aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸۳۷ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

در مرحله‌ای از جامعه‌ی قدیم ، شاه یا کاهن را غالباً دارای نیروهای فوق‌طبیعی یا تجسم یکی از خدایان می‌دانستند و بر اساس این باور اعتقاد داشتند که سِیرِ طبیعت کمابیش زیر فرمان او است و همو مسئولیت بدی آب و هوا ، بدی محصول و بلایایی مانند آن را برعهده دارد . تاحدودی به‌نظر می‌رسد این‌گمان وجود داشت که تسلط شاه بر طبیعت ، همچون سلطه‌اش بر رعایا و بردگانِ خود از اراده‌ی خاصی سرچشمه می‌گیرد و بنابراین بروز خشکسالی ، قحطی ، طاعون و سیل و طوفان را به بداقبالی ، غفلت یا گناه‌کاری فروانروای خود نسبت می‌دادند و با بند و تازیانه یا اگر همچنان سرسخت بود ، با عزل و مرگ مجازاتش می‌کردند . ...
شخص شاه را کانون پویای گیتی می‌دانستند که شعاع‌های نیرو و توان ، از آن به‌همه‌جای ملکوت می‌تابد و ازاین‌رو هرحرکت شاه بلافاصله در بخشی از طبیعت اثر می‌گذارد و ممکن است آن‌را برآشوبد . شاه نقطه‌ی اتکاء است و تعادل هستی به او بسته است و کوچک‌ترین بی‌قاعده‌گی از جانب وی ممکن است آن تعادل حساس را برهم‌زند . بنابراین باید سخت مراقبِ خود و نیز تحت مراقبت باشد و همه‌ی زندگی‌اش تا کوچک‌ترین جزئیات آنچنان تنظیم گردد که هیچ عمل او ، ارادی یا غیرارادی ، نظم مستقر طبیعت را خدشه‌دار نکند یا برهم نزند . میکادو یا دایری ، امپراطور روحانی ژاپن نمونه‌ی مشخصی از اینگونه شاهان است . او تجسم الهه‌ی خورشید است که بر جهان ، ازجمله خدایان و مردمان فرمان می‌راند . سالی یک‌بار همه‌ی خدایان منتظر او می‌شوند و یک‌ماه در بارگاه وی اقامت می‌گزینند . در این ماه که اسمش 'بی‌خدا' معنی می‌دهد ، کسی وارد معابد نمی‌شود زیرا خدایان رفته‌اند و معابد متروک است . میکادو را رعایایش 'خدای ظاهر یا مجسم' می‌نامند و وی در بیانیه‌ها و فرمان‌های رسمی‌اش همین عنوان را به‌کار می‌برد و بر خدایان ژاپن تسلط محلی دارد .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

جانشینی سلطنت در رُم و احتمالاً در لاتیوم ، به‌طور کلی ، ظاهراً مبتنی بر قواعد خاصی بود که جامعه‌ی اولیه را در بسیاری از نقاطِ جهان شکل داده است ، برون‌همسری . قانونی موسوم به برون‌همسری (exogamy) ، ازدواج beena ، زن‌تباری یا نسب بردن از مادر است که مرد را متعهد می‌کند با زنی از طایفه‌ای جز طایفه‌ی خود ازدواج کند : ازدواج beena قانونی است که بر اساس آن مرد باید زادگاهش را ترک و با اقوام زنش زندگی کند ؛ و زن‌تباری یا نسب بردن از مادر نظام پی‌گیری نسب و انتقال نام خانوادگی ازطریق زنان به‌جای مردان است . اگر این اصول مبنای سلسله‌ی شاهی در میان لاتین‌های باستان بود ، وضع موجود را از این‌نظر چنین می‌توان تصویر کرد : کانون سیاسی و دینی هر جامعه آتش جاویدان در آتشگاه شاه بود که باکره‌گان [معبد] وستا از خانواده‌ی شاه از آن مراقبت می‌کردند . شاه مردی از طایفه‌ی دیگر ، احتمالاً از شهری دیگر یا حتی از نژادی دیگر بود که با دختر سلف خود ازدواج کرده و به تخت شاهی رسیده بود ، بچه‌هایی که از این زن داشت نام مادر را به ارث می‌بردند نه نام او را ؛ دخترانش در خانه می‌ماندند ، پسران وقتی بزرگ می‌شدند به اکناف جهان روانه می‌شدند ، ازدواج می‌کردند و در سرزمین همسرانشان مقیم می‌شدند ، اعم از اینکه شاه شوند یا مردانی معمولی . دخترانی که در خانه می‌ماندند ، تعدادی یا همه ، مدتی کوتاه یا طولانی وقفِ معبد وستا می‌شدند تا نگاهدار آتش در آتشکده باشند و یکی از آنها به‌وقت خود ملکه‌ی جانشین پدرش می‌شد .
مزیت این فرضیه آن است که بعضی از خصوصیات غامض در تاریخ سنتی سلطنت لاتین را به‌طور ساده و طبیعی شرح می‌دهد . بدین‌سان افسانه‌ای که می‌گوید شاهان لاتین از مادران باکره و پدران ایزدوار می‌زادند لااقل قابل فهم‌تر می‌شود . زیرا صرف‌نظر از پیرایه‌های داستانی ، معنای افسانه‌هایی از این‌دست جز این نیست که زن از مردی ناشناس بچه‌دار شده است ، و این عدم اطمینان از بابت پدر با آن نظام که به نسب پدری اهمیت نمی‌دهد سازگارتر است تا با نظامی که نسب‌پدری را مهم‌ترین می‌داند . اگر در تولد شاهان لاتین پدر واقعاً ناشناس بود ، این نکته یا اشاره به بی‌بندوباری زندگی خانوادگی دربار یا به سستی خاص قواعد اخلاقی در برخی زمان‌ها اشاره دارد ؛ زمانی که مرد و زن مدتی تن به هرزگی و عشرت اعصار قدیم می‌دادند . اینگونه شادخواری (ساتورنالیا)ها در مراحلی از تکامل اجتماعی بشر نامتداول نیست . در کشور خود ما آثار آن اگرنه در مراسم کریسمس ، در مراسم اول ماه مه و یکشنبه‌ی سفید دیرپاییده است . مسئولیت بچه‌هایی که ثمره‌ی آمیزشی کمابیش بی‌بندوبار خاص اینگونه جشنواره‌ها بود ، طبعاً به‌گردن خدایی می‌افتاد که آن جشنواره به افتخارش برگزار می‌شد .
[...]
در جامعه‌ای که اشرافیت فقط ازطریق زنان منتقل می‌شود (به‌عبارت دیگر تبار از طریق مادر اهمیت دارد و تبار پدری به‌هیچ گرفته می‌شود) وصلت دختران والانژاد با مردان عادی و حتی بیگانگان و بردگان عیبی نخواهد داشت به‌شرطی که خود مردان برای این‌کار مناسب به‌نظر آیند . ...
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

