌ای از آن هفت‌پیکر نظامی گنجوی است . این داستان‌ها نه‌فقط در ادبیات ، بلکه در نقاشی ایران هم رواج یافته است و قرن‌های متمادی موضوع نقش‌پرده‌های نقاشی ، قالی‌ها و انواع منسوجات گردیده است .
در تواریخ آمده که بهرام پادشاهی خوشگذران بود و دوست داشت که مردم هم در روزگار او به‌خوشی و شادمانی بگذرانند . نوشته‌اند که او به چندین زبان سخن می‌گفت ، حتی به عربی شعر می‌سرود و به موسیقی علاقه‌ی بسیار داشت . بنابه یکی از داستان‌های مشهور ، این پادشاه گروهی از لوریان را که اجداد فیوج فعلی هستند ، از هند به ایران خواند تا مردمِ عوام از لذت‌های موسیقی بی‌بهره نمانند . طبع سرکش و ناآرام او ، باعث شد که او را ملقب به 'گور' کردند . بعد این تسمیه را مربوط به واقعه‌ای دانستند که : روزی در شکار با یک تیر ، گورخر و شیری را که بر پشت او جسته بود به‌هم دوخت .
مورخان عهد ساسانی بهرام را از لحاظ شهوت‌رانی ، اسراف در ولخرجی و بی‌توجهی به امور کشور مورد ملامت قرار داده‌اند ، ظاهراً این ایراد وارد است زیرا او زمام امور را به‌بزرگان دولت واگذار کرد و مطبوع و محبوب نجبا و روحانیون شد ، شاید قسمتی از شهرت عظیم او مربوط به همین محبوبیت او نزد بزرگان باشد .
[...]
وضع عیسویان در زمان بهرام پنجم خوب نبود ، به‌طور کلی از اواخر سلطنت یزدگردِ اول به‌طوریکه نوشتیم ، بر اثر وقاحت عیسویان° سیاست ملایم دولت ایران نسبت به ایشان تغییر یافت . بطوریکه پس از بر تخت نشستن بهرام ، سکنه‌ی عیسوی ولایات مجاورِ مرزهای غربی ، دسته دسته به کشور روم می‌گریختند . مهرشاهپور قبایل عرب را بر ضد آنان تحریک کرد و بسیاری از عیسویان را به‌کشتن داد .
[...]
جنگ با روم - جهت این جنگ را مورخان آزار مسیحیان مقیم ایران دانسته‌اند که از بدرفتاری ایرانیان به روم می‌گریختند . بهرام از تئودوس امپراطور روم استرداد آنان را خواست ، چون او از پس دادن ایشان سر باز زد ، بهرام فرمان داد کارگران رومی را که در معادن طلا و نقره‌ی ایران کار می‌کردند حبس و اموال رومیان را توقیف کنند . سپس جنگ آغاز شد (۴۲۰-۴۲۱ م) . فرماندهی سپاه ایران با مهرنرسی بود ، رومیان به سرداری آردابوریوس از دجله گذشته به بین‌النهرین حمله آوردند . سپس به محاصره‌ی نصیبین پرداختند ، ولی چون بهرام به‌شخصه به میدان محاربه شتافت ، رومیان دست از محاصره کشیده عقب نشستند .
سپس بهرام تئودوسی‌پولیس را که اکنون ارزروم نام دارد محاصره کرد . اما یونومیوس اسقف شهر از دفاع فروگذار نکرد و مدافعین را به دفاع تشجیع می‌کرد ، حتی منجنیق بزرگی تعبیه کرده و یکی از شاهزادگان را با سنگی به‌دست خود کشت . بالأخره بهرام به پروکوپیوس سردار رومی پیغام داد که هرکدام از طرفین پهلوانی به‌میدان بفرستند ، هرکدام از دوطرف مغلوب شد آنطرف جنگ را برده است ، اتفاقاً پهلوان رومی فاتح شد و بهرام طبق قولی که داده بود دست از جنگ کشید و در سال ۴۲۲ م. صلحی بین دو دولت امضاء شد که به‌موجب آن ایرانیان در کشور خود به مسیحیان آزادی مذهب دادند و نظیر همین آزادی را هم رومیان درباره‌ی زرتشتیان مقیم بیزانس قائل شدند .
به‌قول گیبون مورخ انگلیسی ، اسقف شهر آمد [احتمالاً دیاربکر (؟)] که آگاسیون نام داشت ، تمام ظروف طلا و نقره‌ی کلیسای حوزه‌ی خود را ذوب کرده و فروخت ، و با پول آن هزار تَن اسیر ایرانی را بازخرید کرد و برای نشان دادن حس‌نیت و انسان‌دوستی از بند آزاد کرده نزد بهرام فرستاد . بر اثر این صلح ، موافقت‌نامه‌ی بین ایران و روم که از زمان شاپور سوم برای حفظ دربند قفقاز در مقابل هجوم وحشی‌ها بسته بود تجدید شد ، و ایران مأمور حفظ دربند قفقاز گردید ؛ و بنا شد کمافی‌السابق دولت روم پرداخت قسمتی از مخارج آن‌را تعهد کند .
در زمان بهرام مسأله‌ی مسیحیان ایران حل شد .
بر اثر اختلافی که بین مسیحیان افتاد ، دادیشوع که در ۴۷۱ م. به مقام جاثلیقی انتخاب شده و در دفاع از خراسان بر ضد اقوام وحشی به شاهنشاه خدماتی کرده بود ، در مجمعی که از کشیشان تشکیل داد کلیسای ایران را از تابعیت بیزانس جدا کرده ، مستقل ساخت ؛ بدین‌وجه به سوءظنی که نسبت به ایرانیان مسیحی در متهم ساختن آنان به جاسوسیِ روم می‌رفت خاتمه داده شد . [این واقعه می‌بایست در زمان فیروز اتفاق افتاده باشد (؟)]
[...]
بهرام پنجم در ۴۳۸ یا ۴۳۹ م. به‌عقیده‌ی فردوسی به مرگ طبیعی درگذشت ، ولی غالب مورخان اسلامی مرگ افسانه‌آمیز او را بر اثر شکار گورخر و با اسب فرو رفتن در باتلاقی میان اصفهان و شیراز دانسته‌اند . خیام گوید :
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر // دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°در زمان یزدگرد اول ، وی سیاست مسامحه و مدارا را با دیگر ادیان پیش گرفت ازجمله با دختر رئیس قوم یهود به نام شوشیندخت (دختر ریش‌گالوتا یا رأس‌الجالوت) ازدواج کرد که از نظر سیاسی چندان اهمیتی نداشت و با مسیحیان بواسطه‌ی تأثیر خوبی که یک اسقف مسیحی به نام ماروتا بر وی گذاشت از درِ مدارا وارد شد و فرمان داد کلیساهای مسیحی را که خراب کرده بودند از نو بسازند ؛ اسقف مزبور رئیس هیأتی بود که از طرف روم شرقی مأمور بود جلوس تئودوسیوس را به یزگرد ابلاغ کند ، گفته می‌شود وی یزگرد را از مرض شفا داد و همچنین به‌سبب سیمای مؤقرش در نظر شاهنشاه مطبوع افتاد . اما عاقبت یزگرد بر اثر جسارت و وقاحت مسیحیان نظر خود را نسبت به آنان تغییر داد و بنای سختگیری و تنبیه آنان را گذارد ، مثلاً در شهر هرمزداردشیر در خوزستان ، یک‌نفر کشیش عیسوی به‌نام حشو جرأت کرد آتشکده‌ای را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود ، ویران سازد .
