وقتی از اروپا بهغرب آسیا ، از یونان باستان به بابل باستان و سرزمینهای تحت نفوذ بابل گذر میکنیم ، باز هم با جشنوارههایی مواجه میشویم که نزدیکترین شباهت را با قدیمترین شکل ساتورنالیای ایتالیایی دارند°. ... جشنوارهی ساکایا ... در بابل طی پنجروز از ماه لوس برگزار میشد و آغازش هفدهم آن ماه بود . در ضمنِ جشن ، همچون ساتورنالیا ارباب و برده جا عوض میکردند ، خادم دستور میداد و مخدوم فرمان میبرد ؛ و در هر خانهای یکی از خدمتکاران لباس شاهی در بر و ملقب به زوگانس ، بر اهل خانه فرمان میراند . علاوهبراین همچنانکه در طرز اولیهی ساتورنالیا مردی لباس شاه ساتورن در منصب ملوکانه را میپوشید و اجازه داشت که همهی امیال و هوسهایش را عملی سازد و سپس کشته میشد ، در جشن ساکایا نیز زندانی محکوم به مرگی که شاید عجالتاً لقب زوگانِس داشت ، بهلباس شاه درمیآمد و اَدایِ فرمانروای مستبد را درمیآورد . با معشوقههای شاه درمیآمیخت و تا میخواست بهعیش و عشرت و هرزگی و هوسرانی میپرداخت و البته سرانجام از همهی امتیازات عاریهایاش خلع میشد ، تازیانه میخورد و آنگاه بهدار آویخته یا مصلوب میشد . از نوشتههای استرابون درمییابیم که این همتای آسیایی ساتورنالیا در آسیای صغیر هرجا که پرستش الههی ایرانیِ آناهیتا (Anaitis) رایج بود برگزار میشد . او جشن را چون شادخواری مربوط به باکوس وصف میکند که ضمنِ آن عیاشان خود را بهصورت دروگران درمیآوردند و مرد و زن روز و شب باده میپیمودند و با هم میلاسیدند .
ازآنجا که پرستش آناهیتا ، گرچه منشأ ایرانی داشت ، ظاهراً سخت با عناصر خشن و ناهنجار درآمیخته است که از مذهب بابلی نشأت میگرفت ، میتوان احتمالاً بینالنهرین را خاستگاه اصلی جشن ساکایا دانست که از آنجا به سایر نقاط آسیای صغیر در سمت غرب گسترش یافته است . آنوقت بروسوس ، کاهن بابلی ، در کتاب نخستِ تاریخ بابل جشن ساکایا را بهطور قابلقبولی با جشنوارهی بزرگ سالِ نوِ بابلی موسوم به زکموک ، زگموک ، زکموکو یا زگموکو یکی میداند که اخیراً از روی کتیبهها با آن آشنا شدیم . سال بابلی از ماه نیسان در بهار شروع میشد که بهنظر میرسد مقارن نیمهی دوم ماه مارس و نیمهی نخست ماه آوریل باشد . بدینسان جشنوارهی سال نو که دستکم یازدهروزِ نخستِ نیسان را فرامیگرفت احتمالاً اعتدال بهاری را نیز شامل میشد . این جشن بهافتخار مردوک یا مروداک ، خدای اصلی بابل برگزار میشد که معبدِ بزرگش ایساگیلاشهر را مرکز مذهبی مراسم و شعائر کرده بود ، زیرا باور این بود که در این فصل همهی خدایان در اینجا بهریاستِ مردوک گرد میآمدند تا سرنوشت جهان را در سال جدید ، بهخصوص سرنوشت حیات شاه را ، تعیین کنند . در اینهنگام شاه بابل مجبور بود هر سال اقتدار ملوکانهی خود را با چنگ زدن به دستان تمثال مردوک در معبد او تجدید کند ، گویی برای اینکه نشان دهد سلطنت خود را مستقیماً از آن خدا گرفته است و نمیتوانست بدون یاری و اقتدار وی آنرا بیش از یکسال حفظ کند . اگر خود را بدینگونه رسماً یکسال دیگر بر تخت تثبیت نمیکرد [با مردوک بیعت نمیکرد !!] سلطنتش دیگر مشروعیت نمیداشت . وقتی بابل بهتصرف آشوریان درآمد ، پادشاهان آشور خود به بابل میآمدند و مراسم گرفتن دستان خداوند را بهجا میآوردند تا با این عمل حق سلطنت خویش را که با زور شمشیر بهدست آورده بودند بر خود مسجل کنند . ...
