aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه
در میان مردم هر دو آلمان این باور وجود داشت که جای زنان در خانه است . شعار گئوبل° نشان از پیشینه‌ای دراز داشت که محرومیت زن را نمایش می‌داد . همان چیزی که در بیشتر کشورهای غربی وجود دارد ولی بیش از همه در آلمان نازی خودنمایی می‌کند . یک بررسی بین‌المللی که در سال ۱۹۶۳ انجام شد نشان داد که پس از مکزیک دومین کشورِ پایبند به حکمرانی مرد در خانواده آلمان است . البته هیچیک از دو آلمان پس از جنگ نتوانستند این رویه را ادامه دهند ؛ اول اینکه به دلیل جنگ شمار مردان هر دو کشور نسبت به زنان شدیداً کاهش یافته بود ، دلیل دوم آنکه در آلمان غربی پایبندی به دموکراسی و در آلمان شرقی پایبندی به ایدوئولوژی مارکسیسم مانع از ادامه‌ی پدرسالاری به شکل پیشین بود .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )

°شعار گئوبل : "زن = بچه‌داری ، شوهرداری ، خانه‌داری"
  • Zed.em
اکنون دیگر تنها تفاوت میان طبقه‌ها بخت رسیدن به آموزش عالی بود و همین آلمان غربی را به 'جامعه‌ای منظم' و خودآگاه تبدیل کرد . به‌عبارت دیگر این جامعه به شایسته‌سالاری متعهدانه رسیده بود . نخبه‌گان آلمانی هرچه باشد فکری بازتر از همتایان فرانسوی و ژاپنی خویش دارند . برای نمونه در دو کشور اخیر (ژاپن و فرانسه) گرچه شایسته‌سالاری باور نخبه‌گان بود ولی میل آنان درعمل به‌سوی کسانی بود که هزینه‌ی مدرسه‌ی بزرگان در فرانسه و کیوتو و چند دانشگاه دیگر را در ژاپن می‌پرداختند . در آلمان همه‌ی دانشگاه‌ها دارای وضعیتی یکسان بودند . در همه‌ی آنها عادت دانشجویان برای رفتن از یک دانشگاه به دیگری ، به‌منظور بهره‌گیری از درس استادانِ گوناگون ، امری پذیرفته شده بود . خود استاد از محل کار استاد مهمتر بود . اینها نشان دهنده‌ی نگرش بازتر نخبگان یک ملت است . ریشه‌ی این آزاداندیشی توجه به خود دانش‌آموختگان بود و نه توجه به مسائل حاشیه‌ای مانند آنچه که در آکسبریج انگلیس ، مدرسه‌ی بزرگان فرانسه و تودی ژاپن دیده می‌شد . با همه‌ی این برتری‌ها باز هم آنچنان که گفتیم سامانه‌ی آموزشی در آلمان به سه‌طبقه تقسیم می‌گردید .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
تا پیش از ساخت دیوار برلین در سال ۱۹۶۱ نزدیک به ۲۶ میلیون نفر از آلمان شرقی به آلمان غربی فرار کردند . با همه‌ی اینها سرانجام آلمان شرقی در دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ راهبری 'معجزه‌ی اقتصادی' خویش را آغاز کرد . این معجزه اگرچه از دیدگاه گسترده همانند چیزی نبود که پیشتر در آلمان غربی روی داده بود ولی شتابی کمتر نداشت . هنگامی که اقتصاد کشورهای غیرکمونیست بر اثر بحران نفت در دهه‌ی هفتاد رو به افول نهاد آلمان شرقی به کمک نفت ارزان شوروی همچنان پویا ماند ، هرچند این کشور نیز پس از ۱۹۸۷ رو به فروپاشی نهاد . درحقیقت عدم کارآییِ اقتصاد متمرکز دولتی نبود که آلمان شرقی را در ۱۹۸۹ منفجر کرد ، بلکه آنچه مایه‌ی این پیشامد شد فساد خبرگانی بود که قانونگذاری را در کشور در دست داشتند . عامل دیگر این شکست سرخوردگی مردم بود که به محض اجازه‌ی گورباچف ، تزارِ اصلاح‌طلب کمونیست ، با اشتیاق رأی به براندازی دیوار برلین دادند و این رخداد پس از رهایی مجارستان از بند کمونیسم روی داد .
درضمن ، هر دو معجزه‌ی اقتصادی (در دو آلمان) به‌سبب بازگشت به‌خویشتن و کسب مهارت رخ داد . مردم آلمان هم از دیدگاه فنی و هم از دیدگاه سازمان‌یافتگی ، در زمانی کوتاه به سرمایه‌ی انسانی خود بازگشتند . اما آنچه مایه‌ی پیشرفت آلمان‌ها شد کاردانی و عزم ملی آنان بود . این پاسخ را باید به کسانی داد که هنوز هم با مقایسه‌ی صنایع سنگین و شمار کارگران خدماتی در آلمان به‌ویژه آلمان شرقی تردید دارند که آنها را جامعه‌ی حرفه‌ای شمارند . شکی نیست که آلمان غربی در هر زمینه از پیشرفته‌ترین کشورهای جهان سر بود ؛ برخی از موارد این سنجش عبارتند از : سطح بالای زندگی مردم ، انقلاب خدماتی ، شایسته‌سالاری نسبی ، سلسله مراتب حرفه‌ای در دولت و تجارت ، حقوق زنان ، رفاه همگانی ، درک خوب از جامعه‌ی مدنی ، گسترش آموزش عالی ، تمرکز صنعت در شرکت‌های بزرگ و مشارکت ملت و دولت در پیشبرد اقتصاد جهانی . درعوض آلمان شرقی با داشتن شمار فراوانی نیروی کار هنوز در پیچ و خم جامعه‌ی کشاورزی و صنایع کهن ، دست و پا می‌زد هرچند ایدئولوژی حاکم این کارگران را کارمند می‌شمرد . به‌جز این کاستی از دیدگاه سلسله‌مراتب شایستگی (به ادعای حکومت) و حقوق ، شغل و آزادی زنان آلمان شرقی از آلمان غربی بسیار پیشروتر بود . هر دو جامعه بر اثر جنگ از هم پاشیده شده و نیاز به بازسازی داشتند . پس از جنگ ، اقتصاد متمرکز (دولتی) آلمان شرقی و بازار آزاد آلمان غربی محیط کارِ همه‌ی مؤسسات پیشین را دگرگون کرد ، به‌این‌ترتیب دو جامعه‌ی متفاوت به‌وجود آمد .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
همانگونه که دیدیم از پی جنگ دوم جهانی بوروکرات‌های دولتی و دانش‌آموختگان 'مدرسه‌ی بزرگان' با کامیابی توانستند مدیریت صنایع ملی شده و نیز شرکت‌های خصوصی را تیول خویش کنند . بوروکراسی فرانسوی نه مانند آمریکایی‌ها دولت را از راه درهای چرخان به‌سوی تجارت بزرگ کشانده و نه همچون انگلیس زمان تاچر به استخدام مدیران همفکر پرداخته است . راهی که فرانسه در پیش گرفته نمودی از یکی‌سازی تجارت‌های بزرگ تحت پرچم نخبگیِ یک‌پارچه است . این که دولت در صنعت درگیر می‌شود با سنت فرانسوی‌ها نیز همخوانی دارد و ریشه‌ی آن به زمان کلبرت در عصر لوئی چهاردهم برمی‌گردد . این یکپارچگی به‌گونه‌ای طبیعی و همگام با برنامه‌ی ملی‌سازی پس از جنگ آغاز شد ؛ یعنی هنگامی که ۹۰٪ بانک‌ها و شمار زیادی از شرکت‌های صنعتی مانند رنو ، اف‌اکویتن ، پاریباس و شرکت سرمایه‌گذاری کانال سوئز همه ملی اعلام شدند . دلیل این ملی‌سازی برای برخی از شرکت‌ها همکاری با نازی‌های اشغالگر ، ولی دلیل بزرگ‌تر آن مهار اقتصاد به شکل متمرکز برای بازسازی فرانسه بود . اقتصادِ مرکب (تلفیقی از اقتصاد خصوصی و دولتی) برای فرانسه پدیده‌ای طبیعی است . متخصصان تجارت بین‌الملل نیز گوشزد کرده‌اند که در فرانسه دولت معمولاً وارد سازماندهی‌ها و مهار تجارت می‌شود . مشارکت آشکار در تلاش‌های اقتصادی و پدید آوردن اقتصاد اجتماعی مرکب از درگیری‌های اصلی دولت فرانسه است .
