aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه
من نیز همانند همه‌ی مردان بابل نایب کنسول بوده‌ام ؛ و همانند همه یک بَرده ؛ زندان ، رسوایی و قدرت قاهره را نیز شناخته‌ام . بنگرید : انگشت اشاره‌ی دست راست من مفقود است . باز بنگرید : از این شکافِ شولای من می‌توانید داغِ سرخی را که بر شکم دارم ببینید . این ، حرف دوم است ، بِت [حرف دوم الفبای عبری] . این نشانه در شب‌هایی که ماه بدر تمام است ، مرا بر مردانی که نشانه‌ی جیمل [حرف سوم الفبای عبری] دارند مسلط می‌سازد ؛ اما همچنین مرا فرودست کسانی می‌کند که نشانه‌ی الف دارند [حرف اول الفبای عبری] ، و در شب‌های بی‌مهتاب ملزم به اطاعت از صاحبان نشانه‌ی جیمل‌ام . در سردابه‌ای ، سپیده‌دمان شاهرگ ورزیان مقدس را بر صخره‌ای سیاه بریده‌ام . به مدت یک‌سالِ قمری ، نامرئی اعلام شده‌ام : غریو برداشته‌ام و کسی نشنیده است ، نان خویش دزدیده‌ام و مرا گردن نزده‌اند . بر چیزی معرفت یافته‌ام که یونانیان نشناخته‌اند : یعنی بر تردید .در حجره‌ای مفرغی ، در برابر دستمال قاتلی که می‌خواسته مرا خفه بکند ، امید به من وفادار مانده است ؛ در رود لذّات ، دلشوره مرا رها نکرده است ... 
[...]
من از سرزمینی سرگیجه‌آور می‌آیم که در آن بخت‌آزمایی بخش عمده‌ای از واقعیت را تشکیل می‌دهد ؛ تا به امروز در اینهمه ، همانقدر کم اندیشیده‌ام که در باب رفتار فهم‌ناپذیر خدایان یا تپش قلب خود فکر کرده‌ام . اکنون به‌دور از بابل و رسوم محبوب آن با اندکی اعجاب به بخت‌آزمایی می‌اندیشم و حدس و گمان‌های کفرآمیزی را سبک و سنگین می‌کنم که مردم در سایه‌روشن غروب زیر لب زمزمه کرده‌اند .
پدرم روایت می‌کرد که در روزگاران باستان -چندقرن یا چندسالِ پیش- بازی بخت‌آزمایی در بابل خصلتی عوامانه داشته است . می‌گفت که دلاکان تکه استخوان‌هایی مستطیلی شکل یا ورقه‌ چرم‌هایی مُنقّش را ، با سکه‌های مسین سودا می‌کردند . قرعه‌کشی نیمروز برگزار می‌شد : برندگان ، بدون تأیید بیشتری از جانب بخت ، مسکوک نقره دریافت می‌داشتند . کل جریان ، چنانکه می‌بینید ، ابتدایی بود .
این نوع بخت‌آزمایی طبعاً با شکست قرین شد . ارزش اخلاقی آن هیچ بود . قابلیت‌های انسان‌ها را -بجز امیدِ آنان- برنمی‌انگیخت . سوداگرانی که این بخت‌آزمایی‌های پولی را به‌راه انداخته بودند ، با عدم اقبال همگانی مواجه شدند و کم‌کم به زیان افتادند . کسی تلاش کرد ، تا با گنجاندن تعداد بسیار کمی شماره‌های منفی در میان شماره‌های برنده ، مختصر بهبودی به‌کار بخشد . بر اثر این اصلاح ، خریدارانِ مستطیل‌های شماره‌دار احتمال دوگانه‌ی بردن مبلغی پول ، یا پرداخت جریمه‌ای ، که میزان آن اغلب چشمگیر بود ، را پیشِ رو داشتند . طبیعی بود که این خطر خفیف -یک شماره‌ی منفی به ازاء هر سی شماره‌ی برنده- توجه همگان را برانگیزد . بابلیان دربست خود را به دست بازی سپردند . هرکه بلیط نمی‌خرید بزدل و فرومایه به‌شمار می‌آمد . این تحقیر به مرور زمان فزونی گرفت . آنکه بازی نمی‌کرد مورد نفرت قرار می‌گرفت ، اما بازندگانی هم که جریمه می‌پرداختند شماتت می‌شدند . شرکت (کم‌کم در آنزمان بدین نام شناخته می‌شد) برای حمایت از برندگان ، که تا پرداخت کلیه‌ی جرائم نمی‌توانستند جایزه‌ی خود را دریافت کنند ، مجبور به اتخاذِ تدابیری شد . شرکت علیه بازندگان اقامه‌ی دعوی می‌کرد : قاضی آنان را به پرداخت اصل جریمه به اضافه‌ی مخارج دادگاه یا گذراندن چند روزی در زندان محکوم می‌کرد . همه‌ی بازندگان زندان را برمی‌گزیدند . تا شرکت را رسوا کنند . قدرتِ همه‌جا گیرِ شرکت -قدرتِ روحانی ، قدرتِ مابعدالطبیعی آن- از همین ابراز شهامت مردانی انگشت‌شمار در آغاز ، ناشی شد .
اندکی بعد ، شماره‌های جریمه‌پرداز از گزارش‌های قرعه‌کشی حذف و این گزارش‌ها به انتشار محکومیت‌های زندان مربوط به هر شماره‌ی منفی منحصر گردید . این ایجاز که نخست تقریباً نادیده ماند ، اهمیتی بسزا یافت . در بردارنده‌ی نخستین جلوه‌ی عناصر غیرنقدی در بخت‌آزمایی بود . توفیق آن عظیم بود . شرکت که به اصرار بخت‌آزمایان ملزم به اتخاذ این تدبیر شده بود ، باز مجبور به افزایش شماره‌های منفی خود شد .
کسی نمی‌تواند انکار کند که بابلیان سخت به منطق ، حتی به قرینه‌سازی ، دلبسته‌اند . اینکه شماره‌های بختیار معادل مبالغ سر راستی پول و شماره‌های نابختیار مساوی چند روز و شب زندان باشد به نظرشان نامربوط رسید . برخی ارباب اخلاق به این بحث پرداختند که پول ضامن سعادت نیست و اَشکال دیگر سعادت شاید معتبرتر باشند .
سرچشمه‌ی بیقراریِ دیگری در اعماق فرودست وجود داشت . طلاب مدرسه‌ی دینی میزان شرط‌بندی را چند برابر ساختند و به تعمیق اَشکال وحشت و امید پرداختند ؛ تهی‌دستان با حسرتی که معقول یا ناگزیر می‌نمود ، خویش را از دایره‌ی این تفریح دلپذیر و پُرغوغا بیرون دیدند . تشویشِ برحقِّ همگان ، تهیدستان همچنانکه مالداران ، تا با برابری در بخت‌آزمایی شرکت جویند ، آشوب خشمی را برانگیخت که گذشت سالیان نتوانست خاطره‌ی آن را بزداید . برخی مردمِ سرسخت نمی‌فهمیدند ، یا خود را به نفهمیدن می‌زدند ، که نظام تازه‌ای در رسیده‌ است ، مرحله‌ی تاریخی مقدری ...
مرگ و پرگار ( خورخه لوئیس بورخس )
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی