aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جیمز فریزر» ثبت شده است

در قرن هفدهم مردم روسیه با علم به مشکلات داخلی کشور مفلوک خود ، در چشم‌انداز مبهم پیشگویی به این باورِ فراگیر دست یافتند که پایان جهان فرا رسیده است و حکومت دجال آغاز خواهد شد . از فحوای کتاب مقدس می‌دانیم افعی قدیم که همان شیطان باشد ، مدت هزارسال در بند بوده است یا خواهد بود ، عدد دجال ۶۶۶ است ، یک محاسبه‌ی ساده‌ی ریاضی بر اساس این داده‌ها اشاره به سال ۱۶۶۶ داشت که از آن می‌شد موعد آخرالزمان و ظهور دجال را به‌یقین دریافت . وقتی این تاریخ فرا رسید و گذشت و هنوز در کمال شگفتی دجالی ظهور نکرد ، محاسبات تغییر یافت ، معلوم شد که اشتباهی رخ داده و جهان سی‌وسه‌ سال دیگر نفسی به راحتی کشید . اما با آنکه در مورد تاریخ دقیق روز قیامت اختلاف عقیده وجود داشت ، دین‌داران در نزدیک شدن آن متفق‌القول بودند . بنابراین بعضی‌ها دیگر زمین‌هایشان را شخم نزدند ، خانه‌هایشان را ترک کردند و در شب‌های خاصی از سال منتظر شنیدن صور اسرافیل بودند .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

تصور می‌شد که خدایان بزرگ بابل نیز هرچند فقط در خواب و رؤیا بر پرستندگانشان ظاهر می‌شدند ، جسماً به‌شکل انسان‌اند ، همان عواطف و احساسات را دارند و سرنوشتی انسانی در انتظار آنها است ، زیرا چون آدمیان در این جهان زاده می‌شدند و چون آنها عشق می‌ورزیدند ، می‌جنگیدند و می‌مُردند .
[...]
یک نویسنده‌ی عرب گزارش می‌دهد که در سال ۱۰۶۳ یا ۱۰۶۴ میلادی در عصر خلافت قائم‌بالله در بغداد شایع شد که گروهی از ترکان به‌هنگام شکار در صحرا چادری سیاه دیده‌اند که در آن جماعتی ، مرد و زن نوحه‌خوانان و مویه‌کنان بر سر و صورت خود می‌کوفتند که چیزی شبیه به مراسم عزاداری در مشرق‌زمین است . آنان در میان همهمه‌ی عزاداران این سخنان را تشخیص داده بودند که "شاه بزرگِ اجنه‌ها درگذشته است ، وای بر ما و این ولایت !" این ماجرا به‌سرعت در سراسر کشور عراق پیچید . متعاقب آن اخطار تهدیدآمیزی از ارمنستان [؟!] در سراسر خوزستان منتشر شد که هر شهری که در عزای مرگ پادشاه اجنه شرکت نکند ویران و نابود خواهد شد . نیز در سال ۱۲۰۳ یا ۱۲۰۴ میلادی بیماری مهلکی که در ناحیه‌ی گلو بروز می‌کرد ، در بخش‌هایی از موصل و عراق شایع شد و گفتند که زنی از اجنه به‌نام اُمّ‌اُنسود یا 'مادر خوشه‌ی انگور' پسرش را از دست داده است و هرکس که عزادار مرگ او نباشد به این بیماری مبتلا می‌شود ؛ بنابراین مرد و زن برای مصون ماندن از بیماری و مرگ گرد هم آمدند و عزاداری می‌کردند و می‌نالیدند که : "ای مادرِ خوشه‌ی انگور ! از ما درگذر ، خوشه‌ی انگور مرده است ؛ ما نمی‌دانستیم ."
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

انسان وحشی که نمی‌‌تواند بین واژه‌ها و اشیاء تمایز مشخصی صورت دهد ، عموماً فکر می‌کند که ارتباط بین یک اسم و خود شخص یا شئِ موسوم به آن ، صرفاً مجاورتی قراردادی و دلخواه نیست بلکه پیوندی واقعی و ذاتی است که آن‌دو را به‌نحوی با هم یگانه می‌سازد ، که جادو چنان به‌سهولت از طریق اسم بر انسان کارگر می‌شود که از طریق مو ، ناخن یا دیگر اجزای بدنش . درواقع انسانِ ابتدایی اسم خود را بخشی خطیر و حیاتی از خود می‌داند و از این‌رو به‌دقت از آن مراقبت می‌کند . ....
بومیان سولکا در نیوبریتن در مجاورت بومیان گاکتی که دشمنان آنانند زندگی می‌کنند ؛ آنها مراقبند که نام حقیقی آنها را بر زبان نیاورند وگرنه دشمن بر آنها هجوم می‌آورد و کشتار می‌کند . از این‌رو در چنان شرایطی بومیان گاکتی را فقط 'لپ‌سیک' می‌نامند که به‌معنی تنه‌ی درخت پوسیده است و تصور می‌کنند که با این‌کار بدن و دست و پای دشمنانِ خوفناک‌شان مثل تنه‌ی درخت خشک و لَخت و سنگین می‌شود . این نمونه حاکی از نگرشِ شدیداً ماتریالیستی این وحشیان به ماهیت واژه‌ها است ؛ آنها بر این گمانند که صِرفِ ادای سخنی در مورد سستی و سنگینی ، اثر هومیوپاتیک دارد و موجب لَختی و سستی اعضای بدن دشمنان در جای دیگر می‌شود .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

