aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸۳۷ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

تداوم فرهنگی وقتی صورت می‌پذیرد که علم مجبور به مهاجرت نشود ، و کتاب از قفسه‌ی کتابخانه به زیرزمین‌های پنهانی روی نیاورد . به‌عقیده‌ی من حتی نباید کتاب 'فضائل یزیدبن‌معاویه' را نابود کرد ° هرچند دنیا به رذائل این مرد مهر تصدیق نهاده است . امروز اگر کسی به دانشگاه یسوعی‌های آمریکا برود ، بزرگ‌ترین مجموعه‌ی کتاب‌های مارکسیستی دنیا را در آن مرکز مذهبی خواهد یافت (یک مجموعه‌ی بی‌نظیر) که علمای کشورهای کمونیستی هم گاهی مجبورند فتوکپی نسخه‌های نایاب را از آنجا تهیه کنند ، البته درچنین موقعیتی همان دانشگاه هم می‌تواند قوی‌ترین مطالعه را در رد ایدئولوژی چپ‌گرا بنویسد ، بدون اینکه برای جلب‌نظر بچه‌ها ناچار باشد سرخاب چپ‌نمایی هم بر چهره مالیده باشد .
خودِ مخلص ، کتاب درباره‌ی گرفتاری‌های قائم‌مقام می‌نویسم بدون اینکه از کتاب 'اسناد جنگ‌های ایران و روسیه' خبر داشته باشم .°° کتاب حیدربابای شهریار ده‌ها هزار نسخه در روسیه چاپ شده و ترجمه‌ی ایتالیایی آن همین‌روزها منتشر شده و ما هنوز در تردیدیم که آیا آنها که اجازه‌ی چاپ آن‌را در ایران داده‌اند خوب کرده‌اند یا بد ؟
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°این کتاب به‌وسیله‌ی ابن‌زهیر حری (متوفی ۸۳۵هجری/۱۱۸۷م) از بزرگان حنابله نوشته شده بود ، و ابوالفرج‌بن‌الجوزی بر آن رد نوشته است . (ابن‌اثیر)
°°از این کتاب فقط اسم آن به گوش من خورده است ، کتابی است که 'برژه' نامی ، در همان سال‌های بعد از جنگ‌های ایران و روس (۱۵۰ سال پیش) چاپ کرده است ، حدود ۱۳ جلد ، و هر جلدش حدود ۱۰۰۰ صفحه به‌قطعِ روزنامه ! که دانش‌پژوه یک‌روز تمام توانسته تمامِ آن‌را فقط ورق بزند (در تفلیس) . تمامی‌اش اسناد دقیق و دستِ اول جنگ‌های ایران و روس به‌زبان‌ها و خطوط مختلف ، در روسیه چاپ شده است . گویا یک‌دوره از آن‌را مرحوم تقی‌زاده و مینوی در لندن خریده و به ایران فرستاده‌اند ، ولی میان زمین و هوا گم شده است . هیچ‌جا نیست . نه در کتابخانه‌ی وزارت‌خارجه که باید مرکز این اسناد باشد ، نه در کتابخانه‌ی ملی ، نه در کتابخانه‌ی مرکزی ، نه در کتابخانه‌های شخصی و خصوصی ، و نه در کتابخانه و مرکز اسناد وزارت جنگ . شما اگر در تمام ایران یک‌نسخه از این کتاب پیدا کردید ، من که چیزی ندارم ولی یک کتاب پیغمبر دزدان برایتان جایزه می‌دهم !
ما از این جنگ غافل بوده‌ایم . این جنگی است که روسیه را روسیه ، و تشخص و هویت دولت آن‌را ثابت کرد و تسلط بر دریای سیاه و دریای خزر را تا مرز چین برایش ممکن ساخت و او را دومین کشور نفت‌خیز عالم ساخت . پس بیخود نیست که آنها کتاب ۲۰۰۰۰ هزارصفحه‌ای در باب آن چاپ کرده باشند ‌‌. اما ما هم نباید از اسناد این کتاب غافل باشیم ، حالا که نسخه‌های آن کتاب بعد از ۱۵۰ سال نایاب و در حکم اکسیراحمر است و گران‌بهاتر از عنقای مغرب ، بهتر است لااقل ، ارتش ایران یک افسر باسواد مثل جهانگیر قائم‌مقامی را مأمور کند که برود و از کتابخانه‌ی ملی پاریس یا کتابخانه‌های انگلستان ، یک عکس و فتوکپی از آنها تهیه کند و به ایران بیاورد (به‌علت عظمت و اهمیت کتاب ، بعید است که با مکاتبه بشود کار را انجام داد) این‌کار را ارتش ایران می‌تواند انجام دهد و از مخارج آن هم نباید واهمه داشته باشد : فکر کنند که دوتا گلوله باروت توپ ، یا یک موشک مشقی اضافی در روز مانور ، زیادتر از حد معمول دود کرده و به هوا پرتاب و شلیک کرده بوده باشند ! یعنی زکوة آن‌را داده باشند !

  • Zed.em

دموکراسی و رأی عامه از آن‌جهت مورد تأیید عالم است که افراد عادی ، آن قدرت و امکان شناخت را داشته باشند که رأی به افاضل و متخصصان و اهل علم و اخلاق و جامعه‌شناسان و فداکاران بدهند ، یعنی آدم‌های خوب را روی کار بیاورند ؛ وگرنه اگر قرار باشد که خود عامه [غیرمتخصصان] مصدر امر شوند و کارهای بزرگ را با رأی همفکران خود به‌دست گیرند ، این درست می‌شود همان توصیه‌ی ارسطو به اسکندر ، که پس از فتح ایران به او نوشته بود : کارهای بزرگ را به‌دستِ خُردان بسپار و بزرگان را کارهای کوچک دِه ، مملکت خودبه‌خود از هم می‌پاشد و خیالت از جانب ایران آسوده می‌شود ! پس باید اول مردم را آگاه کرد تا خود را بشناسند ، آنوقت از آنان توقع رأی داشت .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

در واقع اقتصاد نفت (یا اقتصادی که ثابت کرد می‌شود کار نکرد و نان خورد و می‌شود سواد نداشت و جای استاد نشست !)° یک درآمد بی‌امان زورکی به ممالک شرق تحمیل کرده است و درنتیجه "هرچه ، روز این و آن می‌دزدند ، شب لوله‌های نفت جای آن‌را پُر می‌کند" بالنتیجه معیارهای نظم و انضباط و حسابداری و اقتصاد و اخلاق و تدبیر مُدُن بالکل تغییر کرده است . امروز تنها چاه‌های نفت هستند در این مملکت که بی‌وقفه و مثل ساعت ، مرتب کار می‌کنند ، سایر دستگاه‌ها گو مباش !

خری در کاهدان افتاده ناگاه // نگویم وای بر خر ، وای بر کاه°°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°نمی‌دانم در کجا خواندم که یک طبیب آلمانی نبض و حرارت بدن ۲۵ هزار آدمی را گرفت و ثبت کرد ، تا آخر کار توانست این جمله را به‌صورت قانون درآورد که : حرارت طبیعی بدن آدمی ۳۷ درجه‌ی سانتی‌گراد است .
°°شعر از نظامی گنجوی است 

  • Zed.em

شکست شاه از آن‌روز شروع شد که دولت به اهل جهل داد و دانشگاه را از سیاست کنار گذاشت ، و سیاستِ اقتصادی دولت همان حرف شد که وقتی هژیر در مقام وزارت دارایی ، مرحوم فاضل تونی ، استادش او را در خیابان دیده و پرسیده بود : چه می‌کنی ؟
هژیر جواب داده بود : اخذِ به‌ناحق و بذلِ به غیرمستحق !

دولت به اهلِ جهل دهند ، آری // خوان مسیح ، خرمگسان دارند
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em

... مملکت را باید با عدل اداره کرد و عدل جز از طریق عقل حاصل نمی‌شود ، و عقل نتیجه‌ی علم و تجربه و منشأ قدرت حل و عقد امور است .
عدلِ عمری خیلی زود به ظلم 'شیخ و شجری' منجر می‌شود . ...
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

نظریات ارسطو طی دوهزار و سیصدسال اهل فلسفه را مثل عینک اسب‌های درشکه ، فقط در یک‌جهت رانده و توجیه کرده است . هیچکس جرأت نداشت از خطِ او خارج شود . او ابتکار عمل را از همه گرفته بود . سهروردی جزء معدود کسانی است که از کناره‌ی این عینک به‌عالم نگاهی انداخته است .°
من از شهاب‌الدین یحیی‌بن‌حبش سهروردی ، شیخِ مقتول بدین‌سبب تجلیل نمی‌کنم که صاحب کرامت بود و فی‌المثل دست بریده‌ی خود را پیوند می‌زد°° ، بلکه احترام من به این مرد ازین‌جهت است که این روستایی سی‌وشش ساله دست رد بر سینه‌ی ارسطو زد و در برابر او 'نه' گفت . چه او بود که گفت : ارسطو را هیچوقت خاتم‌الحکماء نگویید که حکمت فیض و موهبتِ خداوندی است ، و فیض خداوندی هرگز مسدود نمی‌شود ، پس نباید درهای حکمت را به‌وسیله‌ی این آدم (ارسطو) بست و منسد کرد .
البته دهان این جوان به آهک و زرنیخ ایوبیان آکنده شد و حکومت 'انا و لاغیری' ارسطو در حکمت ، تا زمان ما هم باقی ماند .
ما چند سهروردی فیلسوف ، فاضل ، استاد ، سفیرِ سیاسی و غیرسیاسی در تاریخ داریم ، ولی تنها یکی از اینها است که هنوز به سی‌وشش سالگی نرسیده می‌گفت : "والمعلم‌ الاول [ای ارسطاطالیس] و ان کان کبیرالقدر ، عظیم‌الشأن بعیدالغور ، نام النظر ، لایجوزالمبالغة فیه ..." آری او از این‌همه فیلسوفان عالم ، یکی بود که جان هم بر سرِ این‌کار گذاشت . اگر سیصد سهروردی هم داشته باشیم ، مقتول یکی است :