  • Zed.em
شاهپور دوم ، پسر هرمزدِ دوم از زن دوم او بود . چون هرمزد برادر بزرگ شاهپور در روم تربیت یافته بود بزرگان ایران او را از سلطنت محروم کردند و جنینی را که در شکم ملکه بود به‌پادشاهی برگزیدند ؛ تاج را در خوابگاه شهبانو آویختند و حتی پیش از آنکه متولد شود مراسم تاجگذاری ، پس از اعلام موبد موبدان که حدس زده بود جنین پسر است باشکوهِ تمام به‌عمل آمد . چون متولد شد او را شاهپوهر (شاپور) نام نهادند ، پادشاهی طولانی او تقریباً در مدت هفتاد سال می‌تواند حقاً او را در ردیف دو پادشاه نخست ساسانی قرار دهد .
[...]
بنابر روایات او مشغول دفاع از سرحدات عرب‌نشین نیز بوده است . تصرف بحرین (الاحساء) در ساحل غربی خلیج‌فارس در زمان او اتفاق افتاد . شاهپور در شانزده سالگی که زمام قدرت را به‌دست گرفت ، تجاوزات اعراب را از خلیج‌فارس که حتی گاهی تیسفون را نیز به‌خطر می‌افکندند ، دفع کرد . ظاهراً در جنگ‌های سختی که با اعراب کرد شانه‌های آنان را سوراخ می‌کرد ، از این‌رو به‌وی 'ذوالاکتاف' گفتند . بعضی بر این عقیده‌اند که کلمه‌ی ذوالاکتاف اشاره بر واقعه‌ی جنگ با اعراب نیست .
نولد تصور کرده است که کلمه‌ی ذوالاکتاف (صاحب شانه‌ها) در حقیقت لقبی است به‌معنی چهارشانه و مجازاً به‌معنی کسی است که بارهای گران کشور را تحمل می‌کند . معذالک حمزه‌ی اصفهانی و برخی دیگر لفظ پارسی این لغت را 'هوبه سومبا' نوشته‌اند که به‌معنی سوراخ کننده‌ی شانه‌ها است . باری شاپور کشتی‌هایی به خلیج‌فارس انداخته ، اعراب بحرین را منکوب و مخذول کرد .
[...]
رسمی شدن آیین مسیح در روم به‌دست قسطنطین سبب گردید که شاهپور نسبت به کلیسای شرق بدبین شود و با مسیحیان دشمنی ورزد ، چون مسیحیان از نظر هم‌کیشی طرفدار امپراطور روم بودند شاهپور آنان را خائن نسبت به ایران می‌دانست . نخستین حکمی که برعلیه مسیحیان صادر شد این بود که آنان برای کمک به هزینه‌ی جنگ باید در عوض معافیت از رفتن به جنگ ، دوبرابر مالیات بپردازند . از این تاریخ مسیحیان در ایران مورد شکنجه‌ی دولت و علمای دین زرتشتی قرار گرفتند .
[...]
راجع‌به آزار مسیحیان باید گفت که شاهپور احساسات خصومت‌آمیزِ مخصوص نسبت به مسیحیان نداشته ، چون عیسویان عداوت نهانی با ایران داشتند ، وجود ایشان خطری دائمی برای این کشور محسوب می‌شد ؛ خاصه پس از آنکه قیصران روم صلیب برداشته و آن‌را علامت خود ساختند . شاهپور بر عظمت و قدرت خود می‌نازید و بسیار غضبناک و درشت‌خو بود ، معذالک از روایات آمیانوس برمی‌آید که او دارای صفات جوانمردانه بوده است .
[...]
شاهپور در زمره‌ی بانیان بزرگ ، شهرهای نامی از خود به‌یادگار گذارده است . وی پس از آنکه شهر باستانی شوش را ویران کرد و به‌علت شورش ، مردمِ آن را به‌قتل رسانید ، مجدداً آن‌را به‌اسم ایران‌خوره‌شاهپور ، بنا نهاد .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
[در جنگی بین شاهپور با رومیان ، ارتش روم توسط سپاه شاهپور محاصره می‌شود] ... مورخان رومی نوشته‌اند که ماکریانوس که معاون فرمانده‌ی کل بود و خیال سلطنت روم را در سر می‌پخت ، خیانت کرده سپاه روم را عمداً در محاصره انداخت .
باری والریانوس امپراطور روم با هفتادهزار لژیون رومی گرفتار گشت (۲۶۰ میلادی) و این فتح عظیم ، نام ایران را در جهان آن روز مشهور و سطوت او را در دل‌های دشمنان متمکن کرد . شاهنشاه در آن‌هنگام که خود را شاهنشاه شرق و غرب می‌دانست لقب امپراطوری را به سیریادس یکی از سرداران پناهنده‌ی رومی داد ؛ شاهپور فرمان داد که اسیران رومی را در شهرهایی که خود آنان طبق طرح اردوگاه‌های رومی بنا کردند مستقر ساختند . ایشان به‌عنوان متخصص ، معمار ، مهندس و اهل فن در ایجاد کارهای عام‌المنفعه ، مخصوصاً بنای پل‌ها ، سدها و جاده‌ها خدمت کردند و هنوز آثار آنان در خوزستان باقی است ؛ احتمال قوی می‌رود که شاهنشاه ایران اسیران رومی را در ناحیه‌ی گندی‌شاپور و شوشتر مستقر کرده باشد .
[...]
به‌موجب روایات شرقی ، شاهپور (اول) ، والریانوس (قیصر روم) را مجبور کرد که در ساختمان سد شوشتر کار کند . این سد ۱۵۰۰ قدم طول داشت و هنوز هم برای برگرداندن آب کارون به مزارع به‌کار می‌رود و به بند قیصر معروف است .
شاهپور به یادبود غلبه‌ی خود بر روم و اسارت امپراطور ، دستور داد تصویر والریانوس را که در زیرِ پای او به‌زانو افتاده و سیریادس امپراطور منصوب از طرف شاهپور را که در پیش او ایستاده بر پنج نقش‌برجسته که روی صخره‌ها و پرتگاه‌های پارس حجاری شده منقوش سازند .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em

شاهپور ملقب به نبرده در سال ۲۴۱ میلادی به‌جای پدر به‌تخت نشست .
