aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

چنانچه زندگی پیامد ایده‌هایی باشد که انسان به تدبیر می یابد ، پس این ایده‌ها دیگر به آن شخص تعلق ندارند ، بلکه پیام‌هایی هستند که انسان دریافت کرده و به دیگران منتقل می کند ؛ از اینرو به عقیده ی پوشکین چه شایسته و بجاست که : " هر هنرمند واقعی ، برخلاف خواسته ی خود یک پیامبر است ."  

*** 

برآشفته از روحی ناآرام 

گرسنه ، صحراها را درمی‌نوردیدم

آنگاه که فرشته‌ای شش بال ، مرا تعظیم نمود 

آنجا که راه پوشیده از شاخه ها به سوی صلیب می‌نمود 


و انگشتان نورانی‌اش 

لمس کردند به آرامی ، چشمانم را

و چشمان ، بینا ، بی‌باک و راستین

بیدار شدند چون عقابان هراسان 


و فرو برد به گوشم انگشتش را 

و آنرا پر از صدا و نوا کرد 

و من دریافتم ، لرزیدن آسمان را 

پرواز فرشتگان بر گرد ستارگان 

هجرت جانوران دریا 

و لمس تاکستان.های آویخته به سوی خاک را 


آنگاه ، دستش را عمیق به حلقوم فرو برده 

و زبانم را بیرون کشید 

آن خودپسند گناهکار و اندیشناک را 

و از میان لبان بهت زده ام 


دستان خون آلودش ، فرو برد 

نیشتر خود را به مانند مار 

و سینه‌ام را با شمشیر خود شکافته 

از درون ، قلب مرتعشم ربود 

و درمیان زخم دهان گشوده‌اش ، فرو برد 

اخگری شعله‌ور را 


در شن‌زار بیابان چون مرده افتاده بودم 

ندای پروردگار امر نمود : 

برخیز ، پیام‌بر ، ببین و بشنو 

در هر جا و مکان ، نام مرا بر زبان ران 

سفر کنان بر روی برّ و بحر 

قلب ها را با کلماتت به آتش کشان 

[ پوشکین - 1825]

زمان ممهور ( آندره ی تارکوفسکی )

  • Zed.em

رجزخوانی شاه اورنگ خیز بر سپاهیان برادرش 


" کشتگان شما ، هیچگاه کسی را دوست نداشتند 

کشتگان ما همه عاشق بودند 

وقتی ما در برف شعر می گفتیم 

شما مثل سگ می لرزیدید 

چنان که در این نبرد می لرزانیمتان 

تا خون از کوه و کتل ، خورشید را بدرقه کند ... 


کشتگان ما و کشتگان شما 

شما گرسنه ی نان بودید 

و ما با دستانی ، از خونتان سرخ 

قرقاول و طاووس به نیش می کشیدیم 


کشتگان ما و کشتگان شما 

هزاران بار آری 

ما همیشه شاعرتر بوده ایم از زیبایی خون شما 

بر شمشیرهای ما 

ما از سرهای شما پُشته نمی سازیم 

ما سرهای شما را خواهیم خورد ..." 

*** 

اسپم و من ، بهمن و گوسپندانش 

از دره فرو رفتیم تا رودخانه 

دختران بر رودخانه انار می شستند 


جوری نگاهم شد 

که نافم سوخت 


اینان فرزانگانند 

نگاهشان تیره ، نخستین خانه های گرم را به یاد می آورد 

با دودکشهایى مست 

که هرجا هست 

دودشان ، 

پیکى برای فرشتگان است 


اینان بانوان اند که از آهو 

چشمهایش را به خود مالیده اند 

از اسب برازندگی پالیده ، 

و از انار ، کوشیده اند 

خونخواری بیاموزند . 


اینان راهزنان اند ؟ 

بهمن با چشمهایش نیز سخن می سازد : 

" دندان داری بر جگر بگذار ، 

شب تقه تقه پیش می آید 

بعد از آهو انار باید خورد ." 