در تاریخ دینی قوم آریایی در اروپا ، پرستش درختان نقشی مهم بازی کرده است . این طبیعی‌ترین امر است زیرا در آغازِ تاریخ ، اروپا پوشیده از جنگل‌های عظیمِ ماقبل تاریخ بود که پهنه‌های بی‌درخت در میان آن شاید مثل جزیره‌هایی در میان اقیانوسی سبز به‌نظر می‌آمده‌اند . تا قرن نخست پیش از میلاد جنگل هرسین از راین به‌سوی شرق می‌گسترد که هم پهناور و هم ناشناخته بود ؛ آلمان‌ها ، که سزار از آنان تحقیق می‌کرد ، دو ماه در عمق آن پیش رفته بودند بی‌آنکه به انتهایش برسند . چهار قرن بعد امپراطور ژولیان از آن دیدن کرده و دورافتادگی ، تیرگی و سکوت جنگل ظاهراً در سرشت حساس او اثر عمیقی نهاده بود . او اظهار داشت که در امپراطوری روم چیزی همانند آن نمی‌شناسد . ...
[...]
گریم با بررسی واژه‌هایی که در زبان تیوتنی° برای 'معبد' هست ، نشان داد که احتمال دارد بین آلمان‌ها قدیم‌ترین معابد جنگل‌های طبیعی بوده باشند . به‌هرصورت درخت‌پرستی در میان همه‌ی خاندان‌های بزرگ اروپایی از تبار آریایی کاملاً مصداق دارد . بین سلت‌ها بلوط‌پرستیِ درویدها برای همه آشنا است و واژه‌ی قدیم‌شان برای معبد در ریشه و معنی ظاهراً با nemus  لاتین ، به‌معنی بیشه‌زار و درختستان ، که هنوز هم در نام Nemi به‌جا مانده‌ است ، یکی است ‌. بیشه‌زارهای مقدس بین آلمان‌های باستان متداول بود و درخت‌پرستی در بین اخلاف آنان امروز کم و بیش منسوخ گشته است . حدود اهمیت این پرستش را در اعصار گذشته می‌توان از مجازات شدیدی که در قوانین کهن آلمانی برای کندن پوست تنه‌ی درختِ زنده پیش‌بینی شده است دریافت . ناف مجرم را بیرون می‌کشیدند و به جایی از درخت که پوستش را کنده بود میخکوب می‌کردند و مجبورش می‌کردند دور درخت بگردد تا آنکه همه‌ی دل و روده‌اش به دور تنه‌ی آن بپیچد . قصد از این مجازات آشکارا تعویض پوست کنده شده‌ی مرده با جانشینی زنده بود که از خود مجرم گرفته می‌شد ؛ نوعی زندگی در برابر زندگی ، زندگی یک انسان در برابر زندگی یک درخت . ...
اهالی لیتوانی تا نزدیکی‌های پایان قرن چهاردهم به مسیحیت نگرویدند و در هنگام گرویدن به دین جدید ، درخت‌پرستی در بین‌شان رواج داشت . بعضی از آنان درختان بزرگ بلوط و سایر درختان بزرگ سایه‌دار را محترم می‌داشتند و از آن‌ها پاسخ‌های غیبی می‌شنیدند . ...
[...]
... به‌نظر بدویان ، جهان عموماً جاندار است و گیاهان و درختان از این قاعده مستثنی نیستند . به‌نظر او آنها نیز چون خودِ او روح دارند و بر همین اساس با آنها رفتار می‌کنند . ... بومیان هیداتسا در آمریکای شمالی معتقدند هرچیز طبیعی برای خود روحی دارد ، یا دقیق‌تر بگوییم ، سایه‌ای دارد . برای این سایه‌ها توجه یا احترامی معطوف می‌شود ، اما در مورد همه به‌تساوی صورت نمی‌گیرد . مثلاً سایه‌ی نوعی سپیدار ، بزرگ‌ترین درخت در دره‌ی میسوری علیا را هوشمند می‌دانند که اگر کاملاً بگسترد ممکن است در بعضی کارها بومیان را کمک کند ؛ اما سایه‌ی درخچه‌ها و گیاهان منزلت کمی دارد . وقتی رود میسوری ، که در بهار طغیان می‌کند ، نقاطی از ساحل را می‌شوید و چند درخت بلند را در خود غرق می‌کند ، می‌گویند که روح درخت‌ها می‌گِریند درحالیکه ریشه هنوز به زمین چسبیده است تا آنکه تنه‌ی درخت با صدای بلند به درون سیلاب سقوط می‌کند . ...
در کوه‌های کانگرای پنجاب هر سال دختری را پای درخت سدر کهنسالی قربانی می‌کردند و خانوارهای دهکده به‌نوبت قربانی را تقدیم می‌کردند . سالیان درازی نیست که آن درخت را بریده‌اند . ...
کایان‌های برنئو معتقدند که ارواح درخت در خصوصِ حرمت و شرف خود مماشات نمی‌کنند و هر آسیب و رنجی را که به آنان برسد با درد و بیماری پاسخ می‌دهند . بنابراین پس از ساختن خانه که باعث می‌شده است با درختانِ بسیاری به‌ناچار بدرفتاری کنند ، یک‌سال آیین توبه به‌جا می‌آورند و در این مدت از بسیاری چیزها مانند کشتن خرس ، گربه‌وحشی و مار پرهیز می‌کنند . ...
در پنجشنبه‌ی پیش از یکشنبه‌ی سفید°° روستاییان روس به جنگل می‌روند ، آواز می‌خوانند ، گلبند درست می‌کنند و درخت غان جوانی را قطع کرده لباس زنانه به آن می‌پوشانند ، یا با نوارها و پارچه‌های رنگارنگ آن را می‌آرایند . پس از آن جشنی می‌گیرند و در پایان آن درختِ غان آراسته را برمی‌دارند و با رقص و آواز و شادمانی به دهکده می‌برند و در خانه‌ای قرارش می‌دهند که چون مهمان عالیقدری تا یکشنبه‌ی سفید همانجا می‌ماند . در دو روزی که تا عید باقی است مرتب به آن خانه سر می‌زنند و از "مهمان" گرامی دیدن می‌کنند اما در روز سوم یعنی روز عید ، درخت را برمی‌دارند و به رودخانه می‌اندازندش ، گلبندهای خود را نیز به‌دنبال آن به جریانِ آب می‌سپارند . در این رسم روسی لباس زنانه پوشاندن به درخت غان ظاهراً نشان‌دهنده‌ی انسان‌انگاری درخت است و افکندن آن به میان آب به احتمال زیاد نوعی افسونِ باران است . ...
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )


°از اقوام قدیم اروپای شمالی شامل ژرمن‌ها و آلمان‌ها . _م
°°وجه‌تسمیه‌اش لباس سفیدی است که داوطلبان غسل تعمید در این‌روز می‌پوشند . هفتمین یکشنبه (۵۰روز) پس از عید پاک . جشن کلیسا به‌مناسبت نزول روح‌القدس در روز پنجاهه . _م

  • Zed.em

... وقتی دمتریوس پولیورستس دموکراسیِ آتن را در ۳۰۷ ق.م بازآورد آتنی‌ها برای او و پدرش آنتیگونوس مقام خدایی قائل شدند و به 'خدایان نجات دهنده' ملقبشان کردند . برایشان محراب‌ها ساخته شد و کاهنی برای پرستش آنان گماشته شد . مردم با سرود و رقص ، با گُلبند و بخور و شراب طهور به دیدار نجات‌دهنده‌ی خود می‌رفتند ، در خیابان‌ها گرد می‌آمدند و در آوازهایشان می‌گفتند که او تنها خدای حقیقی است زیرا خدایان دیگر می‌خوابند [؟!] یا در دوردست‌ها ساکن‌اند یا اصلاً نیستند .
[...]
پادشاهان قدیم بابلی از عهد سارگون اول تا سلسله‌ی چهارم اور یا بعدتر ، ادعای خدایی داشتند . به‌خصوص فرمان‌روایان سلسله‌ی اور برای خود معابدی بنا کرده بودند ؛ مجسمه‌های خود را در پرستشگاه‌ها قرار می‌دادند و امر می‌کردند که مردم برای آنها قربانی کنند ؛ ماه هشتم به شاهان اختصاص داشت و قربانی‌ها در هنگام ماه نو و در پانزدهم هر ماه انجام می‌گرفت . همچنین پادشاهان اشکانی خود را برادران خورشید و ماه می‌دانستند و چون خدا پرستیده می‌شدند . حتی زدن یک عضو عادی خاندان اشکانی بی‌حرمتی به مقدسات محسوب می‌شد .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