سیصد گُل سرخ یک گُل نصرانی // ما را زِ سرِ بُریده می‌ترسانی
اَبروی کشیده‌ی تو را سنجیدیم // شمشیر نشان دادی و بَرقَش دیدیم
تا ظن نَبری که ما به‌خود لرزیدیم // گر ما زِ سرِ بُریده می‌ترسیدیم
در کوچه‌ی عاشقان نمی‌گردیدیم // در مجلسِ عاشقان نمی‌رقصیدیم
همه‌ی علمای مقتول ، آنها بوده‌اند که خواسته‌اند علم را به میان مردم ببرند ، یعنی مطالب فلسفی و علمی خاص را به عام کشانده‌اند و متأسفانه خودشان هم قربانی همان عوام شده‌اند ، ولی به‌هرحال کوشش آنها این بود که علم را 'مردم‌سار'°°° کنند .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°سهروردی‌ها خود را اولاد ابوبکر می‌دانستند ، و به‌همین‌سبب مولوی ادعای قوم و خویشی با آنها داشت ‌. (مناقب‌العارفین ص۴۵)
°°روزی شیخ شهاب‌الدین سهروردی مقتول از دمشق بیرون آمد و به رمه‌ی گوسفندی رسید "به ترکمانی که مالک گوسفندان بود ده درم داده گوسفندی بزرگ گرفتند ، ترکمان آغاز مضایقه کرد . شیخ اصحاب را گفت : شما بروید و گوسفند را ببرید که من وی را خشنود سازم . ایشان برفتند ، شیخ از عقب ایشان در دویدن آمد ... ترکمان دست چپش را بگرفت و بکشید که کجا می‌روی ؟ آن دست از شانه جدا شد و در دست ترکمان بماند و خون از آن می‌رفت . ترکمان بترسید و دست وی را بیانداخت و بگریخت . شیخ آن را برداشته [دوباره به‌جای خود گذاشت و] به یاران پیوست ." (حبیب‌السیرج ۲ ص۳۳۰)
°°°سنایی می‌فرماید :

همچنین در سرای حکمت و شرع // آدمی سیر باش و مردم‌سار
من اعتقاد دارم که برای کلمه‌ی دموکرات می‌توان ترکیب 'مردم‌سار' را بکار برد ، و طبعاً برای دموکراسی هم 'مردم‌ساری' مناسب است . این ترکیب به‌معنی گسترده و پراکنده بودن دموکراسی در میان مردم است . در کوهستان ما وقتی آب را به‌صورت گسترده ولی ملایم روی زمین کشتزار به‌مدت طولانی رها کنند ، می‌گویند 'آب‌آسار' کرده‌اند ، یعنی آب را به‌صورت گسترده در پای همه‌ی بوته‌ها و در تمام سطح زمین با ملایمت طوریکه خاک را نشوراند ، گسترده‌اند .
یک تعبیر دیگر هم می‌توانیم از نظامی قرض بگیریم که می‌فرماید :
زِ ملت‌ها برآرد پادشایی // به شرعِ او رسد 'ملت‌خدایی'
در واقع کلمه‌ی 'مردم‌خدایی' یا 'ملت‌خدایی' را می‌توان به‌جای دموکراسی به‌کار برد که مفهوم آن 'حکومت مردم بر مردم' است . دکتر امیر‌حسین آریان‌پور دموکراسی را به مردم‌سالاری برگردانده که همه چیزش خوب است جُز سالاری‌اش !
  • Zed.em

