aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸۳۷ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

نقل همین خودمون دهاتی هارو بکنیم . یعنی علی الخصوص ما دهاتی ها بنا به این خاطر که به همه ی ایام هی بدبخت بوده ایم ، همین بدبختی و مرارت همه چی به روزمون آورده ، بله ، اما خودش هی پندی هم بوده که یاد بکنیم که چه باید بکنیم که اقلا از مابین نرویم . معنی مثل خودمونی که میگه " ما مثل علفیم که نمی شکنه " نقل همینه . یه وقتی می بینین یه باد خیلی سختی میاد و درخت های بزرگ رو درهم می شکنه ، اما زورش به علف نمیره . چطور ؟ باد که میاد علف نرم می خوابه روی زمین و باد که رد کرد از نو راست می ایسته ، آدمیزاد رو هم مثل همین علف بگیرین ...

علف که نمی شکند ... ( بهرام حیدری )

  • Zed.em

برایم توضیح داد :" ولی من گناه های دیگری هم مرتکب می شوم . شهادت دروغ می دهم ، یادم می رود لوبیاها را آب بدهم ، به پدر و مادرم احترام نمی گذارم ، شب ها دیر به خانه برمی گردم ... حالا می خواهم همه ی گناه هایی که وجود دارد را مرتکب شوم ، حتی آنهایی را که می گویند هنوز آنقدر بزرگ نشده ام که معنی شان را بفهمم ." 

از او پرسیدم :" همه ی گناه ها ؟ حتی آدمکشی ؟" 

شانه هایش را بالا انداخت ، 

- در حال حاضر کشتن چنگی به دلم نمی زند ، به هیچ کارم نمی آید ! 

برای اینکه من هم چیزی برای گفتن داشته باشم گفتم :" دایی ام اینطور که می گویند ، می کشد و می گوید بکشند تا لذت ببرد !" 

ایزائو تفی انداخت و گفت :" این لذت خیلی ابلهانه است ."

ویکنت دو نیم شده ( ایتالو کالوینو )


  • Zed.em
کسانی که در حال حاضر بیشتر از همه توجهم را به خود جلب می کردند پروتستان هایی بودند که در کل جربیدو سکونت داشتند . اینها پناهجویان فرانسوی بودند ، چون در کشورشان به دستور شاه هر کس که پیرو این مذهب بود ، قطعه قطعه می شد . هنگام عبور از کوه ها ، کتابها و اشیاء مقدس شان را از دست داده بودند ، بنابراین در حال حاضر نه انجیلی برای خواندن داشتند ، نه دفترچه ی سرودی برای آواز ، نه کتاب دعایی برای ذکر گرفتن و نه لوازمی برای برگزاری مراسم مذهبی ... مثل همه ی کسانی که دوران پر شکنجه ای را گذرانده اند و میان مردمانی زندگى می کنند که عقاید مذهبی شان با آنها یکی نیست ، بدبین بودند .
هرگز درصدد برنیامده بودند کتاب مذهبی دیگرى تهیه کنند ، یا توصیه ای را درباره ی اجرای مراسم مذهبی شان بپذیرند . اگر کسی به سراغشان می آمد و اظهار می کرد که یکی از برادران دینی آنهاست ، از ترس اینکه جاسوس پاپ باشد که تغییر لباس داده ، در برابرش سکوت می کردند . به همین دلیل شروع کرده بودند به کشت و کار زمین های سنگلاخ کل جربیدو ، زن و مرد از پیش از طلوع آفتاب تا پس از غروب ، جان می کندند ، به این امید که راه رستگاری به آنها نمایانده شود .
از آنجا که به درستی نمی دانستند گناه چیست ، برای اینکه مطمئن شوند اشتباه نکرده اند ، روز به روز بیشتر به خودشان سخت می گرفتند ، تا آنجا که کاری برایشان نمانده بود جز اینکه همدیگر را بپایند و با نگاهی جدی و خشن مراقب باشند تا کوچکترین حرکت یا نیت خطاکارانه از کسی سر نزند . با به یاد آوردن مبهم بحث های مذهبی شان ، از به زبان آوردن نام خدا یا به کار بردن هر تفسیر مذهبی خوددارى می کردند که مبادا کفر گفته باشند . به همین دلیل هم هیچ آئین مذهبی خاصی را به جا نمی آوردند ، بی شک جرأت هم نمی کردند کوچک ترین اظهار نظری در مورد مسائل دینی بکنند . با این حال حالت کشف و شهود مؤقرانه ای به خود می گرفتند ، انگار فکر و ذکری نداشتند جز اندیشیدن به این موضوع ؛ برعکس ، نظریاتشان درباره ی اصول کشاورزی با گذشت زمان حالت فرامین الهی به خود گرفته بود و عادت هایشان به صرفه جویی که خود را مقید به رعایت آن می کردند ؛ فضایل خانه داری زنان نیز در همین زمینه شکل گرفته بود .
ویکنت دو نیم شده ( ایتالو کالوینو )
  • Zed.em