همچنین روستاییان گاسکون معتقدند که آدم‌های بد برای انتقام کشیدن از دشمنان‌شان گاهی کشیشی را وامی‌دارند که عشای سن‌سِکار اجرا کند . کشیشانِ بسیار معدودی این عشا را بلدند و سه‌چهارم آنهایی که بلدند به‌هیچ‌عنوان انجامش نمی‌دهند . فقط کشیشان تبه‌کار جرئت انجام دادن این مراسم هولناک را دارند و هیچ شکی نیست که در روز آخرت تاوان بسیار سنگینی به‌خاطر اجرای آن خواهند پرداخت . نه نایبِ کشیش ، نه اسقف و نه حتی سراسقف را توان بخشایش آنها نیست . فقط پاپ روم چنین اختیاری دارد . عشای سن‌سکار را فقط در کلیسایی ویران یا دورافتاده که جغد در آن ناله می‌کند و خفاشان در فضای تیره‌اش در پروازند ، جایی که کولیان شب را در آن بیتوته می کنند و در محرابِ بی‌حرمتش وزغ‌ها آواز سر می‌دهند می‌توان اجرا کرد . کشیشِ بدنهاد شب‌هنگام با رفیقه‌اش به آنجا می‌رود و با نخستین ضربه‌ی ساعتِ یازده شروع می‌کند به وارونه خواندن ذکر عشا و درست زمانی که ساعت نیمه‌شب را اعلام می‌کند ، به پایان می‌رساند . رفیقه‌اش دستیار او است . نانی که تبرک می‌کند سیاه و سه‌گوش است ؛ شرابی تقدیس نمی‌کند اما درعوض از آب چاهی می‌خورد که جسد کودک تعمید نشده‌ای را در آن انداخته باشند . علامت صلیب می‌کشد ، اما در روی زمین و با پای چپ ؛ و بسیاری کارهای دیگر می‌کند که اگر هر مسیحی خوبی به آنها بنگرد تا آخر عمر کور و کر و لال می‌شود . اما کسی که عشا به‌خاطرش اجرا می‌شود کم‌کم می‌پژمرد و هیچکس نمی‌فهمد که چه به سرش آمده است . حتی از دست پزشکان نیز کاری برایش ساخته نیست . نمی‌دانند که از عشای سن‌سکار به‌تدریج می‌میرد .
با این‌حال هرچند می‌بینیم جادو در بسیاری از مکان‌ها و بسیاری زمان‌ها با مذهب آمیخته و ادغام می‌شود ، قرائنی هست که فکر کنیم این آمیختگی باستانی نیست و زمانی بوده است که انسان پس از غلبه بر امیال فوریِ حیوانی‌اش برای تأمین بعضی نیازهای خود تنها به جادو روی می‌آورده است . در نخستین وهله ، توجه به نیات اساسی جادو و دین احتمالاً این گمان را پدید می‌آورد که در تاریخ بشریت جادو کهن‌تر از مذهب است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

این جنبه‌ی اخلاقی مذهب بود که انبیای عبرانی با الهام از کمال مطلوبِ خیر و تقدس الهی از القاء کردن آن هرگز خسته نمی‌شدند . از این‌رو است که میکاه می‌گوید : "او است که خیر را به تو می‌نماید ، ای انسان ! و از تو چه می‌خواهد جز اینکه درستکار باشی و محبت بورزی و به درگاه خدایت خاضع باشی ؟" و زمانی بعد ، اکثر آن نیرویی که مسیحیت را بر جهان مستولی ساخت از همان فرایافت والای ماهیت اخلاقی خداوند و وظیفه‌ای که انسان در سازش دادن خود با آن بر ذمه دارد ناشی شد . سن جیمز می‌گوید : "این خالص و بی‌آلایش در پیشگاه خدا و پدر است : عیادت از یتیمان و بیوه‌زنان در سختی و پرهیز از آلایش‌های دنیوی ."
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