حجاری نقش رجب که مجلس جلوس او را نشان می‌دهد شاهپور را درحالی نمایان ساخته که حلقه‌ی پادشاهی را از دست خدای بزرگ اهورامزدا می‌گیرد . این تصویر به تقلید مجلس جلوس اردشیر در نقش‌رستم حجاری شده است ، تاجگذاری رسمی شاهپور در سال ۲۴۲ میلادی صورت گرفت . در همین روز بود که به‌روایت ابن‌ندیم نخستین خطبه‌ی مانی ، یعنی یک‌شنبه اول نیسان که آفتاب در برج حمل قرار داشت ، ایراد شد . ... مانی پیغمبر بدعت‌گذار ایرانی بود که با آمیختن آیین زرتشتی ، بودایی و مسیحی دینی نو پدید آورد . در زمان شاهپور ظهور کرد ، شاهپور در ابتدا به‌وی روی خوش نشان داد و به او اظهار تمایل کرد ، او کتابی به پهلوی به‌نامِ شاه ، به‌اسم 'شاهپورگان' نوشت ، سپس برای تبلیغ دین خود به خارج از ایران سفر کرد و در زمان بهرام اول به‌ایران برگشت و به‌امر وی کشته شد .
شاهپور از آغاز کار ، توجه خود را به مسائل خارجی معطوف داشت ، از یک‌سو با رومیان و کوشانیان گرفتار بود و از جانب دیگر همواره تحت تهدید چادرنشینانی بود که بر گذرگاه‌های قفقاز فشار می‌آوردند ؛ شاهنشاهی کوشان از دو لحاظ توجه شاهپور را به‌خود جلب می‌کرد : نخست آنکه کشور نامبرده به‌واسطه‌ی تجارت بین‌المللی ثروتمند شده بود دیگر اینکه مخالف قدرت شاهپور بود . شاهپور در سنگ‌نبشته‌ی مفصل خود در نقش‌رستم نقل می‌کند که : سپاه فاتح او پیشاور پایتخت زمستانی شاهان کوشان را متصرف شد و دره‌ی سند را اشغال کرد و از راه شمال از هندوکش گذشته ایالت بلخ را تسخیر نمود و از جیحون گذشت و به سمرقند و تاشکند درآمد و سلسله‌ی کوشان را منقرض ساخت .
شاهپور شاهزاده‌ای را به‌نام پیروز ، به‌فرمان‌روایی شمال‌شرقی ابرشهر (خراسان) به‌گمارد ، از او سکه‌هایی باقی است که این عبارت به‌آنها نوشته شده است : "پرستنده‌ی مزدا پیروز الهی شاهنشاه کوشان" ، صورت خدایی که بر سکه‌های پیروز دیده می‌شود این عبارت را دربر دارد : "بودا خدا" ، حدس زده می‌شود که این شاهزاده پیرو دین مانی بوده ، یعنی درعین‌ اینکه مزداپرست بوده می‌توانسته پرستنده‌ی بودا نیز باشد .
خبر مرگ اردشیر باعث شورش ارمنستان و طغیان الحضر (هاترا) شد ، شورش ارمنستان را شاهپور به‌زودی فرونشاند اما الحضر که امپراطورانی مانند تراژان ، سپتم سوروس و اردشیر نتوانسته بودند برآن دست یابند شاهپور را زیاد نگران ساخت ؛ اما از قرار شاهپور به‌حیله‌ای متوسل شده و بر این قلعه‌ی استوار دست یافت . بنا به افسانه‌های شرقی ، نضیره دختر ضیزن پادشاه الحضر عاشق شاهپور شد و دروازه‌ی شهر را به‌روی او بگشود ، شاه در ازای این خدمت او را به‌زنی گرفت ، شب عروسی زن در بستر به‌خواب نمی‌رفت و اظهار رنج می‌کرد ، صبح روز بعد در زیر بالش او برگ موردی یافتند ، شاه از این لطافت پوست دختر در شگفت ماند و پرسید : پدرت به تو چه خوراکی می‌داد ؟ دختر گفت : مغز ، زرده‌ی تخم‌مرغ ، سرشیر و بهترین شراب‌ها ! شاهپور گفت : تو نسبت به کسی که در تربیت تو اینقدر رنج برده و تو را به‌ناز پرورده خیانت کردی ، می‌ترسم به من نیز خیانت کنی . سپس فرمان داد که گیسوان او را به‌دم اسبی سرکش بسته در بیابان رها ساختند تا هلاک شود .
[...]
بنابه مندرجات تاریخ اربل : "شاهپور در نخستین سال پادشاهی خود با خوارزمیان و سپس با مادی‌های کوهستانی (آذرباییجانی‌ها) جنگید . آنان را مغلوب ساخت و از آنجا به‌قصد سرکوبی گیل‌ها ، دیلمی‌ها و اهالی گرگان که در کوهستان‌های دوردست ، کناره‌ی بحر خزر مسکن داشتند تاخت ."
به‌موجب مندرجات کتاب پهلوی در جغرافیا به‌نام شهرستان‌های ایران‌شهر ، شاهپور در خراسان یک پادشاه تورانی به‌نام پهلیزگ را شکست داده به‌کُشت ؛ در محل این جنگ شهر نیوشاهپور (نیشابورفعلی) را به‌ساخت که کرسی ولایت ابرشهر (خراسان) یعنی ناحیه‌ی اَپرن‌ها که طایفه‌ای چادرنشین از قوم داهه بودند گردید .
[...]
شاهپور فرماندهی بزرگ و شاهنشاهی عظیم‌الشأن بود . او را می‌توان داریوش سلسله‌ی ساسانی خواند . ایرانیان او را بسیار دوست می‌داشتند ، وی در آبادانی ایران کوشش فراوان کرد و نیز در راه معرفت‌اندوزی دستور داد آثار و مصنفات متعدد یونانی و هندی را که در علم پزشکی ، ستاره‌شناسی و فلسفه بود به پهلوی ترجمه کنند و ضمیمه‌ی کتاب اوستا° نمایند که جمع‌آوری آن از زمان اردشیر ساسان آغاز شده بود .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°اوستا در زمان حمله‌ی اسکندر به ایران ، به دستور وی نابود شد .

  • Zed.em
اردشیر (ارتخشتر) در ۲۲۶ میلادی تاجگذاری کرد و عنوان شاهنشاه ایران را اختیار نمود .
[...]
بر طبق عقیده‌ی زاره احتمال می‌رود که اردشیر در معبد آناهیتای پارس تاجگذاری کرده باشد ، یعنی همان‌جایی که جد او ساسان ، موبدِ بزرگ آن بود و در همانجا که چهارصدسال بعد یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی تاج بر سر نهاد . اما از آنجا که استخر از نظر کوچکی شایستگی اقامت شاهنشاه جدید را نداشت ، اردشیر مانند اشکانیان شهر تیسفون را در کنار دجله پایتخت قرار داد .
[...]
اردشیر چون خود موبدزاده بود حمایت از دین زرتشت را از وظایف اولیه‌ی خود می‌دانست ، ازاین‌رو آیین زرتشت را در ایران مذهب رسمی کرد ، و در این راه بنابه‌ روایات ، تنسر نامی را که موبد موبدان بود و او را ابرسام نیز گفته‌اند ، یاری می‌کرد ؛ سپس به تنسر دستور داد که اوستای پراکنده را گردآوری کند . ساختن شهرهای زیادی را به او نسبت می‌دهند که ازجمله‌ی آنها شهر سلوکیه است ، که اردشیر آن‌را از نو بنا نهاده و 'وه‌اردشیر' خواند .
[...]
اردشیر شاهنشاهی باتدبیر ، دلیر و آبادگر بود ، از کلمات او است که گوید : "مُلک حاصل نگردد مگر به لشگر و لشگر فراهم نگردد مگر به زر و زر به‌دست نیاید مگر به کشاورزی ، آبادی و زراعت ، و آبادانی بدون عدل و داد صورت نبندد ."