... از میانِ همه‌ی منابع خطر برای وحشیان هیچکدام وخیم‌تر از جادو و سحر نبود و او گمان داشت که همه‌ی بیگانگان این فنِ شوم را انجام می‌دهند . بنابراین اولین پیشبینی آدم وحشی حفظ خود در برابر اثرات سوئی است که بیگانگان به‌عمد یا غیرعمد ، ایجاد و اِعمال می‌کنند . بدین‌سان پیش از آنکه اجازه داده شود بیگانگان وارد جایی شوند ، یا دستکم پیش از آنکه اجازه یابند آزادانه با اهالی بجوشند ، غالباً مراسم خاصی از سوی اهالی به‌منظور خلع بیگانگان از قدرت‌های جادویی‌شان ، مقابله و معارضه با آثار سوئی که گمان می‌رفت از آنها نشأت گیرد ، یا به‌اصطلاح ضدعفونی کردن جوِّ آلوده‌ای که گمان می‌رفت آنها را فراگرفته است ، انجام می‌گرفت . مثلاً در جزیره‌ی نانومیا (جنوب اقیانوس آرام) بیگانگانی که با کشتی یا از سایر جزایر می‌آمدند ، اجازه نداشتند با کسی ارتباط بگیرند تا آنکه همگی یا چند نفرشان به‌عنوان نماینده‌ی جمع ، به هریک از چهار معبد جزیره برده شوند و در آنجا نیایش صورت گیرد تا خداوند هر بیماری یا خیانت و خدعه‌ای را که با خود و در خود داشته باشند بزداید و بلااثر سازد ؛ پیشکش گوشت نیز در محراب گذاشته می‌شد و همراه با آن سرود و رقص برای خداوند به اجرا درمی‌آمد . ... 

احتمال دارد که همان ترس از بیگانگان بیش از هر خواهشی برای محترم داشتن آنان انگیزه‌ی مراسم خاصی است که هنگام پذیرفتن آنان انجام می‌گیرد اما مقصود از آن مستقیم بیان نمی‌شود . در افغانستان و بعضی نقاط ایران ، مسافر پیش از آنکه وارد دهکده‌ای شود بلافاصله با قربانی کردن حیوان یا پیشکش کردن غذا یا با آتش و اسپند و کندر استقبال می‌شود . هیأتِ مرزگذاری افغان را ، هنگام عبور از دهات افغانستان غالباً با آتش و اسپند استقبال می‌کردند .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