پاره اى از بخش نخست افسانه ی کامدی و مدن ( بیدل دهلوی )


  • Zed.em
" اما عشق ارزش و اهمیت ژرف تری دارد . ما چونان موجودات آگاه ، نفی کننده ، از هستی توخالی ، بی ماهیت ، بی جوهر ، بدون هر مبنایی برای زندگی مان رنج می بریم ، عشق به ما بنیاد می بخشد . ما در جستجوی بنیادی برای وجودمان در عاشق هستیم ، در تصور این که عاشق بنیان واقعی وجود من است ."
از سقراط تا سارتر ( ت. ز. لاوین )
  • Zed.em

در عمل معمولا حکومت مطلقه بدترین شکل حکومت است ، زیرا قدرت زیاد با فضیلت زیاد یک جا جمع نمی شود . 

*** 

باید تحقیق کرد که بهترین قانون اساسی برای اکثر ممالک چیست ؟ و بهترین سبک زندگی برای بیشتر اشخاص کدام است ؟ نباید عالی ترین شکل را که از حد اشخاص عادی بالاتر است در نظر گرفت . بلکه باید آن سبکی از زندگی را در پیش گرفت که اکثریت مردم بتوانند در آن مشارکت کنند ، باید متوجه آن طرز حکومتی شد که اغلب ممالک می توانند به آن برسند . باید از اصلی آغاز کرد که کاربرد کلی داشته باشد ؛ یعنی آن بخش از جامعه که می خواهد زمام حکومت را در دست داشته باشد ، باید نیرومندتر از دسته ی دیگر باشد . مقصود از نیرومند این نیست که فقط از حیث عده یا ثروت یا کفایت یا برتری قوای نظامی ، که باید ترکیبی از همه ی این چیزها باشد . - ارسطو ، سیاست ، کتاب سوم 

از سقراط تا سارتر ( ت. ز. لاوین )

  • Zed.em

انسان عادل ، به عناصر متعدد روح خود اجازه نمی دهد که وظایف یکدیگر را غصب کنند ؛ چنین انسانی به خانه ی خود نظم میدهد. طوری که تمنیات جسمانی جایگاه حاکم عقل را اشغال نکنند.
***
فضیلت ، شناخت یا دانایی است.
از سقراط تا سارتر ( ت.ز. لاوین )
  • Zed.em

مفیستافلس به فاووست گفت که شر را آرزو می کنم ، ولی همه اش کار خیر می کرد . خوب ! او می تواند هرچه خوش دارد بگوید ، قضیه در مورد من فرق می کند .

شاید در تمام آفرینش ، من تنها آدمی [مخلوقی] باشم که حقیقت را دوست می دارم و از صدق دل خیر را آرزو می کنم . من آنجا بودم که کلمه ، بر صلیب جان داد و به آسمان عروج کرد ، جان دزد تائب را برداشت و با خود برد . غوغای شوق آمیز کروبیان را که هوشیعانا می خواندند و زوزه ی رعدآسای سراف ها را که آسمان و تمام آفرینش را می لرزاند می شنیدم ؛ و به تمام مقدسات عالم قسم ، آرزو داشتم به گروه سرایندگان ملحق شوم و با آنها فریاد هوشیعانا را سر دهم ، کم مانده بود کلام از دهانم دربیاید و از زبانم بگریزد ... می دانی که چقدر حساسم و به لحاظ زیبایی شناسی تأثیرپذیر . اما عقل سلیم - آه یکی از ناشایست ترین ویژگی های خصلتم - عنانم را در دست گرفت و آن لحظه را از دست دادم ! چون اندیشیدم بعد از هوشیعانا خواندنم چه پیش می آمد ؟ همه چیز بر روی زمین آنا خاموش میشد و هیچ رویدادى صورت وقوع نمی یافت ؛ این بود که صرفا از روی وظیفه و موقعیت اجتماعی ام ، مجبور شدم جلوی آن لحظه ی خوب را بگیرم و به مسئولیت محوله ی زشتم بچسبم ... یک نفر امتیاز تمام کارهای خوب را به خود اختصاص می دهد و برای من چیزی جز پلیدی نمی ماند !

برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )


  • Zed.em

این نیاز به محبت هم چیز قهاری است ... این گرسنگی روح همانقدر قهار است که گرسنگی جسم ، و طبیعت ما را مجبور می سازد به یوغ آن گردن نهیم و چهره ی دنیا را دگرگون کنیم .

 آسیاب کنار فلوس ( جورج الیوت )

  • Zed.em

بیشتر ما دست به دهن زندگی می کنیم ، با مجموعه ی ناچیزی از خواست ها و آرزوهای کوتاه مدت ؛ هم و غم ما بیشتر مصروف بر این است که لقمه نانی پیدا کنیم و بچه های گرسنه مان را سیر کنیم ، به ندرت به بذر حاصل سال آینده می اندیشیم . 

آسیاب کنار فلوس ( جورج الیوت )

  • Zed.em

سیسرون می گوید : " سقراط خود را کوچک می کند ، بیش از آن ، به مخاطبان مخالف امتیاز می دهد ؛ به این ترتیب به چیزی می اندیشد و چیز دیگری به زبان می آورد و از به کار بردن این نهانکاری که یونانیان آن را 'ریشخند کردن' می نامند لذت مى برد . درحقیقت این حالت ساختگی ، اقدامی با قصد قبلی برای نهانکاری نیست ، بلکه نوعی مطایبه است که خود و دیگران را کاملا جدی نمی گیرد ؛ زیرا واقعا هرآنچه که انسانی است و حتی هرآنچه که فلسفی است ، اعتباری اندک دارد و لذا هرگز نمی توان بر آن غره شد . بنابراین رسالت سقراط آن است که انسان ها را از نادانی خود آگاه سازد ." 

***

سقراط در رساله ی تئه تتوس درباره ی خود می گوید : " من به کلی گمراه کننده ام -آتوپو- و جز تزلزل و تردید -آپوریا- چیزی به وجود نمی آورم ." 

فلسفه ی باستان چیست ؟ ( پیر آدو )

  • Zed.em

چون آتش بی سایه ، در جهان پرسه می زند

ناتوان از فراموشی یأس هایی که روی میز از یاد رفته بود 


پرواز کن ای کودک 

ای روح تحقیر شده 


زاری هایت را بس کن ، اوریدیس 

هنگامی که با عصایت جهان را ، گرداگرد می گردی 

کاسه ی مسین تو جام راهنمایت 

تا ، حتی اندکی ، به هر گام پاسخ جهان را بشنوی 

متبرک و گوشخراش ، توأمان . 


برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )

  • Zed.em

... پدرم فقط شبها را نماز می‌خواند ، می‌گفت در سایر اوقات حضورِ قلب ندارم .
بعد از ختم نماز دو دست را تا حد دو شانه بلند می‌نمود و در حالی که انگشتان را مانند برگ درختان که به وزش نسیم به جنبش آید ، آهسته‌آهسته حرکت می داد ، مدتی به ذکر تعقیبات می‌پرداخت و پس از دعای «اللهم ادخلنل الجنه و زوجنا من الحورالعین» ، برای یتیمانِ بی‌پدر و مادر ، بیوه‌زنانِ بی‌شوهر ، مظلومینِ بی‌یار و یاور ، مرضایِ بی‌پرستار ، مقروضینِ تنگدست ، ورشکستگانِ مستأصل ، فقرایِ آبرومند و پیادگانِ از قافله بازمانده ، دعای خیر می کرد ؛ و برای اسیرانِ خاک ، طلب مغفرت و آمرزش می‌نمود ، بدونِ آنکه هیچگاه درگاه اقدس احدیت را به غبارِ ناهموار نفرین و لعنت مکدر و آلوده سازد . ابیاتی را که در این موقع با لحنی سوزناک می خواند از بس شنیده ام در خاطرم نقش بسته است :