[...]
در بازرگانی فرانسه همچون سامانه‌ی اداری آن ، فرهنگ پدرسالاری و احساس غرور در برابر کار برای ملت وجود دارد . البته این به‌آن معنا نیست که نخبگان مدیریت ، همچون دیگرانی که مهار جریان درآمد را در دست دارند به فکر خویش نباشند ، اگر چنین بپنداریم وارد گودال آشیل شده و آنگاه دربرابر پرسش در مورد فساد جامعه‌های فراصنعتی درمی‌مانیم .
[...]
بدترین اثر شایسته‌سالاری غیرطبیعی [نخبه‌گرایی رانتی (؟)] حتی اگر بهره‌کشی و آزمندی را جزو آن ندانیم ، تمایل به بی‌آبرو کردن خویش و جامعه‌ی خویش است . اگر این نوع شایسته‌سالاری قدرت زیاد بگیرد و منابعی هم در اختیار داشته باشد نه‌تنها خطر افزایش ناخشنودی اجتماعی ، بزهکاری و هرج و مرج را دارد بلکه بسیاری از مردم را هم از خرید تولیدات خودشان ناتوان می‌سازد .
به‌این‌ترتیب اقتصاد از درون می‌پوسد و نخبگان را هم به زیر آوار می‌برد . فرانسه البته برخلاف ایتالیا و انگلیس هنوز در این سراشیبی لغزنده چندان پیش نرفته و در مقایسه با شوروی و اقمار اروپای شرقیِ آن ، که خود مایه‌ی نابودی خویش شدند ، هنوز راه برگشت دارد . آنچه فرانسه را از این لغزشگاه‌ها تا اندازه‌ای در امان نگاه‌داشته است ایدوئولوژی بحث و اندیشه ، و مسئولیت در برابر 'ملت' است ، ... .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
فرانسویان کلمه‌ی 'بوروکراسی' (دیوانسالاری) را از کلمه‌ی 'بورو' گرفتند به‌معنای پارچه‌ی فالانل سبزی که روی میزتحریر کارمندان می‌کشیدند . از این‌رو همین نام را برای دفتر ، اداره و سپس برای شخصی که آنجا بود برگزیدند . نخستین کارمندان اداری ، ملازمان و پیشکاران لویی چهاردهم بودند که خودشان طرحی برای رهایی از دست مأموران موروثی رشوه‌خواری داشتند که مشاغل را می‌خریدند و به پسرانشان واگذار می‌کردند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
این درست است که برخی طرفداران ویکتوریا بسیار به فردگرایی باور دارند . یکی از آنها هربرت اسپنسر نویسنده‌ی کتاب 'انسان علیه دولت' (۱۸۸۴) است که اندیشه‌ی داروین‌گرایی اجتماعی و بقای مناسب‌ترین نوع را ابداع کرد . این اندیشه می‌گوید : "کارگران بیمار ، بیوه‌های فقیر و بچه‌های یتیم باید رها شوند تا برای مرگ و زندگی ، آن هم به‌خاطر انسانیت جهان‌گرا بجنگند ‌." پیروان او (هرج و مرج‌طلبان مطلق فلسفی) مانند وردزورت دنیس و تورپ دبلیو. اچ. مالوک ، در مجمع دفاع از آزادی و ثروت به این باور عمل کردند . اما آنان حتی از سوی اتحادیه‌های ضدسوسیالیست محافظه‌کار نیز در سال‌ِ ۱۹۹۱ ، به‌عنوان یک‌گروه واکنشی که جز روش منفی چیزی ندارد مردود شمرده شدند . نظریه‌ی بقای شایسته‌ترینِ 'اسپنسر' به‌دست روشن‌فکرترین پیروانش کارل پیرسون و بنجامین کید دگرگون شد . در باور آن‌ها جنگ و کشمکش برای بقا نه میان افراد بلکه میان ملت‌ها بوده است . بنابراین سنجه‌های رفاه‌اجتماعی ، برای تولید و پدید آمدن کارگرانِ کارآمد و سربازان شایسته در رقابت‌های بین‌المللی قرن بیستم ضروری به‌نظر می‌رسید . اسپنسرگرایان ، پیشروان راستین بازار‌ آزاد بودند ؛ اما در پایان حتی خودشان نمی‌توانستند با مفاهیم صددرصد ویرانگر نظریه‌شان سازش داشته باشند .
[...]
خصوصی کردن اخلاق تهدیدی برای همبستگی اجتماعی است . چون در آن هنگام جامعه همانند شماری فراوان اتم‌های جدا از هم نابود خواهد شد . ما یورش نیرومند ایدوئولوژی را بر ارزش خیرات‌عمومی در دهه‌ی هشتاد ، به‌همراه تأیید ارزش‌های شخصی و گزینش‌های فردی دیده‌ایم .