عموماً تصور می‌کنند که روح از مجاری طبیعی بدن به‌خصوص از راه دهان و بینی فرار می‌کند . ...
وقتی کسی در حضور هندوها دهن‌دره کند همیشه انگشت‌شان را گاز می‌گیرند و معتقدند که بدین‌وسیله نمی‌گذارند که روح از راهِ دهانِ گشوده بگریزد . مارکیزان‌ها معمولاً دهان و بینی آدم درحال احتضار را می‌گیرند تا با جلوگیری از فرار روحِ او ، محتضر را زنده نگه دارند . همین رسم در مورد اهالی نیوکالدونیا نیز گزارش شده است . ...
واگل‌بوراهای استرالیا پیش از رها کردن جنازه معمولاً آتش گداخته در گوش‌های جسد می‌گذارند تا روح در بدن بماند و تا چنین است روح نمی‌تواند به آنان صدمه بزند . ...
گفتارهای معمول در زبان اقوام متمدن مانند : به لب رسین جان ، یا دل توی دهان داشتن ، نشان می‌دهد که این فکر که جان یا روح از دهان یا بینی به‌در می‌رود چقدر طبیعی است .
[...]
مردمان اولیه معمولاً آدم خوابیده را بیدار نمی‌کردند زیرا روحش بیرون از بدن بود و ممکن بود فرصت بازگشت پیدا نکند . ... به‌اعتقاد انسان بدوی جابه‌جا کردن آدم خوابیده یا تغییر دادن ظاهرش از این هم خطرناک‌تر است زیرا در این‌صورت روح هنگام بازگشت ممکن است نتواند جسم خود را بیابد یا بشناسد و درنتیجه صاحب روح بمیرد . مینانگ‌کابوئرها سیاه یا کثیف کردن صورت آدم خوابیده را بسیار ناروا می‌دانند زیرا روح از بازگشت مجدد به بدنی چنین دگرگون و ناشناس امتناع می‌کند . ... در بمبئی تغییر دادن قیافه‌ی آدم خوابیده را چه با رنگ کردن آن و چه سبیل گذاشتن برای زن خوابیده ، با قتل مساوی می‌دانند زیرا وقتی روح برگردد بدن خود را نمی‌شناسد و شخص می‌میرد .
اما برای آنکه روح بدن را ترک کند ضروری نیست که آدم خوابیده باشد . روح در اوقات بیداری از بدن بیرون می‌رود و به‌دنبال آن بیماری ، دیوانگی یا مرگ فرا می‌رسد .
[...]
غالباً ربودن روح را به شیاطین نسبت می‌دهند . به‌این‌صورت چینی‌ها غش و تشنج را عموماً کارِ یکی از ارواح بدکاره می‌دانند که دوست دارد روح آدمیان را از تن‌شان بیرون کشد . در آموی ارواحی [خبیث] که با کودکان و بچه‌ها چنین می‌کنند القاب مطنطنی چون 'مأموران آسمانی سوار بر اسبان تیزتک' و 'میرزابنویس‌های ساکن در میانه‌ی زمین و آسمان' دارند . وقتی کودکی دچار تشنج می‌شود ، مادر وحشت‌زده بر سر بام می‌شود ، تکه‌ای از لباس کودک را بر سر بامبویی می‌بندد و در هوا تکان می‌دهد و چندبار فریاد می‌زند : "کودکم فلان و فلان ، برگرد ، بیا خانه !" در این‌بین فرد دیگری از افراد خانه زنگوله‌ای را به‌صدا درمی‌آورد تا بلکه روح سرگردان را جلب کند و او [روح‌کودک] لباس خودش را تشخیص دهد و به درون آن بخزد . آنگاه تکه‌ی لباس را که روح را در خود دارد بر تن کودک می‌پوشانند یا کنارش قرار می‌دهند و اگر کودک نمیرد ، دیر یا زود شفا خواهد یافت . ...
[...]
در بعضی نواحی غرب آفریقا ، در واقع جادوگران همواره تله‌هایی کار می‌گذارند تا ارواحی را که وقت خواب از جسم خود گریخته‌اند گرفتار کنند و هر وقت روحی را گرفتند آن را روی آتش می‌گیرند و با چروک شدن آن در روی آتش ، صاحب روح بیمار می‌شود . در این‌کار البته کمی بدخواهی نیز نسبت به بیمار وجود دارد اما اصولاً به کسب و کار جادوگر مربوط می‌شود . جادوگر کاری ندارد که روحِ چه کسی را به تله انداخته است و درصورتی که صاحب آن مزدی به او دهد ، بلافاصله روح را به تن وی منتقل می‌کند . ... اما جادوگرانی نیز هستند که از روی عداوت یا برای سودجویی تله‌هایی درست می‌کنند تا روح فرد خاصی را گرفتار سازند . آنها درون طعمه‌ای که در تله قرار داده‌اند تیغ‌ها و چنگال‌هایی می‌گذارند تا روح بیچاره را زخمی و لت‌وپار سازد ، در اینصورت روح یا یکباره می‌میرد یا چنان به او آسیب می‌رسد که وقتی بگریزد و به‌تن صاحب خود بازگردد وی را بیمار می‌کند . ...
[...]
وحشی اغلب سایه یا بازتاب خود را روح خود ، یا در هرصورت بخش مهمی از خودش تلقی می‌کند و لذا به این‌معنی منبع خطری برای او است زیرا اگر لگد شود ، ضربه ببیند یا چاقو بخورد ، او صدمه خواهد دید به‌طوری که گویی با خود او [جسمش] چنان رفتار شده است ، و اگر کاملاً از او جدا شود (و او معتقد است که چنین چیزی ممکن است) موجب مرگ وی می‌شود . در جزیره‌ی وتار جادوگرانی هستند که می‌توانند با نیزه یا چاقو زدن به سایه‌ی کسی او را بیمار سازند .
[...]
همچنان‌که بعضی مردمان روح شخص را در سایه‌اش می‌دانند ، بعضی دیگر نیز معتقدند که روح شخص در انعکاس وی در آب یا آینه است . ... اکنون می‌توان آن رسم رایج را توضیح داد [در بین جهودها (؟!)] که چرا پس از مردن کسی در خانه‌ای ، آینه‌ها را می‌پوشانند یا رو به دیوار برمی‌گردانند . بیم آن می‌رود که روح از طریق شخصی که در آینه می‌نگرد به شکل عکس او در آینه بیافتد و ممکن است شبح یا روح متوفی او را با خود ببرد زیرا عموماً تصور بر این است که روح شخص متوفی تا موقع تدفین در همان اطراف سرگردان است . این رسم دقیقاً مشابه رسم آروها است که پس از مرگِ کسی در آن خانه نمی‌خوابند زیرا روح آدم ممکن است در خواب با روح مرده دیدار کند و همراه او به جهان دیگر رود .
عین مراتب سایه و تصویر ، در مورد عکس هم صادق است . اغلب گمان بر این است که عکس‌ها حاوی روح صاحب آن تصویرند . کسانی که چنین اعتقادی دارند ، طبیعتاً اکراه دارند از اینکه کسی تصویرشان را بکشد زیرا تصویر همان روح است یا دست‌کم بخش مهمی از وجود صاحب عکس است و کسی که آن‌را در اختیار دارد قادر خواهد بود تأثیر مهلکی بر اصلِ آن اعمال کند .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