این کار کردن و خصوصاً تن به کارهای سخت دادنِ علما و روحانیون ، مثل مدرس [ظاهراً مدرس در دورانی عمله‌بنا بود] ، با اینکه ممکن هم بود که از موارد دیگر مثل وقف و کمک‌ها گذران کرد ، خود دلائل دیگری هم داشت . درواقع برای این قوم علم پیرایه‌ای بود برای آنان ، نه وسیله‌ی نان خوردن ، بدین‌معنی که کار می‌کردند و از طریق کار نان می‌خوردند و علم را فقط برای علم می‌آموختند و می‌آموزاندند و از این امر دو هدف داشتند :
یکی آنکه بگویند که در جامعه کار عار نیست و هرکس هرکاری می‌تواند باید بکند تا گلیم جامعه از آب کشیده شود ، به‌همین دلیل بسیاری از علماء و روحانیون و عُرفا شغل‌هایی که این‌روزها برای 'اهل‌علم' قبول آن اندکی مشکل است ، داشتند مثل : حاج‌محمد 'بنددوز' و شیخ‌محمد 'بندگیر' و شیخ‌عبدالله طباخ و کلابادی سنبوسه‌پز و کمال‌الدین لاجوردشوی و فهمی کرباس‌فروش و زمانای حناتراش ! و دوست‌محمداسترآبادی پوستین‌دوز ، حتی از آهار زدن تنبانِ زنان هم اکراه نداشته‌اند و بعضی مثل شمس‌تبریزی بند شلوار می‌بافتند تا بند شلوار را سفت نگه دارند ! محتشم‌کاشی شَعرباف بود . کم نبوده‌اند سکاک‌ها و حلاج‌ها و کفشگرها و شانه‌تراش‌ها و شومال‌ها و ارده‌گرها و سوزنگرها و جمّال‌ها و زاغ‌کوها و تون‌تاب‌ها که اهل علم بوده‌اند ، مثل میرسید رضی‌لاریجانی استاد آقامحمدرضا قمشه‌ای° ، از همه انسانی‌تر خواجه‌ی گهواره‌گر بود که از مریدان بهاالدین‌ولد به‌شمار می‌رفت و شیخ دوُکچی روحانی مبارزی که نخستین انقلاب خونین علیه تهاجم روس را در اندیجان و بخارا راه‌ انداخت و اصلاً دوک‌تراش بود . همین روزگار ما شیخ‌محمدکجوری از بزرگان وارسته‌ای است که خود چاپارداری می‌کرد و از این‌راه نان می‌خورد و سیدجمال‌واعظ پدر استاد جمال‌زاده تا ۱۴ سالگی در دکان شوهرخاله‌ی خود زنجیره‌بافی می‌کرد ، چنانکه سلمان‌فارسی سبدباف بود و ابوعبدالله‌خفیف دوک‌تراش ! حاج‌آقا رحیم‌ارباب چرمیهنی مجتهد مسلم اصفهان تا آخر عمر کشاورزی می‌کرد ، او هرگز عمامه نگذاشت . ابویوسف‌القاضی داش‌گر (سفالگر) بود .
این کار کردن حُسن دیگری هم داشت که آدم را میان جامعه می‌برد ، مثل پیاده‌روی امروزی ، برخلاف ماشین‌سواری که آدم را از خلق جدا می‌کند ؛ درواقع علم تکبری ایجاد نمی‌کرد :

کارشناسی که رُخ از کار تافت // داغِ جبین یَحمَلُ اسفار یافت
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°در این میان فقط یک‌تن کارش از همه بی‌نتیجه‌تر برای خلق بود و آن شغل مولانا 'بابا آبریز' بود که "... از وی پرسیدند که شما را آب‌ریز چرا گویند ؟ فرموده است که چون حق‌سبحانه ، روز اول گِل آدم می‌سرشت من آب بر آن گِل می‌ریختم ! آن‌روز باز مرا آب‌ریز لقب کردند "! (رشحات ، ص۳۷۵)

  • Zed.em

در واقع اقتصاد جو ، مردم را وامی‌داشت که هرکدام به اندازه‌ی احتیاج خود بخورند ، و به اندازه‌ی استعداد خود به کار بپردازند . سعدی گوید :

