aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۸۳۷ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

و امر نمودم که سرشماری و خانه‌شماری از هیچ شهری و قصبه نگیرند و هیچکس از سپاه در خانه‌ی رعیت به زور نزول نکند و چهارپایان و الاغ رعایا نگیرند
و در جمع امور رعایای هر مملکتی در سلوک و معاش حد اعتدال نگاه‌دارند و امر نمودم که گدایان هر ملک را وظیفه مقرر گردانند تا رسم گدایی براُفتد
و امر نمودم که در سرحدی و ولایتی و شهری و لشکری خبرنویسی تعیین نمایند که از اعمال و افعال حکام و رعیت و سپاه و لشکر خود و لشکر بیگانه و مداخل و مخارج مال و منال و درآمدن و برآمدن مردم بیگانه و قوافل از اهل هر مملکت و اخبار ممالک و سلاطین همسایه و اعمال و افعال ایشان و جماعه‌ی علما و افاضل که از بلاد بعیده روی به درگاه من آورده باشند به تفصیل از روی راستی و درستی به درگاه می‌نوشته باشند
و اگر خلاف نمایند و از قرار واقع ننویسند انگشتان اخبار نویسان قطع نمایند و اگر اخبارنویسی کار سپاهی را پوشیده دارد و در لباس دیگر بنویسد دست وی را قطع کنند و اگر دروغی را بنا بر تهمت و غرضی نوشته باشد او را به قتل رسانند و امر نمودم که اخبار مذکور روز به روز و هفته به هفته و ماه به ماه به عرض برسد
و امر نمودم که یک‌هزار نفر جمازه‌سوار و اسب‌سوار چپقونچی رونده دونده و هزار نفر پیاده جلد تعیین نمایند که اخبار ممالک و سرحد و اراده و مقاصد سلاطین جوار را تحقیق نموده و به حضور آمده خبر رسانند تا آنکه پیش از وقوع واقع اعلاج نماییم
[...]
و امر کردم که در زمین خراب کاریزها جاری سازند و پُل‌های خراب را عمارت نمایند و بر نهرآب‌ها و رودخانه‌ها پُل‌ها بنا کنند و در راه‌ها به مقدار یک منزل رباطی تعمیر نمایند و راه‌داران و مستحفظان در راه‌ها مقرر دارند و در هر رباطی جمعی را متوطن سازند که راه‌داری و نگاهبانی بدیشان متعلق باشد و مال که از اهل غفلت در راه‌ها به دزدی برود راه‌داران از عهده برآیند
و امر نمودم که در هر شهری و بلدی مسجدی و مدرسه و خانقاهی بنا کنند و لنگرخانه به جهت فقرا و مساکین و دارالشفا به جهت مریضان مقرر دارند و طبیبی را موظف ساخته بر دارالشفا موکل دارند و در هر شهری دارالاماره و دارالعداله تعمیر کنند و قورچیان به جهت نگاهبانی زراعت رعیت مقرر نمایند
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )  
  • Zed.em
امر نمودم در وُزرا چهار صفت احتیاط نمایند اول اصالت و نجابت دویم عقل و کیاست سیوم سلوک و معاش با سپاه و رعیت چهارم بردباری و مسالمت
هرکس به این چهار صفت موصوف باشد وی‌را قابل مرتبه‌ی وزارت دانند و وزیر و مشیر سازند و عنان امور مملکت و سپاه و رعیت به وی سپارند آنگاه وی‌را به چهار چیز امتیاز بخشند اعتماد و اعتبار و اختیار و اقتدار
کامل‌الوزارت وزیری باشد که رتق و فتق معاملات و امور ملکی و مال را از روی نیکی و نیک‌ذاتی و حسن سلوک صورت دهد و از جایی که نباید گرفت نگیرد و به جایی که نباید داد ندهد و در اوامر و نواهی آثار نجابت و اصالت از وی ظاهر گردد و نفاق و دراندازی از وی ظاهر نشود و نام همه‌کس از سپاه و رعیت به نیکی برد و بدی هیچکس نگوید و نشنود و اگر از کسی بدی دیده باشد چنان سلوک نماید که آن شخص از بدی خود بازآید و بد کننده‌ی خود را نیکی کند تا به سوی وی بازگشت نماید
و هر وزیری که بد گوید و بد شنود و دراندازی بکند و مردم نیک را خواهد بواسطه‌ی بدی که به وی داشته باشد خراب سازد وی‌را از وزارت معزول نماید
و بدذاتان و حاسدان و کینه‌داران و اشرار را وزارت ندهند چه آثاری که از وزارت اشرار و سفله‌گان مترتب گردد همین است که دولت و سلطنت زود روی به زوال آورد
چنانچه ملک‌شاهِ سلجوقی نظام‌الملک وزیر خود را که به جمع صفات حسنه آراسته بود معزول ساخت و سفله شریری را به جای وی نصب کرد بشامت اعمال و شرارت و بدنفسی وی بنای سلطنتش روی به انهدام آورد
و همچنین معتصم بالله عباسی ، علقمی را که به صفت حسد و کینه موصوف بود وزیر خود ساخت بواسطه‌ی کینه‌ای که از خلیفه در خاطر داشت به سخنان منافقانه خلیفه را بازی داد و هلاکوخان را ترغیب نموده بر سر خلیفه آورد و وی‌را گرفتار ساخت و رسید به خلیفه آنچه رسید
پس وزیری را اختیار نماید که اصیل و نجیب و نیکذات و نیکوکار باشد که اصل خطا نکند و بداصل وفا ننماید
و هر وزیری که از راه سلامتی نفس و راستی به امر وزارت قیام نماید و امور ملکی و مالی را از راه صواب و دیانت و امانت پرداخت کند وی‌را به مراتب عالیه رسانند
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )
  • Zed.em
... سپاه دوست و دشمن را عزیز داشتم که متاع باقی خود را به مال فانی می‌فروشند و در معارک و مهالک خود را می‌اندازند و جانفشانی می‌نمایند
و مردی که از جانب دشمن با من خصمی کرد و شمشیر کشید و نسبت با ولی نعمت خود راسخ‌الاعتقاد بود ، وی‌را بسیار دوست داشتم و چون نزد من آمد قدر وی را دانسته معتمد خود ساختم و به وفا و حقیقت وی‌را شناختم
و آن سپاهی که حق نمک و وفاداری را فراموش کرد و وقت کار از صاحب خود رو گردان شد و نزدِ من آمد وی‌را دشمن‌ترینِ مردم داشتم
و در جنگ طوقتمش‌خان اُمرای وی به من پیغام‌ها کردند و عرایض نوشتند و حق نمک طوقتمش‌خان را که صاحب ایشان و دشمن من بود فراموش کردند ، بر ایشان نفرین کردم که حق ولی نعمت خود را فراموش کرده حقیقت و وفا را بر گوشه نهاده‌اند و نزد من آمده‌ند با خود گفتم که با مربی خود چه وفا کرده‌اند که با من خواهند کرد
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )
  • Zed.em
کنکاشی که در تسخیر هندوستان کردم این بود که اول بسبیل مزاج‌دانی از فرزندان و اُمرا کنکاش خواستم
امیرزاده پیرمحمد جهانگیر گفت که چون مملکت هند را بگیریم از زَر هند عالمگیر شویم
و امیرزاده محمد سلطان گفت هند را می‌گیریم لیکن هندوستان را حصارها است اول دریاها دوم جنگل‌ها و بیشه‌ها سیوم سپاه سلاح‌دار و فیلانِ آدم‌شکار
امیرزاده سلطان حسین گفت که چون هند را بگیریم بر چهار اقلیم حاکم و فرمان‌فرما گردیم
امیرزاده شاه‌رُخ گفت که در قوانین تُرک خوانده‌ام که پنج پادشاه عظیم‌الشأن‌اند که از بزرگی ایشان را به نام نمی‌خوانند پادشاه هند را دارا می‌گویند و پادشاه روم را قیصر می‌خوانند و پادشاه خطا و چین و ماچین را فغفور می‌نامند و پادشاه تُرکستان را خاقان می‌گویند و پادشاه ایران و توران را شهنشاه می‌خوانند و حکم شهنشاه همیشه بر ممالک هندوستان جاری بوده و چون ایران و توران‌زمین به تصرف ما است لازم است که هندوستان را هم مسخر گردانیم
و اُمرا گفتند که اگرچه هند را می‌گیریم لیکن اگر اقامت نماییم نسل ما ضایع شود و اولاد و احفاد ما از ترکیب بدر آیند و هندی زبان گردند
چون بر عزیمت تسخیر هند کمر همت بسته بودم نخواستم که تَرک عزیمت خود نمایم و در جواب ایشان گفتم که به تنکری تعالی متوجه می‌شوم و از قرآن فال جنگ می‌بینم تا آنچه امر تنکری تعالی باشد بدان عمل نمایم و ایشان همه قبول کردند
چون از مصحف مجید فال گشودم این آیه‌ی کریمه برآمد یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ و الْمُنافِقِینَ و چون علما مضمون آیه را به اُمرا خاطرنشان کردند سرها به زیر انداخته خاموش شدند و مرا دل از خاموشی ایشان فسرده شد
به خود کنکاش کردم که اُمرایی که به تسخیر هندوستان راضی نمی‌شوند ایشان را از مرتبه‌ی امارت بیاندازم و افواج و قشونات ایشان را به کتول ارزانی دارم لیکن چون تربیت کرده‌ی من بودند نخواستم که ایشان را خراب سازم و بدیشان ملایمت کردم اگرچه ایشان خون در دل من انداختند لیکن چون آخر متفق شدند چیزی در خاطر نیاوردم
و مرتبه‌ی دیگر کنکاش کردم و پیشخانه‌ی اقبال به جانب هندوستان برآورده و فاتحه‌ی فتح خواندم
...