دایی ام در عنفوان جوانی بود ، سنی که احساسات حالتی مبهم دارند و خیر و شر هنوز مشخص نیست ، سنی که عشق به زندگی به هر تجربه ی جدید ، حتی غیر انسانی و مرگبار ، حدت و جوش و خروشی خاص می بخشد . 

ویکنت دو نیم شده ( ایتالو کالوینو )

  • Zed.em

چه اندوهبار است ، ای خدایان ، جهان به شب هنگامان ، و چه رازگونه است مهی که مرداب ها را می پوشاند . اگر پیش از مرگ رنجی فراوان برده باشی و اگر در این وادی مه گرفته به درماندگی پرسه ای زده باشی و اگر بار گران جانکاهی بردوش ، گرد جهان می گشتی ، می فهمیدی . و اگر خسته باشی و بی هیچ بیم و دریغی به ترک جهان و ترک مه و مرداب و رودخانه هایش رضا داده باشی ، می فهمیدی . اگر حاضر بودی با قلبی سبک به کام مرگ فرو روی و می دانستى که تنها مرگ مرهم زخم تو است ، می فهمیدی . 

مرشد و مارگاریتا ( میخائیل بولگاکف )

  • Zed.em

مارگاریتا می توانست با طیب خاطر نسخه ی کتاب را تورق کند ؛ اگر مایل بود می توانست این کار را تا صبح سحر ادامه دهد ؛ می توانست به کتاب خیره شود ، آن را ببوسد و این کلمات را دوباره بخواند : 

" ظلمتی که از سوی دریای مدیترانه فرا می رسید ، شهری را که پیلاطس از آن بی نهایت متنفر بود می پوشاند ..." 

مرشد و مارگاریتا ( میخائیل بولگاکف )

  • Zed.em

در نخستین ساعات چهاردهمین روز ماه بهاری نیسان ، پونتیوس پیلاطس حاکم یهودا ، ردای سفیدی با حاشیه ی سرخ به رنگ خون بر دوش ، همچون سوارکاران لخ لخ کنان ، در دالانی که دو بخش کاخ هیرودیس کبیر را به هم متصل می کرد ظاهر شد ؛ در این دنیا این حاکم بیش از هر چیز از بوی گل سرخ نفرت داشت . قران روز نحس بود ، چون همین بو از بامداد تعقیبش می کرد .

***

زندانی که دیگر کسی جلودارش نبود گفت : " گرفتاری تو این است که ذهنت بیش از حد محدود است ، و مهمتر اینکه ایمان خودت به انسان ها را یکسر از دست داده ای ؛ باید پذیرفت که همه ی زندگی را نباید وقف یک سگ کرد . سرور من ، تو زندگی حقیری داری !" به اینجا که رسید تنها به لبخندی اکتفا کرد .

***

زندانی ادامه داد : " از جمله گفتم که هرنوع قدرت به هرحال خشونتی است علیه مردم و زمانی فراخواهد رسید که نه سزار و نه هیچ انسان دیگری حاکم نخواهد بود . انسان به ملکوت حقیقت و عدالت گام خواهد گذاشت ، جایی که به هیچگونه قدرتی نیازی نخواهد بود ." 