اردشیر اندک‌زمانی پیش از مرگش شاهپور را جانشین خود ساخت و به‌دست خود تاج شاهی بر سر او گذاشت .
از اندرزهایی که فردوسی در شاهنامه به‌وی نسبت می‌دهد این است :
چو بر دین کند شهریار آفرین // برادر شود پادشاهی و دین
سر تخت شاهان به‌پیچد سه‌کار // نخستین ز بیدادگر شهریار
دو آنکه بیمایه را بر کشد // ز مرد هنرمند برتر کشد
سه‌دیگر که با گنج خویشی کند // به‌دینار کوشد که بیشی کند
کجا گنج دهقان بود گنج اوست // وگر چند بر کوشش و رنج اوست
نگهبان بود شاه گنج ورا // به‌بار آورد شاه رنج ورا
نگهدار تن باش و آن خرد // چو خواهی که روزت به‌بد نگذرد
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
ساسانیان سلسله‌ای بودند که از پارس برخاسته مجد و عظمت ایران دوره‌ی هخامنشی را تجدید کردند . ایشان خود را وارث پادشاهان هخامنشی می‌پنداشتند . حکومتی را که ساسانیان تأسیس کردند بر دو پایه‌ی دین و مرکزیت استوار بود . ساسانیان برخلاف اشکانیان که حکومت ملوک‌الطوایفی داشتند وحدت ایران را تأمین کرده دولتی تشکیل دادند که قدرت کشور را در خود متمرکز کرده و با اقتدار بسیار بر همه‌ی ولایات کشور نظارت داشت ؛ این دولت در دوران عظمت خود چنان شأن سیاسی خود را بالا برد که در آن عهد به‌نظر می‌رسید که دنیای متمدن بین دو کشور روم و ایران تقسیم شده است . از نظر مسائل خارجی ساسانیان با کمال ثبات و متانت در سه جبهه محاربات خود را با دشمنان ایران ادامه می‌دادند .
با رومیان در مغرب ، با کوشانیان° و یفتالیان (هیاطله) در مشرق و با وحشی‌ها در شمال ؛ مسأله‌ی دشوار ارمنستان نیز بخشی از کوشش آنان را مصروف خود می‌داشت . در داخله‌ ، ملوک‌الطوایفی همواره درصدد بود مجدداً حقوق قدیم خود را بازیابد ، استبداد و رقابت‌های شدید در اطراف تاج و تخت که قدرت آن به‌مرور ضعیف می‌گردید و پس از همه ، منازعه‌ی حقیقی طبقات به شکل کمونیسم (مزدکی) که مبانی جامعه‌ی ایرانی را لرزانید در شهر و قصبات خون جاری کرد ؛ همه‌ی این عوامل برای سقوط شاهنشاهی ایران در همان زمان که به اوج قدرت خود رسیده بود دست به دست هم دادند . ولی ضربت قاطع نه از طرف دولت روم بزرگ‌ترین دشمن ایران که از طرف قوم تازه‌نفسی به نام عرب که رسالت تازه آورده بودند وارد شد ؛ و یکباره طومار حیات ملی او را که با دین زرتشت توأم بود درنوردید و با نفوذ عمیق در جسم و جان او ، به او شخصیتی تازه داد که به‌کلی مغایر شخصیت پیشین او بود ، از آن به بعد از این اختلاط ایرانی و عرب ، ایران تازه‌ای بوجود آمد که ایران بعد از اسلام خوانده می‌شود .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°یوئه‌چی‌ها در حدود هفتاد قبل از میلاد از رود جیحون گذشته در طخارستان (قطغن و بدخشان امروز) برقرار شدند . در این‌هنگام ما به نژادی به نام طخار یا توغر در این ناحیه برمی‌خوریم . نکته‌ی مشکوک این است که آیا یوئه‌چی‌ها و طخارها قومی واحد بودند یا یوئه‌چیان پس از تسلط بر قوم طخارها به‌نام آنان خوانده شده‌اند . گروهی از این قوم که به زبان طخاری موسوم به لهجه‌ی 'الف' تکلم می‌کردند خود را آرسی می‌نامیدند .
در منابع چینی نام طخارها 'تاهیا' آمده است . طخارها متمدن و تجارت‌پیشه بودند و با یوئه‌چی‌های شمال جیحون مناسبات دوستانه و خویشاوندی داشتند . سرزمین طخارها پیش از ورود یوئه‌چی‌ها به پنج ولایت منقسم می‌شد و در هر یک امیری حکومت می‌کرد . یوئه‌چی‌ها پس از ورود و نفوذ در طخارستان ، این تقسیمات را حفظ کردند . بعدها رئیس کوشانی یوئه‌چی که امیر یکی از این ولایات بود چهار امیر دیگر را مغلوب کرده دولت واحدی تشکیل داد که در تاریخ دولت کوشانی نام دارد .
کمی پس از مرگ گندوفارس ، قندهار و پنجاب به‌دست یک سلسله از طایفه‌ی یوئه‌چی افتاد که آنان‌را از نژاد سکاها نیز می‌دانند ، آنان در تاریخ معروف به کوشانیان بزرگ هستند . این سلسله از نیمه‌ی اول قرن میلادی با پادشاه خود کوجولا کَدفیزس وارد تاریخ می‌شوند ، نام این امیر کوشانی کوجولا و نام خانواده‌اش کَدفیزس بود .
این پادشاه پس از تصرف بلخ (باختر) از هندوکش گذشته ، ولایت کابل و قندهار را اشغال کرد و به سلطنت هرمایوس آخرین پادشاه یونانی - باختری کابل خاتمه داد و مرز کشور خود را تا ساحل چپ رود سند رسانید . از فحوای تاریخ به‌نظر می‌رسد که رومیان برای تضعیف پارت‌ها با کوشانیان معاهداتی داشته و با روابط تجاری خود آنان را تقویت می‌کرده‌اند .
  • Zed.em
بزرگان ایران پس از کشته شدن واردان (پسر اردوان سوم) گودرز (برادر واردان) را به‌شاهی برداشتند . (۴۶ م) گودرز پادشاهی ستمگر بود و نزدیکان و برادران خود را به‌کُشت ، از این‌رو مجلس مهستان از امپراطور روم خواست که مهرداد پسر فرهادِ چهارم را که در روم می‌زیست برای سلطنت به ایران بفرستد ؛ ولی گودرز او را شکست داده گوش‌های او را برای تحقیر بُرید تا دیگر نتواند سلطنت کند . پس از آن طولی نکشید که گودرز هم مرد و به‌قولی بر اثر توطئه‌ای کشته شد (۵۱ م) . از این پادشاه سنگ‌نبشته‌ای در بیستون به‌خط یونانی باقی مانده است .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
از وقایع زمان اردوان سوم (اشک هیجدهم) ، کشتار یهود و شورش سلوکیه است . موضوع کشتار یهود این بود که دو جوان یهودی به‌نام‌های آسی‌نای و آنی‌لای بر اثر ظلمی که به ایشان شده بود عده‌ای از جوانان را دور خود جمع کرده به‌راهزنی پرداختند ؛ اردوان که مانند همه‌ی پادشاهان اشکانی نسبت به یهودیان محبت داشت برادر بزرگ‌تر ، آسی‌نای را والی بابل کرد ، زیرا اقلیت قابل اهمیتی از یهود در آن شهر وجود داشت ، پس از او برادرش آنی‌لای بی‌اجازه‌ی دربارِ پارت به‌حکومت بابل رسید و به ایالت همجوار حمله بُرده ، مهرداد داماد اردوان را اسیر کرد ؛ ولی سرانجام به‌دست بابلی‌ها ازمیان رفت . بر اثر تعدی این یهودی و سپاهیان او مردم بابل با یهودیان دشمن شدند و چون یهودیان دیدند که در بابل نمی‌توانند بمانند کوچ کرده به سلوکیه رفتند .
