aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

... تقلید در نظر او به‌مراتب از نفاق اضطراری بدتر است . فسادها بیشتر از تقلید سرچشمه می‌گیرند . زیرا تقلید یعنی خود نبودن ، یعنی خود فروختن ، یعنی کورکورانه سرسپردن ! تقلید یعنی بردگی ، یعنی گوسفند صفتی ، یعنی تأیید استعمار ، یعنی تشویق استثمار ، یعنی زورگو پروری و اعانت به ظالم !
از این‌روی ، هر فسادی که در جامعه پدید آید ، منشاء آن‌را کم و بیش ، به‌گمان شمس در تقلید باید جستجو نمود ! و از نظر شمس ، تقلید تقلید است ، دیگر چه الگوی آن کفر (ایمان ناراستین) و چه ایمان (باورداشت راستین) باشد ! موضوع تقلید هرچه باشد نمی‌تواند آب پاکی بر سر تقلید فرو ریزد و از پلیدی آن بکاهد (ش ۱۹۰) . شمس در نفی تقلید تا آنجا پیش می‌رود که می‌پرسد :
" کی روا باشد مقلد را مسلمان داشتن ؟" [یا دانستن ؟] (ش ۱۹۰)
و آنگاه در مورد خود تأکید می‌کند که وی هرگز مقلد نبوده است ، بلکه همواره جستجوگری مشکل‌پسند ، انعطاف‌ناپذیر و برخویشتن سخت‌گیر به‌شمار می‌رفته است (۲-آ ش ۵۷،۵۸،۷۱) :
"این داعی مقلد نباشد ! ... بسیار درویشان عزیز دیدم ، و خدمت ایشان دریافتم و فرق میان صادق و کاذب هم از روی قول ، و هم از روی حرکات معلوم شده . تا سخت پسندیده و گزیده نباشد ، دل این ضعیف به هر جا فرود نیاید ، و این مرغ هر دانه را برنگیرد !" (ش ۹۳)
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

... بیزاری از غلامبارگی و لواط در خاندان مولوی سابقه‌ی تاریخی و خانوادگی داشته است . سلطان‌العلماء بهاءولد (۶۲۸-۵۴۰ هجری /۱۲۳۰-۱۱۴۵ میلادی) پدر مولوی ، پس از بازگشت از سفر حج با وجود استقبال و اصرار فراوانِ بزرگان دمشق ، تنها به‌خاط شیوع فساد لواط در میان امیران آن دیار ، به‌هیچ‌روی حاضر نمی‌شود که به تقاضای آنان پاسخ مثبت دهد و در آن دیار اقامت گزیند . افلاکی دراین‌باره چنین گزارش می‌دهد که :
"بعد از آنکه مناسک حج تمام شد در معاودت با قافله‌ی دمشق ، بیرون آمدند . اکابر دمشق به اجتماع تمام استقبال کردند ، و التماس کردند که :
- البته در آن دیار اقامت کنید !
بهاولد ... فرمود که :
- سلاطین و امرای این دیار اغلب به فساد و لواط مشغولند ، نشاید در این مقام مقیم بودن !" (افلاکی ص۱۱۱۱-۱۱۱۰)
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

