aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اریک امانوئل اشمیت» ثبت شده است

- وقتی به تو برخوردم از چه چیزی رنج می‌بردی ؟ از داشتن آگاهی ! برای اینکه دیگر رنج نبری به تو پیشنهاد می‌کنم که به یک شیء تبدیل شوی ، کاملاً یک شیء و در همه‌ی موارد از من اطاعت کنی . خودت را منسوخ کن ، فکر و اندیشه‌ی من باید جانشین فکر و اندیشه‌ی تو باشد .
- این یعنی می‌خواهید من برده‌ی شما باشم ؟!
- نه بیچاره ! برده خیلی بالاتر از شیء است . برده آگاهی دارد ، برده می‌خواهد که آزاد باشد ؛ نه ! من می‌خواهم تو چیزی کمتر از یک برده باشی ، جامعه‌ی ما طوری سازماندهی شده است که اگر در آن یک شیء باشی خیلی بهتر است تا موجودی آگاه ، می‌خواهم که تو شِیءی باشی از آنِ من ، اینطوری خوشبخت می‌شوی و در اوج خوشی از خود بیخود می‌شوی !
زمانی که یک اثرِ هنری بودم ( اریک امانوئل اشمیت )
  • Zed.em

[ لیزا متحیر از حالت ژیل ، نزدیک او می رود ]

لیزا : داروهات رو خوردی ؟

ژیل [ عصبانی ] : درد من دوا بردار نیست ! این دیگه چه مرضیه که هربار که یه حسی سراغم میاد ، می خواین دوا به خوردم بدین ؟!

لیزا [ می زند زیر خنده ] : ژیل !

ژیل : تازه مسخره م هم می کنی ؟!

لیزا [ دارد کیف می کند ] : ژیل ، محشره ! حالت بهتر شده ، داری خودت میشی ! این تکه کلام توست " این دیگه چه مرضیه که هربار یه حسی سراغم میاد می‌خواین دوا به خوردم بدین !" ؛ این خود خودته ! همیشه از آدمهایی که از خشم ، غصه ، دلهره یا عصبانیت‌شون فرار می‌کردن و قرص‌های آرام بخش می‌خوردن بدت می اومد ! فرضیه‌ات هم این بود که " این دوره زمونه مردم رو اینقدر ناز نازی کرده که حتی می خواد وجدان آدمهارو هم به دوا ببنده ، ولى موفق نمیشه که انسان بودنمون رو معالجه کنه !"

ژیل [ متعجب و خوشحال ] : راستی؟!

لیزا : همیشه می گفتی که " عقل در این نیست که جلوی احساسات‌رو بگیری ، بلکه در اینه که همه چیز رو احساس کنی ، هر طور که باشه !" 

خرده جنایت های زن و شوهری ( اریک امانوئل اشمیت )

  • Zed.em