در این بین یونانیان و سریانیان با هم متحد شده هر دو بر ضدّ یهودیان قیام کردند . پس از آن جدالی روی داد که در آن پنجاه‌هزار یهودی تلف شدند و مابقی به تیسفون رفتند ، از آنجا هم به شهرهای کوچک مهاجرت کردند .
و از دیگر وقایع پادشاهی اردوان شورش شهر سلوکیه در ۴۰ م. و ادعای استقلال مردم آن بود . پارتی‌ها از نظر استحکامِ دیوارهای آن شهر به‌بازگرفتن آن تا مدتی موفق نشدند ، تا بعدها توانستند که آن شهر را دوباره‌ی تحت سلطه‌ی پارت درآورند .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
اشک نهم (مهرداد دوم یا مهرداد بزرگ) از پادشاهان بزرگ اشکانی است . وی پس از پدرش اردوان دوم به‌تخت نشست (۱۲۴ تا ۷۴ ق.م) و سکاها را شکست سختی داد ، و خطر نژاد زرد را از ایران دور کرد . وی در حدود ۱۱۵ ق.م هیأت سفارتی را که از طرف فغفور چین فرستاده شده بودند پذیرفت و با پادشاه آن کشور پیمان بازرگانی و ترانزیت بست . از طرف دیگر دولت روم در مغرب اقتدار وسیعی به‌هم رسانیده برای تکمیل جهانگیری خود تسخیر ایران و هند را لازم می‌دانست .
در زمان مهرداد دوم بود که روم و ایران برای اولین‌بار به‌یکدیگر برخورد کردند . اختلاف ایران و روم از همان روزهای نخست تا آخر بر سر مسأله‌ی ارمنستان بود ، که هر دو تسلط برآن ایالت را ادعا می‌کردند . مهرداد اول که دولت پارت را توسعه می‌داد در فتوحات خود به ارمنستان رسید و با کمک او در زمان آنتیوخوس اپی‌فانس ، ارمنی‌ها خود را از تسلط سلوکی‌ها آزاد کردند ، و در آنجا دولتی تشکیل شد که سلطنت آن به‌دست یکی از شاخه‌های سلسله‌ی اشکانی افتاد .
[...]
مهرداد دوم ایران را به‌صورت قدرت جهانی درآورد ، تماس‌های او با روم در مغرب و با چین در مشرق ، عظمت نقش او را در حیات سیاسی و اقتصادی دنیای آن‌روز نشان داد و موجب شد که وی را به‌لقب شاهنشاه و بزرگ بخوانند . مهرداد دوم حدود شرقی ایران را تا کوه‌های هیمالیا رسانید .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
اشک ششم (مهرداد اول) پس از برادرش به‌تخت نشست (۱۷۴ ق.م) وی بانی عظمت دولت پارت است و در مدت ۳۷ سال سلطنت خود پارت کوچک را مبدل به‌دولتی بزرگ کرد . چنانکه مورخان او را داریوش سلسله‌ی اشکانی دانسته‌اند . در این زمان دولت سلوکی بواسطه‌ی جنگ با رومیان ، مصریان و یهودیان به‌ناتوانی گراییده بود . مهرداد هنگامیکه اوکراتید پادشاه باختر مشغول تسخیر پنجابِ هند بود و درآن میان به‌دست پسرش کشته شد ، از موقعیت استفاده کرد و به باختر لشکر کشید و قسمت غربی آن کشور را ضمیمه‌ی پارت کرد . بعضی نوشته‌اند که همه‌ی باختر را به‌تصرف درآورد .
چندسال پس از تصرف باختر ، هنگامی که آنتیوخوس پنجم (کودکی بین ۹ تا ۱۴ ساله) پادشاه سلوکی در ماد بود ، به مادِ بزرگ حمله برد و آن ایالت را ضمیمه‌ی پارت کرد . سپس به‌طرف باختر رفته و از آنجا به‌هند درآمد و تا رود هیداسپ ، جیلم امروز در پنجاب براند .
بعضی مورخان نوشته‌اند که چون دولت یونانی و باختری تا ۱۲۶ ق.م در دره‌ی کابل وجود داشت ، باید حدود متصرفات مهرداد را تا کوه‌های پاراپامیزاد (شمال افغانستان) دانست . بزرگ شدن پارت ، دولت سلوکی را به‌وحشت انداخت . دمتریوس دوم (نیکاتور) پادشاه سلوکی ، به‌مقابل مهرداد شتافت ، پارسی‌ها و باختری‌ها نیز به‌یاری دمتریوس برضد پارت سر به شورش برداشتند ؛ مهرداد چون دشمن را نیرومند یافت به بهانه‌ی عقد صلح دمتریوس را به‌اردوی خویش آورده گرفتار کرد ، ولی با او بسیار خوب رفتار کرد ، حتی دخترش رچ‌گونه را به‌زنی به او داد ، ولی در این میان به بستر بیماری افتاد و درگذشت (۱۳۶ ق.م) ازجمله کارهای مهرداد تنبیه مردم خوزستان بود ، وی به تقلید از پیشینیان خود آنتیوخوس سوم و چهارم ، دو معبد عظیم و پرمایه آتنا و آرتمیس را که محتملاً معابد مقدس آناهیتا (ناهید) بوده است غارت کرد ؛ و غنیمتی عظیم نصیب او شد .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
این عنوان از نام ارشک بنیادگذار آن خاندان گرفته شده است . نخست آنان را در انتساب به ارشک سردودمان آن خاندان 'ارشکانی' می‌گفتند ، بعدها تبدیل به اشکانی شده است . برخی گفته‌اند که چون جایگاه اشکانیان در آساک بود از این‌جهت آن‌ خانواده را اشکانی خواندند ولی این قول ضعیف به‌نظر می‌رسد .
اشک اول (ارشک) بنابه‌روایت استرابون مردی سکایی از تیره‌ی پارتی بود و در دره‌های [مجاور] رود اترک می‌زیست . چون شنید که دیودتوس در باختر سربرداشته و دعوی استقلال کرده است ، او نیز به پارت آمد و از فرمان سلوکی‌ها سرپیچید و خود را شاه خواند و سلسله‌ی اشکانی را تشکیل داد (۲۵۰ ق.م) پس از آن روی به‌ باختر آورد و با آن دولت که تازه مستقل شده بود به جنگ پرداخت و در آن میان کشته شد . (۲۴۷ ق.م)
ارشک نیای پادشاهان اشکانی است و مورد ستایش ایشان بود . او را به لقب یونانی اِپی‌فانس می‌خواندند که به زبان یونانی به‌معنی نامدار و سرافراز است ، و نام او را در آغاز اسم خود برای احترام می‌افزودند .