مولوی پس از برخورد با شمس ، موسیقی دوستی و سماع را تا بدان حد گسترش می‌دهد که حتی بطور هفتگی ، مجلسی ویژه‌ی سماع بانوان ، همراه با گل‌افشانی و رقص و پایکوبیِ زنان در قونیه برپا می‌دارد (افلاکی ۴۶۸/۳ ، ۵۹۱/۳) و اینها همه از مردی مشاهده می‌شود که تا ۳۸ سالگی خود مجتهدی بزرک و یک مفتی حنبلی به‌شمار می‌رفته است ! تا جاییکه حتی در مواردی چون سرگرم رباب و موسیقی می‌شده است ، نمازش قضا می‌شده و با وجود تذکار به وی ، موسیقی را رها نمی‌کرده است بلکه نماز را ترک می‌گفته (افلاکی ۳۲۸/۳) که :
سماع آرام جان زندگان است !
کسی داند که او را ،
جان جان است ! (سپهسالار ۶۸)
شمس سماع را 'فریضه‌ی اهل حال' می‌خواند ، و چون پنج نماز و روزه‌ی ماه رمضانش ، برای اهل دل واجب می‌شمرد (ش ۲۵۱) زیرا خواص را دل سلیم است . و "از دل سلیم اگر دشنام به کافر صدساله رود ، مؤمن شود ! اگر به مؤمن رسد ، ولی شود" بزم کائنات است :
"هفت آسمان و زمین و خلقان همه در رقص می‌آیند ، آن ساعت که صادقی در رقص آید !
اگر در مشرق موسی ...، در رقص بود ، اگر محمد در مغرب هم در رقص بود ، و در شادی !" (ش ۲۵۳)
"رقص مردان خدا لطیف باشد و سبک !
گویی برگ است بر روی آب می‌رود !
اندرون چون کوه ! ... و برون چون کاه ! ..." (ش ۲۵۵)
آیا از این گستاخ‌تر و درعین‌حال لطیف‌تر ، در محیطی خشک و پُر تعصب ، می‌توان رقص را ستود و بدان جنبه تقدس و شکوه آسمانی بخشید ؟
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )

  • Zed.em

روزی فقهای حساد ، از سر انکار و عناد ، از حضرت مولانا سؤال کردند که :
- شراب حلال است یا حرام ؟
و غرض ایشان ، عرض پاک شمس‌الدین بوده . به کنایت جواب فرمود که :
- تا که خورد ؟! چه اگر مشکی شراب را در دریا ریزند ، متغیر نشود ، و او را مکدر نگرداند ، و از آن آب ، وضو ساختن و خوردن ، جایز باشد . اما حوضک کوچک را ، قطره‌ای شراب بی‌گمان که نجس کند . و همچنان ، هرچه در بحر نمکدان افتد ، حکم نمک گیرد . و جواب صریح آنست که : اگر مولانا شمس‌الدین می‌نوشد ، او را همه‌چیز مباح است که حکم دریا دارد . و اگر چون تو غرخواهری (دشنام خراسانی) کند ، نان جوئینت هم حرام است .

افلاکی ۴۱/۴
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

روزی در خانقاه نصرالدین وزیر ... اجلاس عظیم بود .‌.. و جمیع علما و شیوخ و عرفا و حکماء و امرا و اعیان ... در آن مجمع ، حاضر بودند ، و هر یکی در انواع علوم و فنون و حکم ، کلمات می‌گفتند ، و بحث‌های شگرف می‌کردند ، مگر ... مولانا شمس‌الدین ، در کنجی بسان گنجی مراقب گشته بود . از ناگاه برخاست ، و ... بانگی بر ایشان زد که :
- تا کی ... بر زین بی‌اسب سوار گشته ، در میدان مردان می‌تازید ؟ ... و تا کی به عصای دیگران بپا روید ؟ ... این سخنان که می‌گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره ، سخنان مردم آن زمان است که هر یکی در عهد خود به مسند مردی نشسته بودند ، و از ... حالات خود ، معانی گفتند . و چون مردان این عهد شمائید ، اسرار و سخنان شما کو ؟
همشان ... از شرمساری ، سر در پیش انداختند . بعد از آن فرمود که :
- بعضی کاتب وحی بودند ، و بعضی محل وحی ، اکنون جهد کن هر دو باشی : هم محل وحی حق ، و هم کاتب وحی خود ، باشی ! ...

افلاکی ۵۲/۴
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

هنوز ما را 'اهلیت گفت' نیست !
کاشکی 'اهلیت شنودن' بودی !
'تمام-گفتن' می‌باید ، و 'تمام-شنودن' !
بر دل‌ها مُهر است ،
بر زبان‌ها مُهر است ،
و بر گوش‌ها ،
مُهر است !