در مرحله‌ای از جامعه‌ی قدیم ، شاه یا کاهن را غالباً دارای نیروهای فوق‌طبیعی یا تجسم یکی از خدایان می‌دانستند و بر اساس این باور اعتقاد داشتند که سِیرِ طبیعت کمابیش زیر فرمان او است و همو مسئولیت بدی آب و هوا ، بدی محصول و بلایایی مانند آن را برعهده دارد . تاحدودی به‌نظر می‌رسد این‌گمان وجود داشت که تسلط شاه بر طبیعت ، همچون سلطه‌اش بر رعایا و بردگانِ خود از اراده‌ی خاصی سرچشمه می‌گیرد و بنابراین بروز خشکسالی ، قحطی ، طاعون و سیل و طوفان را به بداقبالی ، غفلت یا گناه‌کاری فروانروای خود نسبت می‌دادند و با بند و تازیانه یا اگر همچنان سرسخت بود ، با عزل و مرگ مجازاتش می‌کردند . ...
شخص شاه را کانون پویای گیتی می‌دانستند که شعاع‌های نیرو و توان ، از آن به‌همه‌جای ملکوت می‌تابد و ازاین‌رو هرحرکت شاه بلافاصله در بخشی از طبیعت اثر می‌گذارد و ممکن است آن‌را برآشوبد . شاه نقطه‌ی اتکاء است و تعادل هستی به او بسته است و کوچک‌ترین بی‌قاعده‌گی از جانب وی ممکن است آن تعادل حساس را برهم‌زند . بنابراین باید سخت مراقبِ خود و نیز تحت مراقبت باشد و همه‌ی زندگی‌اش تا کوچک‌ترین جزئیات آنچنان تنظیم گردد که هیچ عمل او ، ارادی یا غیرارادی ، نظم مستقر طبیعت را خدشه‌دار نکند یا برهم نزند . میکادو یا دایری ، امپراطور روحانی ژاپن نمونه‌ی مشخصی از اینگونه شاهان است . او تجسم الهه‌ی خورشید است که بر جهان ، ازجمله خدایان و مردمان فرمان می‌راند . سالی یک‌بار همه‌ی خدایان منتظر او می‌شوند و یک‌ماه در بارگاه وی اقامت می‌گزینند . در این ماه که اسمش 'بی‌خدا' معنی می‌دهد ، کسی وارد معابد نمی‌شود زیرا خدایان رفته‌اند و معابد متروک است . میکادو را رعایایش 'خدای ظاهر یا مجسم' می‌نامند و وی در بیانیه‌ها و فرمان‌های رسمی‌اش همین عنوان را به‌کار می‌برد و بر خدایان ژاپن تسلط محلی دارد .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

جانشینی سلطنت در رُم و احتمالاً در لاتیوم ، به‌طور کلی ، ظاهراً مبتنی بر قواعد خاصی بود که جامعه‌ی اولیه را در بسیاری از نقاطِ جهان شکل داده است ، برون‌همسری . قانونی موسوم به برون‌همسری (exogamy) ، ازدواج beena ، زن‌تباری یا نسب بردن از مادر است که مرد را متعهد می‌کند با زنی از طایفه‌ای جز طایفه‌ی خود ازدواج کند : ازدواج beena قانونی است که بر اساس آن مرد باید زادگاهش را ترک و با اقوام زنش زندگی کند ؛ و زن‌تباری یا نسب بردن از مادر نظام پی‌گیری نسب و انتقال نام خانوادگی ازطریق زنان به‌جای مردان است . اگر این اصول مبنای سلسله‌ی شاهی در میان لاتین‌های باستان بود ، وضع موجود را از این‌نظر چنین می‌توان تصویر کرد : کانون سیاسی و دینی هر جامعه آتش جاویدان در آتشگاه شاه بود که باکره‌گان [معبد] وستا از خانواده‌ی شاه از آن مراقبت می‌کردند . شاه مردی از طایفه‌ی دیگر ، احتمالاً از شهری دیگر یا حتی از نژادی دیگر بود که با دختر سلف خود ازدواج کرده و به تخت شاهی رسیده بود ، بچه‌هایی که از این زن داشت نام مادر را به ارث می‌بردند نه نام او را ؛ دخترانش در خانه می‌ماندند ، پسران وقتی بزرگ می‌شدند به اکناف جهان روانه می‌شدند ، ازدواج می‌کردند و در سرزمین همسرانشان مقیم می‌شدند ، اعم از اینکه شاه شوند یا مردانی معمولی . دخترانی که در خانه می‌ماندند ، تعدادی یا همه ، مدتی کوتاه یا طولانی وقفِ معبد وستا می‌شدند تا نگاهدار آتش در آتشکده باشند و یکی از آنها به‌وقت خود ملکه‌ی جانشین پدرش می‌شد .
مزیت این فرضیه آن است که بعضی از خصوصیات غامض در تاریخ سنتی سلطنت لاتین را به‌طور ساده و طبیعی شرح می‌دهد . بدین‌سان افسانه‌ای که می‌گوید شاهان لاتین از مادران باکره و پدران ایزدوار می‌زادند لااقل قابل فهم‌تر می‌شود . زیرا صرف‌نظر از پیرایه‌های داستانی ، معنای افسانه‌هایی از این‌دست جز این نیست که زن از مردی ناشناس بچه‌دار شده است ، و این عدم اطمینان از بابت پدر با آن نظام که به نسب پدری اهمیت نمی‌دهد سازگارتر است تا با نظامی که نسب‌پدری را مهم‌ترین می‌داند . اگر در تولد شاهان لاتین پدر واقعاً ناشناس بود ، این نکته یا اشاره به بی‌بندوباری زندگی خانوادگی دربار یا به سستی خاص قواعد اخلاقی در برخی زمان‌ها اشاره دارد ؛ زمانی که مرد و زن مدتی تن به هرزگی و عشرت اعصار قدیم می‌دادند . اینگونه شادخواری (ساتورنالیا)ها در مراحلی از تکامل اجتماعی بشر نامتداول نیست . در کشور خود ما آثار آن اگرنه در مراسم کریسمس ، در مراسم اول ماه مه و یکشنبه‌ی سفید دیرپاییده است . مسئولیت بچه‌هایی که ثمره‌ی آمیزشی کمابیش بی‌بندوبار خاص اینگونه جشنواره‌ها بود ، طبعاً به‌گردن خدایی می‌افتاد که آن جشنواره به افتخارش برگزار می‌شد .
[...]
در جامعه‌ای که اشرافیت فقط ازطریق زنان منتقل می‌شود (به‌عبارت دیگر تبار از طریق مادر اهمیت دارد و تبار پدری به‌هیچ گرفته می‌شود) وصلت دختران والانژاد با مردان عادی و حتی بیگانگان و بردگان عیبی نخواهد داشت به‌شرطی که خود مردان برای این‌کار مناسب به‌نظر آیند . ...
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