این اعلام جرمی بر ضد طرفداران بازار آزاد است . آنها مایلند همبستگی و پیوستگی اجتماعی را قربانی این نظریه کنند که هرکس فردی جداگانه است و با انگیزه‌ها و علائق فردی و خواسته‌های شخصی خود زندگی می‌کند . هنگامی که رفتار مردم با پیش‌بینی آنها جور درنیاید شگفت‌زده می‌شوند . درعوض مردم خواستار رفتاری میانه هستند که در آن جامعه همانند یک شرکت‌بیمه‌ی بزرگ و دوجانبه است و ما هم یکی از اعضاء هستیم . باور آنها خام و دارای کاستی بود که با بدترین و خوخواهانه‌ترین خوی بشری آمیخته است . آنگاه که مردم برای نیل به هدف همکاری نکنند حیران می‌مانند . همکاری با میل و رغبت ، پیش‌نیاز رشد اقتصادی است . سامانه‌ای که با ترس و نظم ، به‌جای خشنودی و تفاهم دوجانبه کار می‌کند محکوم به ایستایی و ناامیدی است . این استدلال بیشتر از کارشکنی کارگران بریتانیایی در شکست اقتصادی این کشور نقش دارد . چراکه کارشکنی کارگران تنها واکنشی ساده از فلسفه‌ی خودپرستی سردمداران جامعه است .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
به‌سبب سه‌برابر شدن میزان بیکاری از یک‌میلیون به سه‌میلیون نفر و درنتیجه بالا رفتن هزینه‌های رفاه‌جتماعی ، این سردمداران به‌جای کاهش هزینه‌های دولت باعث افزایش آن از ۴۳٪ درآمد سرانه در ۱۹۷۸ به ۴۸٪ در سال ۱۹۸۵ شدند . چراکه برای رویارویی با واکنش‌های ستیزه‌جویانه‌ از سوی اتحادیه‌های صنفی ، به‌ویژه اعتصاب معدن‌چی‌ها در سال ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ ، به‌شمار نیروی پلیس افزوده شد ، همچنین برای خاموش کردن انتقادها در بین کارمندان خدمات شهری ، نیروهای مخفی (پلیس‌مخفی) نیز تقویت شدند .
پیامد حضور نیروهای مخفی آن بود که برای نمونه سارا تیسدال دستگیر و زندانی گردید و کارمندان رده‌های بالاتر نیز دستگیر و بازجویی شدند تا اطمینان به‌دست آید که آنها نیز اعتراضی ندارند . مالیات‌بندی نیز با کاهش مالیات بر درآمد روبرو شد ، از طرف دیگر مالیات برای مصرف‌کنندگانِ میانه از ۸٪ به ۱۵٪ و ناگهان به ۱۷.۵٪ رسید ، یعنی از دوبرابر نیز بیشتر شد . به‌این‌ترتیب مصرف‌کننده‌ی میانه ناچار شد که هزینه‌ی کم شده‌ی مالیات بر درآمد ثروتمندان را نیز بپردازد !
[...]
شگفت‌تر از آن ، وضعیت وزیرانی بود که وظیفه‌ی خصوصی‌سازی برای شرکت‌ها را بر دوش داشتند . آنها استعفاء می‌دادند تا مدیرعامل یا مسئولِ اجرایی شرکت‌هایی شوند که خصوصی شده بود . لرد تیبت ، وزیر صنایع که شرکت مخابرات را خصوصی کرد اکنون جزو هیأت امنای آنجا است . لرد ولکر که گاز را خصوصی کرد نیز جزو هیأت امنای آن شرکت است ؛ سر نورمن فولر جانشین وزیر خزانه‌داری هم مدیرعامل است . ان. ام. روچیلد ، وزیر صنایع بود ، وی بسیاری از شرکت‌ها را خصوصی کرد ؛ هنگامی که لرد یانگ از گراف‌هام جانشین او شد وی با حقوق ۸۸۳۰۰۰ پوند (به‌جز سهام متعلقه) مدیرعامل شرکت مذکور گردید . به‌این‌ترتیب شرکت‌های خصوصی (شده) به ولی‌نعمتان خویش سود می‌دهند .
این رویدادها طرفداران تاچر و دولت‌های محلی را به پس‌گرایی واداشت . آنان بخش بزرگی از ساختمان‌های دولتی را که در شوراهای محلی بود با قیمت‌های پایین به ساکنانش فروختند تا بتوانند پس از دو سال از فروش دوباره‌ی آنها سرمایه‌ی فراوانی به‌دست آورند . این اندیشه نخست برای بسیاری از خانواده‌های فقیر سودمند به‌نظر می‌آمد اما آنگاه پریشانی و بیکاری ضربه‌ی خود را فرود آورد که تازه دانستند نمی‌توانند مبلغ رهن را بپردازند ، بنابراین خانه‌ها را به دیگران واگذار کردند .
[...]
بالاتر از همه آنها کوشیدند با فرسایش درآمدها به‌وسیله‌ی تورم و یا با حذف پوشش بیمه برای جوانانِ بین ۱۶ تا ۱۸ سال سامانه‌ی رفاه اجتماعی را محدود و محدودتر کنند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
بریتانیا هنوز تاوان کامیابی‌های نخستین خود را می‌پردازد . این کشور هرگز از شکست در جنگ یا انقلاب آسیب ندیده است تا به اندازه‌ی کافی دگرگون شود تا بتواند ساختار جامعه را بازسازی کند . بریتانیا بر روی بستری از 'پس‌ماندهای' جامعه‌ی کهن خود رشد کرده و اکنون نیز بر همان بستر است . اینک نیز خواست‌های طبقاتی رودروی نوآوری و نوگرایی ایستاده‌اند . نخست‌وزیر آلمان غربی ، هلمت اشمیت ، هنگامی که در دهه‌ی هفتاد از بریتانیا دیدار می‌کرد این سخن را بی‌پرده بازگو کرد ؛ او گفت : "تا زمانی که شما این جامعه‌ی لعنتی طبقاتی را دارید هرگز از این آشفتگی رها نخواهید شد ."
