شاعری که شکوه ، عظمت و وحشت زندگی را در ابیات آهنگگونهاش میستاید ، موسیقیدانی که آنها را در حالِ محض و جاودانه به صدا تبدیل میکند ، تمامی اینان آورندگان نوراَند و فزایندگان شادی و درخشش بر زمین ، حتی در آنهنگام که ما را در اشکها و اندوهها رهبری میکنند و با خود به هر سو میکشانند . شاید شاعری که غزلهایش ما را شاد میکند خود دچار یک تنهایی اندوهبرانگیز بوده است ، موسیقیدان نیز رؤیابین و مالیخولیایی ، لیکن با وجود این ، آثارشان در آرامش و صفای خدایان و ستارگان نقش و سهم دارد . آن چیزی را که آنها به ما میدهند تیرگی ، سیاهی ، رنج ، بیم و هراسشان نیست ، بلکه قطرهای از روشنی محض و شادی جاودانه است . گرچه تمامی مردم و تمامی زبانها کوشیدهاند ژرفای جهان هستی را در اساطیر و افسانهها ، جهانشناسی یا در مذاهب بیابند ولی شکوه ، والایی و کامیابی نهاییشان همین شادی و نشاط بوده است . شما هندوان باستان را بیاد میآورید ، روزی آموزگارمان در والسدل دربارهی آنها به زیبایی سخن گفت . مردمی اهل درد و رنج ، اهل تفکر و اندیشه ، توبه و ریاضت : لیکن دستاوردهای بزرگ و نهاییِ افکارشان هم روشن و درخشان و هم شادیآفرین است . لبخند مرتاضان ، ریاضتکشان و بودائیان نیز شادیآفرین است . شخصیتهای درون اساطیر ژرف و معماگونهشان هم شادیآفرینند . دنیایی که این اسطورهها و افسانهها نمایندهاش هستند ، خداگونه ، نشاطانگیز ، درخشان و پرتوافکن به زیبایی و دلانگیزی بهاران آغاز میشود : یعنی عصر طلایی . آنگاه این دنیا پیوسته بیمار میشود و راه پلیدی و فساد میپیماید ، ناهنجار میشود و در نگونبختی و بینوایی غوطه میخورد و در پایانِ چهار دوران که هر یک پستتر از دیگری است ، برای محو شدن ، رسیده و آماده میشود ، بنابراین با شیوای خندان و رقصان پایمال و زیرِ پا از بین میرود ؛ اما به اینجا پایان نمیپذیرد ، با لبخند ویشنوی رؤیابین که دستانش دنیای جوان ، نو ، زیبا و درخشان را بازیگوشانه شکل میدهند ، از نو آغاز میشود .
بسیار شگفتانگیز است ، چگونه هندیان با درونبینی و با قدرت تحمل درد و رنجی که در اقوام دیگر کمتر میبینید ، وحشتزده و شرمسارانه به بازی ستمگرانهی تاریخ جهان نگاه میکنند ، همچنین به چرخ همیشه گردانِ آزمندی و درد کشیدن : آنها از شکنندگی انسان ، آزمندی ، شیطنت و دیوصفتی انسان ، و در عینحال از علاقهی ژرف و شدیدش به رسیدن به تزکیه و هماهنگی آگاه شده و آنرا درک کردهاند . برای دستیابی به زیبایی و تراژدی یا فاجعهی آفرینش ، از این شکوه و عظمت استفاده کردهاند : شیوای نیرومند که رقصکنان دنیای کامل را به ویرانی سوق میدهد و ویشنوی خندان که چرخزنان و خندهکنان سبب میشود تا دنیا از رؤیاهای طلایی خدایانش سر بُرون بیاورد .
اما به داستان نشاط و شادی کاستالیایی خودمان بازگردیم ، که شاید شکل یا گونهی دیرآمده و کوچکتر همین آرامش و صفای بزرگ باشد ، اما شکلی کاملاً مشروع است . پژوهندگی نیز همیشه و در هرجا کار شاد و نشاطآوری نبوده است ، هرچند که میبایستی باشد . پژوهندگی [پژوهش] که آیین حقیقت بشمار میرود ، به نظر ما پیوند کاملاً نزدیکی با زیبایی دارد ، همچنین با انجام نشاط روحی توسط استغراق و تفکر ؛ درنتیجه هیچگاه نمیتواند شادی آرامبخش و باصفایش را کاملاً از دست بدهد . بازی مهرهی شیشهای ما این سه اصل را در خود جای داده است : آموختن ، احترام به زیبایی و استغراق .
بازی مهرهی شیشهای ( هرمان هسه )