مرشد و مارگاریتا ( میخائیل بولگاکف )

  • Zed.em
به عقیده ی من حاصل ناسازگاری فرد و اجتماع ، در نتیجه ی تطابق فرد با گرایش های اجتماع است !
***
نه از خاک زمین بدبختی به وجود می آید و نه از مزروعی رنج جوانه می زند ، بلکه همچنان که جرقه های آتش میل به پرواز دارند ، انسان نیز خود مولود درد و رنج است .
[ ایوب ، کتاب پنجم ، باب ششم ]
زمان ممهور ( آندره ی تارکوفسکی )
  • Zed.em

کار خلاق ، شکلی از هستی آدمی و تنها امکان بیان وجودی اوست . 

*** 

تو امپراطور هستی ، انزوا گزین 

به راه رستگاری خویش قدم نه ، همان راهی که روح آزادت تو را بدان می خواند 

ثمره ی اندیشه های گرانبهایت را بچین 

برای کردار نجیبانه ات پاداشی مطالبه نکن ، پاداش تو در باطن توست 

تو والاترین محکمه ی خویش هستی ، تو قادری سختگیرتر از دیگران بر اعمال خویش به قضاوت بنشینی 

آیا از خویش خوشنودی ای هنرمند بلندپرواز ؟ 

[ پوشکین] 

زمان ممهور ( آندره ی تارکوفسکی )

  • Zed.em

چنانچه زندگی پیامد ایده‌هایی باشد که انسان به تدبیر می یابد ، پس این ایده‌ها دیگر به آن شخص تعلق ندارند ، بلکه پیام‌هایی هستند که انسان دریافت کرده و به دیگران منتقل می کند ؛ از اینرو به عقیده ی پوشکین چه شایسته و بجاست که : " هر هنرمند واقعی ، برخلاف خواسته ی خود یک پیامبر است ."  

*** 

برآشفته از روحی ناآرام 

گرسنه ، صحراها را درمی‌نوردیدم

آنگاه که فرشته‌ای شش بال ، مرا تعظیم نمود 

آنجا که راه پوشیده از شاخه ها به سوی صلیب می‌نمود 


و انگشتان نورانی‌اش 

لمس کردند به آرامی ، چشمانم را

و چشمان ، بینا ، بی‌باک و راستین

بیدار شدند چون عقابان هراسان 


و فرو برد به گوشم انگشتش را 

و آنرا پر از صدا و نوا کرد 

و من دریافتم ، لرزیدن آسمان را 

پرواز فرشتگان بر گرد ستارگان 

هجرت جانوران دریا 

و لمس تاکستان.های آویخته به سوی خاک را 


آنگاه ، دستش را عمیق به حلقوم فرو برده 

و زبانم را بیرون کشید 

آن خودپسند گناهکار و اندیشناک را 

و از میان لبان بهت زده ام 


دستان خون آلودش ، فرو برد 

نیشتر خود را به مانند مار 

و سینه‌ام را با شمشیر خود شکافته 

از درون ، قلب مرتعشم ربود 

و درمیان زخم دهان گشوده‌اش ، فرو برد 

اخگری شعله‌ور را 


در شن‌زار بیابان چون مرده افتاده بودم 

ندای پروردگار امر نمود : 

برخیز ، پیام‌بر ، ببین و بشنو 

در هر جا و مکان ، نام مرا بر زبان ران 

سفر کنان بر روی برّ و بحر 

قلب ها را با کلماتت به آتش کشان 

[ پوشکین - 1825]

زمان ممهور ( آندره ی تارکوفسکی )

  • Zed.em
" اما عشق ارزش و اهمیت ژرف تری دارد . ما چونان موجودات آگاه ، نفی کننده ، از هستی توخالی ، بی ماهیت ، بی جوهر ، بدون هر مبنایی برای زندگی مان رنج می بریم ، عشق به ما بنیاد می بخشد . ما در جستجوی بنیادی برای وجودمان در عاشق هستیم ، در تصور این که عاشق بنیان واقعی وجود من است ."
از سقراط تا سارتر ( ت. ز. لاوین )
  • Zed.em

در عمل معمولا حکومت مطلقه بدترین شکل حکومت است ، زیرا قدرت زیاد با فضیلت زیاد یک جا جمع نمی شود . 