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )
  • Zed.em
کنکاشی که در تسخیر ممالک گیلان و جرجان و مازندران و آذربایجان و شروان و فارس و عراق کردم این بود که در ایامی که عرایض اهل عراق از تعدی آلِ‌مظفر و ملوک‌الطوایف به من رسید اراده‌ی یساق عراق کردم
و در این حال به خاطرم رسید که ملوک آن ممالک اگر به یک اتفاق در مقابل من درآیند جنگ را آماده باید بود و اُمرای من همچنین کنکاش گفتند که به استعداد جنگ باید رفت و من با خود چنین کنکاش دیدم که یک یک از ایشان را به خود رام گردانم و هرکس رام نشود وی‌را به سزا رسانم
اول کسی که به من پناه آورد امیرعلی حاکم مازندران بود که به من پیشکش فرستاد و در مکتوبی که نوشته بود قید کرده بود که ما جمعی که از آلِ‌علی‌ایم قناعت به این سرزمین کرده‌ایم أن تأخذوا قدرتکم أقوى و أن تعقلوا أقرب للتقوى یعنی اگر بگیرید قدرت شما قوی‌تر است و اگر عفو کنید نزدیک به پرهیزکاری است
من رجوع حاکم مازندران را شگون گرفتم و متوجه مملکت گیلان و جُرجان شدم و چون حکام آنجا به من رجوع نیآوردند افواج قاهره بر سر ایشان تعیین نمودم و خود به عراق لشکر کشیدم
و اصفهان را مسخر ساختم و بر اهل اصفهان اعتماد کرده قلعه را به دست ایشان سپردم و ایشان یاغی شده داروغه را که بر ایشان تعیین کرده بودم با سه‌هزارکَس از سپاه به قتل آوردند من هم حکم به قتلِ‌عام اهالی اصفهان کردم
...
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )
  • Zed.em
چون خبر آراستگی فوج من به شاهان بدخشان رسید مستعد جنگ شدند کنکاش در این دیدم که پیش‌دستی کرده تا ایشان لشکرهای خود را جمع سازند ایشان را درهم شکنم و ایلغار کرده خود را به طالخان رسانیدم
چون خبر رسیدن من به طالخان به مسامع شاهان رسید از راه مصالحه درآمده ملازمت کردند من از کنکاش خود راضی شدم و دیدم که غلط نکرده بودم و سلطنت من در ولایت بدخشان رواج یافت و اکثری از سپاه بدخشان آمده ملازمت اختیار کردند
کنکاش یازدهم که در رواج سلطنت خود کردم این بود
که چون شاهان بدخشان به اطاعت من درآمدند متوجه ختلان شدم چون به مملکت ختلان درآمدم بولادبوغا و شیربهرام از بدسلوکی امیرحسین جدا شده بالوس خود رفتند
و من رفته در جلکای دشت کولک اقامت نمودم و جاسوسان تعیین کردم که رفته از لشکر جته و الیاس‌خواجه خبر آورند
و جاسوسان بعد از ده روز خبر آوردند که اُمرای جته اولِ ایشان کوج‌تیمور پسر بیکچک است و دومِ ایشان تیمورنوبکان است و ساریق‌بهادر و شنکوم و تغلق‌خواجه برادر حاجی‌بیک با بیست هزار سوار از موضع خلاتی تا پل سنگین نزول نموده‌اند
و ایلچی نزد من فرستادند که احوال مرا و لشکر مرا به خاطر آورند من لشکر خود را دوباره به نظر ایلچی درآوردم و ایلچی را رخصت دادم
و کنکاش خود را در این یافتم که متعاقب ایلچی روان شوم لیکن لشکر خود را به خود متفق ندیدم و در متفق ساختن لشکر خود کنکاش چنین دیدم که به بعضی مروت نمایم و به بعضی مدارا کنم و گروهی را به مال فریفته سازم و جمعی را به سخن و قول و عهد تسلی دهم
در این حال خبر رسید که تغلق‌سلدوز و کی‌خسرو که از نوکران من بودند شش هزار سوار جته سر کرده بر سر من می‌آورند چون این خبر به مسامع لشکر من رسید تفرقه‌ی خاطر ایشان بیشتر شد و اندیشناک گشتند لیکن امیرجاکو و ایکوتیمور و امیرسلیمان و امیرجلال‌الدین را به خود یافتم
کنکاش دوازدهم که در باب اتفاق لشکر خود کردم این بود
که امیرجاکو و ایکوتیمور و امیرسلیمان و امیرجلال‌الدین را به خلوت طلب داشته و خواستم ایشان را به خود متفق گردانم چون با ایشان خلوت کردم سخن بدیشان این بود که ایشان را شریک دولت خود ساختم تا بر عزیمت خود راسخ شدند
و طایفه که در مقام بی‌اتفاق بودند یک‌یک را به خلوت طلب داشته جداگانه صحبت داشته آنهایی که حریص و طماع بودند به مال و منال فریفته ساختم و گروهی را که نظر بر جاه و منصب و مملکت داشتند آنچه از ملک و ولایت مسخر من شده بود بدیشان نامزد کردم و همه را در میانه‌ی امید و بیم نگاه داشتم و از برای هر یکی کوتلی تعیین کردم
و سایر سپاه را به لقمه و خرقه امیدوار گردانیدم و به شیرین زبانی و گشاده‌رویی ایشان را فریفته‌ی خود ساختم و خدمات ایشان را یکی به دَه بازنموده خوشدل گردانیدم تا آنکه موافق و منافق همگی به من متفق گشتند و عهد بستند که با من در موافقت و جانسپاری به تقصیر راضی نشوند
چون خاطرم از لشکر جمع شد مستعد جنگ الیاس خواجه شدم و در دفع ایشان و روش جنگ چنین کنکاش کردم که پیش‌دستی به کار برم و تا ایشان را خبر شود برای‌شان ترکتاز آورم
درین باب به قرآن مجید فال گشادم این آیه‌ی کریمه به فال آمد کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةٌ کَثِیرَةٌ بِإِذْنِ اللهِ
و چون این بشارت یافتم لشکر خود را تزوک کرده و هفت فوج مرتب ساخته روان شدم بر وقت صبح بر سر تغلق‌سلدوز و کی‌خسرو که هراول شده می‌آمدند رسیدم و در حمله‌ی دوم ایشان را مقهور ساختم و تا کنار پل سنگین که منزل الیاس‌خواجه بود هزیمت دادم
...