الها ، پادشاها ، بی نیازا // خداوندا ، کریما ، کارسازا
به سوزِ سینه ی پیران مظلوم // به آبِ دیده طفلان معصوم
به بالینِ غریبان بر سر راه // به تسلیم اسیران در بن چاه
به دور افتادگان از خانمان ها // به واپس ماندگان از کاروانها
به داور داورِ فریاد خواهان // به یارب یارب صاحب گناهان
به یارب یاربِ شب زنده داران // به امیدِ دل امیدواران
به امیدِ نجات بیم داران // به صدق سینه ی تسلیم کاران
به صدق سینه ی پاکانِ راهت // به شوق عاشقان بارگاهت
به شب نالیدن پا در کمندان // به آهِ سوزناک مستمندان
به حق صبر بی پایان ایوب // به اشکِ چشم چون باران یعقوب
که بر جان منِ مسکین ببخشا // درِ رحمت بر این بیچاره بگشا
بده مقصودِ جانِ مستمندان // بکن داروی ریشِ دردمندان

پس قریب به یک‌ربع ساعت نظر را به آسمان می‌دوخت و به حدی ساکت و صامت و بی‌حرکت می‌ماند که گویی یکسره از این دنیای خاکی به‌در رفته و سرتاپا در امواجِ بی‌کرانِ بی‌خبری و در عوالم جان‌پرور خلسه و مراقبه و مکاشفه ، غوطه‌ور است .
پس از نماز ، لباس عبادت را کنده ، لباس دیگری می‌پوشید و به قولِ خودش به لباسِ فسق درمی‌آمد ...

دارالمجانین ( محمدعلی جمالزاده )

  • Zed.em
سرمایه گذاری ، بخصوص نوع خارجی آن ، دستکم با پنج نوع ریسک مواجه است :
  • ریسک سیاسی
  • ریسک های مربوط به حقوق و قوانین سرمایه و کار
  • ریسک تغییر سیاست های دولت
  • ریسک ارزی
  • ریسک اقتصادی
ساختار اقتصادی و سیاسی ج.ا. به طور سیستماتیک موجب افزایش بسیار زیاد ریسک های فوق و لذا کاهش شدید سرمایه گذاری در کشور شده است . علل عمده ی این امر عبارتند از :
  1. تکثر مراکز قدرت و تصمیم گیری ، همچنین عدم شفافیت نقش و رابطه ی این مراکز با یکدیگر ؛ از جمله وجود دستکم سه مرکز قانون گذاری موازی رسمی یعنی مجلس ، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت ؛ وجود ارگان های اجرایی موازی ، وجود مراکز قدرت غیررسمی در درون رژیم که خارج از قانون عمل می کنند ، مانند گروه های فشار غیرقانونی .
  2. تداخل قوای سه گانه ی کشور ، یعنی قوه ی مقننه ، مجریه و قضائیه ، و کشمکش پیوسته ی آنها ، به ویژه در سال های اخیر که یکدیگر را فلج کرده اند .
  3. شفاف نبودن قوانین و وجود برداشت های متفاوت و متناقض از آنها در تمام عرصه های حکومتی ؛ همچنین وجود قوانین نامناسب و دست و پا گیر مانند قانون کار ، قوانین مالکیت ، قوانین بانکی و قوانین گمرکی .
  4. ناسازگاری ج.ا. با جامعه ی بین الملل و اهمیت پارامترهای خارجی در سیاست داخلی ؛ برای مثال ، تحریم اقتصادی آمریکا ، مسئله ی اسرائیل و فلسطین ، تنش های مذهبی و ایدوئولوژیکی با کشورهای منطقه ، تروریسم و مسأله ی بحران سلاح های هسته ای .
  5. ایدئولوژی زدگی سیاست های اقتصادی و اجتماعی دولت و دستگاه اداری آن .
  6. عدم سازگاری و تجانس ایدوئولوژی و فرهنگ حکومت با فرهنگ مردم ، به ویژه شهرنشینان ، طبقه ی متوسط ، زنان ، جوانان و ... .
  7. نقض آزادی های اقتصادی .
  8. نقض سیستماتیک آزادی های مدنی و سیاسی شهروندان توسط دولت .
  9. بی ثباتی سیاسی و بی ثباتی سیاست های اقتصادی دولت .
  10. فساد اقتصادی گسترده به ویژه در دستگاه اداری و اجرایی دولت ، و سلطه ی باندبازی در کلیه شئون اقتصادی و اجتماعی که بهره وری سرمایه گذاری را کاهش داده و منجر به افزایش هزینه و ریسک سرمایه گذاری شده است .
  11. سیاست های نادرستی که منجر به نابسامانی اقتصادی ، مانند تورم ، بیکاری ، کسری بودجه ، بدهی های خارجی و تشدید تنگناهای ساختاری شده و توان کشور را در جذب سرمایه های خارجی کاهش داده اند .
  12. قطبی بودن خواست های اجتماعی و اقتصادی و وجود اپوزوسیون خارج از حاکمیت که خواهان دگرگونی بنیادین ساختار سیاسی می باشد .
دموکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار : تجربه ی ایران ( هادی زمانی )
  • Zed.em
در مجموع دوره ی 1962-1972 یکی از موفق ترین دوره های نوسازی ایران در قرن بیستم می باشد . اما به لحاظ سیاسی ، از آغاز این دوره ، نظام سیاسی کشور با سرعت به استبداد فردی فروغلطید ، تا آنجا که در آستانه ی 1973 مکانیزم مؤثری برای حسابرسی فعالیت های نظام وجود نداشت .
نبود رقابت سیاسی به سرعت به شکل گیری انحصارات و تخصیص امتیازات اقتصادی برمبنای روابط سیاسی منجر گردید ، به نحوی که پیشبرد هیچ پروژه ی بزرگی بدون جلب موافقت و احتمالا مشارکت رده های بالای نظام سیاسی میسر نبود . تمرکز بیش از حد قدرت و نبود آزادی های سیاسی موجب افت کارآیی دستگاه های اقتصادی و اداری گردید . از اوایل دهه ی 70 ، ساختار سیاسی کشور با سرعتی فزاینده به مانعی در برابر توسعه ی اقتصادی کشور تبدیل شد ، تا سرانجام با کمک شوک های حاصل از افزایش قیمت نفت در سال 1979 از هم فروپاشید.
دموکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار : تجربه ی  ایران ( هادی زمانی )
  • Zed.em