*** 

باید تحقیق کرد که بهترین قانون اساسی برای اکثر ممالک چیست ؟ و بهترین سبک زندگی برای بیشتر اشخاص کدام است ؟ نباید عالی ترین شکل را که از حد اشخاص عادی بالاتر است در نظر گرفت . بلکه باید آن سبکی از زندگی را در پیش گرفت که اکثریت مردم بتوانند در آن مشارکت کنند ، باید متوجه آن طرز حکومتی شد که اغلب ممالک می توانند به آن برسند . باید از اصلی آغاز کرد که کاربرد کلی داشته باشد ؛ یعنی آن بخش از جامعه که می خواهد زمام حکومت را در دست داشته باشد ، باید نیرومندتر از دسته ی دیگر باشد . مقصود از نیرومند این نیست که فقط از حیث عده یا ثروت یا کفایت یا برتری قوای نظامی ، که باید ترکیبی از همه ی این چیزها باشد . - ارسطو ، سیاست ، کتاب سوم 

از سقراط تا سارتر ( ت. ز. لاوین )

  • Zed.em

انسان عادل ، به عناصر متعدد روح خود اجازه نمی دهد که وظایف یکدیگر را غصب کنند ؛ چنین انسانی به خانه ی خود نظم میدهد. طوری که تمنیات جسمانی جایگاه حاکم عقل را اشغال نکنند.
***
فضیلت ، شناخت یا دانایی است.
از سقراط تا سارتر ( ت.ز. لاوین )
  • Zed.em

مفیستافلس به فاووست گفت که شر را آرزو می کنم ، ولی همه اش کار خیر می کرد . خوب ! او می تواند هرچه خوش دارد بگوید ، قضیه در مورد من فرق می کند .

شاید در تمام آفرینش ، من تنها آدمی [مخلوقی] باشم که حقیقت را دوست می دارم و از صدق دل خیر را آرزو می کنم . من آنجا بودم که کلمه ، بر صلیب جان داد و به آسمان عروج کرد ، جان دزد تائب را برداشت و با خود برد . غوغای شوق آمیز کروبیان را که هوشیعانا می خواندند و زوزه ی رعدآسای سراف ها را که آسمان و تمام آفرینش را می لرزاند می شنیدم ؛ و به تمام مقدسات عالم قسم ، آرزو داشتم به گروه سرایندگان ملحق شوم و با آنها فریاد هوشیعانا را سر دهم ، کم مانده بود کلام از دهانم دربیاید و از زبانم بگریزد ... می دانی که چقدر حساسم و به لحاظ زیبایی شناسی تأثیرپذیر . اما عقل سلیم - آه یکی از ناشایست ترین ویژگی های خصلتم - عنانم را در دست گرفت و آن لحظه را از دست دادم ! چون اندیشیدم بعد از هوشیعانا خواندنم چه پیش می آمد ؟ همه چیز بر روی زمین آنا خاموش میشد و هیچ رویدادى صورت وقوع نمی یافت ؛ این بود که صرفا از روی وظیفه و موقعیت اجتماعی ام ، مجبور شدم جلوی آن لحظه ی خوب را بگیرم و به مسئولیت محوله ی زشتم بچسبم ... یک نفر امتیاز تمام کارهای خوب را به خود اختصاص می دهد و برای من چیزی جز پلیدی نمی ماند !

برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )


  • Zed.em

این نیاز به محبت هم چیز قهاری است ... این گرسنگی روح همانقدر قهار است که گرسنگی جسم ، و طبیعت ما را مجبور می سازد به یوغ آن گردن نهیم و چهره ی دنیا را دگرگون کنیم .

 آسیاب کنار فلوس ( جورج الیوت )

  • Zed.em

بیشتر ما دست به دهن زندگی می کنیم ، با مجموعه ی ناچیزی از خواست ها و آرزوهای کوتاه مدت ؛ هم و غم ما بیشتر مصروف بر این است که لقمه نانی پیدا کنیم و بچه های گرسنه مان را سیر کنیم ، به ندرت به بذر حاصل سال آینده می اندیشیم . 

آسیاب کنار فلوس ( جورج الیوت )

  • Zed.em

سیسرون می گوید : " سقراط خود را کوچک می کند ، بیش از آن ، به مخاطبان مخالف امتیاز می دهد ؛ به این ترتیب به چیزی می اندیشد و چیز دیگری به زبان می آورد و از به کار بردن این نهانکاری که یونانیان آن را 'ریشخند کردن' می نامند لذت مى برد . درحقیقت این حالت ساختگی ، اقدامی با قصد قبلی برای نهانکاری نیست ، بلکه نوعی مطایبه است که خود و دیگران را کاملا جدی نمی گیرد ؛ زیرا واقعا هرآنچه که انسانی است و حتی هرآنچه که فلسفی است ، اعتباری اندک دارد و لذا هرگز نمی توان بر آن غره شد . بنابراین رسالت سقراط آن است که انسان ها را از نادانی خود آگاه سازد ." 