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )
  • Zed.em
و چون ظلم و تعدی اوزبکیه در ماوراءالنهر بسیار شد چنانچه هفتاد سید و سیدزاده را اسیر ساخته بودند و الیاس‌خواجه از سلطنت بهره نداشت و در منع ظلم و تعدی ایشان عاجز بود من از روی سطوت بر اوزبکان غلبه کردم و مظلومان را از دست ظالمان خلاص ساختم و این معنی سبب عناد اُمرای الیاس‌خواجه و اوزبکان شد
و به تغلقتیمورخان نوشتند که تیمور علم مخالفت برافراخته است و خان این افترا را راست دانسته یرلیغ به کشتن من صادر کرد و آن یرلیغ به دست من افتاد
و کشته شدن خود را معاینه کردم و در علاج آن چنین تدبیر کردم که جوانان بهادر الوس برلاس را بر سر خود جمع آورم و ایشان را به خود متفق سازم و اول کسی که دست متابعت به من داد ایکوتیمور بود و دویم امیر جاکوبرلاس و دیگر بهادران از جان و دل اختیار متابعت من نمودند
چون اهالی ماوراءالنهر از داعیه‌ی من آگاه شدند که اراده کرده‌ام که بر اوزبکان خروج نمایم چون دل‌های ایشان از طایفه‌ی ظالم اوزبکان منحرف شده بود اکابر و اصاغر اهالی ماوراءالنهر به من متفق شدند و علما و مشایخ فتوی به دفع و رفع طایفه‌ی اوزبکیه نوشتند و بعضی اُمرا الوسات و قشونات نیز بر این معنی اتفاق نمودند
و صورت فتوی و عهدی که کرده بودند و بر کاغذی ثبت نمودند این است
که مطابق سیرت و صورت خلفای راشدین رضوان الله تعالی علیهم و اجمعین اهل اسلام سپاه و رعیت و علما و مشایخ ویرا کرام دیده ملقب بر سلطنت قطب السلطنه امیر تیمور را ایده الله نموده‌اند که به مال و جان در رفع و دفع و قلع و قمع طایفه‌ی اوزبکیه که دست ظلم و تعدی به عرض و ناموس و مال و اسباب مسلمانان دراز کرده‌اند کوشش نمایند
و ما در عهد و بیعت خود درست پیمان باشیم و اگر خلاف پیمان و عهد نمایم از حول و قوت الهی برآمده داخل حول و قوت شیطان باشم
و چون فتوی را به من نمودار ساختند خواستم که علم قتال و جدال برافرازم و بر سر اوزبکان لشکر بکشم و داد مظلومان از ظالمان بگیرم لیکن بعضی مردم اراذل این راز را فاش کردند
و دیگرباره به خود کنکاش کردم که اگر در سمرقند به مقابله و مقاتله اوزبکان اشتغال نمایم مبادا اهل ماوراءالنهر کوتاهی کنند پس چنین کنکاش دیدم که از سمرقند برآمده در کوه مقام کنم تا هرکس که به من متفق باشد نزد من آید آنگاه جمعیت کرده بقتال و جدال اوزبکان مبادرت نمایم
چون از سمرقند برآمدم زیاده از ششت [؟] سوار دیگر کسی با من برنیامد و دانستم که در کنکاش خود غلط نکرده‌ام
و چون یکهفته در آن کوه توقف نمودم و کسی به من درنیامد خود به خود کنکاش کردم که به جانب بدخشان رفته شاهان بدخشان را به خود متفق سازم
و سوار شدم و به خدمت امیر کلال رفتم ایشان مرا ارشاد نمودند که به جانب خوارزم عنان عزیمت معطوف دارم و مال یکساله‌ی سمرقند را نذر ایشان کردم که اگر بر اوزبکان ظفر یابم با ایشان بگذرانم و ایشان فاتحه‌ی فتح خوانده مرا رخصت دادند
و چون از خدمت ایشان برآمدم همگی ششت سوار با من بود و چون خبر نهضت من در خوارزم به الیاس خواجه رسید به تکل بهادر حاکم خیوق نوشت که بر سر من آمده مرا ضایع سازد و تکل بهادر با هزار سوار بر سر من آمد و من با ششت سوار خود و با امیر حسین که در راه آمده به من ملحق شده بود روبرو شدم و به جنگ درآمدم و تا به حدی جنگ و کوشش نمودم که از هزارکسِ وی پنجاه کس ماند و از ششت سوار من ده‌کس ماند تا آنکه در معنی ، فتح از جانب من شد
و چون خبر فتح من به مسامع الیاس خواجه و اُمرا جته رسید با هم گفتند که تیمور عجب مردی و صاحب اقبال و تاییدات است و این فتح را بر خود شگون گرفتم و چشم اوزبکان از من تیره شد
...
تزوکات تیموری ( ابوطالب حسینی تربتی )
  • Zed.em
تصمیم گرفتیم که ابتدا یک سالی را در اسپانیا بگذرانیم و سپس به وطن بازگردیم . در آنزمان آرژانتینی‌ها کم‌کم اسپانیا را کشف می‌کردند . تا آن‌هنگام حتی نویسندگان طراز اول چون لئوپولدو لوگونس و ریکاردو گوئیرالدس ، عمداً اسپانیا را از سفرهای اروپایی خود حذف می‌کردند . اسپانیایی‌ها در بوئنس آیرس همواره به کارهای بدی می‌پرداختند ، خدمتکار منزل ، پیش‌خدمت ، کارگر یا کسبه‌ی جزء بودند ؛ و ما آرژانتینی‌ها هرگز خودمان را اسپانیایی نمی‌دانستیم . ما درواقع ، در سال ۱۸۱۶ ، وقتی از اسپانیا مستقل شدیم ، اسپانیایی بودن را کنار گذاشته بودیم . وقتی در کودکی کتاب 'تسخیر پرو' اثر پرسکات را می‌خواندم ، از اینکه او فاتحان اسپانیایی را به شیوه‌ای رمانتیک توصیف کرده بود ، دچار حیرت می‌شدم . به نظر من ، که خود از اعقاب برخی از این فاتحان بودم ، آنان هیچ علاقه‌ای را برنمی‌انگیختند . اما آمریکای لاتینی‌ها ، اسپانیاییان را از دریچه‌ی چشم فرانسویان پُر رنگ و لعاب می‌دیدند ، و به آنها به عنوان دستمایه‌های گارسیا لورکا ، کولی‌ها ، گاوبازی و معماری شمال آفریقا می‌نگریستند . اما با وجود اینکه زبان ما اسپانیایی بود و اغلب از تبار اسپانیایی و پرتغالی بودیم ، خانواده‌ی خود من اصلاً به سفرمان به عنوان بازگشت به اسپانیا پس از سه قرن غیبت فکر نمی‌کرد .