... مواردی از جادو نیز بوده است که دیده‌ایم آن‌را کارِ ارواح می‌دانستند و برای جلب رضایت آنان به دعا و قربانی متوسل می‌شدند ؛ اما این موارد همه استثنایی‌اند ، نماینده‌ی نوعی جادوی آمیخته و مرتبط با مذهب‌اند . آنجا که جادوی همدلانه به‌شکل کاملاً اصیل‌اش وجود دارد بر این گمان است که در طبیعت حادثه‌ای لزوماً و همواره در پیِ حادثه‌ای دیگر ، بدون دخالت عاملی روحانی یا شخصی [فراتر] رخ می‌دهد ، از این‌رو فرایافت اساسی‌اش با فرایافت علم نوین یکسان است ؛ زیربنای کل نظام در اینجا ایمانی ضمنی اما واقعی و راسخ به نظم و همسانی طبیعت است . جادوگر تردید ندارد که علت‌های معین همواره معلول‌های معین به‌بار خواهد آورد ؛ که اجرای مراسمی خاص همراه با جادوی مناسبِ آن ، به‌ناگزیر ، با نتیجه‌ی مطلوب همراه خواهد بود مگر آنکه به‌راستی وِرد و افسونش اتفاقاً با افسون نیرومندترِ جادوگر دیگری خنثی و بی‌اثر شده باشد . او به قدرتی برتر متوسل نمی‌شود : در پی جلب نظر موجودی بی‌ثبات و بلهوس نیست : خود را بنده‌ی هیچ خدای پُرابهتی قرار نمی‌دهد . درعین‌حال قدرتش ، که به‌نظر خودش قدرتی عظیم است ، به‌هیچوجه اختیاری و نامحدود نیست ، تا جایی می‌تواند اِعمالش کند که دقیقاً قواعد هنرش را ، یا چیزی را که شاید بتوان قوانین طبیعت به‌تصور خود وی نامید ، رعایت کرده باشد . غفلت از این قوانین و کوچک‌ترین تخطی از آن موجب شکست خواهد بود و ممکن است خودِ فاعل نابلد را دچار مخاطرات بزرگ سازد . او اگر خواهان سلطه بر طبیعت است ، این سلطه‌ای قانون‌مند با دامنه‌ی بسیار محدود است و با هماهنگی کامل با کاربرد قدیم صورت می‌گیرد . از این‌رو شباهت نزدیکی بین مفاهیم جادویی و [مفاهیم] علمی جهان وجود دارد . در این هر دو توالی رویدادها کاملاً منظم ، قطعی و متکی بر قوانین تغییرناپذیر انگاشته می‌شوند که کارکردش را می‌توان دقیقاً پیش‌بینی و محاسبه کرد : هوس‌بازی ، شانس و تصادف ، خارج از روند [قوانین] طبیعت‌اند . هر دو منظرهای ظاهراً بی‌انتها از امکانات ، پیش چشم کسی قرار می‌دهند که علت امور را می‌داند و می‌تواند آن فنرهای نهان را که مکانیسم عظیم و پیچیده‌ی جهان را به‌حرکت درمی‌آورند لمس کند . جاذبه‌ی شدیدی که جادو و علم برای انسان دارند ، انگیزه‌ی نیرومندی که هر دو به پی‌جوییِ معرفت بخشیده‌اند از همین جا است . این دو ، جستجوگرِ خسته را ، جوینده‌ی فرسوده را در صحرای سرخوردگی از حال ، با وعده‌های بی‌پایانِ آینده وسوسه می‌کنند : او را به بالای کوهی بسیار بلند می‌برند و در ورای ابرهای سیاه و مِه‌پیچانِ زیر پایش ، منظره‌ی شهری آسمانی را به او نشان می‌دهند که شاید در دوردست‌ها است اما از شکوهی غیرزمینی تابان در فروغ رؤیاها غوطه‌ور است .
عیب بزرگ جادو این نیست که عموماً به رشته رویدادهایی که قانون مقرر کرده است اعتقاد دارد ، بلکه در درک نادرستِ ماهیتِ قوانین خاصِ حاکم بر این رشته نهفته است .° ...
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )


°عیب بزرگ جادو نه تصور کلی‌اش از هماهنگی طبیعت ، بلکه در درک نادرست قوانین خاص حاکم بر توالی رویدادهای طبیعی است .

  • Zed.em

... همچنین جادوی همدلانه را نه‌فقط از طریق لباس یا اجزای جدا شده از تنِ دشمن بلکه به‌واسطه‌ی آثاری که از او در روی خاک یا شن باقی مانده است نیز می‌توان اِعمال کرد . به‌خصوص خرافه‌ی شایعی است که با آسیب زدن به جا پای کسی ، خودِ پاهایی که اثر را به‌جا گذاشته‌اند آسیب می‌بیند . به‌این‌ترتیب بومیان استرالیای جنوب‌شرقی گمان می‌کنند که می‌توان با فرو کردن تکه‌های تیز کوارتز ، شیشه ، استخوان یا زغال‌سنگ در جای پای کسی خود او را چلاق کرد . درد روماتیسم را نیز به همین قضیه مربوط می‌دانند . دکتر هاویت با دیدن یکی از بومیان تاتونگولونگ که سخت می‌لنگید ، علت را از او پرسید ، بومی گفت : "کسی در پایم بطری فرو کرد ." بومی به رماتیسم مبتلا بود اما گمان می‌کرد که دشمن جای پایش را پیدا کرده و تکه‌ای از بطری شکسته را در آن فرو کرده و اثر جادویی آن وارد پای او شده است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