برهان جدید و نیرومندی در تأیید یکسان بودن این دو جشنواره با ارتباط موجود بین آندو و جشن یهودی پوریم فراهم میشود قرائن متقنی هست که بگوییم پوریم برای یهودیان تا پس از تبعید و آوارگی ناشناخته بود و آنان درضمن اسارتشان در شرق آموختند که آنرا برپا دارند . این جشن نخست در کتاب استر ذکر میشود که اکثر منتقدان آنرا به قرن چهارم یا سوم پیش از میلاد نسبت میدهند و مسلماً نمیتواند قدیمتر از دوران شاهنشاهی ایران باشد زیرا صحنهی داستان در شوش در دربار اخشورش (Ahasuerus) شاهنشاه ایران قرار دارد که نامش ظاهراً معادل عبری کوروش (Xerxes) است . اشارهی بعدی به پوریم در کتاب دوممکابیان صورت میگیرد که احتمالاً حدود آغاز عصر میلادی تحریر شده است . بدینسان در غیاب هر اشارهای به پوریم در کتاب قدیمتر تورات بهدرستی میتوان نتیجه گرفت که جشنواره در تاریخی نسبتاً مؤخر در بین یهودیان پدید آمده یا پذیرفته شده . همین نتیجه را خود کتاب استر که آشکارا برای توضیح منشأ جشن و ذکر انگیزههایی برای برگزاری آن نوشته شد تأیید میکند . زیرا بهگفتهی مؤلف کتاب این جشن بهیادبود رهایی یهودیان از خطر بزرگی که آنان را در دورهی حکومت کوروش در ایران تهدید میکرد پدید آمد . ... بررسی آن روایت و نحوهی برگزاری عید این احتمال را پیش میآورد که پوریم بیش و کم شکل تغییریافتهای از جشن بابلی ساکایا یا زکموک بوده است . ... مؤلف رسالهای در تلمود این را قاعدهای قرار میدهد که در جشن پوریم هر یهودیای باید چندان بنوشد که نتواند "لعنت بر هامان" و "رحمت بر مردخای" را از هم تمییز دهد ... نویسندگان قرن هفدهم تأکید دارند که در دو روز جشن و بهخصوص در شب دومین روز یهودیان کاری جز سورچرانی و میگساری بهحد افراط ، رقص و پایکوبی و بازی و آوازخواندن و دلشادی نمیکردند ، بهخصوص چهره عوض میکردند ، زن و مرد به تعویض لباس میپرداختند و با همین ریخت چون دیوانگان به بیبند و باری رو میکردند و قوانین موسی را علناً زیر پا مینهادند که بهصراحت ممنوع میکند که مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه به تن کند . ... بدینسان کلاً میتوان گفت که پوریم همیشه نوعی ساتورنالیا بوده است بنابراین خصلت آن با ساکایا آنگونه که استرابون شرح داده است ، تطبیق میکند .
شاخهی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )
°بسیاری از مردمان هرسال دورهای را به بیبندوباری میگذرانند که در ضمن آن قید و بند معمولِ قاعده و قانون و اخلاق را کنار میگذارند و همگان خود را به خوشی و سرمستی بیحد و حصر میسپرند و شهوات نهان مفری برای بروز مییابند که در زندگی متین و مؤقرانهی روزمزه هرگز ممکن نیست . اینگونه طغیانِ نیروهای دربندِ نهاد انسانی که غالباً به عیاشیهای لگامگسیختهی شهوت و جنایت راه میبرد ، معمولاً در آخر سال رُخ میدهد ... امروزه از میان این دوران بیبندوباری ، ساتورنالیا شناختهتر از همه است ، که در زبانهای نوین نامش را بهاینگونه مراسم داده است .این جشنوارهی مشهور در دسامبر ، آخرین ماهِ سالِ رُمی ، برگزار میشد و بهاعتقادِ عامه ، گرامیداشتِ فرمانرواییِ پُر سرورِ کیوان ، خدای بذرافشانی و دامداری بود که مدتها پیش در روی زمین بهعنوان پادشاه عادل و نیکوکار ایتالیا زیسته و کوهنشینان وحشی و پراکنده را گرد هم آورده ، به آنها کشاورزی آموخته ، برایشان قانون آورده و با صلح و آرامش حکومت کرده بود . سلطنت او بهعصر طلایی شهره بود ...
- ۰ نظر
- ۲۰ خرداد ۰۱ ، ۰۹:۱۷