ش ، ۱۶۷
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

چون گفتنی باشد ،
و همه عالم از ریش من درآویزد که مگر نگویم ...،
اگرچه بعد از هزارسال باشد ،
این سخن ،
بدان کَس برسد که من خواسته باشم !

ش ، ۷۸
خطِ سوم _درباره‌ی شخصیت ، سخنان و اندیشه‌ی شمس تبریزی ( ناصرالدین صاحب زمانی )
  • Zed.em

اسلام از راه ایران به شبه‌قاره‌ی هند وارد شد و در پنجاب که به‌منزله‌ی دروازه‌ی هندوستان است ، دو تمدن بزرگ ایران (مسلمان شده) و تمدن هند با هم اصطکاک پیدا کردند ؛ و هر دو تمدن در یکدیگر اثر گذاشتند . از یکسو مشایخ صوفیه در اثر تعلیمات خود ، در نحوه‌ی تفکر مردم شبه‌قاره‌ی هند مؤثر گشتند و از سوی دیگر ، خود شیفته‌ی برخی از راه و رسم فقیران و سنیاسیان هندو شدند و در نتیجه افکار اینان با اندیشه‌های آنان همچون شیر و شکر با هم درآمیخت . بدین‌ترتیب بعضی از صوفیان مسلمان به‌سوی نوعی 'وحدت وجود' و "همه‌خدایی" توجه کردند . شطح صوفیانه‌ی : "انا الحق" حسین حلاج درواقع همان مفهوم عبارت 'اهم برهماسی' Aham Brahmasmi : "من برهما هستم" را دارد .
مهابهارت ( محمدرضا جلالی نائینی )

  • Zed.em

... ما شنیده‌ایم جماعتی که نیکوکاری در قوم ایشان نمی‌باشد ، آن جماعت همیشه در دوزخ می‌ماند . عجیب است که ما از طمع ملک و راحت ، قصد کشتن خویشان کرده‌ایم ، و اقدام بر گناه بزرگ می‌نماییم . ...
مهابهارت ( محمدرضا جلالی نائینی )

  • Zed.em

استعمار انگلیس در هندوستان زبان فارسی را که از زمان سلطان محمود غزنوی در آن کشور به‌تدریج رسوخ پیدا کرد و در زمان اکبرشاه گورکانی زبان رسمی شناخته شد ؛ و قرن‌ها زبان فارسی واسطه‌ی تفاهم بین جماعات مختلف هندوستان ، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب بود را ریشه‌کن ساخت و به‌جای آن زبان انگلیسی را رواج داد .
مردم مسلمان هندوستان زبان فارسی را زبان دینی و ادبی می‌شمردند و علمای هندوستان کتاب‌های بسیاری در علوم و فنون مختلف به فارسی فراهم آوردند و حتی بیشتر لغت‌نامه‌های معروف فارسی در هندوستان تألیف و تدوین شد .

مهابهارت ( محمدرضا جلالی نائینی )

  • Zed.em

گروهی از صاحبنظران (اتوکلاین برگ ۱۹۵۴) ، خشم را به‌عنوان شاخص پرخاشگری معرفی کرده و نشان داده‌اند که در حالت خشم تغییرات فیزیولوژیکی و زیست‌شناختی گوناگونی در انسان صورت می‌گیرد که نشان دهنده‌ی ذاتی بودن این حالت هیجانی است . این تغییرات عبارتند از :