در جامعه‌ی اولیه شاه هم جادوگر و هم کاهن است ؛ درواقع او ظاهراً به‌خاطر مهارت فرضی‌اش در هنر سیاه (جادو) یا سپید (مذهب) به‌قدرت می‌رسد . از این‌رو برای درک تکامل پادشاهی و شخصیت مقدسی که معمولاً در چشم مردمان بدوی یا وحشی سرمایه‌ی پادشاهی است ، لازم است با اصول جادو آشنایی داشت ، و مفهومی از آن اثر خارق‌العاده به‌دست آورد که نظام باستانی خرافات در همه‌ی زمان‌ها و همه‌ی مکان‌ها بر ذهن انسان داشته است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

انسان مثلاً باران می‌خواهد ، پس با رقصِ باران خواسته‌اش را بیان می‌کند که غالباً کارساز نیست ؛ این عصرِ جادو است . سپس چون توفیق نمی‌یابد بهترین کار بعدی را می‌کند و به زانو می‌افتد و نیایش می‌کند ؛ این عصر مذهب است . وقتی که دعا کارگر نمی‌افتد به پژوهش در علل دقیق عالم طبیعت می‌پردازد و بر اساس درک جدیدش می‌کوشد اوضاع را به‌صورت دلخواه درآورد ؛ این عصر علم است که به سخن فریزر اکنون در آن به‌سر می‌بریم . وجه مشترک جادو و علم این است که هر دو فنِ مداخله‌اند ، حال آنکه مذهب همه‌ی مسئولیت را به خدایان می‌دهد . اما نزدیک بودنِ نیت جادو و علم نباید این نکته را از نظر دور دارد که : علم آگاه است درصورتی که جادو نیست . هرگونه مراجعه‌ای به جادو در اعصار بعدی نوعی بازگشت است . نگرش درست علم در مواجهه با اینگونه بازگشت‌ها ، که مسلماً رخ می‌دهد ، فقط این می‌تواند باشد که آنها را پدیده‌هایی بداند که شایسته‌ی بررسی است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

'شاخه‌ی زرین' یک پژوهش فرهنگی تطبیقی وسیع در [حوزه‌ی] اسطوره و دین است . مؤلف آن ، جیمز فریزر اگرچه وابسته و معتقد به ارزش‌های سنتی جامعه‌ی بریتانیا است و تربیت و تحصیلات عمیق کلاسیک دارد ، آنجا که خودسرانه دین را چون پدیده‌ای فرهنگی و نه در متن الهیات ، بررسی می‌کند مدرنیست است . ...
'شاخه‌ی زرین' اثری دوران‌ساز است که می‌خواهد وجه‌مشترک تقریباً همه‌ی ادیان ابتدایی را با هم (و ادیان مدرن چون مسیحیت) نشان دهد . تز کتاب این است که همه‌ی ادیان در اصل آیین‌های باروری بوده‌اند ، متمرکز بر گرد پرستش و قربانی کردنِ ادواریِ فرمان‌روای مقدس ، که تجسد خدایی میرنده و زنده شونده ، الوهیتی خورشیدی ، بود که به‌وصلتی رمزی با الهه‌ی زمین تن درمی‌داد ، و هنگام خرمن می‌مرد و به‌وقت بهار تجسدی دوباره می‌یافت . فریزر مدعی است که این افسانه عصاره‌ی تقریباً همه‌ی اساطیر عالم است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

... چیزی که بَرده لازم داره اینه که آدمی پیدا بشه با اُردنگی ترس‌رو از وجودش بیرون بکشه ، ...
سال‌های سگی ( ماریو بارگاس یوسا )

  • Zed.em

ما نقش قهرمان را بازی می‌کنیم چون ترسوییم ؛ نقش قدیس را بازی می‌کنیم چون شریریم ؛ نقش آدمکش را بازی می‌کنیم چون در کُشتنِ همنوعان خود بی‌تابیم ؛ و اصولاً از آن‌رو نقش بازی می‌کنیم که از لحظه‌ی تولد دروغگوییم . [ژان‌پل سارتر]
سال‌های سگی ( ماریو بارگاس یوسا )

  • Zed.em

... یکی از بن‌مایه‌های سال‌های سگی خشونت است . به‌گمان بارگاس یوسا در جوامعی که پایه‌ی آن بر بی‌عدالتی استوار است نه‌تنها مجالی برای گفتگو و بحث و مناظره درمیان نیست بلکه هیچ مجرایی برای ایجاد ارتباط انسانی وجود ندارد .
سال‌های سگی ( ماریو بارگاس یوسا )