به مایورکا رفتیم چون ارزان و زیبا بود و جُز ما جهانگرد دیگری در آنجا نبود . تقریباً یک‌سالِ تمام را در آنجا ، در پالما و در والده‌موسا ، که دهکده‌ای بر فراز تپه‌ها بود گذراندیم . من به مطالعه‌ی لاتین ادامه دادم ، اینبار تحت تعلیمات کشیشی که به من می‌گفت از آنجا که طبیعت پاسخگوی نیازهای او بوده است هرگز کوشش نکرده رُمانی بخواند . به ویرژیل پرداختیم ، که هنوز برایش مرتبه‌ی والایی قائلم . به یاد دارم که با شنای عالیِ خود بومیان را به تعجب وامی‌داشتم ، زیرا شنا را در رودخانه‌های تُند گوناگون ، از جمله رودهای اروگوئه و رون فراگرفته بودم ، حال آنکه اهل مایورکا به دریایی آرام و بی‌موج عادت داشتند .
مرگ و پرگار ( خورخه لوئیس بورخس )
  • Zed.em
... رسیدند ؛ به آن آخرین کوچه با دیوارهای گِلی صورتی رنگ که به نظر می‌رسید به طریقی مغشوش غروب خورشید را منعکس می‌کند . هویت مرده معلوم شده بود . او دانیل سیمون آزه‌ودو بود ، مردی با مختصر شهرتی در حومه‌ی شمالی و باستانی شهر ، که از یک گاریچی به گردن کلفتی سیاسی بدل شده ، و بعدها به یک دزد و حتی یک خبرچین تنزل مقام یافته بود . (به نظر آنان شیوه‌ی بدیع مرگ او ، درخورِ او بود : نماینده‌ی آخرین نسل از حرامیانی بود که می‌دانستند چگونه قدّاره بکشند ، اما با هفت‌تیر آشنا نبودند) کلماتی که با گچ نوشته شده بود چنین بود :
حرف دوم نام بر زبان آمده است
مرگ و پرگار ( خورخه لوئیس بورخس )
  • Zed.em
هَللویا : کلمه‌ای عبری به معنایِ "خداوند را بستایید" که غالباً در تورات آمده ، و بسیاری از سرودهای مذهبیِ مسیحیان و یهودیان با آن شروع می‌شود . در مزامیر داوود (تورات ، کتاب زبور) این کلمه در آغازِ چندین مزمور نقل شده ؛
"هللویا ، خداوند را حمد بگوئید" (مزمور ۱۰۶) ،
"هللویا ، خداوند را به تمامی دل حمد خواهم گفت" (مزمور ۱۱۱) ،
"هللویا ، خوشا به حالِ کسی که از خداوند می‌ترسد" (مزمور ۱۱۲) ،
"هللویا ، ای بندگان خداوند تسبیح بخوانید" (مزمور ۱۱۳) ؛
جمله‌ی : "کسی سرود هللویای خود را قطع کرده" اشاره به این است که این بانو [؟] از آسمان فرود آمده است تا چنین مأموریتی را به من دهد .[؟؟]
پاورقی ، کتابِ کمدی الهیِ دانته ، مترجم : شجاع‌الدین شفا
  • Zed.em
کیل پاتریک فردی دسیسه‌گر بود ، سردسته‌ی پنهانی و سربلند دسیسه‌گران ؛ به موسی شباهت داشت از این لحاظ که از سرزمین موآب ، ارضِ موعودی را توصیف می‌کرد که هرگز بدان پا نمی‌گذاشت ، زیرا شبِ شورش پیروزمندانه‌ای که خود طرح افکنده و برانگیخته بود هلاک شد .
[...]
روز دوم اوت سال ۱۸۲۴ توطئه‌چینان فراهم آمدند . کشور در آستانه‌ی عصیان بود . اما همیشه هر تلاشی بنحوی با شکست روبرو شده بود : خائنی در میان گروه بود . فرگوس کیل پاتریک به جیمز نولان دستور داد تا این خائن را بیابد . نولان دستورهای او را اجرا کرد ، چون جمع همه گرد آمدند در برابر آنان اعلام داشت که خائن کسی جز خود کیل پاتریک نیست . این اتهام را با شواهد انکارناپذیر اثبات کرد ؛ توطئه‌چینان رهبر خود را به مرگ محکوم کردند ، او حکم مرگ خویش را امضا کرد . اما التماس کرد اجازه ندهند که محکومیت او به وطن اجدادی لطمه بزند .
از اینجا بود که نولان نقشه‌ی غریب خود را طرح افکند . ایرلند کیل پاتریک را می‌پرستید ، کوچکترین ظن بی‌حرمتی نسبت به او شورش را به مخاطره می‌انداخت ، نولان نقشه‌ای پیشنهاد کرد که اعدام کیل پاتریک را وسیله‌ای برای آزادسازی وطن اجدادی می‌ساخت . پیشنهاد کرد که محکوم به دستِ قاتلی ناشناس کشته شود ، در شرایطی که به عمد نمایشی باشد ، تا این شرایط بر تخیل همگانی نقر گردد و به شورش سرعت بخشد . کیل پاتریک سوگند خورد با برنامه‌ای همکاری کند که به او فرصت برائت می‌داد و به مرگ او رنگ و لعابی می‌افزود .
مجال تنگ بود و نولان قادر نبود به شرایطی که برای این اعدام پیچیده اختراع کرده بود انسجام بخشد ؛ مجبور شد از آثار نمایشنامه‌نویس دیگری ، ویلیام شکسپیر انگلیسی ، دشمن ، اقتباس کند . صحنه‌هایی را از مکبث و جولیوس سزار تکرار کرد . نمایش همگانی -و پنهانی- چندین روز وقت می‌گرفت . محکوم به شهر دابلین وارد می‌شد ، بحث می‌کرد ، فعالیت می‌کرد ، نیایش می‌کرد ، نکوهش می‌کرد ، کلماتی بر زبان می‌آورد که (بعدها) رقت‌بار به نظر می‌رسید ؛ و هر یک از این اعمال که در نهایت تجلیل می‌شد ، ساخته و پرداخته‌ی نولان بود . صدها بازیگر با قهرمان همکاری می‌کردند . نقش برخی از آنان پراهمیت بود و بقیه سیاهی لشکر بودند . آنچه گفتند و کردند در کتاب‌های تاریخ ، و خاطره‌ی پر تب و تاب ایرلند باقی می‌ماند . کیل پاتریک که مجذوب سرنوشت دقیق و حساب‌شده‌ای بود که او را تبرئه و محکوم می‌کرد ، در بیش از یک مورد با اقوال و اعمال ابداعی خود به متن (متن نولان) غنا بخشید . و نمایش مردمی بدین‌سان در زمان جریان یافت ، تا در ششم اوت ۱۸۲۴ ، در یک غرفه‌ی تماشاخانه ، که طاق شال‌های عزا به گرد آن آویخته بودند ، و از پیش یادآور غرفه‌ی تماشاخانه‌ی آبراهام لینکلن بود ، گلوله‌ی محتوم به سینه‌ی خائنِ قهرمان وارد شد ، و او به زحمت توانست ، میان دو فوران تند خون ، چند کلمه‌ی از پیش تعیین شده را بر زبان آورد .
تکه‌هایی که از شکسپیر اقتباس شده ، ...
مرگ و پرگار ( خورخه لوئیس بورخس )
  • Zed.em
من نیز همانند همه‌ی مردان بابل نایب کنسول بوده‌ام ؛ و همانند همه یک بَرده ؛ زندان ، رسوایی و قدرت قاهره را نیز شناخته‌ام . بنگرید : انگشت اشاره‌ی دست راست من مفقود است . باز بنگرید : از این شکافِ شولای من می‌توانید داغِ سرخی را که بر شکم دارم ببینید . این ، حرف دوم است ، بِت [حرف دوم الفبای عبری] . این نشانه در شب‌هایی که ماه بدر تمام است ، مرا بر مردانی که نشانه‌ی جیمل [حرف سوم الفبای عبری] دارند مسلط می‌سازد ؛ اما همچنین مرا فرودست کسانی می‌کند که نشانه‌ی الف دارند [حرف اول الفبای عبری] ، و در شب‌های بی‌مهتاب ملزم به اطاعت از صاحبان نشانه‌ی جیمل‌ام . در سردابه‌ای ، سپیده‌دمان شاهرگ ورزیان مقدس را بر صخره‌ای سیاه بریده‌ام . به مدت یک‌سالِ قمری ، نامرئی اعلام شده‌ام : غریو برداشته‌ام و کسی نشنیده است ، نان خویش دزدیده‌ام و مرا گردن نزده‌اند . بر چیزی معرفت یافته‌ام که یونانیان نشناخته‌اند : یعنی بر تردید .در حجره‌ای مفرغی ، در برابر دستمال قاتلی که می‌خواسته مرا خفه بکند ، امید به من وفادار مانده است ؛ در رود لذّات ، دلشوره مرا رها نکرده است ... 
[...]
من از سرزمینی سرگیجه‌آور می‌آیم که در آن بخت‌آزمایی بخش عمده‌ای از واقعیت را تشکیل می‌دهد ؛ تا به امروز در اینهمه ، همانقدر کم اندیشیده‌ام که در باب رفتار فهم‌ناپذیر خدایان یا تپش قلب خود فکر کرده‌ام . اکنون به‌دور از بابل و رسوم محبوب آن با اندکی اعجاب به بخت‌آزمایی می‌اندیشم و حدس و گمان‌های کفرآمیزی را سبک و سنگین می‌کنم که مردم در سایه‌روشن غروب زیر لب زمزمه کرده‌اند .
پدرم روایت می‌کرد که در روزگاران باستان -چندقرن یا چندسالِ پیش- بازی بخت‌آزمایی در بابل خصلتی عوامانه داشته است . می‌گفت که دلاکان تکه استخوان‌هایی مستطیلی شکل یا ورقه‌ چرم‌هایی مُنقّش را ، با سکه‌های مسین سودا می‌کردند . قرعه‌کشی نیمروز برگزار می‌شد : برندگان ، بدون تأیید بیشتری از جانب بخت ، مسکوک نقره دریافت می‌داشتند . کل جریان ، چنانکه می‌بینید ، ابتدایی بود .
این نوع بخت‌آزمایی طبعاً با شکست قرین شد . ارزش اخلاقی آن هیچ بود . قابلیت‌های انسان‌ها را -بجز امیدِ آنان- برنمی‌انگیخت . سوداگرانی که این بخت‌آزمایی‌های پولی را به‌راه انداخته بودند ، با عدم اقبال همگانی مواجه شدند و کم‌کم به زیان افتادند . کسی تلاش کرد ، تا با گنجاندن تعداد بسیار کمی شماره‌های منفی در میان شماره‌های برنده ، مختصر بهبودی به‌کار بخشد . بر اثر این اصلاح ، خریدارانِ مستطیل‌های شماره‌دار احتمال دوگانه‌ی بردن مبلغی پول ، یا پرداخت جریمه‌ای ، که میزان آن اغلب چشمگیر بود ، را پیشِ رو داشتند . طبیعی بود که این خطر خفیف -یک شماره‌ی منفی به ازاء هر سی شماره‌ی برنده- توجه همگان را برانگیزد . بابلیان دربست خود را به دست بازی سپردند . هرکه بلیط نمی‌خرید بزدل و فرومایه به‌شمار می‌آمد . این تحقیر به مرور زمان فزونی گرفت . آنکه بازی نمی‌کرد مورد نفرت قرار می‌گرفت ، اما بازندگانی هم که جریمه می‌پرداختند شماتت می‌شدند . شرکت (کم‌کم در آنزمان بدین نام شناخته می‌شد) برای حمایت از برندگان ، که تا پرداخت کلیه‌ی جرائم نمی‌توانستند جایزه‌ی خود را دریافت کنند ، مجبور به اتخاذِ تدابیری شد . شرکت علیه بازندگان اقامه‌ی دعوی می‌کرد : قاضی آنان را به پرداخت اصل جریمه به اضافه‌ی مخارج دادگاه یا گذراندن چند روزی در زندان محکوم می‌کرد . همه‌ی بازندگان زندان را برمی‌گزیدند . تا شرکت را رسوا کنند . قدرتِ همه‌جا گیرِ شرکت -قدرتِ روحانی ، قدرتِ مابعدالطبیعی آن- از همین ابراز شهامت مردانی انگشت‌شمار در آغاز ، ناشی شد .
اندکی بعد ، شماره‌های جریمه‌پرداز از گزارش‌های قرعه‌کشی حذف و این گزارش‌ها به انتشار محکومیت‌های زندان مربوط به هر شماره‌ی منفی منحصر گردید . این ایجاز که نخست تقریباً نادیده ماند ، اهمیتی بسزا یافت . در بردارنده‌ی نخستین جلوه‌ی عناصر غیرنقدی در بخت‌آزمایی بود . توفیق آن عظیم بود . شرکت که به اصرار بخت‌آزمایان ملزم به اتخاذ این تدبیر شده بود ، باز مجبور به افزایش شماره‌های منفی خود شد .
کسی نمی‌تواند انکار کند که بابلیان سخت به منطق ، حتی به قرینه‌سازی ، دلبسته‌اند . اینکه شماره‌های بختیار معادل مبالغ سر راستی پول و شماره‌های نابختیار مساوی چند روز و شب زندان باشد به نظرشان نامربوط رسید . برخی ارباب اخلاق به این بحث پرداختند که پول ضامن سعادت نیست و اَشکال دیگر سعادت شاید معتبرتر باشند .
سرچشمه‌ی بیقراریِ دیگری در اعماق فرودست وجود داشت . طلاب مدرسه‌ی دینی میزان شرط‌بندی را چند برابر ساختند و به تعمیق اَشکال وحشت و امید پرداختند ؛ تهی‌دستان با حسرتی که معقول یا ناگزیر می‌نمود ، خویش را از دایره‌ی این تفریح دلپذیر و پُرغوغا بیرون دیدند . تشویشِ برحقِّ همگان ، تهیدستان همچنانکه مالداران ، تا با برابری در بخت‌آزمایی شرکت جویند ، آشوب خشمی را برانگیخت که گذشت سالیان نتوانست خاطره‌ی آن را بزداید . برخی مردمِ سرسخت نمی‌فهمیدند ، یا خود را به نفهمیدن می‌زدند ، که نظام تازه‌ای در رسیده‌ است ، مرحله‌ی تاریخی مقدری ...
مرگ و پرگار ( خورخه لوئیس بورخس )
  • Zed.em
مرا می‌کُشی ؟ نه ! می‌بخشی ، من حرف خواهم زد . آمده‌ام تا از این لذّت بهره‌مند شوم . آه ! رؤیاهای دوستانِ جوان پُرشورم را که برای زندگی از اشتیاق می‌لرزند ، دوست می‌دارم ! بهارِ گذشته که قصد آمدن به اینجا را داشتی گفتی : آدم‌های متجددی هستند که نظرشان بر این است که همه چیز را نابود کنند و از درِ آدمخواری درآیند . احمق‌ها ! نظرِ مرا نپرسیدند ؛ نظر من این است که لازم نیست چیزی نابود شود ، آنچه لازم داریم این است که اندیشه‌ی خدا را در انسان نابود کنیم ، نحوه‌ی دست به کار شدن ما باید چنین باشد ؛ با همین است که باید شروع کنیم .