  • مقداری از کلیگوژن ذخیره شده در کبد به‌صورت قند ساده و قابل سوخت ، یعنی گلوکز در جریان خون آزاد می‌شود و انرژی لازم برای فعالیت بیشتر (مثلاً ، در این حالت نزاع کردن) را تآمین می‌کند .
  • ترشح ماده‌ی انعقاد خون در بدن افزایش می‌یابد ، منطقاً به‌این دلیل که اگر شخص در جریان ستیز زخمی شد ، خونریزی زودتر بند آید .
  • دستگاه‌های تنفس و گردش خون سرعت عمل بیشتری پیدا می‌کنند تا ضمن رساندن مواد غذایی به ماهیچه‌ها ، ضایعات و فضولات را سریع‌تر از بدن دفع کنند و حالت‌های خستگی و ناتوانی را در شخص کمتر کنند .
  • خون از عضلات صافِ امعاء و احشاء متوجه عضلات مخطط و به‌ویژه عضلات اندام‌های پیرامونی (دست و پا) می‌گردد ، ظاهراً با این هدف که شخص هم برای مبارزه و هم برای فرار آماده‌تر باشد .
روانشناسی اجتماعی ( یوسف کریمی )
  • Zed.em

آلن فانت که تهیه‌ کننده‌ی برنامه‌ی دوربین مخفی در تلویزیون آمریکا است ، از کسانی است که به اندازه‌ی یک روانشناس به مطالعه و مشاهده‌ی رفتار مردم می‌پردازد . یکبار وقتی از وی پرسیده شد که از تماشای مردم چه چیزی آموخته است ، وی پاسخ داد : "بدترین چیزی که من بارها و بارها در مردم می‌بینم این است که مردم را به چه آسانی می‌توان به پیروی از هر صاحبِ اقتداری وادار کرد ، حتی با کوچکترین نشانه‌ای از وجود چنین اقتداری ." او سپس موردی را نقل می‌کند که علامتی در کنار اتوبانِ منتهی به دِله‌ویر قرار داد که روی آن نوشته شده بود : "امروز دله‌ویر تعطیل است ." فکر می‌کنید واکنش رانندگان وسایط نقلیه چه بود ؟ هیچکس سؤال نکرد که چطور ممکن است یک ایالت تعطیل باشد ! بلکه می‌پرسیدند : آیا جرسی باز است ؟!!
روانشناسی اجتماعی ( یوسف کریمی )


♧سؤال درباره‌ی اصطلاح "مأمورم و معذور" است ؛ که افراد را به اطاعت کورکورانه وامی‌دارد ، تا مرز آدمکشی و حتی آدمسوزی و ...

  • Zed.em

... و به‌گفته‌ی ویکتور هوگو : "در این جهان چیزی قوی‌تر از اندیشه‌ای که زمان آن فرا رسیده باشد وجود ندارد ‌." این عبارت بازتابی است از نظریه‌ی روح زمان یا جبرگرایی اجتماعی .
روانشناسی اجتماعی ( یوسف کریمی )

  • Zed.em

... در معرفی روانشناسی اجتماعی گفتیم که گروه بر رفتار فرد تأثیری تعیین‌کننده دارد . اشاره کردیم که فرد در گروه شخصیت دیگری پیدا می‌کند که با شخصیت او وقتی تنها است متفاوت است . به‌عنوان مثال تحقیقات جدید نشان‌دهنده‌ی آن است که برخلاف تصور عمومی که معتقدند تصمیم‌های گروهی محافظه‌کارانه‌تر و عاقلانه‌تر است ، گروه‌ها تصمیم‌های افراطی‌تر می‌گیرند . معنی این عبارت آن است که مثلاً اگر از یک هیأت داوران بخواهیم که به‌طور انفرادی نظر خود را در مورد محکومیت یک متهم اعلام کنند تصمیم آنان معتدل‌تر خواهد بود تا وقتی از آنان خواسته شود که به‌طور گروهی تصمیم بگیرند . این نوع تصمیم‌گیری که در روانشناسی اجتماعی به آن تغییر ریسکی یا مخاطره‌آمیز می‌گویند ، به‌خوبی منعکس‌ کننده‌ی تأثیر گروه بر تصمیم‌های فردی است ؛ زیرا فرد وقتی در جمع قرار می‌گیرد از مزایای گمنامی استفاده می‌کند و احساس خطر کمتری دارد تا وقتی که لازم است به تنهایی تصمیم‌گیری کرده ، مجبور باشد مخاطرات احتمالی تصمیم خود را تحمل کند . درواقع در درون گروه نوعی پخش شدن مسئولیت روی می‌دهد که فشار مسئولیت فردی را بر دوش اعضای گروه تاحدودی کاهش می‌دهد و همین امتیاز به شخص جرأت بیشتری در گرفتن تصمیم‌های حادتر می‌بخشد .
روانشناسی اجتماعی ( یوسف کریمی )