نظام دموکراتیک با ایجاد ثبات سیاسی و تأمین حق مالکیت خصوصی از جمله حق مالکیت مخترعین و مبتکرین ، موجب تقویت بنیادین بین نهادهای سیاسی و سرمایه گذاری می شود . در شرایط بی ثباتی مردم ترجیح خواهند داد که سرمایه های خود را به صورت نقد یا به اشکالی که سریعا قابل نقد کردن باشد نگه دارند ؛ در چنین شرایطی میزان پس انداز و سرمایه گذاری ، هر دو ، تنزل پیدا می کند . بی ثباتی همچنین موجب اتلاف و تخصیص نامطلوب منابع اقتصادی می گردد . 

دموکراسی و توسعه ی اقتصادی پایدار : تجربه ی ایران ( هادی زمانی )

  • Zed.em

حقا که حقیقت بزرگ است ، ولی درعین حال ، از دیدگاه مصلحت بینانه ، سکوت درباره ی حقیقت از آن بزرگ تر است!

مبلغان حکومت های توتالیتر جز این نکرده اند که موضوعات خاصی را مسکوت بگذارند و بین توده های مردم و حقیقت ، یا مباحثی از آن قبیل که حضرات سیاسی محلی نامطلوب می شمارند چیزی قرار دهند که آقای چرچیل آن را " پرده ی آهنین " نامیده است . منتها با این کار چنان تأثیرى در اذهان و افکار گذاشته اند که از بلیغ ترین نوع مذمت گویی و کوبنده ترین نوع ابطال منطقی بسیار کارآمدتر بوده است . اما سکوت کفایت نمی کند ، اگر قرار بر این باشد که از اعدام و تصفیه و دیگر علائم جدال دوری جسته شود ، لازم است که جهات مثبت تبلیغ را به همان میزان جهات منفی کارآمد سازند . 