ای نژادِ کوردلِ آدمیان که فهم ندارید ! همین که تمام انسان‌ها مُنکر خدا شوند - و فکر می‌کنم که آن‌دوره همانند دوره‌های زمین‌شناسی صورت وقوع خواهد یافت - مفهوم قدیمی جهان بدونِ [نیاز به] آدمخواری از بین می‌رود ، و همینطور هم اخلاقِ قدیمی ، و آنوقت همه چیز از سر گرفته می‌شود . انسان با غرور کبریایی ، تایتان‌وار برکشیده می‌شود و انسان-خدا ظهور می‌کند .
انسان‌ها متحد می‌شوند و از زندگی تمام چیزهای گرفتنی را می‌گیرند ، مُنتها برای لذّت و سعادت در دنیای حاضر . انسان فتح طبیعت را به مدد اراده و دانش ساعت به ساعت گسترش می‌دهد و چنان لذّتی احساس می‌کند که تمام رؤیاهای دیرینه‌اش در مورد لذّات آسمانی جبران می‌شود .
هر کسی خواهد دانست که فانی است و مرگ را مانند هریک از خدایان با غرور و آرامش خواهد پذیرفت . غرورش به او می‌آموزد که لب به شِکوه گشودن از کوتاهی عمر بی‌فایده است ، و برادرش را بدونِ نیاز به پاداش دوست می‌دارد . دوست داشتن برای یک دَم از عمر هم بَس خواهد بود ، اما آگاهی از زودگذر بودن‌ش آتش آن‌را تیزتر خواهد کرد ، آتشی که حالا در میان رؤیاهای عشق جاودانی آن‌سوی گور پخش و پلا شده است ...
برادران کارامازوف ( فئودور داستایوفسکی )
  • Zed.em
ما بقیه‌ی روز و ساعت‌های اول شب را مشغول برگزاریِ جشن پیروزی انقلاب بودیم و تا می‌توانستیم خوردیم و نوشیدیم . بعد از آن وارگاس و من جلسه‌ای تشکیل دادیم تا درباره‌ی آینده‌ی سیاسی کشور به طورِ جدّی صحبت کنیم . با اینکه وارگاس از صمیم قلب ایمان داشت که انتخابات آزاد لازمه‌ی هر نظام دموکراتیک و مردمی است ، اما ضمناً این نکته را هم در نظر داشت که تا زمانی که مردم به بلوغِ سیاسی لازم برای تصمیم‌گیری درباره‌ی آینده‌ی کشورشان نرسیده‌اند ، بایستی یک نظام دولتی مقتدر ، همانند نظام‌های پادشاهی بر کشور حکومت کند !
مرگ در می‌زند ( وودی آلن )
  • Zed.em
به موسیقی گوش می‌دهد ، نوایش را زمزمه می‌کند ، بعد دنبالِ حرف‌ش را می‌گیرد : "به همین دلیل دوست دارم موقع رانندگی شوبرت گوش کنم . همانطور که گفتم علتش ناقص بودن همه‌ی اجراها است . یک نقص هنری آگاهی‌ات را برمی‌انگیزد و هوشیار نگاه‌ت می‌دارد . اگر هنگام رانندگی به یک اجرای تمام و کمال از یک اثرِ بسیار کامل گوش بدهم ، ممکن است دلم بخواهد چشمانم را ببندم و درجا بمیرم ، اما با گوش دادن به دماژور ، به محدوده‌های توان انسان پی می‌برم و درمی‌یابم که نوع خاصی از کمال فقط از راهِ انباشتِ نامحدود نقص تحقق می‌یابد . شخصاً این نکته را مُحرّک می‌دانم . می‌فهمی منظورم چیست ؟"
کافکا در کرانه ( هاروکی موریکامی ) 
  • Zed.em
این همان زن است ، پیامبرگونه که کُشته بودندش ، که بقایایش را می‌جُستند ، و یک شاعر جوان ، ۲۱ ساله با سری گِرد به نام برتولت برشت ، می‌نوشت :
رُزایِ سرخ نیز از میان رفته است ،
مکانی که پیکرش در آن آرمیده مجهول است ،
او به فُقرا حقیقت را گفته بود
هم از این‌روست که اغنیاء اعدامش کردند !
زن شورشی ( ماکس گالو )
  • Zed.em
سپس چنین آغازِ سخن کرد : "پسر جان ، درونِ این تخته سنگ‌ها به سه حلقه‌ی کوچک تقسیم شده است که همچون حلقه‌هایی که از آنها گذر کردی ، درجاتِ مختلف دارد ،
این حلقه‌ها جملگی پُر از ارواح ملعونند ، اما برای چه اینان در چنین جایی در هم فشرده شده‌اند .
هر بدی و زشتکاری که کینه‌ی آسمان را برانگیزد ، کاری است که به بیدادگری می‌انجامد ، و چنین کاری همیشه یا از راهِ زور ، یا از راهِ دغلکاری ، به دیگری زیان می‌رساند .
اما دغلکاری از آن‌رو که خطائی است که خاصّ آدمیان است ، خداوند را ناخوشایندتر است° ، و لاجرم دغلکاران در طبقه‌ای پائین‌تر به‌سر می‌برند و عذابی بیشتر می‌بینند .
نخستینِ این حلقه‌ها ، آکنده از متعدیان است ، و چون این تعدی علیه سه شخصِ مختلف بکار می‌تواند رفت ، این حلقه را نیز به سه محوطه تقسیم کرده و به همان صورتش ساخته‌اند .
می‌توان به خداوند تعدی کرد ، و به خویشتن ، و به دیگران ، یعنی به نفسِ ایشان یا اموال و حقوق‌شان ، چنانکه خود بصیرانه درخواهی یافت .
با زور می‌توان دیگری را کُشت یا بدو زخم‌های منکر زد . می‌توان خراب کرد یا آتش زد یا مالِ کسی را بعُنف ستاند ،
بدین‌جهت است که آدم‌کُشان و کسانیکه بدخواهانه دیگران را زخم‌زدند ، و غارتگران و راهزنان ، جملگی در درونِ حصارِ نخستین ، بصورت دسته‌هایی مُجزا عذاب می‌بینند .
می‌توان دستِ تعدی به خود یا به اموالِ خویش دراز کرد ، بدین‌سبب حق است که در درونِ حصار دومین
هرکس که خود را به دستِ خویش از زندگی در دنیای شما محروم کند ، یا ارثیه‌ی خود را مایه‌ی قمار کند و ببازد ، یا آنجا که باید شادمان باشد ، بگِرید ، از کرده نادم آید و پشیمانی سودش ندهد .
و می‌توان نسبت به مقامِ الوهیت تعدی کرد ، یعنی در دل ، منکر خداوند بود و بدو کفر گفت ، و طبیعت و لطف الهی را با دیده‌ی حقارت نگریست ؛
و از اینرو است که مُهر کوچکترینِ این حلقه‌ها بر سدوم و کائورسا و به هر کسی که خدا را در دلِ خود یا بر زبانِ خویش تحقیر کند زده شده است .
دغلکاری را که مایه‌ی آزردگی هر وجدانی است ، می‌توان درباره‌ی آنکس بکار برد که به ما ابرازِ اعتماد می‌کند ، و آنکس که نمی‌کند .