***

سقراط در رساله ی تئه تتوس درباره ی خود می گوید : " من به کلی گمراه کننده ام -آتوپو- و جز تزلزل و تردید -آپوریا- چیزی به وجود نمی آورم ." 

فلسفه ی باستان چیست ؟ ( پیر آدو )

  • Zed.em

... پدرم فقط شبها را نماز می‌خواند ، می‌گفت در سایر اوقات حضورِ قلب ندارم .
بعد از ختم نماز دو دست را تا حد دو شانه بلند می‌نمود و در حالی که انگشتان را مانند برگ درختان که به وزش نسیم به جنبش آید ، آهسته‌آهسته حرکت می داد ، مدتی به ذکر تعقیبات می‌پرداخت و پس از دعای «اللهم ادخلنل الجنه و زوجنا من الحورالعین» ، برای یتیمانِ بی‌پدر و مادر ، بیوه‌زنانِ بی‌شوهر ، مظلومینِ بی‌یار و یاور ، مرضایِ بی‌پرستار ، مقروضینِ تنگدست ، ورشکستگانِ مستأصل ، فقرایِ آبرومند و پیادگانِ از قافله بازمانده ، دعای خیر می کرد ؛ و برای اسیرانِ خاک ، طلب مغفرت و آمرزش می‌نمود ، بدونِ آنکه هیچگاه درگاه اقدس احدیت را به غبارِ ناهموار نفرین و لعنت مکدر و آلوده سازد . ابیاتی را که در این موقع با لحنی سوزناک می خواند از بس شنیده ام در خاطرم نقش بسته است :

الها ، پادشاها ، بی نیازا // خداوندا ، کریما ، کارسازا
به سوزِ سینه ی پیران مظلوم // به آبِ دیده طفلان معصوم
به بالینِ غریبان بر سر راه // به تسلیم اسیران در بن چاه
به دور افتادگان از خانمان ها // به واپس ماندگان از کاروانها
به داور داورِ فریاد خواهان // به یارب یارب صاحب گناهان
به یارب یاربِ شب زنده داران // به امیدِ دل امیدواران
به امیدِ نجات بیم داران // به صدق سینه ی تسلیم کاران
به صدق سینه ی پاکانِ راهت // به شوق عاشقان بارگاهت
به شب نالیدن پا در کمندان // به آهِ سوزناک مستمندان
به حق صبر بی پایان ایوب // به اشکِ چشم چون باران یعقوب
که بر جان منِ مسکین ببخشا // درِ رحمت بر این بیچاره بگشا
بده مقصودِ جانِ مستمندان // بکن داروی ریشِ دردمندان

پس قریب به یک‌ربع ساعت نظر را به آسمان می‌دوخت و به حدی ساکت و صامت و بی‌حرکت می‌ماند که گویی یکسره از این دنیای خاکی به‌در رفته و سرتاپا در امواجِ بی‌کرانِ بی‌خبری و در عوالم جان‌پرور خلسه و مراقبه و مکاشفه ، غوطه‌ور است .
پس از نماز ، لباس عبادت را کنده ، لباس دیگری می‌پوشید و به قولِ خودش به لباسِ فسق درمی‌آمد ...