اشک دوم (تیرداد اول) پس از برادر شاه شد . وی ۳۷ سال پادشاهی کرد و وضع خود را در برابر سلوکیان و باختریان استوار ساخت و پایتخت خود را از آساک به شهر هِکاتُم‌پیلُس (صددروازه) انتقال داد و خود را شاه بزرگ خواند . پارت‌ها سال ۲۴۸ ق.م را که سال به‌شاهی نشستن او است مبدأ تاریخ خود قرار دادند .
اشکانیان برای اینکه خاندان خود را محبوب مردم ایران سازند ، خود را از نسل هخامنشیان می‌شمردند و می‌گفتند فری‌یاپیت Phriapites پدر اشک و تیرداد ، پسر اردشیر دوم هخامنشی بوده است . تیرداد با پادشاه سلوکی ، سلوکوس کالی نیکوس جنگ کرد و او را شکست داد پس از آن شهری به‌نام 'دارا' که در نزدیک ابیورد کنونی است به‌ساخت ، وی در پیری (۲۱۴ ق.م) درگذشت .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
هنوز دو سه سال از تأسیس دولت باختر توسط دیودوتوس نگذشته بود که عصیان دیگری علیه پادشاهان سلوکی در همان شرق ایران روی داد ، و دولت دیگری توسط قومی ایرانی به‌نام پارت در خراسان تأسیس گشت . این قوم هیچگاه تحت متابعت سلوکی‌ها قرار نگرفته بود . این مردم به‌صورت چادرنشین و آزادانه در شرق ایران زندگی می‌کردند . آنان از قبیله‌ی پرنی Parni که تیره‌ای از قوم داهه بودند به‌شمار می‌رفتند . داهه مجموعه‌ای از قبایل سکایی بود که به‌صورت چادرنشین در استپ‌های میان گرگان و دریای آرال زندگی می‌کردند .
استرابون می‌نویسد که مردم داهه در آغاز در کنار دریای آزف کنونی مسکن داشتند ، سپس از آنجا کوچیده به‌سوی خوارزم رفته ، در همسایگی گرگان مسکن گزیدند . سپس به خراسان کنونی مهاجرت کردند .
پارت‌ها سوارکارانی بودند که خوشبختی بزرگ آنان ، بنابه نوشته‌های مورخان قدیم ، مرگ در جنگ بود ؛ مرگ طبیعی را مرگی شرم‌آور می‌شمردند . نامی که پارتیان بر خود می‌دادند معلوم نیست . اصطلاح پارت که در منابع غربی شناخته شده شاید مترادف پرثوه Parthava است که در کتیبه‌ی داریوش هم یاد شده است ؛ و بعدها به پهلو تبدیل شده است . بعضی از ایران‌شناسان این کلمه را به معنی "جنگاور و سوار" گرفته‌اند ، و این عنوان از طرف اقوام یکجانشین به تمامی اقوام چادرنشین و سوارکار که پیوسته به شرق ایران هجوم می‌آوردند اطلاق می‌شده ؛ سپس بر یکی از ایلات سرحدی شرق شاهنشاهی ایران اطلاق گردیده . می‌توان این نفوذ پرنی را در سرزمین ایران ، پیش‌درآمد جنبش بزرگ تیره‌های سکایی که هجوم آنان یکصدسال پس از آن ایران شرقی را زیر و رو کرد و به حکومت بلخ پایان داد دانست . پارت‌ها در اوایل نیمه‌ی دوم پیش از میلاد سرزمین پارت را از چنگ حکومت یونانی درآوردند .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
پهلوها شعبه‌ای از پارت‌ها بودند که در شرق ایران در حوزه‌ی هیرمند و سیستان پراکنده بودند . زمانیکه سکاها وارد سکستان یا سجستان (سیستان) شدند با آنان مخلوط گردیده و قومی به‌نام قوم سکایی و پارتی یا سیت و پارت تشکیل دادند ، و چون پارت‌ها را پهلو نیز می‌گفتند ازاین‌رو معروف به خاندان و سلسله‌ی پهلوها شدند . این قوم از قرن اول قبل از میلاد در سیستان تشکیل حکومت دادند .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
طخارها قومی از سکاها بودند که در آنطرف سند که اکنون آن صفحه را فرغانه گویند زندگی می‌کردند . در قرون اول اسلامی اعراب از این قوم نام می‌برند . بطلمیوس جغرافی‌دان قدیم از قوم تاگؤرا نام می‌برد و اسناد چینی از این قوم به‌نام توگارا نام می‌برند . یک مسافر چینی به‌نام چانک‌کی‌ین که در حدود ۱۲۰ ق.م به این نواحی از طرف فغفور چین مأموریتی یافته بوده است ، اطلاعات مفیدی از این قوم و پارت‌ها (خراسانی‌ها) و باختری‌ها می‌دهد .
باری چنانکه در پیش گفتیم یوئه‌چی‌ها° طخاری‌ها را به حرکت آوردند [کوچاندند] و طخاری‌ها بر سر باختری‌ها ریختند . چنین به نظر می‌رسد که جنگ ایران و توران که در داستان‌های ما به‌زمان کیانیان نسبت داده شده ، همین جنگ‌ها بوده است ، جنگ‌هایی که پارت‌ها و باختری‌ها با اقوام سکه‌ها یا به‌قول ایرانیان با اقوام تورانی کرده‌اند ، و یک چیز هم که این نظر را تأیید می‌کند آن است که مردان و دلیران این داستان‌ها را پهلوان می‌نامند ؛ و حالا برای ما روشن است که پهلوان یعنی منسوب به پارت ، زیرا کلمه‌ی پارت همان پرتو و پلهواو ، پهلو می‌باشد . الف و نون علامت نسبت است نه علامت صیغه‌ی جمع ، بنابراین معنی پهلوان یعنی کسی که منسوب به پارت‌ها و پهلوها باشد .
باری چون ایرانی‌ها بیشتر با طخاری‌ها سر و کار داشتند و آنان آریایی‌های سکایی بودند ، پس می‌توان گفت که ایرانی‌ها با تورانیان غیرآلتایی در زد و خورد بوده‌اند و آنها به باختر ریخته‌اند . اما طخاری‌ها از نژاد زردپوست نبوده‌اند ، زیرا اولاً از زبان آنان این نکته مسلم است و دیگر چند سال قبل در تورفان که از بلاد غربی چین است ، آثاری خطی به‌دست آمد و سه زبان در این کتاب‌ها یافتند ؛ یکی از آن‌ها طخاری است ، و این زبان هم به زبان‌های ایران شمالی نزدیک است . باری اراضی حوزه‌ی علیای رود جیحون به‌نام قوم طخار معروف به طخارستان (تخارستان) شد .