دنیای قشنگ نو ( آلدوس هاکسلی )

  • Zed.em

البته دلیلی ندارد که حکومت های توتالیتر نو شبیه گذشته باشند ، حکومت چماق و جوخه ی اعدام ، حکومت گرسنگی مصنوعی و حبس و اخراج دسته جمعی ، گذشته از اینکه غیر انسانی است ، به هزار دلیل کارآمد نیست و در دوران تکنولوژی پیشرفته ، کارآمد نبودن ذنب لایغفر است . حکومت توتالیتر به راستی کارآمد ، حکومتی است که در آن هیأت قدرقدرت رؤسای سیاسی و فوج مدیران اجرایی ایشان اختیاردار جماعت بردگانی باشند که جبر و زور بر آنها ضرورتی ندارد ، چراکه عاشق بردگی خویشند . وظیفه ی واداشتن آنها به دوست داشتن بردگی وظیفه ایست که در حکومت های توتالیتر کنونی به وزارتخانه های تبلیغ ، سردبیران روزنامه ها و معلمان مدارس سپرده اند ... 

دنیای قشنگ نو ( آلدوس هاکسلی )


  • Zed.em

آقای فاستر افزود : " ما طوری آنها را شرطی می کنیم که در گرما خوب رشد کنند . همکاران ما در طبقه های بالا یادشان می دهند که گرما را دوست بدارند ."

مدیر مختصر و مفید اضافه کرد : " و راز سعادت و فضیلت در همین نهفته است ، دوست داشتن آنچه آدم باید انجام دهد ! تمام اهداف شرطی سازی در این خلاصه می شود : علاقه مند ساختن آدمها به سرنوشت اجتماعی گریزناپذیرشان ." 

دنیای قشنگ نو ( آلدوس هاکسلی )

  • Zed.em

من بیش از هر علم دیگری خودم را مطالعه می کنم ، که خویشتن شناسی برای من همان فیزیک و متافیزیک می باشد .

میشل دومونتین ( فیلسوف فرنسوی )

  • Zed.em

امنیت قضایی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ، یا به عبارت دیگر حاکمیت نظم و قانون ، موجب امید به آینده و در نتیجه رشد ، فعالیت ، تلاش و خلاقیت در انسان می شود . این ویژگی از شرایط و لوازم ضروریِ هرگونه رشد و توسعه ی اقتصادی است . حاکمیت قانون و خود قانون برخلاف تصور ایرانیان ، نه خریدنی است و نه وارد کردنی . قانون از نظر «تکنیکی» نسبت به روابط اجتماعی افراد «پس آینده» است ؛ یعنی ابتدا جامعه بایستی در روابط متقابل خود به ضوابطی برسد سپس این ضوابط توسط حاکمیت سیاسی از نظر شکلی تنظیم شود و شکل مواد قانونی به خود بگیرد [...]
قانون در رابطه با تعهد معنی می یابد ، یعنی تعهد افراد جامعه در سرسپردن به فلان قانون ، و این تعهد نیز قبل از اینکه بتواند به ضرب تیر و تفنگ و دشنه بر مردم حاکم شود ، در مردم ایجاد می گردد . فرمانی که از داخل روابط متقابل مردم بجوشد ، خود مؤثرترین ضامن اجرای آن خواهد بود ؛ دومین ضامن اجرای آن خود فرد است ، فردی که به صورت خلاق در خلق روابط اجتماعی سهیم بوده است ؛ و سومین و آخرین ضمانت اجرای قانون «اجبارِ» دولتی است ؛ یعنی پاسبان ، دادگاه ، زندان و ... و این سومین از غیر مؤثرترین و کم ارزش ترین و ناکافی ترین ضامن های اجرای قانون است . در کشورهایی که امنیت اجتماعی به معنی وسیع کلمه از متن و بطن روابط اجتماعی جامعه شکل گرفته باشد ، حمایت از آن نیز توسط خود افراد تضمین می شود .