در تاریخ دینی قوم آریایی در اروپا ، پرستش درختان نقشی مهم بازی کرده است . این طبیعی‌ترین امر است زیرا در آغازِ تاریخ ، اروپا پوشیده از جنگل‌های عظیمِ ماقبل تاریخ بود که پهنه‌های بی‌درخت در میان آن شاید مثل جزیره‌هایی در میان اقیانوسی سبز به‌نظر می‌آمده‌اند . تا قرن نخست پیش از میلاد جنگل هرسین از راین به‌سوی شرق می‌گسترد که هم پهناور و هم ناشناخته بود ؛ آلمان‌ها ، که سزار از آنان تحقیق می‌کرد ، دو ماه در عمق آن پیش رفته بودند بی‌آنکه به انتهایش برسند . چهار قرن بعد امپراطور ژولیان از آن دیدن کرده و دورافتادگی ، تیرگی و سکوت جنگل ظاهراً در سرشت حساس او اثر عمیقی نهاده بود . او اظهار داشت که در امپراطوری روم چیزی همانند آن نمی‌شناسد . ...
[...]
گریم با بررسی واژه‌هایی که در زبان تیوتنی° برای 'معبد' هست ، نشان داد که احتمال دارد بین آلمان‌ها قدیم‌ترین معابد جنگل‌های طبیعی بوده باشند . به‌هرصورت درخت‌پرستی در میان همه‌ی خاندان‌های بزرگ اروپایی از تبار آریایی کاملاً مصداق دارد . بین سلت‌ها بلوط‌پرستیِ درویدها برای همه آشنا است و واژه‌ی قدیم‌شان برای معبد در ریشه و معنی ظاهراً با nemus  لاتین ، به‌معنی بیشه‌زار و درختستان ، که هنوز هم در نام Nemi به‌جا مانده‌ است ، یکی است ‌. بیشه‌زارهای مقدس بین آلمان‌های باستان متداول بود و درخت‌پرستی در بین اخلاف آنان امروز کم و بیش منسوخ گشته است . حدود اهمیت این پرستش را در اعصار گذشته می‌توان از مجازات شدیدی که در قوانین کهن آلمانی برای کندن پوست تنه‌ی درختِ زنده پیش‌بینی شده است دریافت . ناف مجرم را بیرون می‌کشیدند و به جایی از درخت که پوستش را کنده بود میخکوب می‌کردند و مجبورش می‌کردند دور درخت بگردد تا آنکه همه‌ی دل و روده‌اش به دور تنه‌ی آن بپیچد . قصد از این مجازات آشکارا تعویض پوست کنده شده‌ی مرده با جانشینی زنده بود که از خود مجرم گرفته می‌شد ؛ نوعی زندگی در برابر زندگی ، زندگی یک انسان در برابر زندگی یک درخت . ...
اهالی لیتوانی تا نزدیکی‌های پایان قرن چهاردهم به مسیحیت نگرویدند و در هنگام گرویدن به دین جدید ، درخت‌پرستی در بین‌شان رواج داشت . بعضی از آنان درختان بزرگ بلوط و سایر درختان بزرگ سایه‌دار را محترم می‌داشتند و از آن‌ها پاسخ‌های غیبی می‌شنیدند . ...
[...]
... به‌نظر بدویان ، جهان عموماً جاندار است و گیاهان و درختان از این قاعده مستثنی نیستند . به‌نظر او آنها نیز چون خودِ او روح دارند و بر همین اساس با آنها رفتار می‌کنند . ... بومیان هیداتسا در آمریکای شمالی معتقدند هرچیز طبیعی برای خود روحی دارد ، یا دقیق‌تر بگوییم ، سایه‌ای دارد . برای این سایه‌ها توجه یا احترامی معطوف می‌شود ، اما در مورد همه به‌تساوی صورت نمی‌گیرد . مثلاً سایه‌ی نوعی سپیدار ، بزرگ‌ترین درخت در دره‌ی میسوری علیا را هوشمند می‌دانند که اگر کاملاً بگسترد ممکن است در بعضی کارها بومیان را کمک کند ؛ اما سایه‌ی درخچه‌ها و گیاهان منزلت کمی دارد . وقتی رود میسوری ، که در بهار طغیان می‌کند ، نقاطی از ساحل را می‌شوید و چند درخت بلند را در خود غرق می‌کند ، می‌گویند که روح درخت‌ها می‌گِریند درحالیکه ریشه هنوز به زمین چسبیده است تا آنکه تنه‌ی درخت با صدای بلند به درون سیلاب سقوط می‌کند . ...
در کوه‌های کانگرای پنجاب هر سال دختری را پای درخت سدر کهنسالی قربانی می‌کردند و خانوارهای دهکده به‌نوبت قربانی را تقدیم می‌کردند . سالیان درازی نیست که آن درخت را بریده‌اند . ...
کایان‌های برنئو معتقدند که ارواح درخت در خصوصِ حرمت و شرف خود مماشات نمی‌کنند و هر آسیب و رنجی را که به آنان برسد با درد و بیماری پاسخ می‌دهند . بنابراین پس از ساختن خانه که باعث می‌شده است با درختانِ بسیاری به‌ناچار بدرفتاری کنند ، یک‌سال آیین توبه به‌جا می‌آورند و در این مدت از بسیاری چیزها مانند کشتن خرس ، گربه‌وحشی و مار پرهیز می‌کنند . ...
در پنجشنبه‌ی پیش از یکشنبه‌ی سفید°° روستاییان روس به جنگل می‌روند ، آواز می‌خوانند ، گلبند درست می‌کنند و درخت غان جوانی را قطع کرده لباس زنانه به آن می‌پوشانند ، یا با نوارها و پارچه‌های رنگارنگ آن را می‌آرایند . پس از آن جشنی می‌گیرند و در پایان آن درختِ غان آراسته را برمی‌دارند و با رقص و آواز و شادمانی به دهکده می‌برند و در خانه‌ای قرارش می‌دهند که چون مهمان عالیقدری تا یکشنبه‌ی سفید همانجا می‌ماند . در دو روزی که تا عید باقی است مرتب به آن خانه سر می‌زنند و از "مهمان" گرامی دیدن می‌کنند اما در روز سوم یعنی روز عید ، درخت را برمی‌دارند و به رودخانه می‌اندازندش ، گلبندهای خود را نیز به‌دنبال آن به جریانِ آب می‌سپارند . در این رسم روسی لباس زنانه پوشاندن به درخت غان ظاهراً نشان‌دهنده‌ی انسان‌انگاری درخت است و افکندن آن به میان آب به احتمال زیاد نوعی افسونِ باران است . ...
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )


°از اقوام قدیم اروپای شمالی شامل ژرمن‌ها و آلمان‌ها . _م
°°وجه‌تسمیه‌اش لباس سفیدی است که داوطلبان غسل تعمید در این‌روز می‌پوشند . هفتمین یکشنبه (۵۰روز) پس از عید پاک . جشن کلیسا به‌مناسبت نزول روح‌القدس در روز پنجاهه . _م

  • Zed.em

... وقتی دمتریوس پولیورستس دموکراسیِ آتن را در ۳۰۷ ق.م بازآورد آتنی‌ها برای او و پدرش آنتیگونوس مقام خدایی قائل شدند و به 'خدایان نجات دهنده' ملقبشان کردند . برایشان محراب‌ها ساخته شد و کاهنی برای پرستش آنان گماشته شد . مردم با سرود و رقص ، با گُلبند و بخور و شراب طهور به دیدار نجات‌دهنده‌ی خود می‌رفتند ، در خیابان‌ها گرد می‌آمدند و در آوازهایشان می‌گفتند که او تنها خدای حقیقی است زیرا خدایان دیگر می‌خوابند [؟!] یا در دوردست‌ها ساکن‌اند یا اصلاً نیستند .
[...]
پادشاهان قدیم بابلی از عهد سارگون اول تا سلسله‌ی چهارم اور یا بعدتر ، ادعای خدایی داشتند . به‌خصوص فرمان‌روایان سلسله‌ی اور برای خود معابدی بنا کرده بودند ؛ مجسمه‌های خود را در پرستشگاه‌ها قرار می‌دادند و امر می‌کردند که مردم برای آنها قربانی کنند ؛ ماه هشتم به شاهان اختصاص داشت و قربانی‌ها در هنگام ماه نو و در پانزدهم هر ماه انجام می‌گرفت . همچنین پادشاهان اشکانی خود را برادران خورشید و ماه می‌دانستند و چون خدا پرستیده می‌شدند . حتی زدن یک عضو عادی خاندان اشکانی بی‌حرمتی به مقدسات محسوب می‌شد .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

همچنین روستاییان گاسکون معتقدند که آدم‌های بد برای انتقام کشیدن از دشمنان‌شان گاهی کشیشی را وامی‌دارند که عشای سن‌سِکار اجرا کند . کشیشانِ بسیار معدودی این عشا را بلدند و سه‌چهارم آنهایی که بلدند به‌هیچ‌عنوان انجامش نمی‌دهند . فقط کشیشان تبه‌کار جرئت انجام دادن این مراسم هولناک را دارند و هیچ شکی نیست که در روز آخرت تاوان بسیار سنگینی به‌خاطر اجرای آن خواهند پرداخت . نه نایبِ کشیش ، نه اسقف و نه حتی سراسقف را توان بخشایش آنها نیست . فقط پاپ روم چنین اختیاری دارد . عشای سن‌سکار را فقط در کلیسایی ویران یا دورافتاده که جغد در آن ناله می‌کند و خفاشان در فضای تیره‌اش در پروازند ، جایی که کولیان شب را در آن بیتوته می کنند و در محرابِ بی‌حرمتش وزغ‌ها آواز سر می‌دهند می‌توان اجرا کرد . کشیشِ بدنهاد شب‌هنگام با رفیقه‌اش به آنجا می‌رود و با نخستین ضربه‌ی ساعتِ یازده شروع می‌کند به وارونه خواندن ذکر عشا و درست زمانی که ساعت نیمه‌شب را اعلام می‌کند ، به پایان می‌رساند . رفیقه‌اش دستیار او است . نانی که تبرک می‌کند سیاه و سه‌گوش است ؛ شرابی تقدیس نمی‌کند اما درعوض از آب چاهی می‌خورد که جسد کودک تعمید نشده‌ای را در آن انداخته باشند . علامت صلیب می‌کشد ، اما در روی زمین و با پای چپ ؛ و بسیاری کارهای دیگر می‌کند که اگر هر مسیحی خوبی به آنها بنگرد تا آخر عمر کور و کر و لال می‌شود . اما کسی که عشا به‌خاطرش اجرا می‌شود کم‌کم می‌پژمرد و هیچکس نمی‌فهمد که چه به سرش آمده است . حتی از دست پزشکان نیز کاری برایش ساخته نیست . نمی‌دانند که از عشای سن‌سکار به‌تدریج می‌میرد .
با این‌حال هرچند می‌بینیم جادو در بسیاری از مکان‌ها و بسیاری زمان‌ها با مذهب آمیخته و ادغام می‌شود ، قرائنی هست که فکر کنیم این آمیختگی باستانی نیست و زمانی بوده است که انسان پس از غلبه بر امیال فوریِ حیوانی‌اش برای تأمین بعضی نیازهای خود تنها به جادو روی می‌آورده است . در نخستین وهله ، توجه به نیات اساسی جادو و دین احتمالاً این گمان را پدید می‌آورد که در تاریخ بشریت جادو کهن‌تر از مذهب است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