  • Zed.em

... به‌عنوان مثال هاولند و سی‌یرز (۱۹۴۰) این فرضیه را که ناکامی منجر به پرخاشگری می‌شود ، مورد بررسی قرار دادند . آنها رابطه‌ی بین قیمت پنبه در مناطق جنوبی آمریکا و تعداد لینچ° کردن سیاه‌پوستان به‌وسیله‌ی سفیدپوستان را در سال‌های بین ۱۸۸۲ تا ۱۹۳۰ بررسی کردند و نشان دادند که هر سالی که نرخ پنبه کاهش پیدا کرده (که به معنی خرابی وضع اقتصادی و در نتیجه ناکامی صاحبانِ مزارع پنبه بود) تعداد سیاه‌پوستان لینچ شده افزایش پیدا کرده بود .
روانشناسی اجتماعی ( یوسف کریمی )


°lynch : قتل به‌دست اوباش

  • Zed.em

اتوکلاین‌ برگ (۱۹۵۴) روانشناسیِ اجتماعی را علم مطالعه‌ی رفتار فرد در وضع گروهی تعریف کرده است و آلپورت (۱۹۲۴) تعریف زیر را برای آن عرضه کرده است :
"با جزئی استثنائات ، روانشناسانِ اجتماعی رشته‌ی خود را کوششی می‌دانند برای فهم و تبیین این مطلب که افکار ، احساسات یا رفتار افراد چگونه تحت‌تأثیر حضور واقعی ، تصوری یا تلویحی دیگران قرار می‌گیرد."
به بیان ساده‌تر ، روانشناسی اجتماعی اثرات حضور دیگران را بر رفتار فرد ، یا رفتار فرد را تحت تأثیر گروه مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهد . روشن است که تأثیر دیگران بر فرد مستلزم وجود روابط متقابل بین فرد با دیگران است ؛ بنابراین ، به تعریف دیگر ، روانشناسی اجتماعی به‌عنوان علم مطالعه‌ی رفتار متقابل بین انسان‌ها یا علم مطالعه‌ی تعامل انسان‌ها شناخته می‌شود .
روانشناسی اجتماعی ( یوسف کریمی )

  • Zed.em

پس اهریمن ، آکومَن (منش بد) ، اندیشه‌ی بد (آکه‌مَنَه) را فرستاد تا در اندیشه‌ی زرتشت راه یابد و او را چونان دیوان بگرداند . وهومن (منش خوب) نیز از سوی ایزدان ایزد برانگیخته شد تا آکومن را از گزند بازدارد . به‌همین‌جهت ، پس از زادن ، وهومن بر اکومن پیشی گرفت و به اندیشه‌ی زرتشت اندر آمیخت و زرتشت خندان گشت ، آنچنانکه خنده‌اش به آشکارا پیدا بود ، برخلاف دیگر مردم که به‌هنگام زادن بگریند .
اندر همان اوان زرتشت به پیامبری ، برگزیده‌ی اهورامزدا بود و به وحی ازسوی خداوند برگزیده شد . پوروشسب [پدر زرتشت] که از خندیدن زرتشت به‌هنگام زادن به شگفتی اندر شده بود ، به نزد دانایان رفت و پرسید که چگونه است همه‌ی کودکان هنگام زایش بگریند و یکی بخندد ؟
گفتندش : آنانکه مرگ و تباهی را در سرانجام ببینند ، بگریند ؛ و آنکه بخندد پارسایی و پرهیزکاری و سرانجام خوش را ببیند و بخندد .
آئین مغان ( هاشم رضی )