نادیده گرفتن ملزومات رشد اقتصادی سبب عقب‌ماندگی بریتانیا نیست ، بلکه اختلاف طبقاتی و بدگمانی دوجانبه در صنعت و سیاست ، نوگرایی را بی‌ارزش می‌کند . رفتار متکبرانه شیوه و روش انگلیسی‌ها است . این جمله را در سال ۱۹۲۰ فرانک هاریس نوشته است که هنوز هم نمود دارد : "اختلاف طبقاتی در کالبد جامعه و صنعت بریتانیا سِرِشته شده است ." شکاف اجتماعی میان مدیران و کارگران در چهره‌ها و شرایط گونه‌گون کاری رخ می‌نماید . نمونه‌های این شکاف ژرف را می‌توان در آموزشِ جدا ، لهجه ، زبان ، فروشگاهِ جدا ، سرویس‌بهداشتی‌های جدا ، پارکینگِ جدا و ساختار گوناگون دست‌مزد و افزایش حقوق و کارهای نابرابر مدیران و کارگران دید .
همچنین دستمزد ساعتی نابرابر ، نرخ ثابت مزد کارگران ، فرصت‌های طلایی و کالاهای برگزیده برای کارفرمایان از سویی و دستمزدها و اضافه دستمزدهای ناچیز یا کار بدون اضافه دستمزد برای کارگران از سوی دیگر ، اندیشه‌ی نابرابری و برتری یک گروه در برابر گروهی دیگر را پدید می‌آورد . چنین رفتارهایی است که تولید را به‌جای آنکه کوششی همگانی باشد به منظور پیشرفت ، به تلاشی برای رسیدن به درآمد و انحصارِ آن برای اشراف تبدیل می‌کند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )

♧یکبار جایی خواندم (؟) در دوران انقلاب صنعتی در انگلیس ، کارگران را به چشم موجوداتی نیمه‌حیوان می‌دیدند ! در واقع اصلاً آدم حسابشون نمی‌کردند ! این نگاهِ طبقه‌ی اشراف نسبت به طبقه‌ی کارگر بود . حتی در کتاب ۱۹۸۴ جورج اوروِل هم به این موضوع اشاره شده ! [یادداشت نویسنده‌ی وبلاگ]
  • Zed.em
دولت‌های آمریکا و انگلیس به مبارزه‌ای بی‌امان در برابر اتحادیه‌های اصناف دست زده‌ند . آن‌ها قوانینی وضع کرده‌ند تا دستمزد کارگران را کاهش دهند و توان اعتصاب یا سازماندهی را از آنها بگیرند . بی‌قاعده کردن مهارهای صنعتی ، بی‌اعتبار کردن بازرسی‌های ایمنی و بهداشت ، شکستن کاربرد این ابزارها به‌وسیله‌ی بخش دولتی ؛ برای مثال می‌توان از شکستن اعتصاب کارگران ترافیک هوایی در زمان ریگان و معدنچیان در زمان تاچر نام برد ؛ این بخشی از پیامد ساختار بازرگانی آمریکا و انگلیس است . در این ساختار مالکیت شرکت‌ها در انحصار سهامداران است و آنان می‌توانند کارگران ، بستانکاران و حتی از طریق فشار غیرمستقیم بازار و خریداران را هم نادیده انگارند . هدف این بازی آینده‌نگری در زمینه‌ی بالندگی و سرمایه‌گذاری نیست ، آنچه هدف است دستیابی به سود سریع ، رساندن سود آنی به سهامداران و مدیران رده بالا است ... همانطور که آکیوموریتا یکی از سردمداران شرکت سونی می‌گوید : "آمریکایی‌ها ده دقیقه‌ی بعد را می‌نگرند درحالیکه ما ژاپنی‌ها ده‌سال بعد را می‌نگریم ." به‌عبارت دیگر افق زمانی ده‌ساله‌ی ژاپنی‌ها منتظر تولید دستاوردهای تازه ، گسترش‌یافته و ارزان‌تر است ، حال آنکه افق ده‌دقیقه‌ای آمریکایی‌ها در پی ثبت اُفت ، در خرید و فروش‌های انجام شده در بورس است .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
هر جامعه‌ای که در آن نابرابری به حد بهره‌کشی برسد با پای خود رو به سوی نابودی می‌رود . این جامعه در هر سطحی از تولید که باشد ، اگر خبرگانِ قانونگذار که مهارِ جریان درآمد را در بخش دولتی یا خصوصی یا هر دو ، در دست دارند حقی بیش از یک مشارکت قابل قبول از منابع عمومی برای خود قائل شوند به ناپایداری سامانه افزوده و سرانجام باعث انفجار آن خواهند شد . نخست آنکه این احساس نابرابری (بی‌عدالتی) پیامدهای سیاسی دارد ؛ برای نمونه سیاست رشک که عاملِ برانگیزش ناخشنودی نسبت به قدرت حاکم است و حاصل آن هم ارتکاب جرم ، هرج و مرج ، غارت و شورش‌های محلی است ، هرچند که نام این اعمال را چیز دیگری بگذاریم .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
آرتور ج. ادی در کتاب 'رقابت جدید' (۱۹۱۲) لُب مطلب را چنین نگاشته است :"رقابت جنگ است و جنگ جهنم ."
لرد برایس در دنباله‌ی پژوهش‌های آلبرت شاو در مورد دخالت قوانین دولت محلی در ۱۸۸۷ ، به این مسأله برخورد که اعتقاد آمریکایی‌ها به عدم مداخله‌ی دولت در امور اقتصادی به‌عنوان پایه‌ی اصلی دولت ، زمینه‌ای نداشته است : "دموکراسی‌های جدید آمریکا به همان نسبت مشتاق دخالت دولت هستند که انواع انگلیسی آنها ."
آنچه آمریکایی‌ها در طول زمان رو به پیشرفت خود کشف کردند ، آن بود که بازار آزاد همراه با صنعتی شدن جامعه و رشد تمدن شهری تهدیدی است در جهت کاهش نظم اجتماعی به سود هرج و مرج . همانطور که رابرت ویب نشان داده است ، دولت فدرال کوشش کرد که بر این هرج و مرج ، نظمی را استوار سازد . راه برقراری این نظم را در ایجاد بروکراسی روزافزون حرفه‌ای‌ها می‌دانست که از کمیسیون مالی بین ایالتی تا متقاعد کردن راه‌آهن (۱۸۸۷) ، خدمات جنگلی عمومی (۱۸۹۱) ، کنترل بانکداری (۱۹۱۵) و خدمات پارک ملی برای حفظ حیات وحش (۱۹۱۶) دست زد .