دارالمجانین ( محمدعلی جمالزاده )

  • Zed.em
سرمایه گذاری ، بخصوص نوع خارجی آن ، دستکم با پنج نوع ریسک مواجه است :
  • ریسک سیاسی
  • ریسک های مربوط به حقوق و قوانین سرمایه و کار
  • ریسک تغییر سیاست های دولت
  • ریسک ارزی
  • ریسک اقتصادی
ساختار اقتصادی و سیاسی ج.ا. به طور سیستماتیک موجب افزایش بسیار زیاد ریسک های فوق و لذا کاهش شدید سرمایه گذاری در کشور شده است . علل عمده ی این امر عبارتند از :
  1. تکثر مراکز قدرت و تصمیم گیری ، همچنین عدم شفافیت نقش و رابطه ی این مراکز با یکدیگر ؛ از جمله وجود دستکم سه مرکز قانون گذاری موازی رسمی یعنی مجلس ، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت ؛ وجود ارگان های اجرایی موازی ، وجود مراکز قدرت غیررسمی در درون رژیم که خارج از قانون عمل می کنند ، مانند گروه های فشار غیرقانونی .
  2. تداخل قوای سه گانه ی کشور ، یعنی قوه ی مقننه ، مجریه و قضائیه ، و کشمکش پیوسته ی آنها ، به ویژه در سال های اخیر که یکدیگر را فلج کرده اند .
  3. شفاف نبودن قوانین و وجود برداشت های متفاوت و متناقض از آنها در تمام عرصه های حکومتی ؛ همچنین وجود قوانین نامناسب و دست و پا گیر مانند قانون کار ، قوانین مالکیت ، قوانین بانکی و قوانین گمرکی .
  4. ناسازگاری ج.ا. با جامعه ی بین الملل و اهمیت پارامترهای خارجی در سیاست داخلی ؛ برای مثال ، تحریم اقتصادی آمریکا ، مسئله ی اسرائیل و فلسطین ، تنش های مذهبی و ایدوئولوژیکی با کشورهای منطقه ، تروریسم و مسأله ی بحران سلاح های هسته ای .
  5. ایدئولوژی زدگی سیاست های اقتصادی و اجتماعی دولت و دستگاه اداری آن .
  6. عدم سازگاری و تجانس ایدوئولوژی و فرهنگ حکومت با فرهنگ مردم ، به ویژه شهرنشینان ، طبقه ی متوسط ، زنان ، جوانان و ... .
  7. نقض آزادی های اقتصادی .
  8. نقض سیستماتیک آزادی های مدنی و سیاسی شهروندان توسط دولت .
  9. بی ثباتی سیاسی و بی ثباتی سیاست های اقتصادی دولت .
  10. فساد اقتصادی گسترده به ویژه در دستگاه اداری و اجرایی دولت ، و سلطه ی باندبازی در کلیه شئون اقتصادی و اجتماعی که بهره وری سرمایه گذاری را کاهش داده و منجر به افزایش هزینه و ریسک سرمایه گذاری شده است .
  11. سیاست های نادرستی که منجر به نابسامانی اقتصادی ، مانند تورم ، بیکاری ، کسری بودجه ، بدهی های خارجی و تشدید تنگناهای ساختاری شده و توان کشور را در جذب سرمایه های خارجی کاهش داده اند .
  12. قطبی بودن خواست های اجتماعی و اقتصادی و وجود اپوزوسیون خارج از حاکمیت که خواهان دگرگونی بنیادین ساختار سیاسی می باشد .
دموکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار : تجربه ی ایران ( هادی زمانی )
  • Zed.em
در مجموع دوره ی 1962-1972 یکی از موفق ترین دوره های نوسازی ایران در قرن بیستم می باشد . اما به لحاظ سیاسی ، از آغاز این دوره ، نظام سیاسی کشور با سرعت به استبداد فردی فروغلطید ، تا آنجا که در آستانه ی 1973 مکانیزم مؤثری برای حسابرسی فعالیت های نظام وجود نداشت .
نبود رقابت سیاسی به سرعت به شکل گیری انحصارات و تخصیص امتیازات اقتصادی برمبنای روابط سیاسی منجر گردید ، به نحوی که پیشبرد هیچ پروژه ی بزرگی بدون جلب موافقت و احتمالا مشارکت رده های بالای نظام سیاسی میسر نبود . تمرکز بیش از حد قدرت و نبود آزادی های سیاسی موجب افت کارآیی دستگاه های اقتصادی و اداری گردید . از اوایل دهه ی 70 ، ساختار سیاسی کشور با سرعتی فزاینده به مانعی در برابر توسعه ی اقتصادی کشور تبدیل شد ، تا سرانجام با کمک شوک های حاصل از افزایش قیمت نفت در سال 1979 از هم فروپاشید.
دموکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار : تجربه ی  ایران ( هادی زمانی )
  • Zed.em