جوینی که از سعی بازو خورم // به از میده بر خوانِ اهل کرم
و این‌است که در تاریخ و فرهنگِ قدیم ایران ، آدم بیکار نمی‌بینیم .°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°یادش به‌خیر مرحوم صنعتی (حاج اکبر کر) مؤسس پرورشگاه صنعتی کرمان ، اصرار داشت هرکسی باید به اندازه‌ی خود کار کند و به‌همین دلیل بچه‌های پرورشگاه را هنر یاد می‌داد که یا نقاش می‌شدند ، یا نجار یا کفاش ؛ یک‌روز گدای کوری آمده بود چیزی می‌خواست ، حاجی گفت : برو کار کن !
کور گفت : من چشم ندارم ! چه کنم ؟
حاجی گفت : من کار به تو می‌دهم به‌شرط اینکه کار کنی ، همه کارگرها روزی دو قران می‌گیرند من به تو سه قران می‌دهم .
سپس او را به کارگاه بنّایی پرورشگاه برد . خواهید گفت چه کاری از یک کارگر کور ساخته است ؟ حالا توجه کنید به ابتکار این مرد :
حاجی به کارگری که مأمور بود زنبیل خاک‌ها را بردارد و ببرد بیرون در گود بریزد گفت : تو طرف جلو زنبیل را بگیر ، و به کارگر کور هم گفت : تو دو دسته‌ی عقب زنبیل را در دست بگیر ، آنوقت کارگری زنبیل را پُر خاک می‌کرد ، کارگر بینا جلوی زنبیل را گرفته راه می‌افتاد و کارگر نابینا هم طرف عقب زنبیل را گرفته پشت‌سرش می‌رفت و خاک‌ها را در خندق خالی می‌کرد . این کارگر کارش همین بود و یک‌برابر و نیم دیگران حقوق می‌گرفت تا روزی که ساختمان پرورشگاه کرمان در خندق ساخته شد .
به حاج اکبر گفتند همه که نمی‌توانند کار کنند ، مخصوصاً علما و فقها که نمی‌توانند کارِ یدی انجام دهند . او می‌گفت : هرکس باید کاری انجام دهد . گفتند آخر مثلاً آقامیرزا محمدعلی امام‌جمعه‌ی کرمان ، دراین سن و سال و با این فضل و دانش چه کاری می‌تواند بکند ؟ مرحوم صنعتی گفته بود : "پشم که می‌تواند بشَنَد "!
در آن مجلس خود آقامحمدعلی امام‌جمعه حضور داشته است . مرحوم حاج‌اکبر به او خطاب کرده ، گفته بود :
- میشه هم سبحان‌الله‌ات را بگی ، هم پشم بشنی .
حرف مرحوم صنعتی خیلی اهمیت دارد ، باید بدان به‌دیده‌ی اعتناء نگریست : "مردْ کاری ، زنْ کاری ، تا بگردد روزگاری .

  • Zed.em

واقع این‌است که یک‌چهارمِ جو اروپای شمالی صرف ساختن آب‌جو می‌شود که یکی از نوشیدنی‌های بسیار رایج آن ممالک است ، و این نوعی از همان فُقاع قدیم خودمان است ، که فردوسی طوسی قسمتی از صله‌ی مرحمتی سلطان‌محمود غزنوی را یک‌جا ، بعد از حمام به فقاعی محله‌ی خود بخشید ، و همان است که در دوره‌ی صفویه به‌نام بوز مصرف می‌شد ، و بوزخانه در حکم آب‌جو فروشی‌های امروز اروپا بود که چندبار توسط شاهان صفوی درِ آنها را بستند و مصرف آن‌را غدغن کردند .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

در جنگ دو کُره از اکنافِ عالم سپاهیانی شرکت کردند ، از آنجمله یک گردان سربازان تُرک بودند که از ترکیه راه افتادند و در اولین نبرد با حریف ، به علت آگاه نبودن به محیط و اوضاع ، تماماً یک‌جا کشته شدند . وقتی جنگ تمام شد و مدارِ سی‌وهشت درجه ، مرزِ دو کُره قرار گرفت ، بر قبرستان این سربازان مظلوم سنگی نهادند که بر آن نوشته شده بود : "... به‌خاطر بیگانه ، در سرزمین بیگانه ، مرگِ بی‌افتخار !"
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

حاجی میرزا آقاسی وقتی بر مسند صدارت تکیه زد عزت‌نساء خانم دختر فتحعلی‌شاه را برای خود خواستگاری کرد و محمدشاه قبول نمود ؛ پسران عباس‌میرزا و سایر اولاد خاقان هر روز توسط عزت‌نساء خانم تقاضای شغل و مأموریت می‌کردند " ... روزی حاجی میرزا آقاسی یک ولیمه داد ، قلیان بعد از نهار که برچیده شد ، آقاسی از جای برخاسته در حال رکوع درآمده ، پشت جبّه‌ی خود را از عقب بالا زده به شاهزادگان گفت : آقایان ، من تاکنون بیش از یک‌مرتبه با شاهزاده‌خانم همخوابه نشده‌ام ، بیایید یکی دو دفعه بنده را ... و دست از سرم بردارید ! ..." (سیاستگران دوره‌ی قاجار ، خان‌ملک ساسانی ، ج۲ ص۶۴ به‌نقل از خاطرات غلام‌حسین خان غفاری صاحب‌اختیار پدر فرخ غفاری)
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