این نخستین 'دولت اداری آمریکایی' بود که چستر بارنارد ، پیشگام تحصیلات تجاری ، بر پایه‌ی الگوی شرکت خودش (شرکت تلفن و تلگراف آمریکا) طرح حرفه‌ای سازیِ دولت سراسری را ارائه داد . وی دریافت که شرکت‌ها برای تحمیل نظم بر هرج و مرج بازار آزاد از دولت پیشی می‌گیرند ، سرمایه‌داران شرکت‌ها دریافتند که رقابت بی‌قاعده موجب هرز رفتن سرمایه ، غیر کارآمد ، و مهمتر از همه غیر مطمئن است . لازمه‌ی سودآوری بالا رام کردن نوسان‌های بازار و تضمین پیش‌بینی و حالت مؤثر آن بود . سرمایه‌گذاری‌های کلان در تولید انبوه و محصول ارزان با کیفیت بالا ، تنها از راه تضمین فروش و سود آن ، یعنی در اختیار درآوردن آنها به وسیله‌ی یک نهاد یگانه ، بزرگ و بوروکراتیک قابل دسترس بود . حتی ژوزف شوام پیتر ، به‌عنوان مسئول 'تخریب خلاق' که به‌نوبه‌ی خود عامل محرک پیشرفت اقتصادی گردید ، معتقد بود که رقابت آزاد و درنهایت سرمایه‌داری را از ارزش تهی ساخته‌اند .
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
راه رسیدن به این انحصار بزرگ چنین است :
"ادوارد سد ، امانوئل ولرنشتین و اریک ولف ثابت کردند که اروپا و آمریکای شمالی راهِ غلبه‌ی اقتصادی و استثمار منابع دیگران را چنین یافته‌اند : یکسان کردن فرهنگ مردم جهان ، برداشت مواد خام کشورها با کمترین هزینه ، خرید یا بهره‌کشی از نیروی کار ارزان ، تهدید بازارهای داخلی کشور و بدهکار کردن دولت‌های آنان تا بیخ گوش ."
و روش نگاهداشت این همه ثروت و قدرت تبلیغات است :
"به‌رغم آنچه برای کشورهای عقب‌نگه‌داشته تبلیغ می‌شود که کشورهای پیشرفته را بهشت برین و کعبه‌ی آمال می‌پندارند ، در هیچ‌یک از کشورهای فراصنعتی پیشگام ، زنان هرگز از بخت برابر شغلی و درآمد یکسان با مردان برخوردار نشده و هنوز هم بزرگ‌ترین نیروی انسانی هستند که از نظر افتاده‌اند ."
و در آمریکا :
"بوروکراسی اداری (یا دولت) نمونه‌ی کامل قانون پارکینسون است و ادارات فدرال آمریکا همچون CIA ، اداره‌ی خواربار و دارو ، اداره‌ی خدمات جنگلی و هیأت فدرال بازیافت (که مشغول کارهای بیهوده است) در ایجاد کارِ مصنوعی برای خویش سرآمدند تا بتوانند شغل‌شان را داشته باشند . برای نمونه سازمان CIA که در سال ۱۹۴۷ و برای مقابله با بلوک شرق در جنگ سرد پایه‌گذاری شد ، امروز دیگر علت وجودی خویش را از دست داده است ولی همچنان میل دارد مانندِ خوکی پروار به حیات انگلی خویش ادامه دهد ؛ بنابراین باید تهدیدات و خطرهای جدیدی در برابر آمریکایی‌ها بتراشد همچون : بنیادگرایی مذهبی ، تروریسم ، خطرات هسته‌ای و ..."
انقلاب سوم ( هارولد پرکینز )
  • Zed.em
... آزاد بودن یعنی هوشیار بودن ، اما اگر فقط در آرزوی آزادی باشیم آگاه و هوشیار نخواهیم شد . زمانی می‌توانیم هوشیار باشیم که آغاز به درک اطراف خود نماییم و از نفوذ اجتماعی ، والدین و سنن که به‌تدریج به‌ما نزدیک‌تر می‌شوند آگاه باشیم .
برای شناخت عواملی که بر روی شما نفوذ دارند (والدین ، دولت ، اجتماع ، فرهنگی که به آن تعلق دارید ، عقاید شما و اعتقاداتتان ، آداب و سننی که بدون تفکر از آن پیروی می کنید) و نیز برای آزاد شدن از قید آنها احتیاج به بینش عمیق دارید اما معمولاً تحت‌تأثیر آن قرار می‌گیرید ، زیرا باطناً می‌ترسید که جایگاه خوبی در زندگی به‌دست نیاورید . از آنچه که دیگران درباره‌ی شما خواهند گفت می‌ترسید ، از آنکه از آداب و رسوم پیروی نکنید می‌ترسید و بالأخره می‌ترسید عمل نادرستی مرتکب شوید . اما آزادی در واقع حالتی از ذهن است که در آن هیچگونه ترس یا اجبار یا میل به در امان بودن وجود نداشته باشد .
[...]
همه‌ی ما می‌خواهیم فرد سرشناسی باشیم و زمانی که بخواهیم چیزی باشیم دیگر آزاد نیستیم .
به این موضوع توجه کنید زیرا این یک راه‌حل واقعی برای درک مسأله‌ی آزادی است . در این دنیای سیاستمداران ، قدرت ، مالکیت و اقتدار ، لحظه‌ای که تصمیم بگیرید کسی شوید دیگر آزاد نیستید . اما زن یا مردی که پوچی این چیزها را درک می‌کند و کسی که قلبش پاک است و در آرزوی این نیست که کسی بشود [خاصه به‌قیمت آسیب زدن به دیگران و خوردن خون مردم !] چنین فردی آزاد است . اگر شما به سادگیِ آن پی ببرید زیبایی فوق‌العاده و عمق آن‌را خواهید دید .
فرهنگ ( جیدو کریشنا مورتی )
  • Zed.em
یکی از عادات سکنه‌ی شرق و به‌خصوص ایرانیان ، وقف کردن نسخه‌های دارو برای امراض صعب‌العلاج مثل سرطان ، بیماری تبِ مرده (سل) ، مرض جوع و استسقاء (مرض قند) ، بیماری دل درد کهنه (آپاندیسیت) ،...، مرض نزف‌الدم زنانه و غیره بود .
نسخه‌های وقف متولی داشت و متولی مکلف بود که آن نسخه را به کسانی که مبتلا به امراض صعب‌العلاج هستند و ممکن است به‌وسیله‌ی به‌کار بردن آن نسخه معالجه شوند برساند و هرگاه کسی یک نسخه‌ی مفید داشت و از دادن آن به بیمار خودداری می‌کرد دچار لعن ابدی می‌شد .
