"بسیار ایده آلیستی است ... از اینرو شقاوتمندانه " - تسخیر شدگان (داستایوفسکی)
کاربردهای ادبیات چیست ؟ از دیرباز نام ساد و مازوخ برای نشان دادن دو انحراف جنسی بنیادین بکار رفته است . و از این لحاظ آنها دو نمونه ی برجسته از کارایی ادبیات هستند .
[...]
... بنابراین لازم است که دو عامل سازنده ی یک زبان دوگانه را از هم تمییز دهیم . نخست عامل فرمانی و توصیفی ، که نشان دهنده ی عنصر شخصی است ؛ این عنصر عامل هدایت کننده و توصیف کننده ی خشونت شخصی سادیست و همچنین سلیقه ی فردی اوست ؛ عامل دوم و برتر ، نشان دهنده ی عنصر غیر شخصی در سادیسم است و خشونت غیرشخصی را با ایده ای از عقل ناب یکی می کند ، با یک عملیات برهانی وحشتناک که عنصر اول را تابع خود می نماید . در کار ساد یک نزدیکی شگفت با اسپینوزا را می یابیم ؛ خط مشی طبیعت باورانه و مکانیکی که روحی ریاضیاتی در آن دمیده شده ، تکرارهایى بی پایان را محاسبه می کند ، فرایند کمی مکرر تصویرهای تکثیر شونده و افزودن قربانى بر قربانی دیگر ، و دوباره و دوباره چرخه های هزارگانه ى مباحثه ای ساده نشدنی و مجرد را از سر می گیرد . کرافت ابینگ ماهیت خاص چنین فرایندى را دریافته بود : " در مواردی به خصوص گاهی عنصر شخصى به کلی غایب است . سوژه از کتک زدن پسران و دختران لذت جنسی می برد ، اما عنصر منحصرا غیرشخصى انحراف او بسیار بیشتر قابل مشاهده است ... درحالی که در بسیاری از اینگونه افراد احساس قدرت در ارتباط با اشخاص بخصوصی تجربه می شود ؛ ما اینجا با شکل مشخصی از سادیسم سر و کار داریم که تا حد زیادی تحت الگوهای ریاضیاتی و جغرافیایی عمل می کند ."
در کار مازوخ تعالی مشابهی از امر فرمانی و توصیفی به سوی عملکرد برتر وجود دارد . اما در اینجا تماما متقاعد سازی و تربیت در کار است ، در اینجا ما دیگر در حضور یک شکنجه گر نیستیم که بر یک قربانی مسلط شود و از او لذت ببرد ، و لذتش بیش از هرچیز از این بابت باشد که او [قربانی] ناراضی و نامتقاعد است . برعکس ، در اینجا ما با قربانی ای سر و کار داریم که در جستجوی یک شکنجه گر است و نیازمند تربیت شدن ، متقاعد شدن و بستن پیمانی با شکنجه گر ؛ به منظور تحقق بخشیدن به عجیب ترین نقشه ها . به همین دلیل است که مازوخیست قرارداد تنظیم می کند در حالی که سادیست از قرارداد متنفر است و آنرا زیرپا می گذارد .
فرد سادیست نیازمند نهادهاست و مازوخیست نیازمند روابط مبتنی بر قرارداد ؛ قرون وسطی با زیرکی تمام میان دو گونه معامله با شیطان تمایز قائل بود : اولی از تصرف و تسخیر ناشی میشد ، و دومی با پیمان و همبستگی همراه بود . فرد سادیست بر طبق تصرف نهادینه شده می اندیشد ، مازوخیست بر طبق همبستگی قراردادی .تصرف و تملک شکل ویژه ی جنون سادیست محسوب می شود ، همانطور که عهد و پیمان مخصوص مازوخیست است . این برای فرد مازوخیست ضروری است که زن مورد نظرش را به حاکم ستمگر تبدیل کند و او را برای همدستی ترغیب نماید و به 'امضا کردن' تشویق کند . او [مازوخیست] در اصل یک مربی است و به طور ذاتی نقش تربیتی را برعهده می گیرد .
[...]
با کار ساد و مازوخ ، عملکرد ادبیات دیگر این نیست که جهان را توصیف کند ، چنانکه پیشتر اینگونه بود ؛ بلکه ارائه ی یک همتای جهان است که بتواند خشونت ها و افراط هایش را در بر گیرد . گفته شد که مازاد تحریک به یک معنا اروتیک است . بنابراین اروتیسم می تواند با انعکاس مازادهای جهان برای آن همچون یک آینه عمل کند ، خشونتش را استخراج نماید و کیفیتی 'معنوی' به این پدیده ها اعطا کند با این واقعیت که آنها را به خدمت حواس درمی آورد . (ساد در "فلسفه در اتاق خواب" میان دو نوع شرارت تفکیک قائل می شود . یکی ملال آور و مبتذل است ، دیگری ناب و آگاهانه و از آنجا که متکی بر هوای نفس است ، 'هوشمندانه') به زبان ساده ، واژگان این ادبیات یک ضد زبان را ابداع می کند که اثری مستقیم بر حواس دارد .
سردی و شقاوت ( ژیل دلوز )
- ۰ نظر
- ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۹