  • Zed.em

... و هرکه کاری ندانست بفرمودش که مزدوری کن ، یا کشت‌ورزی کن ، و هرکه نابینا بود و کار نتوانستی کردن او را از خزانه‌ی خود اَجر بداد و گفت نخواهم که اندر پادشاهی من درویش بود ، و یا مردمِ گرسنه بود . و کشاورزان را بفرمود که هیچ زمینی بنمانید الّا همه کشت کنید ، و هرکه تخم و هزینه نداشت از آنِ خویش بداد ، و [هرکجا زمین ویران بود یا پلی یا جسری یا دیهی خرابه بود بفرمود تا آبادان کردند و نهرها و کاریزها بکندند و راه‌های کاروان آسان کرد و به‌هر ده اندر قصرها حصنها بساخت] و جهان همه آبادان و با عدل و داد شد و او را انوشیروان عادل گفتندی ، و اندر همه ملوک عرب و عجم پادشاه نبود از او عادل‌تر ، و چندان پادشاهی که او را بود هیچکس را نبود از ملوک ، و پیغامبر ما (ص) به‌روزگار او از مادر بزاد ، و چنین گفت پیغمبر ما : ولدت فی زمن ملک العادل .
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )

  • Zed.em

روزی قباد برنشسته و به روستای سواد اندر همی شد و موبدموبدان با وی بود ، پس قباد تنها از پسِ صیدی شدی و وقت انگور رسیدن بود ، قباد به‌سرِ کوهی رسید ، نظر کرد به‌زیر آن کوه دیهی دید ، چشم او بر زنی افتاد که بر سرِ تنور ایستاده بود و نان همی پُخت و پسرکی خُرد ، سه‌ساله پیش وی ایستاده بود ، ناگاه به‌باغ اندر آمد و خوشه‌ای انگور بگرفت که بخورد ، آن زن پسرک را بزد و نگذاشت که آن انگور را بخورد و آن انگور از وی بازستد و بر شاخ رز ببست ، قباد را عجب آمد از بخیلی آن زن ، از کوه فرود آمد و به‌در آن باغ رفت و آن زن را گفت : این رز از آنِ کیست ؟ گفت : از آنِ من . گفت : این کودک از آنِ کیست ؟ گفت : از آنِ من . گفت : آن انگور را از وی چرا گرفتی و او را بزدی و این مقدار انگور به‌فرزند خود روا نداشتی ؟ زن گفت : ما را بر خواسته‌ی خویش [ثروت و دارایی خویش] امر نیست زیرا که ملک را اندرین نصیب است ، تا کَسِ ملک نیاید و بهره‌ی ملک جدا نکند و حرز نکند ما دست برین نیاریم کردن . قباد گفت : این‌که تو همی گویی در همه‌ی پادشاهی چنین است ؟ گفت : همه‌جای چنین است ‌. قباد را دل بسوخت بر رعیت و بر سر کوه برشد تا سپاه فراز آمدند و موبدموبدان بیامد ، قباد این‌قصه به او گفت و گفت من این قصه نپسندم که کَس خواسته‌ی خود را تصرف نیارد کردن از جهتِ من ، و درخت بنشانند و بار آورد و از بهر من دست بدان نیارند کردن ، این را تدبیری کنید که مرا بر ایشان وظیفه‌ای بود و خواست‌های ایشان بر ایشان مباح بود تا هرچه خواهند کنند ، موبدموبدان و وزیران گفتند این را تدبیر آن است که زمین‌های همه‌ی مملکت و رزها را همه مساحت کنند ، تا چندجفت بود و درختانِ بارآورد بشمری تا چند بود ، پس بر هر جفتی زمین و جفتی رز و بر هر درختی بارآور ، خراجی معین کنی ، بر هر جفتی زمین یک‌درم یا دو یا سه‌کم و پیش چنانکه واجب آید به‌حکم تنگی زمین و نزدیکی و دوری آب ، تا هرچه خواهند کنند و وظیفه بر ایشان درم بود ، و هرگاه که خواهند بستانند ، قباد گفت : چنین کنید ، و به‌خانه شد و مساحان را گرد کرد تا همه مملکت را مساحت کنند ، و این به‌آخر عمر قباد بود و او را مرگ فراز آمد ، و هنوز مساحت تمام نکرده بودند ، پس چون دانست که خواهد مردن انوشیروان را بفرمود که این مساحت را تمام کن ، و این وظیفه خراج بنه ، انوشیروان آن مساحت تمام کرد و خراج معین کرد و این در اخبار انوشیروان گفته شود .
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )

  • Zed.em

و این بهرام را کرمانشاه خواندند زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود به‌کودکی ، و خلق او را مطیع شدند و ملک بر او راست شد و یازده‌سال ملک بود ، پس روزی سپاه بر او بشوریدند و او را درمیان گرفتند و تیرش بزدند و از آن بمرد ، و کس ندانست که آن تیر که زد ، و پسرش بنشست ، نام او یزجردالاثیم و بسیار ستم کرد و از بهر آن او را اثیم خواندندش [و به‌فارسی بزه‌گر خواندندی] که بزه بسیار کردی .
گروهی گفتند یزدگرد پسر شاپور بود برادر بهرام ، و او مردی با عقل و حکم بود و تجربت وخرد بسیار داشت چون ملک بیافت از همه بازگشت و ستم کرد و عُجب آورد و بر اهل علم استخفاف کرد ، و رعیت را خوار داشت و هیچ گناه عفو نکرد ، و گناه خُرد را عقوبت بزرگ کرد ، و شفیعان را رد کرد و شفاعت نپذیرفت و به‌کس ایمن نبود و هرکس که به‌جای او نیکو کردی پاداش او نکردی ... و شفیع را گفتی چند رشوت از او ستدی ، و مردم را تهمت کردی ، و مردمان به‌رنج رسیدند . پس یکی را وزیر کرد نام او نرسی مردی حکیم و بزرگوار بود ، مردمان شاد شدند و چنان گمان بردند که یزدجرد سخن وی بشنود و سخن او هرگز نشنیدی ، خون ریختن هر روز افزون کردی ، و رعیت بیچاره شدند و خدای را به‌زاری همی خواندندی ، و از مداین به پارس شد ، و از پارس به کرمان آمد و آهنگ خراسان کرد ، و هرکجا برسید ستم فراوان کرد و او را یزجردالاثیم خواندندی ، و بعضی یزجردالخشن از بیدادی که کردی و بیست‌ویک‌سال اندر ملک بود ، او را اجل نزدیک رسید ، اسبی بیامد برهنه و بر درِ سراپرده‌ی او ایستاد ، و هرگز کسی اسبی از او نیکوتر ندیده بود ، او را خبر بردند ، گفت : زین و لگام برنهید ، کس نیارست فراز شدن ، به یزجرد بگفتند ، بیرون آمد و اسب را بنواخت ، و زین و لگام برنهاد ، و تنگ بربست و پاردم اسب خواست که برکند ، اسب لگدی بزد بر دل او ، یزجرد بمرد و اسب از آنجا برمید و زین بیفکند و تنگ بگسست و لگام بیفکند ، و کس ندانست که از کجا آمد و به‌کجا رفت و مردمان گفتند که این فریشته بود خدای‌تعالی فرستادش تا ما را از او برهاند . از پس او پسرش بهرامِ‌گور بنشست ، و بدان‌وقت که یزدگرد بمرد بهرام آنجا نبود ...
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )
  • Zed.em

... و نام وی [نزد خدای] مسیح است و عیسی نام است ، و مسیح آن بود که هرکجا او دست برمالیدی [بر بیماری اندر ساعت بی‌توقف آن بیماری و شکستگی نیکو شدی و چون دست بر نابینا مالیدی در همان لحظه بینا گشتی به‌قدرت خدای سبحانه]  ...
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )

  • Zed.em

.‌‌.. از پس وی برادرش شاپوربن‌اشکان شصت‌سال ، و بدین شصت‌سال اندر بود که بنی‌اسرائیل یحیی‌بن‌الزکریا را بکشتند ، و این شاپور را خدای عزوجل به‌سبب این جریمت بر ایشان مسلط کرد تا همه را بکشت و برده و اسیر گردانید سخت‌تر از آنکه بخت‌النصر کرده بود با ایشان ، و همچنان مزگت [مسجد] بیت‌المقدس را و شهر را ویران کرد و خشتی بر خشتی نماند ، و چون از ملک او چهل‌سال گذشت عیسی‌بن‌مریم علیه‌السلام به‌جهان اندر پدید آمد به‌پیغمبری ...
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )

  • Zed.em

... و از پس حزقیا ملکی بنشست اندر بنی‌اسرائیل نام او منشا [پسر حزقیا] پنجاه‌وپنج‌سال و پس از او پسرش بنشست نام او امون دوازده‌سال و از پس او یوشیعابن‌امون بنشست سی‌ویک‌سال و از پس او پسرش یاهواحاز بنشست و فرعون الاجدع از مصر بیامد و با او حرب کرد و یاهواحاز را اسیر کرد و به‌مصر برد و پسر یاهواحاز را بر جای پدر به‌ملک بنشاند نام او یویاقیم دوازده‌سال و از پس او پسرش ملک داشت نام او یویاحین و از ملک او سه‌ماه بگذشت ، بخت‌النصر بیامد با وی حرب کرد و او را اسیر کرد و به بابل برد و عم وی متنیا را به‌ملکی بنشاند و او را صدیقیا نام نهاد ، پس این صدیقیا خلاف آورد پس بخت‌النصر بازآمد و پادشاهی بگرفت و صدیقیا را اسیر کرد و همه‌ی بیت‌المقدس بیران (ویران) کرد و آن ملک را چشم‌ها کور کرد و فرزندانش را پیش او بکشتند و بنی‌اسرائیل با آن پیغمبرزادگان و ملک‌زادگان را که آنجا بودند ، همه بَرده کرد و به بابل برد ، و صدیقیا را نیز بسته به بابل بردند و بنی‌اسرائیل به اسیری اندر بماندند تا کورش‌بن‌جاماسب‌بن‌اسب آن‌را آزاد کرد و باز بیت‌المقدس فرستاد و آن به‌سبب قرابتی بود که با بنی‌اسرائیل بودش که مادرش استر دخترِ جاویل و به‌روایتی حاویل اسرائیلی بود . ...
تاریخ بلعمی ؛ تکمله و ترجمه‌ی تاریخ طبری ( ابوعلی محمدبن محمدبن بلعمی )

  • Zed.em