درواقع سیطره‌ی دولت‌ها وقتی صورت واقعی می‌پذیرفت که با اسب شهرها را می‌گشودند و آن‌را می‌سوختند و می‌کشتند و آنگاه بر خرابه‌های آن جو می‌کاشتند .
[...]
مقصود این است که چون پشت سر هر جنگی معمولاً یک قحطی عظیم در انتظار بازماندگان جنگ هست ، و تنها غله‌ای که می‌تواند در کوتاه‌ترین فرصت به‌داد آدمیزاد و درعین‌حال چارپایان زمان جنگ برسد جو است ، که به‌قول امروزی‌ها از تولید تا به مصرف فاصله‌ی زیادی ندارد ! [پس مهاجمان ، بالاخص مغول‌ها اغلب بعد از هر حمله ، آن شهر را ویران و بر خرابه‌های شهر جو می‌کاشتند که از زمان کاشت تا برداشت تنها ۱۰۰ روز زمان می‌برد] همین جنگ جهانی ، به‌خاطر داریم که ورود و صدور جو ، خود یک امتیاز بزرگ داشت ، و حتی مرحوم تدین وزیر خوار و بار را به محاکمه کشیدند که در ایام جنگ به فروشِ 'جواز جو' دست یازیده بود و چنانکه یک‌جای دیگر گفتم ، یک تاجر حاضر شده بود در ازاء دریافت جواز جو سفارت ایران را در خارج بسازد و تحویل دهد .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

جوشکستن : اصطلاح جو شکستن به معنای خوردن جو در ساعت معین توسط چارپایان ، مصطلحِ چارپاداران است . در یک دوبیتی که مخصوص مردم راویز از نواحی رفسنجان است این اصطلاح آورده شده است :

الا اسب سیاه ، یلغار یلغار // طلا نعلت کنم ، زینِ تو بلغار
همان ساعت برِ یارم رسونی // تو جو بشکن ، که من بوس از لب یار
(ترانه‌های کوهی کرمانی)
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em

هر سپاهی که دچار کمبود جو می‌شد ، شکست او قطعی بود .° در قضیه‌ی حمله‌ی قشون عثمانی به تبریز ، وقتی سیصدهزار سرباز عثمانی به آذرباییجان وارد شد ، شاه طهماسب یک حساب سرانگشتی کرده بود ، که درعین اینکه من به کارهای او اعتقاد ندارم ولی این حساب او را بی‌ربط نمی‌دانم ، قاضی احمد قمی گوید :
"... شاه جم‌جاه بارها حساب کرده بود که خوندگار تخمیناً سیصدهزار سوار جنگی (سوای قلغچی) دارد و اگر هرکدام یک قلغچی همراه داشته باشد ششصدهزار آدم می‌شوند ... اگر هرکدام یک‌رأس الاغ داشته باشند ششصدهزار الاغ می‌شود ، هر الاغی را شب دومن جو ، دوازده خروار صدمنی جو می‌شود ."°° بنابراین شاه دستور داد که "اگر چیزی بماند ، آتش زنند و در عوض سه‌ساله معاف باشند ..." هرگاه که همه‌جا سوخته و خورده شده باشد ، به‌غیر از بازگشتن چه علاج دارند ؟
همینطور هم شد زیرا "ظرف چهار روز در تبریز موازی ۵هزار اسب و شتر به چراگاه عدم شتافتند ... خوندگار بعد از چهار روز از تبریز بیرون رفته و به جانب دیاربکر در حرکت آمد ..." چطور است این محاسبه را یک‌بار هم از قول میرزا حسن فسائی بشنویم . شاه‌طهماسب صفوی همان که در سال ۹۵۵هجری/۱۵۴۸میلادی مورد هجوم سپاه روم قرار گرفت ، یک حسابش این بود که این سپاه بالاخره در ایران از پا درخواهد آمد . بدین‌جهت با دریافت خبر حرکت سپاهِ سلطان سلیمان خان "شاه جم‌جاه حکم فرمود که راه رومیان را آتش زده چنانکه گیاه و غله نماند ، و کاریزها را انباشتند که آب برای آشامیدن نباشد ، و پادشاه جم‌جاه جماعتی را به مرند فرستاد و خود تشریف‌فرمای دره‌ی آناخاتون شدند ، و حضرت قیصر به‌جانب تبریز نهضت فرمود ، و شاهزاده القاس میرزا با چهل‌هزار سوار بر سر سپاه مرند روانه داشت ، و امرای مرند چون نسبت به سپاه رومی اندک بودند از جای خود بیرون رفتند ..."°°°
شاه‌طهماسب بدترین نوع دفاع را در برابر دشمن انتخاب کرده بود که امروز اصطلاح زمین‌سوخته برای آن وضع شده است . مسأله این است که وقتی آب و آذوقه سوخته شود سپاه خودی نیز از نبود آن همان‌قدر آسیب خواهد دید که سپاه دشمن ؛ و این بدترین نوع دفاع است . و بدترین محاسبه‌ی نظامی است . این همان حسابی است که صدام در مورد سوختن و بریدن تاج نخل‌های خوزستان پیش خود می‌کرد . ...
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°نقشی که آن‌زمان جو به‌عنوان علیق اسب‌ها برای جنگ‌ها داشت امروز نفت برای سوخت جنگنده‌ها بازی می‌کند .
°°خلاصةالتواریخ ص۳۲۶
°°°فارسنامه ، ناصری ج۱ ص۱۰۶