این خوی دغل‌پیشگی ، پیوند محبتی را که به دست طبیعت استوار آمده می‌گسلاند ، و از اینرو است که در دایره‌ی دومین  [دایره‌ی نخستین به نظر دُرست‌تر می‌آید] 
دو رویی ، چاپلوسی ، جادوگری ، نادرستی ، دزدی ، وقف‌خواری ، قوّادی ، اختلاس و کثافاتی دیگر از اینقبیل آشیان دارند .
نوع دیگری از دغلکاری ، مایه‌ی از بین بردن آن مِهری می‌شود که طبیعت پدید می‌آورد ، و از یاد بردن آن کسی که بدین محبت پیوسته ، و اعتماد کامل بدان بسته است ،
بدین‌جهت است که آخرین حلقه‌ی دوزخ که مرکز ثقل عالم آفرینش است°‌° و دیته در آن جای دارد ، عذاب‌گاهِ ابدیِ آن کسی است که مرتکبِ گناهِ خیانت شده باشد ."
کمدی الهی ؛ دوزخ ( دانته آلیگیری )

° دانته در اینجا مَکر و دغل را صریحاً بدتر از زورگویی و خشونت تلقی کرده است . اصلِ این تفکر از سیسرون (چیچرو) Ciceron خطیبِ معروف رومی گرفته شده : "بی‌عدالتی از دو راه حاصل می‌شود ، یا از راهِ زورگویی ، یا از راهِ مَکر و حیله ، آن اولی کارِ شیر و این دومی کارِ روباه است . و هیچکدام کارِ آدمی نیستند . منتها مَکر و تزویر نفرت‌انگیز و زشت‌تر است ." دانته حیله و ریا را گناهی خاص انسان شمرده زیرا حس اِعمال زور و خشونت در انسان و حیوان مشترک است .م
°° مرکز ثقل عالم آفرینش ، طبق نظریه‌ی معروف بطلمیوس : "زمین مرکز دنیا است و تمام سیارات و ثوابت به دور آن در گردش‌اند ." در دوزخ دانته نیز نهمین طبقه‌ی جهنم که کوچک‌ترین و ظلمانی‌ترینِ این طبقات است ، در پائین‌ترین قسمت جهنم قرار دارد ، بطوریکه نقطه‌ی نهایی و مرکز آن که شیطانِ اعظم در آن جای دارد ، نقطه‌ی مرکزی کُره‌ی زمین است و شهرِ دیته که قلمرو اصلی شیطان در دوزخ است ، و طبقاتِ هفتم و هشتم و نهم در آن محصورند ، بر این مرکز بنیاد شده است ؛ بنابراین نقطه‌ی مرکزیِ طبقه‌ی نهم دوزخ ، مرکز ثقل کُره‌ی زمین است که خود مرکز جهان آفرینش به شمار می‌رود .م
  • Zed.em
علت پایه‌ای عملکرد ضعیف اقتصادی جمهوری اسلامی را می‌بایست در ساختار سیاسی آن جست که به لحاظ پایگاه نظری و اجتماعی ، اساساً با مختصات و نیازمندی‌های جهانی شدن سازگاری ندارد . موفقیت و دوام هر ساختار سیاسی ، چه تمامیت‌خواه و چه دموکراسی ، وابسته به توسعه ، کارآیی اقتصادی و کیفیت سیاست‌های اقتصادی دولت است . اما عملکرد اقتصاد به نوبه‌ی خود ، هم در مرحله‌ی تدوین و تکوین سیاست‌های اقتصادی و هم در مرحله‌ی اجرا ، وابسته به ماهیت و کیفیتِ ساختار سیاسی کشور می‌باشد . توسعه‌ی اقتصادی در بستر نهادهای سیاسیِ جامعه انجام می‌پذیرد که پارامترهای سیاسی و اقتصادیِ توسعه‌ی اجتماعی را تعیین می‌کنند . آزادی سیاسی ، ثبات سیاسی ، و ثبات سیاست‌های اقتصادی سه بُعد اصلی هر نظام سیاسی می‌باشند که شالوده‌ی سیاسی مدیریت اقتصاد را تشکیل می‌دهند . این ابعاد هم مستقیماً و هم غیرِ مستقیم از طریق تاثیرگذاری بر روی عواملِ تعیین کننده‌ی رشد اقتصادی مانند تورم ، سرمایه‌گذاری ، سرمایه‌ی نیروی انسانی ، توزیع درآمد ، حقوق مالکیت و رشد جمعیت ، بر رشد اقتصادی تاثیر می‌گذارند . ساختار سیاسی جمهوری اسلامی با جهان امروزین سازگاری لازم را نداشته و ماهیت ایدوئولوژیک و میل ذاتی آن به نقض سیستماتیک آزادی‌های اقتصادی و سیاسی موجب بی‌ثباتیِ اقتصادی و سیاسی شده و مانع از توسعه‌ی اقتصادی و سیاسیِ ایران در جهان گلوبالِ نوین است . در این راستا مشخصه‌های زیر بویژه درخورِ توجه است :
  • تکثرِ مراکز قدرت و تصمیم‌گیری و مشخص نبودن نقش و رابطه‌ی این مراکز با یکدیگر ؛ از جمله وجود دستِ‌کم سه مرکز قانون‌گذاریِ موازی رسمی ، یعنی مجلس ، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت ، وجود اُرگان‌های اجرایی موازی ، وجود مراکز قدرت غیرِ رسمی در درون رژیم که خارج از قانون عمل می‌کنند مانند گروه‌های فشارِ غیرِ قانونی .
  • تداخل قوای سه‌گانه‌ی کشور ، یعنی قوه‌ی مقننه ، مجریه و قوه‌ی قضائیه و کشمکشِ پیوسته‌ی بین آنها .
  • شفاف نبودن قوانین و وجود برداشت‌های متفاوت و متناقض از آنها در تمام عرصه‌های حکومتی . همچنین وجود قوانین نامناسب و دست و پاگیر ، مانند قانون کار ، قوانین مالکیت ، قوانین بانکی و قوانین گمرکی .
  • ناسازگاری جمهوری اسلامی با جامعه‌ی بین‌المللی و اهمیت پارامترهای خارجی در سیاست داخلی ، برای مثال تحریم اقتصادی آمریکا ، مساله‌ی اسرائیل و فلسطین ، تنش‌های مذهبی و ایدوئولوژیک با کشورهای منطقه ، تروریسم و بحران سلاح‌های هسته‌ای .
  • ایدوئولوژی‌زدگیِ سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی دولت و دستگاه اداری آن .
  • عدم سازگاری و تجانس ایدوئولوژی و فرهنگ رژیم با فرهنگ مردم ، بویژه شهرنشینان ، طبقه‌ی متوسط ، زنان ، جوانان و ...
  • نقض آزادی‌های اقتصادی .
  • نقض سیستماتیک آزادی‌های مدنی و سیاسی شهروندان توسط دولت .
  • بی‌ثباتی سیاسی و بی‌ثباتی سیاست‌های اقتصادی دولت . 
  • فساد اقتصادی گسترده ، بویژه در دستگاه اداری و اجرایی دولت و سلطه‌ی باندبازی در کلیه‌ی شئون اقتصادی و اجتماعی .
  • سیاست‌های نادرستی که منجر به نابسامانی اقتصادی ، مانند تورم ، بیکاری ، کسری بودجه ، بدهی‌های خارجی و تشدید تنگناهای ساختاری شده و توان کشور را در جذب سرمایه‌های خارجی کاهش داده‌اند .
  • قطبی بودن خواست‌های اقتصادی و اجتماعی و وجود اپوزیسیون خارج از حاکمیت که خواهان دگرگونی بنیادینِ ساختار سیاسی می‌باشد .