  • Zed.em

... به‌موجب روایات سنتی در کودکی ، از سوی کاهنان و کَرَپَن‌ها زرتشت را درمیان آتش جهت نابودی و سوختن قرار دادند که آتش وی را نسوزانید . از کوهی که زرتشت در آنجا با اهورامزدا گفت کرد ، یاد شده است . [وندیداد ، فرگرد ۲۲ بند ۱۹ جلد چهارم ص۱۸۷۶]
زرتشت میانه‌ی آتش ، تعبیری کنایت‌آمیز است از مسأله‌ی وَر VAr ، یا آزمایش ایزدی در میان ایرانیان باستان ، هرکس برای ثبوت ادعایی که داشت و مورد قبول واقع نمی‌شد ، به این آزمایش ایزدی تن درمی‌داد و هرگاه آتش وی را آسیبی نمی‌رسانید ، ادعایش مورد قبول واقع می‌شد .
در عصر ساسانیان ، به‌موجب روایات سنتی نظایری داریم و درباره‌ی زرتشت هم در دربار ویشتاسب شاه کیانی چنین راه‌حلی به‌کار رفت .
آئین مغان ( هاشم رضی )

  • Zed.em

... در افسانه‌ای دیگر آمده که وی درخواست شهریاری و آگاهی از سحر مطلق را از ستاره‌ای ، که نماد و کنایه از جادو است ، می‌نماید . ستاره‌ سلطنت و شهریاری را چونان آتش سیّاله‌ای روان می‌کند و او ، یعنی زوروآستر°، یا نمرود°° بر اثر آن آتش می‌سوزد و بر جایگاه سوخته شدن بدنش در پارس آتشگاه می‌سازند ؛ و در روایاتی دیگر از چنین مرگ تمثیلی یاد می‌شود .‌
از خاندان زوروآستر [زوروآسترهای کلدانی] بسیاری برخاستند که آرزوشان این بود تا با آتش آسمانی کشته شوند . میان پارسیان روایتی به‌صورت آرزویی نهفته مشهور است که می‌گویند : "هرگاه آتش مرا از بین بَرَد و از من استخوانی سوزان باقی گذارد ، تو آن استخوان را نگاه دار ، چون درواقع بزرگی و سلطنت را نگاه خواهی داشت ." پارسیان نیز به این آرزو که دوام فرّ و بزرگی را بیان می‌کند عمل کردند و خاکسترِ جسد زوروآستر را نگاه داشتند که به اشاره‌ی روایات تاکنون باقی است .
همه‌ی این روایات آشنایی ذهن یونانیان را با دزدیدن آتش از آسمان و عواقب کیفری آن بازگو می‌کند . در اساطیر بابلی نیز دزدیدن مشعل آتش با سروری بر جهان انباز است .
مورخان ، نام زرتشت را در لاتین به‌عنوان Vivum Sidus به‌معنی ستاره‌ی زندگی‌بخش و یا مورخی دیگر به‌عنوان Zosa roe tou asteros ستاره‌ی طوفان‌آفرین آورده است ؛ چنانکه ملاحظه شد ، زرتشت می‌گوید سوخته یا خاکستر مرا که به‌وسیله‌ی آتش آسمانی استحاله یافته ، نگاه دارید تا سلطنت و فرمانروایی را درمیان خود نگاه داشته باشید .
این با روایات داستانی و اساطیری ما مطابقت دارد . چنانکه می‌دانیم فرّ شاهان [کَوَئِم. خوَرِنَه] نور درخشنده و آسمانی است که از اهورامزدا سرچشمه می‌گیرد و درواقع آتش و آذرخش ، کنایه‌ای است از سلطنت و شهریاری .
آئین مغان ( هاشم رضی )