  • Zed.em

می‌گویند در حوادث عاشورا ، وقتی به ابن‌زیاد یادآوری کردند که حضرت حسین تو را نفرین کرده و فرموده است : "گندم ری بر تو حرام باد !"° ابن‌زیاد در جواب گفت : "اشکال ندارد ، جو آن بر ما حلال باد !" (یا اینکه : جو کافی است = الشعیرُها کفانی)
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°وعده‌ی حکومت ری را به ابن‌زیاد داده بودند به‌شرط اینکه قضیه‌ی حسین را فیصله دهد .

  • Zed.em

... شاه‌عباس صفوی صدور اسب را از مملکت در حکم قاچاق قرار داده بود ، و قیمت هر اسب در عصر نادرشاه به ۵۰‌ تومان رسیده بوده است ، و اما‌م‌قلی خان سردار صفوی در فارس همیشه ۲۵۰۰۰ سوار زبده در خدمت داشت .
در جزء قرارداد ۲۳ ماده‌ای که شاه‌عباس با هلندی‌ها بسته بود (۲۱ نوامبر ۱۶۲۳.م ۷ صفر ۱۰۳۳.ه) ماده‌ی بیستم آن این بود : "هلندی‌ها می‌توانند اسب و سایر حیواناتی که برای آنها مورد استفاده است از ایران صادر نمایند ." شاه زیر آن نوشت : "شما مأذون به‌صدور همه‌گونه کالای تجارتی هستید به‌استثنای اسب و بعضی از اجناس که به‌طور کلی صدور آنها ممنوع است ؛ مگر آنکه قبلاً اجازه‌ی من را کسب کرده باشید ."
با این ممنوعیت ، تنها در عرض سال تقریباً ۱۰ رأس اسب از ایران برای شاه‌زادگان هلندی مقیم اندونزی خریداری می‌شد .°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°اولین سفرای ایران و هلند ، ویلیام فلور ، ص۲۶ و ۳۷

  • Zed.em

... عین همین اتفاق درباره‌ی سلاطین آل‌مظفر هم هست ، اگر پهلوان علیشاه بمی ، در جنگ میان امیرمحمد مظفر با اَوغانیان و جرمانیان در جیرفت ، پس از کشته شدنِ اسبِ امیر ، اسبِ خود را به او نمی‌داد ، امیرمحمد مظفر اصلاً محو می‌شد و چنین سلسله‌ای پیدا نمی‌شد که حافظ مداح آنان باشد ‌.°
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )


°این واقعه را من به‌تفصیل ده‌ها جا نوشته‌ام و تکرار نمی‌کنم ، تنها اشاره می‌کنم که به‌عقیده‌ی من داستان 'موش و گربه‌'ی عبید زاکانی که داستان تعصب و ریای دروغی است ، اشاره به همین جنگ امیرمحمد است با طوایف اوغان که می‌گفتند کافراند و بُت دارند ، و امیرمحمد به همین‌سبب به غازی معروف شد ؛ و اگر چنین باشد مربوط به ابتدای کار امیر است . دلیل من این است که اولاً واقعه در کرمان اتفاق افتاده است : بود چون اژدها به کرمانا ؛ اشاره به هدایایی که این طوایف ژرمان و اوغان به امیر می‌فرستاده‌اند ، اینها تُرک بوده‌اند و امیرمحمد نیز زنی از آنان گرفته بود که مادر شاه‌شجاع بود ، و از همین‌جهت بیشتر رگِ تُرکی داشت . گفتگوی موش‌ها با حاکم خودشان تُرکی است : ای‌شهنشه ، اولوم به‌قربانا ! هدیه‌ی آنها هدیه‌ی ایلیاتی و روستایی است . ایالت‌متحده شده‌اند (سیصد و سی‌هزار موشانا) گربه نیز (امیرمحمد) لشکری پنهانی تدارک کرد ، لشکر موش‌ها ز راهِ کویر ، لشکر گربه از کهستانا ! و در آخر کار مهمترین عمل ، مسأله‌ی اسب است که پیش می‌آید ، همان چیزی که مورد گفتگوی ما است ، افتادن امیر مبارزالدین از اسب خود :