ایران ، فرصت‌ها و چالش‌های جهانی شدن ( هادی زمانی )
  • Zed.em
در ایران معاصر کاربرد سیاست توزیع رانت و فرهنگ رانت‌خواری بسیار رایج و پُر دامنه است . علت این امر را علاوه بر دولتی کردن اقتصاد ، وجود قوانین نامطلوب ، نبود آزادی‌های سیاسی ، عدم پاسخگویی حکومت به شهروندان و شیوع فساد سیاسی ، می‌باید در ایدوئولوژی و پایگاه اجتماعی حکومت جُست که موجب قطبی شدن بیش از حدّ جامعه شده و نظام را بطورِ فزاینده‌ای به استفاده از سیاست توزیع رانت برای خرید پشتیبانی مردم وابسته کرده است .
بررسی سیاست‌های اقتصادی ایران نشان می‌دهد که طیِ دو دهه ۸۰ و ۹۰ ، تنها از طریق سیاست‌های واردات و ارزی هرساله نزدیک به ۱۰٪ تولید ناخالص ملی کشور بصورت رانت اقتصادی به تُجّارِ بازار و مدیران نهادها پرداخت شده که احتمالاً بخش قابل توجهی از آن نصیب بخشی از سران و حامیان حکومت شده است . به این مقدار می‌بایست رانت تولید شده توسط نظام بانکی ، سیاست‌های صادراتی ، تخصیص پروژه‌های دولتی ، دادن امتیاز تاسیس موسسات انحصاری به سرمایه‌داران خودی ، توزیع کالاها ، خدمات و امتیازهای غیر نقدی را نیز اضافه کرد . در یک برآورد محافظه‌کارانه می‌توان میزان رانتی را که طیِ این دوره در اقتصاد کشور تولید شده است نزدیک به ۲۰٪ کل تولید ناخالص ملی تخمین زد که یکی از مکانیزم‌های اصلی انباشت سرمایه توسط سرمایه‌دارانِ وابسته به حکومت بوده است .
تولید و توزیع رانت ، مانند یک سیاست مالیاتی نادرست ، اقتصاد را از پویایی بازداشته ، سبب افزایش هزینه‌ی تولید ، کاهش پس‌انداز و سرمایه‌گذاری و کاهش خلاقیت و نوآوری می‌شود و با هدایت انرژیِ مردم به سوی فعالیت‌های غیرِ تولیدی انرژی قابل توجهی را به هدر می‌دهد . همچنین سیستم رانت‌خواری موجب پیدایش مناسبات نادرست در نظام اداری کشور می‌شود . در چنین سیستمی ، پس از مدتی ، تکنوکرات‌های وزارت‌خانه‌ها با مدیران بنگاه‌های اقتصادی تبانی می‌کنند تا حداکثرِ درآمد را برای خود و نه برای دولت و کشور تامین کنند . همانگونه که مدیران بنگاه‌های تولیدی برای تحصیل سودهای انحصاری در بازار کمبودهای ساختگی بوجود می‌آورند ، مدیران ادارات دولتی برای ایجاد فرصت‌های رشوه‌گیری و تحصیل حداکثر درآمد ، دستگاه اداری دولت را انباشته از قوانین غیرِ ضروری و دست و پا گیر می‌کنند . این امر کانال‌های تصمیم‌گیری سیستم اداری را مسدود کرده و کارآیی و موثر بودنِ آن‌را مختل می‌سازد که در نهایت می‌تواند به از هم‌پاشیدگیِ دستگاه اداری و اقتصادی بیانجامد ‌. پی‌آمدهای منفی سیاست رانت‌خواری در نظامِ جمهوری اسلامی در مقایسه با سایر سیستم‌های تمامیت‌خواه به مراتب شدیدتر است ، زیرا در جمهوری اسلامی توزیع رانت سبب انتقالِ منابع اقتصادی از قشرهای مدرن به قشرهای سنتی می‌شود که نسبتاً از مهارت و پویاییِ اقتصادی کمتری برخوردار می‌باشند .
مجموعه عوامل فوق ، همراه با رکود اقتصادی و کاهش سطح درآمدِ سرانه موجب گسترشِ بی‌سابقه‌ی فساد اقتصادی-اداری شده است . فساد اداری دارای جلوه‌های گوناگون است ، مانند رشوه‌خواری ، اختلاس ، دزدی و استفاده از اموال عمومی برای منافع شخصی . اما وجه عمده‌ی آن داد و ستدِ انواع خدمات در درونِ نظام اداری توسط باندهای قدرت و الیگارشی و خانواده‌های ذی‌نفوذ است . این داد و ستدها گرچه با مبادله‌ی وجوه نقدی آغاز نمی‌شود ، اما نهایتاً به دست‌آوردهای مالی هنگفت می‌انجامد . در جمهوری اسلامی ادغام نهادهای سیاسی و مذهبی ، وجود منابع مشروعیت دوگانه در سازمان‌های اجرایی ، عدم شفافیت و پاسخگویی دستگاه‌های اداری و رشد مناسبات سنتی و خاندان‌سالاری ، محیط مناسبی برای رشد سرطانیِ فساد اداری بوجود آورده است . این مکانیزم روشِ عمده برای تقسیم امتیازهای اقتصادی مانند واگذاریِ پروژه‌های کلان دولتی به سرمایه‌دارانِ خودی ، اعطای انحصار واردات و صادرات ، دریافت ارز و وام‌های ارزان از نظام بانکی ، اجازه‌ی تاسیس انحصارات و موسسات تولیدی و خدماتی ، دریافتِ یارانه‌های مستقیم و غیرِ مستقیم و سایر امتیازات اقتصادی کلان می‌باشد . در این فرآیند ، با استفاده از عناوینی همچون امورِ خیریه ، بسیاری از قانون‌شکنی‌ها مشروع جلوه داده می‌شود . سرمایه‌دارانِ خودی در مقابلِ دریافت امتیازهای اقتصادی بخشی از سود معاملات خود را به عنوان خیریه و تبرعات به مسئولین می‌پردازند . مسئولین مربوطه با صرف وجوه مربوطه برای اعطای کمک‌های نقدی و غیرِ نقدی به گروه اجتماعی مورد نظر خود ، وجوه مربوطه را ابتدا به قدرت سیاسی و در دور بعدی ، قدرت سیاسی را به قدرت اقتصادی تبدیل می‌کنند .
[...]
اُرگان‌های حکومتی می‌کوشند که فساد اقتصادی-اداری را امری فردی جلوه دهند و آن‌را بعنوان جرم مورد پیگرد قضایی قرار دهند . اما واقعیت آن است که گسترشِ فساد اقتصادی-اداری پیامد طبیعی ساختار اقتصادِ سیاسی کشور می‌باشد .
ایران ، فرصت‌ها و چالش‌های جهانی شدن ( هادی زمانی )
  • Zed.em
یکی دو سالِ اول را وِی در شهر سیه‌نا گذرانید . از آنجا به سن‌گودنتو و وِرونا و بعد به پادووا رفت . در همه جا از طرف بزرگان و زمامداران شهرها با او بگرمی تمام رفتار شد و همه جا درِ دربارها و کاخ‌ها به‌رویش گشوده بود . ولی خودش با تلخی به یکی از دوستانِ نزدیکش نوشت که : "نمی‌دانی نانِ دیگری چه تلخ است ، و نمی‌دانی چه سخت است که آدم از پلکانِ دیگری بالا رود و پائین آید !"
چندی نیز ، از ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۶ در شهر لوکا مقیم بود ، ولی آخرین منزل این سفرِ غربت بیست ساله‌ی او ، و مشهورترین این منزل‌ها ، شهرِ راونا بود .
کمدی الهی ( دانته آلیگیری )
  • Zed.em