این جنبه‌ی اخلاقی مذهب بود که انبیای عبرانی با الهام از کمال مطلوبِ خیر و تقدس الهی از القاء کردن آن هرگز خسته نمی‌شدند . از این‌رو است که میکاه می‌گوید : "او است که خیر را به تو می‌نماید ، ای انسان ! و از تو چه می‌خواهد جز اینکه درستکار باشی و محبت بورزی و به درگاه خدایت خاضع باشی ؟" و زمانی بعد ، اکثر آن نیرویی که مسیحیت را بر جهان مستولی ساخت از همان فرایافت والای ماهیت اخلاقی خداوند و وظیفه‌ای که انسان در سازش دادن خود با آن بر ذمه دارد ناشی شد . سن جیمز می‌گوید : "این خالص و بی‌آلایش در پیشگاه خدا و پدر است : عیادت از یتیمان و بیوه‌زنان در سختی و پرهیز از آلایش‌های دنیوی ."
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

... مواردی از جادو نیز بوده است که دیده‌ایم آن‌را کارِ ارواح می‌دانستند و برای جلب رضایت آنان به دعا و قربانی متوسل می‌شدند ؛ اما این موارد همه استثنایی‌اند ، نماینده‌ی نوعی جادوی آمیخته و مرتبط با مذهب‌اند . آنجا که جادوی همدلانه به‌شکل کاملاً اصیل‌اش وجود دارد بر این گمان است که در طبیعت حادثه‌ای لزوماً و همواره در پیِ حادثه‌ای دیگر ، بدون دخالت عاملی روحانی یا شخصی [فراتر] رخ می‌دهد ، از این‌رو فرایافت اساسی‌اش با فرایافت علم نوین یکسان است ؛ زیربنای کل نظام در اینجا ایمانی ضمنی اما واقعی و راسخ به نظم و همسانی طبیعت است . جادوگر تردید ندارد که علت‌های معین همواره معلول‌های معین به‌بار خواهد آورد ؛ که اجرای مراسمی خاص همراه با جادوی مناسبِ آن ، به‌ناگزیر ، با نتیجه‌ی مطلوب همراه خواهد بود مگر آنکه به‌راستی وِرد و افسونش اتفاقاً با افسون نیرومندترِ جادوگر دیگری خنثی و بی‌اثر شده باشد . او به قدرتی برتر متوسل نمی‌شود : در پی جلب نظر موجودی بی‌ثبات و بلهوس نیست : خود را بنده‌ی هیچ خدای پُرابهتی قرار نمی‌دهد . درعین‌حال قدرتش ، که به‌نظر خودش قدرتی عظیم است ، به‌هیچوجه اختیاری و نامحدود نیست ، تا جایی می‌تواند اِعمالش کند که دقیقاً قواعد هنرش را ، یا چیزی را که شاید بتوان قوانین طبیعت به‌تصور خود وی نامید ، رعایت کرده باشد . غفلت از این قوانین و کوچک‌ترین تخطی از آن موجب شکست خواهد بود و ممکن است خودِ فاعل نابلد را دچار مخاطرات بزرگ سازد . او اگر خواهان سلطه بر طبیعت است ، این سلطه‌ای قانون‌مند با دامنه‌ی بسیار محدود است و با هماهنگی کامل با کاربرد قدیم صورت می‌گیرد . از این‌رو شباهت نزدیکی بین مفاهیم جادویی و [مفاهیم] علمی جهان وجود دارد . در این هر دو توالی رویدادها کاملاً منظم ، قطعی و متکی بر قوانین تغییرناپذیر انگاشته می‌شوند که کارکردش را می‌توان دقیقاً پیش‌بینی و محاسبه کرد : هوس‌بازی ، شانس و تصادف ، خارج از روند [قوانین] طبیعت‌اند . هر دو منظرهای ظاهراً بی‌انتها از امکانات ، پیش چشم کسی قرار می‌دهند که علت امور را می‌داند و می‌تواند آن فنرهای نهان را که مکانیسم عظیم و پیچیده‌ی جهان را به‌حرکت درمی‌آورند لمس کند . جاذبه‌ی شدیدی که جادو و علم برای انسان دارند ، انگیزه‌ی نیرومندی که هر دو به پی‌جوییِ معرفت بخشیده‌اند از همین جا است . این دو ، جستجوگرِ خسته را ، جوینده‌ی فرسوده را در صحرای سرخوردگی از حال ، با وعده‌های بی‌پایانِ آینده وسوسه می‌کنند : او را به بالای کوهی بسیار بلند می‌برند و در ورای ابرهای سیاه و مِه‌پیچانِ زیر پایش ، منظره‌ی شهری آسمانی را به او نشان می‌دهند که شاید در دوردست‌ها است اما از شکوهی غیرزمینی تابان در فروغ رؤیاها غوطه‌ور است .
عیب بزرگ جادو این نیست که عموماً به رشته رویدادهایی که قانون مقرر کرده است اعتقاد دارد ، بلکه در درک نادرستِ ماهیتِ قوانین خاصِ حاکم بر این رشته نهفته است .° ...
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )


°عیب بزرگ جادو نه تصور کلی‌اش از هماهنگی طبیعت ، بلکه در درک نادرست قوانین خاص حاکم بر توالی رویدادهای طبیعی است .