°نوشته‌اند زوروآستر (زَرَتوشتر) مرکب از دو واژه‌ی پارسی (اوستایی) است به‌معنی هدیه و قربانی . اما برخی واژه‌ی Astra را با واژه‌ی یونانی astra-astar به‌معنی ستاره یکی دانسته‌اند . دینو اظهار می‌کند که واژه‌ی zoroaster را می‌توان به 'دوستدار ستارگان' ترجمه کرد . برخی دیگر به 'نگرنده‌ی ستارگان' یا 'نگاه‌دارنده‌ی ستارگان' یا 'فرمان‌روای ستارگان' ترجمه و تعبیر کرده‌اند .
°°در بعضی افسانه‌ها نمرود (معاصر با ابراهیم) را با زرتشت پادشاه بلخ ، یکی دانسته‌اند ! و در بعضی دیگر از افسانه‌ها نمرود پادشاه بابل یا آشور را با نی‌نوس شاهی که همعصر زرتشت بود و به بلخ سپاه برد و زرتشت را در این جنگ کشت یکی می‌دانند ؛ و اینبار زرتشت و ابراهیم را یک‌تن می‌دانند . که این نیز نشانه‌ای از تداخل روایات سامی و آریایی است که صریحاً نمی‌دانیم روایات سامی در آریایی نفوذ کرده با بالعکس ...

  • Zed.em

... آگاسیاس آگاهی‌هایی درباره‌ی رفتار نسبت به مردگان به‌ویژه اشخاص معلول و بیمار به دست می‌دهد که شگفت است . در بلخ و گرگان و شرق ایران به‌طور اعم معتقد است که چنین اعمالی شایع مغان و مجوس بوده . استرابو نیز چنین مطالبی را به نقل از اونه‌سی‌کریتوس نویسنده‌ی عهد اسکندر نقل نموده و در آثار پروفیریوس نیز به چنین اشاراتی برمی‌خوریم .
وی می‌نویسد : هیرکانی‌ها بیماران ، معلولان و مردگان خود را مقابل پرندگان لاشه‌خوار و سگان درنده می‌اندازند . در بلخ افراد معلول و پیران از کار افتاده را طعمه‌ی سگان درنده می‌کنند .
[...]
آگاسیاس نقل کرده که : هرگاه سپاهیان و افراد لشکری ناقص یا معلول شده و یا به بیماری لاعلاج و سختی دچار می‌شدند ، آنان را دور از مردم و شهر ، در بیابان رها می‌کردند . هرچند روزی ، مقدار نان و آبی برایشان می‌گذاشتند . این افراد روزگار سخت و تاریکی را با بیماری و درد می‌گذراندند و با چوبدستی که داشتند حیوانات و پرندگان لاشه‌خوار را در صورت توانایی از خود می‌راندند . اما سرانجام هنگامی فرامی‌رسید که ضعف و بیماری کاملاً بر آنان چیره می‌شد و هنوز جانی داشتند که طعمه‌ی لاشه‌خواران می‌شدند .
حال هرگاه بر بیماری و مرض چیره شده و زار و نزار وارد شهر می‌شد ، مردم او را از خود رانده و نجس می‌پنداشتند . لازم بود تا مغان بر سر رحم آمده و آداب تطهیر را برایشان انجام می‌دادند تا به حال اول بازگشته و اجازه‌ی زندگی عادی را پیدا کنند .
آگاسیاس این قانون و اجرای آن را در مورد سربازان بیمار و معلول ذکر می‌کند ، اما اونه‌سی‌کریتوس یادآور می‌شود که پیرمردان و پیرزنان را از اجتماع بیرون کرده و به حال خود رها می‌کردند تا بمیرند ، و از شیوه‌ی بیان و اشارات‌شان برمی‌آید که این جزو شریعت مجوس و لازم‌الاجرا بوده است . ..‌‌.
آئین مغان ( هاشم رضی )

  • Zed.em