جامعه شناسی نخبه کشی ( علی رضاقلی - والا )

  • Zed.em

اوشیما می گوید : " من صدها بار تبعیض را تجربه کرده ام . فقط کسانی که طعم تبعیض را چشیده اند واقعا می دانند که چقدر آزار دهنده است . هر کس درد را به شیوه ی خودش حس می کند و هر کس زخم های خودش را دارد . بنابراین من هم مثل همه دغدغه ی انصاف و عدالت را دارم . اما آنچه بیشتر مایه ی انزجارم می شود ، آدم هایی هستند که قوه ی تخیل ندارند . همانجور آدم هایی که تی . اس . الیوت به آنها می گوید « انسان پوک » . آنهایی که فقدان تخیل را با چیز بیجانی مثل پرِکاه پُر می کنند و از کار خودشان بی خبرند . آدمهای بی عاطفه ای که خرواری کلمه ی توخالی نثارت می کنند و می کوشند تو را به کاری که نمی خواهی وادارند . مثل همان جفت پرغمیش که دیدیم !" آهی می کشد و مداد باریک و بلند را در دست می چرخاند . " انواع آدم های غیرعادی ، فمنیست ها ، خوک های فاشیست ، کمونیست ها ، هواداران کریشنا ، هیچکدامشان اسباب دردسرم نیستند . برایم مهم نیست چه پرچمی بردارند . اما چیزی که نمی توانم تحمل کنم ، آدم های توخالی است . وقتی با آنها روبرو می شوم نمی توانم تحملشان کنم ، و آخر حرف هایی می زنم که نباید بزنم . می توانستم این زنها را یه جوری از سر باز کنم ، یا خانم سائه کی را خبر کنم که موضوع را رفع و رجوع کند ؛ او به آنها لبخند می زد و موضوع را با رضایت طرفین حل می کرد ، اما این کار از من برنمی آید . چیزهایی می گویم که نباید بگویم ، کارهایی می کنم که نباید بکنم ، نمی توانستم خودداری کنم . این یکی از نقطه ضعف های من است . می دانی چرا این نقطه ضعف من است ؟!"
می گویم : " چون اگر هر آدمی را که قوه ی تخیل چندانی ندارد جدی بگیری ، این قضیه سرِ دراز پیدا می کند !"
اوشیما می گوید : " گل گفتی !" با ته مداد که پاک کن دارد تپ تپ به شقیقه ی خود می زند . " اما یک چیز هست که می خواهم یادت باشد کافکا ؛ همینها دقیقا از قماش آدم هایی هستند که محبوب دوره ی جوانی میس سائه کی را کشتند . تنگ نظرهای عاری از تخیل ، مدارا نکردن ، نظریه های بریده از واقعیت ، اصطلاحات توخالی ، آرمانهای عاریتی ، نظامهای انعطاف ناپذیر ؛ اینها چیزهایی هستند که واقعا مایه ی هراس می شوند ، آنچه راست راستی ازش می ترسم و بیزارم . البته دانستن اینکه چه چیز درست است و چه چیز نادرست مهم است . خطاهای فردی در داوری را معمولا می توان اصلاح کرد ، تا وقتی شهامتش را داشته باشی که خطای خودت را بپذیری می توان جبران کرد اما تنگ نظران متعصب که قوه ی تخیل ندارند به انگل هایی می مانند که گله را مبتلا می کنند ، تغییر شکل می دهند و رشد می کنند . اینها همه چیز را به گند می کشند و من دوست ندارم همچون کسانی بیایند اینجا ." اوشیما با نوک مدادش به مخزن کتاب ها اشاره می کند . البته منظورش کل کتابخانه است .
" دلم می خواست می توانستم به اینجور آدم ها بخندم ، اما نمی توانم !"

کافکا در کرانه (  هاروکی موریکامی )

  • Zed.em