برخی معتقدند که طخاری‌ها از اختلاط یوئه‌چی‌ها و سکاها هستند و سکاهایی که در سیستان یا سکستان [این نام از نام قوم سکا گرفته شده ، یعنی محل زندگی سکاها] ساکن شدند به‌علت اینکه نام سکایی را حفظ کرده‌اند از سکایی‌های خالص می‌باشند .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°مغول‌ها که از چین به‌طرف شمال رانده شده بودند در ۲۱۴ ق.م به سه قلمرو بزرگ که هرکدام را خانی اداره می‌کرد تقسیم شدند : ۱. در مشرقِ مغولستان دون‌خو ۲. در مغولستان میانه هون‌نو که از همه بزرگ‌تر بود ؛ هون‌نو را اکنون هون گویند ۳. در مغرب ، یوئه‌چژی (یوئه‌چی) .
چون پس از ساخته شدن دیوار چین مغول‌ها نمی‌توانستند به‌آسانی در چین بتازند ، خانِ هون‌نو در ۲۰۹-۱۷۴ ق.م ، خانِ دون‌خو را مطیع کرده و یوئه‌چی‌ها را پراکنده ساخت و تمامی مغولستان را تحت حکمرانی خود درآورد و دولت هون را که از منچورستان تا استپ‌های قرقیز و از دیوار بزرگ چین تا سرحد کنونی روسیه امتداد یافت تأسیس کرد .
یوئه‌چی‌ها بر اثر فشار هون‌ها مساکن خود را از دست داده مجبور گشتند که جلای وطن کنند و زمین‌های تازه‌ای برای خود بیابند ، بنابراین به دو قسمت تقسیم شده ، قسمت بزرگ‌تر به‌طرف جنوب‌غربی رفت و به‌نوبت خود بر مردمی فشار وارد آورد که در آسیای میانه در هر دو طرف رود سیحون و جیحون سکنی داشتند . این مردمان همان سکاها بودند که آن اقوام را به نام ماساژت‌ها ، داهی‌ها ، طخاری‌ها و آسیانی‌ها نیز شناخته‌اند .
به‌هرحال یوئه‌چی‌ها بر سر این مردمان ریخته و آنان را از مساکن‌شان بیرون کردند ، چنانکه طایفه‌ی سکایی‌ها بر اثر این فشار مجبور شدند اراضی تازه‌ای به‌دست آورند . بنابراین نهضت مردمان سکایی شروع شد و سکایی‌ها و یوئه‌چی‌ها مخلوط با هم ، بایکدیگر به پارت و باختر فشار آوردند .
  • Zed.em
کشور باختر از شمال محدود می‌شد به رودِ اکسوس یا جیحون ، از جنوب به کوه‌های هندوکش و از مشرق به ترکستانِ چین ، از مغرب به خراسان کنونی . این کشور اکنون ترکستان و افغانستان نامیده می‌شود و یکی از بهترین و زرخیزترین کشورهای ایران‌شهر شمرده می‌شده است . در اوستا از این ناحیه به "باخذم ساریرام" یعنی بلخ زیبا یاد شده ؛ در این سرزمین بود که زرتشت کیش مزدیسنا را رواج داد و شاهان داستانی چون : کیقباد ، کیکاووس ، کیخسرو ، لهراسب و گشتاسب در این شهر می‌زیسته‌اند .
در زمان هخامنشیان کوروش کبیر این ایالت را به پسرش بردیا سپرد و او مدت‌ها در آن سرزمین فرمان‌روا بود . پس از کشته شدن بردیا به‌دست برادرش کمبوجیه ، گئوماتای مغ در آن ایالت به‌تخت سلطنت نشست و پس از کشته شدن او به‌دست داریوش ، پدر داریوش ویشتاسب بر آنجا فرمان‌روا گشت . در زمان خشایارشا پسرش ویشتاسب حاکم آنجا شد و پس از وی سغدیانوس پسر اردشیر حاکم شد و چون وی به‌فرمان اسکندر کشته شد ، چندی عموزاده‌ی دیگر داریوش در آنجا حاکم گشت .
اسکندر پس از غلبه بر باختر آن کشور را قتل‌عام کرد . حتی به‌ یونانیانی که از زمان خشایارشا در آنجا به‌سر می‌بردند ابقاء نکرد . اسکندر برای مطیع نگه‌داشتن مردم آنجا چندین آبادی و لشکرگاه از یونانی‌ها و مقدونی‌ها تشکیل داد ، در اندک زمانی در باختر نژادی نیمه ایرانی نیمه یونانی پدید آمد . در اینجا اسکندر از رسم باختریان درباره‌ی اموات خود متنفر شد ؛ زیرا باختری‌ها مانند اغلب زرتشتی‌های خالص جسد مردگان خود را می‌گذاشتند که خوراک جانوران ، سگان و درندگان گردد . اسکندر گفت که مردگان را به‌سگان ندهند و دخمه‌ها را ویران و آتشکده‌ها را منهدم ساخت .
در اینجا باختری‌های زرتشتی در دین خالص‌تر از سایر اقوام ایرانی بودند زیرا از اقوام سامیِ بابل و آسور دور می‌زیستند . از سرداران اسکندر که در زمان او حاکم باختر شد آمینتاس مقدونی بود و پس از او تیریاسب ایرانی منصوب گردید .
باری قریب ۳۰ هزار یونانی و مقدونی که در زمان اسکندر به‌خدمات لشکری مشغول بودند ، در این ولایات ساکن شده و با بومیان اختلاط و امتزاج کردند و در اخلاق و آداب و مذهب نیمه ایرانی شدند ؛ ولی زبان رسمی آنجا یونانی گشت .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
چنانکه می‌دانیم افغانستان ، بلوچستان ، پنجاب و سند در زمان پادشاهی هخامنشی تحت نفوذ و سلطه‌ی ایران بودند . زمان اسکندر و پس از او حکومت آن نواحی به‌دست حکام یونانی و هندی اداره می‌شد که از طرف اسکندر به‌فرمان‌روایی آن نواحی گماشته شده بودند . پس از اسکندر اختلافاتی بین فرمان‌روایان این نواحی پیدا شد و اختلالاتی در وضع حکومت آنجا پدید آمد و امور آن‌نواحی به هرج و مرج روی نهاد .
در این گیر و دار چندره‌گوپتا نامی ، هندی ظهور کرد و چون از خاندان موریا بود مؤسس سلسله‌ی پادشاهانی در پنجاب ، سند و افغانستان جنوبی گردید و چون این سلسله باعث بودایی شدن شرق ایران شده‌ لذا تاریخ این سلسله بیشتر از نظر نفوذ دین بودا در ایران باستان قابل ملاحظه است .
[...]
آشوکا پسر بندوسارا ۲۷۳-۲۳۲ ق.م بزرگ‌ترین پادشاه دودمان موریا است و از بزرگ‌ترین پادشاهان هند به‌شمار می‌رود . قلمرو او از بنگال تا جنوب افغانستان و حوزه‌ی ارغنداب بود [...] افسانه‌ها آشوکا را در جوانی برهمنی زشتخوی و ستمگر توصیف کرده‌اند . بالأخره وی پادشاهی دادگر شده و در ۲۶۰ ق.م به‌دین بودایی درآمده ، از این‌به‌بعد دوره‌ی پادشاهی او سراسر زمان امن و آرامش است . وی از این زمان یک بودایی متدین و نیکوکار گردید که آئین بودا را چه در هند و چه در بیرون کشور انتشار داد .