ایران و بابر ( ویلیام ارسکین )
  • Zed.em
در مشرق زمین قدما عقیده داشتند که در جهان چهار بهشت وجود دارد و آنها را 'جنّات اربعه' می‌خواندند ؛ یکی از چهار بهشت جلگه‌ای بود واقع در فرغانه که قصبه‌ی شیراز (نزدیک سمرقند) در آنجا قرار داشت ؛ بهشت اول را در 'اور' واقع در کشور ایران می‌دانستند ، اور در سرزمین کنونی خوزستان نزدیک خلیج‌فارس قرار داشت ، در تورات هم از اور اسم برده شده است ، طبق روایاتِ تورات ، ابراهیم در منطقه‌ی اور زندگی می‌کرد ، از آنجا کوچ کرد و عازم شمال شد و خود را به سرزمین حران رسانید که منطقه‌ای بود واقع در سوریه‌ی کنونی [امروز در ترکیه] که به‌وسیله‌ی رود فرات که از سوریه می‌گذرد و به بین‌النهرین می‌رسد مشروب می‌گردید ، آنگاه ابراهیم از منطقه‌ی حران عازم سرزمین کنعان گردید و در آنجا سکونت اختیار کرد .
منطقه‌ی اور ، اولین بهشت جهان به‌عقیده‌ی ساکنان شرق در قدیم ، کنار خلیج‌فارس در خوزستان بود اما امروز آن منطقه از دریا جدا شده و خیلی با آن فاصله گرفته ، زیرا در قدیم در هر یک‌قرن آن قسمت از سواحل خلیج‌فارس که در مصب رودخانه‌های بزرگ قرار گرفته بود بر اثر رسوب رودخانه‌ها به‌مقیاس امروز یک‌کیلومتر در آب جلو می‌رفت و دریا به همان نسبت عقب‌نشینی می‌کرد . امروز این روش طبیعی حکم‌فرما نیست ، برای اینکه در همه‌جا در مصب رودخانه‌ها لای‌روبی می‌کنند تا اینکه راه برای ورود و خروج کشتی‌ها باز باشد .
ایران و بابر ( ویلیام ارسکین )
  • Zed.em
همایون پسر بابر ، پادشاه هندوستان بود و تاج و تخت خود را در دو جنگ بنگاله و لاهور از دست داد و عازم قندهار واقع در کشور کنونی افغانستان شد ، در آنجا هم طوری دچار خطر گردید که مجبور شد خزانه و قشون خود را بگذارد و بگریزد و خود را به سیستان برساند و به شاه طهماسب صفوی پناهنده شود . با اینکه همایون هنگام ورود به ایران بی‌بضاعت بود و اسباب بزرگی نداشت شاه طهماسب با احترام از وی پذیرایی کرد و با یک قشون او را به هندوستان فرستاد ؛ بدین‌طریق همایون تاج و تخت خود را دوباره به‌دست آورد . کمکی که شاه طهماسب صفوی به همایون کرد یکی از حرکات مردانه‌ی سلاطین قدیم ایران است و قبل از اینکه همایون زندگی را به‌درود بگوید ، در وصیت‌نامه‌ی خود نوشت ، تا روزی که فرزندان من در هندوستان سلطنت می‌کنند باید بدانند که سلطنت خود را مرهون مساعدت پادشاه ایران می‌باشند ؛ بعید نیست این وصیت‌نامه اینک جزو اسناد تاریخی موجود باشد - یادداشت مترجم
ایران و بابر ( ویلیام ارسکین )
  • Zed.em
وقتی بابر به سن هشت‌سالگی رسید قسمتی از اشعار کتاب شاهنامه‌ی فردوسی و قسمتی از اشعار حافظ را می‌دانست ، اشعار فردوسی را از پدر آموخته بود و اشعار حافظ را از مادر ؛ بعد از اینکه وارد مرحله‌ی رجولیت گردید به اشعار فردوسی سراینده‌ی کتاب شاهنامه بیش از اشعار حافظ علاقه‌مند شد و از فرط علاقه نسبت به اشعار فردوسی دو تن از شعرا را واداشت که شاهنامه‌ای دیگر به زبان فارسی بسرایند تا مکمل شاهنامه‌ی فردوسی شود و وقایع تاریخی شرق [ایران] را از زمانیکه در شاهنامه‌ی فردوسی خاتمه می‌یابد تا زمان او دربر داشته باشد .
امروز نسخه‌ای از آن شاهنامه که در دوره‌ی زمامداری بابر به زبان فارسی سروده شد در دست نیست .
بعد از بابر دو کتاب دیگر سروده شد ، یکی به‌اسمِ 'پادشاه‌نامه' و دیگری موسوم به 'شاهنشاه‌نامه' ، هر دو کتاب به زبان فارسی است ، مشوق سرایندگان آن دو کتاب فرزندان بابر بودند که بعد از وی به امارت رسیدند ؛ آنها برخلاف سلطان محمود غزنوی که خلف‌وعده کرد و پاداش فردوسی را نداد ، به سرایندگان دو کتاب مذکور پاداش دادند ، به سراینده‌ی پادشاه‌نامه پنج‌هزار مثقال طلا ، و به سراینده‌ی شاهنشاه‌نامه هفت‌هزار مثقال طلا پاداش داده شد . ...
بابر بدون تردید علاقه به زبان فارسی را از پدر و مادر خود به ارث برد ولی قریحه و ذوق او هم در علاقه‌اش به زبان فارسی مؤثر واقع گردید طوریکه از سن یازده‌سالگی شروع به سرودن شعر کرد ... ؛ غزل معروف بابر که با این بیت شروع می‌شود :
هیچ‌کس چون من خراب و عاشق و رسوا مباد // هیچ محبوبی چو تو ، بی‌رحم و بی‌پروا مباد
در سن پانزده‌سالگی سروده شده ...
این غزل از تخیل سرچشمه نگرفته بلکه مولود عشق است ، بابر در پانزده‌سالگی عاشق شد و از سوز عشق این غزل را سرود .
از اشعاری که در سن یازده‌سالگی سروده چیزی در دسترس نیست ولی از اشعار سنوات سیزده و چهارده‌سالگیِ بابر که به زبان فارسی سروده شده نمونه‌هایی در دست است ...
ایران و بابر ( ویلیام ارسکین )
  • Zed.em
آنها همه‌ی موجودات مفید و نورانی را داوس Davos ، یعنی عناصر درخشنده می‌گفتند .
ایندرا : خدای تندَر و جنگ
وارونا : خدای آسمان پُرستاره
میترا : خدای خورشید
آگنی : خدای آتش
این خدایان متعلق به عصر ودایی بودند .
عصر ودایی : عصری است که آریایی‌های هندی و ایرانی با هم می‌زیسته‌اند یا تازه از هم جدا شده بودند . این عصر به‌نام کتاب ودا که قدمت سرودهای آن از ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد است نام دارد .