  • Zed.em

... همچنین جادوی همدلانه را نه‌فقط از طریق لباس یا اجزای جدا شده از تنِ دشمن بلکه به‌واسطه‌ی آثاری که از او در روی خاک یا شن باقی مانده است نیز می‌توان اِعمال کرد . به‌خصوص خرافه‌ی شایعی است که با آسیب زدن به جا پای کسی ، خودِ پاهایی که اثر را به‌جا گذاشته‌اند آسیب می‌بیند . به‌این‌ترتیب بومیان استرالیای جنوب‌شرقی گمان می‌کنند که می‌توان با فرو کردن تکه‌های تیز کوارتز ، شیشه ، استخوان یا زغال‌سنگ در جای پای کسی خود او را چلاق کرد . درد روماتیسم را نیز به همین قضیه مربوط می‌دانند . دکتر هاویت با دیدن یکی از بومیان تاتونگولونگ که سخت می‌لنگید ، علت را از او پرسید ، بومی گفت : "کسی در پایم بطری فرو کرد ." بومی به رماتیسم مبتلا بود اما گمان می‌کرد که دشمن جای پایش را پیدا کرده و تکه‌ای از بطری شکسته را در آن فرو کرده و اثر جادویی آن وارد پای او شده است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

در جامعه‌ی اولیه شاه هم جادوگر و هم کاهن است ؛ درواقع او ظاهراً به‌خاطر مهارت فرضی‌اش در هنر سیاه (جادو) یا سپید (مذهب) به‌قدرت می‌رسد . از این‌رو برای درک تکامل پادشاهی و شخصیت مقدسی که معمولاً در چشم مردمان بدوی یا وحشی سرمایه‌ی پادشاهی است ، لازم است با اصول جادو آشنایی داشت ، و مفهومی از آن اثر خارق‌العاده به‌دست آورد که نظام باستانی خرافات در همه‌ی زمان‌ها و همه‌ی مکان‌ها بر ذهن انسان داشته است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

انسان مثلاً باران می‌خواهد ، پس با رقصِ باران خواسته‌اش را بیان می‌کند که غالباً کارساز نیست ؛ این عصرِ جادو است . سپس چون توفیق نمی‌یابد بهترین کار بعدی را می‌کند و به زانو می‌افتد و نیایش می‌کند ؛ این عصر مذهب است . وقتی که دعا کارگر نمی‌افتد به پژوهش در علل دقیق عالم طبیعت می‌پردازد و بر اساس درک جدیدش می‌کوشد اوضاع را به‌صورت دلخواه درآورد ؛ این عصر علم است که به سخن فریزر اکنون در آن به‌سر می‌بریم . وجه مشترک جادو و علم این است که هر دو فنِ مداخله‌اند ، حال آنکه مذهب همه‌ی مسئولیت را به خدایان می‌دهد . اما نزدیک بودنِ نیت جادو و علم نباید این نکته را از نظر دور دارد که : علم آگاه است درصورتی که جادو نیست . هرگونه مراجعه‌ای به جادو در اعصار بعدی نوعی بازگشت است . نگرش درست علم در مواجهه با اینگونه بازگشت‌ها ، که مسلماً رخ می‌دهد ، فقط این می‌تواند باشد که آنها را پدیده‌هایی بداند که شایسته‌ی بررسی است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em

'شاخه‌ی زرین' یک پژوهش فرهنگی تطبیقی وسیع در [حوزه‌ی] اسطوره و دین است . مؤلف آن ، جیمز فریزر اگرچه وابسته و معتقد به ارزش‌های سنتی جامعه‌ی بریتانیا است و تربیت و تحصیلات عمیق کلاسیک دارد ، آنجا که خودسرانه دین را چون پدیده‌ای فرهنگی و نه در متن الهیات ، بررسی می‌کند مدرنیست است . ...
'شاخه‌ی زرین' اثری دوران‌ساز است که می‌خواهد وجه‌مشترک تقریباً همه‌ی ادیان ابتدایی را با هم (و ادیان مدرن چون مسیحیت) نشان دهد . تز کتاب این است که همه‌ی ادیان در اصل آیین‌های باروری بوده‌اند ، متمرکز بر گرد پرستش و قربانی کردنِ ادواریِ فرمان‌روای مقدس ، که تجسد خدایی میرنده و زنده شونده ، الوهیتی خورشیدی ، بود که به‌وصلتی رمزی با الهه‌ی زمین تن درمی‌داد ، و هنگام خرمن می‌مرد و به‌وقت بهار تجسدی دوباره می‌یافت . فریزر مدعی است که این افسانه عصاره‌ی تقریباً همه‌ی اساطیر عالم است .
شاخه‌ی زرین / پژوهشی در جادو و دین ( جیمز جورج فریزر )

  • Zed.em