موشکی اسب گربه را پی کرد // گربه شد سرنگون ز زینانا
الله‌الله فتاد در موشان // که بگیرید پهلوانانا !
آن کسی هم که اسب خود را به امیر هدیه کرد ، پهلوان علیشاه بمی است . امیر از بیراهه با آن اسب سه‌روز بعد خود را به کرمان رسانید ، درحالیکه زن و بچه و اُمرای او در کرمان داشتند تدارک پُرسه و مجلس ختم او را می‌گرفتند . آری ! اسب پهلوان علیشاه ، مجلس ختم آل‌مظفر را به‌مجلس شروع کارِ آنان تبدیل کرد . (رجوع شود به مقاله‌ی نگارنده : عبید زاکانی در کرمان ، آفتابه زرین فرشتگان ص۹۷)
  • Zed.em

... یونانی‌ها می‌گویند که زئوس در آسمان‌ها همیشه توصیه می‌کرد مبادا کاری کنید که آدمیزاد بر آتش دست یابد . پرومته که با انسان سر و سِرّی داشت ، اندکی از آتش را در یک نی پنهان کرد (همان کاری که کشیشان در بیرون آوردن تخم کرم ابریشم از چین کردند ؛ تخم را لای شکاف عصای زهد خود پنهان کردند و ابریشم از آسیای‌میانه به‌غرب راه یافت) پرومته هم آتش را از آسمان به زمین آورد و به انسان سپرد ، البته خودش سزای خلاف را دید ، ولی انسان به آتش دست یافت .
در افسانه‌های ما روایت کمی طبیعی‌تر و دیگرگونه است . ما افسانه‌ای داریم که فردوسی گوید : هوشنگ در راه شکار ، آتش را ، که منجی بشر از سرما و یار و مددکار او در جنگ است ، کشف کرد .
فردوسی گوید : هوشنگ با یاران به کوه رفت ، اژدهایی دید ، سنگی بر او زد ، سنگ به اژدها نخورد ولی به سنگ دیگر خورد و جرقه برجست و آتش پدید آمد .
به سنگ اندر آتش ازو شد پدید // کزو روشنی در جهان گسترید
من این داستان را از قدیم به‌صورت دیگر شنیده بودم . داستان به این‌صورت آمده که هوشنگ سوار بر اسب بود ، اژدهایی در بوته‌ی خاری لمیده بود ، از زیر سم اسبِ هوشنگ سنگی پرید و چنان قوی بود که به سنگ دیگر خورد و از آن جرقه‌ای جست ، جرقه بر بوته‌ی خار افتاد ، شعله بلند شد و اژدها سوخت . هوشنگ آتش را به‌دست آورده بود ، به‌شکرانه‌ی نجات از اژدها آن روز را جشن گرفتند و آتش را ستودند . این جشن همان جشن سده است .
هوشنگ بلافاصله با همان آتش سنگ‌ها را گداخت و آهن را از سنگ استخراج کرد .
نخستین یکی گوهر آمد به‌چنگ // به‌دانش ز آهن جدا کرد سنگ
و این روایت هم هست که متأسفانه یا خوشبختانه ، با آهنی که به‌دست آورده بود ، نخستین کاری که کرد همان اسب خود را نعل کرد . ...
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )
  • Zed.em

ویل‌دورانت می‌گوید : "جنگ یکی از عناصر پایدار تاریخ است ، از ۳۴۲۱ سال تاریخ مدوّن که در تمدن بشری ثبت شده ، فقط ۲۶۸ سال بدون جنگ گذشته است ."
این تحقیقِ یک مورّخ بزرگ آمریکایی بود ، یک دانشمند روسی طرف مقابل آمریکا هم می‌گوید که "از ۳۶۰۰ سال قبل از میلاد تاکنون ، یعنی متجاوز از ۵۵۰۰ سالی که می‌دانیم بشر به زندگی مدنی ادامه داده ، تنها ۲۹۳ سال را در صلح گذرانده و بقیه‌ی آن به‌جنگ و کشمکش سپری شده است ... به‌روایت دیگر اصلاً صلحی در کار نبوده و اگر هم بوده باز همان قول روس‌ها صادق است که گفته‌اند : صلح چیزی نیست مگر فاصله‌ی میان دو جنگ ..."
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em

خسته‌خری : در اصطلاحِ بازار کرمان خرید کالایی به‌نرخ پایین‌تر از حد معمول از کسی است که درمانده و محتاج باشد ، مثلاً خانه در گرو دارد یا قرض دارد یا عروسی دخترش در پیش است ، و کالایی را که ۱۰۰ تومان قیمت دارد حاضر است به ۵۰-۶۰ تومان بفروشد ، این‌کار 'خسته‌خری' است و خریدار و دلال آن 'خسته‌خر' خوانده می‌شود .
نون جو و دوغ‌گَو ( باستانی پاریزی )

  • Zed.em