عصر اوستایی : آریایی‌هایی که به سمت مغرب مهاجرت کرده بودند ، در غرب فلات ایران ساکن شدند و خود را آییریانه یا ایران خواندند و نام خود را روی آن سرزمین نهادند . در این عصر زرتشت ظهور کرد و کتابی مقدس به‌نام اوستا آورد ، از این‌رو این عصر را عصر اوستایی می‌خوانند ، قدمت اوستا ۱۰۰۰ تا ۱۴۰۰ سال قبل از میلاد است .
بینش اقوام آریایی که به فلات ایران آمدند به دلیل تغییر آب و هوا تغییر کرد و قائل به خدای یگانه شدند که زرتشت او را اهورامزدا نامید ؛ اهورامزدا به معنی دانای توانا است .
اوستا بعد از ودا قدیمی‌ترین کتاب مقدس آریایی است . در این عصر فرقه‌ها و آیین‌های زیر بوجود آمدند :
آیین زروانیان : زمان بینهایت
مهر پرستی : دینی که مردم را به صلح همگانی دعوت می‌کرد
آیین مانی : معتقد به دو اصل خیر و شر بود
آیین مزدک : تابع قوانین مدینه‌ی فاضله‌ی افلاطون ؛ معتقد به نیک و بد .
ایران و ایرانیان ( محمد جوادی‌پور )
  • Zed.em
۱: من با رودراها و واسوها و آدیتیاها به سفر می‌روم و بر همه‌ی خدایان می‌گذرم .
من وارونا و میترا ، ایندرا و آگنی و دو اشوین را بالا نگاه می‌دارم .
۲: من سومای سرشار و توشتر را عزیز می‌دارم و نگاه‌داری می‌کنم ،
من از پوشان و بهگه حمایت می‌نمایم .
من به آن قربانی کننده‌ی پرحرارت که شیره‌ی سوما را می‌ریزد و نذر را تقدیم می‌دارد ثروت می‌بخشم .
۳: من شهبانو (ملکه) و گردآورنده‌ی گنج‌ها می‌باشم ، من از همه متفکرترم ، و از نخستین افرادی هستم که درخور پرستش‌اند .
ازاین‌رو خدایان مرا در نقاط بسیار مستقر داشته‌اند و منازل فراوان به من داده‌اند که در آن‌ها وارد شوم و اقامت گزینم .
۴: تنها به‌وسیله‌ی من همه‌ی جانداران تمام رزقِ مقسوم خود را می‌خورند .
هرکسی کلمات ملفوظ را می‌بیند و نفس می‌کشد و می‌شنود ، بی‌آنکه بدانند در کنار من زندگی می‌کنند ، همه ، و هریک حقیقت را که من اعلام می‌دارم بشنوید .
۵: من ، و به‌راستی من ، آن کلامی را که به‌وجود خدایان و مردم به‌طور یکسان خوشایند خواهد بود بیان می‌کنم .
من مردمی را که دوست دارم فوق‌العاده نیرومند می‌سازم ، او را به‌مقام دانشمندی و ریشی و براهمنی می‌رسانم .
۶: من کمان رودرا را زه می‌کنم تا با تیر خود دشمن ایمان را بزنم و نابود سازم .
من جنگ را برای مردم برمی‌انگیزم ، و تنظیم می‌دهم ، من در آسمان و زمین نفوذ کرده‌ام .
۷: در نقطه‌ی اعلای جهان من پدر°° را بوجود آوردم ؛ خانه‌ی من در آب‌های دریای اعظم است .
و از آنجا من همه‌ی موجودات را در زیر سلطه‌ی خود دارم و پیشانی خود را بر آن آسمان بلند می‌سایم .
۸: من با نفسی قوی چون باد و طوفان تنفس می‌کنم ، و در عین حال تمام کائنات را مجموع نگاه می‌دارم .
فروتر از زمین و برتر از آسمان‌ها ، من در عظمت خویش نیرومند گشته‌ام .
-ماندلای دهم ، سرود ۱۲۵-
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )

°واچ Vāc یا (واک Vāk) : 'سخن مجسم' یا 'صوت' و یا 'کلمه' ، نخستین مخلوق و نماینده‌ی روح و فکر و واسطه‌ی ارتباط بین خدایان و بشر .
در دو سرود در ماندلای دهم مورد ستایش واقع شده ، یکی در سرود ۷۱ و دیگر در این سرود .
°°در اینجا ظاهراً منظور از پدر ، آسمان است .
  • Zed.em
ویشنو (بشن ، وشن) ، مشتق از فعل Vis ، به‌معنی نفوذ و تسلط است . ویشنو جوان‌ترین پسر ادیتی (ابدیت) و کشیپه توصیف شده ؛ او خداوند ، خالق و فرمانروای همه است ، به همین‌جهت او را خدای خدایان خوانند .
[...]
هزار نام ویشنو در مهابهارات آمده است ...
[...]
بنابر عقیده‌ی هندوان ، ویشنو دارای مظاهر مختلفی است که در هر زمانی به‌صورت یک مظهر (آواتار Avatāra مشتق از Ava+tri) ظهور می کند .
الف. متسیه (ماهی) : داستان این آواتار شبیه داستان نوح و طوفان او است . بنابر داستان‌های هندی در زمان مانوی هفتم [انسانِ کامل هفتم (؟)] که نوع بشر از او به‌وجود آمده است ، طوفانی واقع شد .
پیش از طوفان ماهی کوچکی به‌دست مانو (Manu) افتاد و او را مواظبت نمود . ماهی به‌زودی چنان بزرگ شد که تمام اقیانوس را در بر گرفت . آن‌گاه مانو° دانست که او مظهر ویشنو است و از این‌رو به‌پرستش آن پرداخت ، بشن مانو را از نزدیک شدن طوفان آگاه ساخت و به او فرمود تا خود را برای مقابله‌ی با آن حاضر و آماده سازد . هنگامی که طوفان واقع شد مانو به کشتی نشست و تُخم همه‌ی موجودات را با خود برداشت و بشن در این‌موقع به‌صورت ماهی با شاخ بسیار بزرگی ظاهر شد .
مانو کشتی خود را به شاخ او بست و چون طوفان فرو نشست با ریشی‌ها°° [شاعرانِ ودایی که سرودهای مقدس را می‌خواندند] از کشتی به‌سلامت پیاده شد ، و آنچه هم با خود همراه برده بود همچنان درست و سلامت مانده بود .
ب. کورمه (سنگ‌پشت) : تجسم دوم بشن کورمه‌آواتار بود ، که به‌صورت سنگ‌پشت (کشف) درآمد . در شاتاپاتا براهمن چنین آمده است : بشن در عهداول [عهد عتیق (؟!)] که ساتیایوگا خوانده می‌شود ، به‌صورت کشف ظاهر شد تا اشیای گران‌بهایی را که در طوفان گم شده بود پیدا کند .