آشوکا در حمایت از دین بودا مانند گشتاسب در دین زرتشت است . وی مبلغینی برای تبلیغ این آیین به‌خارج از هند ، مانند افغانستان و خراسان فرستاد ، وی در فرمان‌های سنگ‌نبشته‌ی خود که ۱۴ ستون از آنها تاکنون کشف شده است ، مردمان را به پیروی از اصول مذهب بودا دعوت کرده ، آنان را به ترحم به‌یکدیگر و شفقت بر حیوانات تبلیغ می‌نمود . وی پس از پذیرفتن دین بودا حکم یک راهب و فیلسوف را پیدا کرده بود که در اطراف دارمه Darma یعنی قوانین و اصول دین بودا تحقیق و بحث می‌کرد .
قلمرو دولت موریا در زمان آشوکا از دو نوع خاک و سرزمین تشکیل می‌یافت . یکی از سرزمین‌های هند و دیگر مشرق ایران که بلوچستان و افغانستان فعلی را تشکیل می‌داد . پس از آشوکا پادشاهان نامداری روی کار نیامدند ، از آن‌پس دولت موریا رو به انحطاط می‌گذارد و نفوذ ایشان از جنوب شرقی ایران و افغانستان کاسته شد .
آخرین امیرِ گمارده شده از طرف دولت موریا در افغانستان سوفاگازنوس نام داشت که معاصر ایوتیدموس° پادشاه باختر بود که در کابل حکومت می‌کرد . شاه باختر به‌طرف جنوب هندوکش لشکر کشید و به نفوذ و آمریت سلاطین موریا در شرق ایران خاتمه داد و افغانستان را ضمیمه‌ی دولت باختر کرد . (۲۲۰ ق.م)
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°ایوتیدموس پادشاهی کاردان و جهاندار بود ، در زمان او کشور باختر به ترقیات بزرگی نائل آمد . وی پس از برکندن نفوذ خاندان موریا به‌طرف شمال‌شرقی متوجه شد و اقوام آن نواحی ازجمله تخارها ، مردمان ختن و فلات پامیر را زیر اطاعت و نفوذ باختر آورد . از ختن مقدار زیادی نیکل آورد و بر آن سکه زد ، معلوم می‌شود تا این‌زمان باختریها این فلز را نمی‌شناخته‌اند . در قسمت غرب با پارتیها همسایه بود و بین ایشان گاهی زد و خوردهایی روی می‌داد .
استرابون می‌نویسد که باختر هزار شهر داشت . در این‌زمان بین باختر ، چین و هندوستان راه‌های تجارتی باز شد ، از چین به باختر ابریشم و نیکل حمل می‌شد . راولنسون می‌نویسد به‌قرارِ شش کتیبه که به رسم‌الخط خروشتی یافت شده ، هنرپیشگانِ یونانی و باختری در عصر سلطنت پادشاهان باختری برای کار به هندوستان می‌رفته‌اند و آثار هنری آنان تأثیر بسیاری در هند داشت . نیز ادویه‌ی هندی از راه درّه‌ی کابل به‌جانب بلخ برای تجارت حمل می‌شد .
  • Zed.em
این ایالت که نام و حدود آن در جغرافیای مختصر ایران گذشت ، از شمال به دریای سیاه و از جنوب به کوه‌های توروس و کیلیکیه ، از مشرق به رود فرات و از مغرب به رود هالیس محدود می‌شد . این ایالت پس از انقرض آسور ضمیمه‌ی ماد شد و سپس از ایالاتِ دولت شاهنشاهی هخامنشی محسوب می‌شد . مردم این کشور ارباب انواع را می‌پرستیدند ، یکی از این رب‌النوع‌ها ، ربةالنوع طبیعت بود که آن‌را 'ما' می‌خواندند ، در هنگام باده‌نوشی هنگام ستایشِ آن ، مردان به‌خود زخم می‌زدند و دختران ناموسشان را قربانی می‌کردند . دین پارسیان نیز در این سرزمین نفوذ کرده بود و اسامی ماه‌های ایشان پارسی بود .
پس از آمدن اسکندر به ایران آریارات پادشاه محلی از طرف ایران فرمان‌روای آنجا بود ، بواسطه‌ی اینکه سر اطاعت پیش آورد به‌جای خود ابقاء شد ، ولی پس از مرگ اسکندر به‌دست پردیکاس کشته شد . در آغاز قرن سوم ق.م کاپادوکیه استقلال خود را بازیافت ، پادشاهان آن ایالت نسب خود را به کوروش می‌رسانیدند و جدّ پادشاهان کاپادوکیه را آنافاس می‌دانسته ، چون آریارات (۳۲۲-۳۰۱ ق.م) نامی در زمان اسکندر مؤسس استقلال این کشور بوده است ، اغلب پادشاهان کاپادوکیه را نام آریارات بود .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )
  • Zed.em
پس از شکست از رومی‌ها° سلوکی‌ها یکباره روی به ناتوانی گذاردند . در مشرق دولت پارت و باختر به‌کلی دست سلوکی‌ها را از شرق ایران کوتاه کرد ، رقابت با بطلمیوس‌های مصر و جنگ‌های پی‌درپی با آنان قوای سلوکی‌ها را تحلیل برد . یکی از علل ضعف سلوکی‌ها دشمنی با یهودیان بود ؛ جهتش آن بود که سلوکی‌ها فرهنگ یونانی را در آسیا رواج می‌دادند و یهودیان حاضر نبودند سُنن ملی خود را از دست داده از این جریان پیروی کنند . تا در زمان تیتوس امپراطور روم (۸۱-۷۹ ق.م) به‌ویرانی بیت‌المقدس و کشتار یهود انجامید .
از سال ۱۴۵ ق.م اختلافات شدیدی در دودمان سلوکی افتاد ، تا کار به‌جایی رسید که سوریه که باقی‌مانده‌ی کشور سلوکی بود به دو قسمت تقسیم شد . در سوریه‌ی علیا یک پادشاه سلوکی (آنتیوخوس نهم) و در سله سوریه پادشاهی دیگر از همان خانواده (آنتیوخوس هشتم) سلطنت می‌کرد ، پس از مرگ آنتیوخوس سیزدهم ، پومیه سردار رومی سوریه را گرفت و آن‌را ایالتی از روم کرد .
بنابر آنچه گذشت دولت سلوکی به دست سلوکوس نیکاتور در ۲۱۲ ق.م بنیاد گذارده شد و در ۶۴ ق.م منقرض شد . دوران حکومت آن سلسله ۱۴۸ سال بود .
ایران در عهد باستان ( جواد مشکور )

°آنتیوخوس سوم یا بزرگ در پیِ جنگی سله‌ سوریه را از مصریان گرفت ؛ در این‌هنگام رومیان که تازه پایشان به مشرق باز شده بود به بهانه‌ی حمایت از مصر ، با سلوکی‌ها از درِ جنگ درآمدند و در ماگنزی در آسیای صغیر ، سلوکی‌ها را شکست سختی دادند (۱۹۰ ق.م) و بدین‌ترتیب آسیای صغیر به‌دست رومیان افتاد .
  • Zed.em