[...]
بنابر اساطیر هندو اشیای گران‌بهای گمشده عبارت بودند از : آب حیات ، طبیعت خدایان ، لکشمی (الهه‌ی اقبال و زیبایی و همسر بشن) ، سورا (الهه‌ی شراب) ، ماه ، رمبها (دختر آبی به‌صورت زنی زیبا و محبوب) ، اسب نجیب ، کوستوبهه (جواهری معروف) ، درخت آسمانی ، گاو فراوانی ، فیلِ عجیب ، صدف یا شیپور پیروزی ، دهنوس (کمان مشهور) و زَهر .
ج. وراهه (خوک یا گراز) : بنابر آنچه در براهماناها آمده ، تجسم سوم بشن به‌صورت گراز بود ، وقتی او به‌صورت گراز درآمد که عفریتی (راکشس) به‌نام هیرانیاکشا زمین را به‌قعر دریا کشیده بود . به‌عبارت دیگر هنگامی به‌این‌صورت ظاهر شد که روح شریر اهریمنی ، زمین را در زیر آب‌های دریای محیط حبس کرد ، در این‌وقت ویشنو آواتار گرفت و با دیو مذکور پیکار کرد و آن اهریمن را با انیاب [دندان نیش] خود کشت و پس از هزار سال جنگ و ستیز ، زمین را آزاد کرد و از زیر آب بیرون آورد .
د. نرسینهه (شیر و مرد) : تجسم چهارم ویشنو به‌صورت نرسنگهه‌آواتار بود ، که عفریتی خود را مانند خدا محل پرستش مردم قرار داد ، ازاین‌رو بشن در چهاردهم ماه بها که هنگام شوکلاپکشه (نیمه‌ی روشن ماه ، بدر) بود به‌صورت 'مرد و شیر' (موجودی که سر و پنجه‌ی شیر و تن آدم داشت) درآمد تا جهان را از چنگال ظلم و ستم آن عفریت که هیرانیاکشیپو نام داشت و توانسته بود لطف برهما را به‌خود جلب کند ، درنتیجه در مقابل خدایان ، انسان و حیوان شکست‌ناپذیر گشته بود برهاند . ...
بنابر اساطیر هندو چهار مظهر مذکور در دوره‌ی اول جهان (ساتایایوگا) ظاهر گشته است .
[...]
[ازجمله مظاهر ویشنو در دوره‌ی دوم عمر جهان] :
ح. کرشن (سیاه‌چرده) : کرشن یکی از معروف‌ترین مظاهر ویشنو و از خدایان مشهور دوران اخیر می‌باشد و به‌قدری اهمیت یافته است که پیروانش نه تنها او را مظهر بلکه ظهور کامل بشن می‌دانند .
[...]
بنابر عقیده‌ی هندوان کرشن در تمام ادوار ، عوالم و حالات مختلف حیات ، از طفولیت تا جوانی ، مراحل عشق‌ورزی ، جنگ‌آوری ، فرمانروایی و نشر فلسفه و علوم اعلی و ادنی ، انسانی کامل و تمام عیار است . او فلسفه‌ی کوشش و کار را به پیروان خود می‌آموزد و سعی و عمل را به‌ مردان و زنان تعلیم می‌دهد . کتاب بهگودگیتا (نغمه‌ی الهی یا نغمه‌ی خدای واحد) که فصلی از حماسه‌ی بزرگ مهابهارات می‌باشد مشتمل است بر هیجده فصل و به‌صورت مکالمه‌ی میان کرشن و ارجن منظوم شده ، کرشن شیوه‌ی زندگی و چگونه زیستن را در مراحل و موارد مختلف می‌آموزد .
ط. ظهور بودا (بیدار ، بیدار شده ، زکی ، حکیم ، روشن شده) : گوتم ساکیامونی بودا ، به‌عنوان یک معلم ، مربی و نجات‌دهنده ، موجب شد که بعضی از برهمنان به‌جای آنکه بودا را از مخالفین مذهب هندو به‌شمارند ، وی را از مظاهر بشن محسوب کنند و گفتند ویشنو به‌صورت بودا ظاهر شد تا دیوان و آدمیان شریر را به دشمنی با بیدها (وداها) و مخالفت با اصول طبقاتی و انکار وجود خدایان ترغیب کند و به‌دست خودِ آنها موجبات هلاکشان را فراهم سازد .
ی. کالکی (اسب سفید) : بنابر معتقدات هندوان این مظهر ویشنو در انقضای عصر کالی یا عصر تاریک ، بر اسب سفیدی درحالیکه شمشیر برهنه‌ی درخشانی به‌صورت ستاره‌ی دنباله‌دار در دست دارد ظاهر می‌شود و شریران را هلاک می‌سازد و خلقت را از نو تجدید می‌کند و پاکی را برقرار خواهد ساخت .
از مظاهر ده‌گانه‌ی ویشنو که [هفت مظهر آن اینجا عنوان شد] ، مظاهر اول ، دوم ، سوم ، چهارم و پنجم صرفاً جنبه‌ی افسانه‌ای دارد و مظاهر ششم ، هفتم و هشتم واجد جنبه‌ی قهرمانی و پهلوانی است ؛ به‌گفته‌ی هندوان مظهر دهمِ [ویشنو] زمانِ انقضای عالم ظهور خواهد کرد . افسانه‌های مربوط به مظاهر ویشنو بعد از عصر ودایی به‌وجود آمده‌اند .
گزیده‌ی سرودهای ریگ‌ودا ( محقق و مترجم : محمدرضا جلالی نائینی )

°بنا به بعضی مأخذهای هندو ، مانو (منو Manu) : انسان ، فرد اکمل ، نماینده‌ و پدر نوع بشر است که تصور شده نخستین برپا کننده‌ی قربانی‌ها و تشریفات مذهبی بوده است .
°°در ادب هندو معمولاً گوینده‌ی سرود ودایی را ریشی می‌خوانند ، این واژه از ریشه‌ی مهجورِ 'ورش' به‌جای 'درش' ، به معنی دیدن مأخوذ است ؛ به همین‌جهت ریشیان را بینندگان نیز نامیده‌اند و در لغت سنسکریت به معنای ملهم ، عارف ، شاعر ، سراینده‌ی سرودهای مقدس یا حکیمِ الهام یافته است .
زرتشت (در عصر وداییِ هند و ایرانی) نیز یک ریشی بود ؛ که دست به اصلاح دین زده ، دین زرتشتی را از دین ودایی منفک کرد .
  • Zed.em