aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

کینه همیشه با سکوت آغاز می شود . و فراتر از کینه درواقع همین سکوت است ، سکوت این حرکت بطیء تمام زندگیم . هنوز اینجا هستم ، اینجا ، در برابر این کودکان فریب خورده و با حفظ همان فاصله ای که با رمز و راز دارم . من هیچوقت ننوشته ام ، خیال کرده ام که نوشته ام . هیچوقت دوست نداشته ام ، خیال کرده ام که داشته ام . من هیچ کاری نکردم جز انتظار کشیدن ، انتظار در برابر دری بسته .

عاشق ( مارگریت دوراس )

  • Zed.em

تأثیر تلوزیون بر توده‌ی مردم ، نظریه‌پردازان بورژوا را بر آن داشته است تا روش‌های 'شرطی کردن رندانه' را توسعه دهند . آنچه که طیِ 'شرطی کردن' صورت می‌گیرد نه تنها پرداختن به رفتار بشری با کمک اطلاعات اجتماعی و سیاسی است ، بلکه زیرِ نفوذ قرار دادنِ ماهرانه و صریحِ اذهان ، پرورشِ اوهام و نظرها و گرایش‌های موافق بطورِ مستقیم است . برای نیل به این اهداف تلوزیونِ نظام بورژوازی ، مجموعه‌ای از روش‌ها و فنونِ روانشناسی را که از نقصِ مسلم بشری نشأت می‌گیرد بکار می‌برد .
[...]
شیلر می نویسد : "گردانندگانِ رسانه‌های جمعی در آمریکا ، تصاویر و اطلاعاتِ خاصّی را می‌آفرینند ، مرحله به مرحله کامل می‌کنند و پالایش و منتشر می‌نمایند تا بوسیله‌ی آن باورها و گرایش‌ها و مالاً رفتار ما را تعیین کنند . هنگامی که این گردانندگان ، ماهرانه پیام‌هایی را خلق می‌نمایند که با واقعیت‌های زندگی اجتماعی مطابقت ندارد ، اداره کننده‌ی مغزها لقب می‌گیرند . پیام‌هایی که عملاً احساس کاذبی از واقعیت را بوجود می‌آورند و یا حاویِ آن نوع آگاهی باشند که شخص نتواند شرایط واقعی زندگی فردی و اجتماعی را درک و یا آن‌را با میل و اراده رَد کند ؛ پیام‌هایی رندانه میباشند ."

ساختار تلوزیون در کشورهای سرمایه داری ( ن . س . بیریوکف )

  • Zed.em

پس بکوش تا یک موجود انسانی باقی بمانی . به راستی اصل کار همین است ، و این بدان معناست که محکم ، روشن بین و سرزنده باشی . آری ! سرزنده به رغم هرچه جز اینست ... یک موجود انسانی ماندن ، یعنی اگر نیاز باشد ، تمام زندگی خود را شادمانه بر ترازوی بزرگ سرنوشت افکندن ، اما در همان حال از هر روز آفتابی ، از هر ابر زیبا به وجد آمدن ... دنیا به رغم جمله دهشتهایش ، چنین زیباست و باز هم زیباتر می توانست باشد اگر بر روی زمین موجودات زبون و سست عنصر وجود نمی داشتند - روزا لوکزامبورگ . 1916

زن شورشی ( ماکس گالو )
  • Zed.em

چه تمدنی را می شناسیم که در ظاهر ، بیش از تمدن خود ما « گفتار » را محترم شمرده باشد ؟ در کجای جهان بهتر و بیشتر از تمدن ما به گفتار بالیده اند ؟ در کجا ظاهرا ، توانسته اند قاطعانه تر از ما ، گفتار را از قید محدودیت هایش رها کنند و به مقامی جهانشمول برسانند ؟ آری با اینهمه به نظر من می رسد که در زیر این ارجگذاری ظاهری ، این سخن دوستی ظاهری ؛ نوعی ترس خوابیده است . همه چیز چنان می گذرد که گویی ممنوعیت ها ، سدها ، آستانه ها و مرزبندی هایی تعبیه شده اند تا جلوی انتشار گسترده ی گفتار ، دست کم تا حدودی گرفته شود . چنانکه غنای گفتار از سنگینی بار خطرناکترین بخش خود خلاص گردد ، بی نظمی اش با چنان ارقامی سازمان می یابد که از چنبر مهار ناشدنی ترین ( موقعیت ها ) می گریزند ، همه چیز چنان می گذرد که گویی قرار بر این بود که در بازی اندیشه و زبان ، هیچ اثری حتی از نشانه های برجوشیدن گفتار باقی نماند .

نظم گفتار ( میشل فوکو )

  • Zed.em

جنگ به وضوح ، تولد دولت ها را تحت کنترل داشته است : حق ، صلح و قوانین ، در خون و در کوران نبردها متولد شدند . نباید چنین معنی کرد که نبردها و درگیری های آرمانی را فیلسوفان یا حقوقدانان در سر پرورانده اند ، درباره ی گونه ای توحش نظری سخن نمی گویم . قانون از طبیعت متولد نمی شود و در کنار چشمه ای که نخستین چوپانان به آن رفت و آمد می کردند ، متولد نشده است ! قانون از نبردها ، پیروزی ها ، قتل عامها و فتوحات واقعی متولد می شود که می توان تاریخ آنها را مشخص کرد ، و قهرمانان هراسناک خود را دارند ، قانون در شهرهای غرق در آتش و در میدانهای تاراج شده متولد گردید . قانون به همراه معصومان نامداری متولد شد که در طلیعه ی روز درگذشتند .
با اینحال جامعه ، قانون و دولت ، شبیه آتش بس های موقتی که به جنگ ها پایان می دهد نیستند . قانون به معنی برقراری صلح نیست ، چرا که زیر قانون ، جنگ همچنان در تمام ساز و کارهای قدرت ، حتی به طرزی نظام مندتر بیداد می کند . جنگ موتوری است در پس نهادها و نظم . صلح در ریزترین دندانه هایش جنگی سری را برپا می کند ؛ به بیانی دیگر ، می بایست جنگی را که زیر صلح جریان دارد تفسیر کنیم . صلح خود جنگی رمزگذاری شده ست ، بنابراین ما با یکدیگر در جنگ به سر می بریم ، جبهه ی نبردی دائمی و پیوسته در سراسر جامعه برقرار است که تمام ما را در این یا آن طرف قرار می دهد ، چیزی چون سوژه ی بیطرف وجود ندارد . همه ی ما ناگزیر رقیب کسی هستیم .

باید از جامعه دفاع کرد ( میشل فوکو )

  • Zed.em

از آنجا که خودم از سرخپوست های اسپوکن بودم از میان کسانی که اُتو اِستاپ می زدند فقط سرخپوست ها را سوار می کردم . این رسم ویژه را از پدرم یاد گرفته بودم که از سرخپوست های کوردولین بود و همیشه برای آن دسته از چادرنشین های بومی قرن بیستم نگه می داشت که نمی خواستند قبول کنند ماهی های آزاد دیگر وجود ندارند . نمی دانم دقیقا به چی اعتقاد داشتند ، همینقدر می دانم که امید را مثل پیراهن نو به تن می کردند . پدرم هیچوقت چیزی درباره ی امید به من یاد نداد . از وقتی خیلی کوچک بودم ، بهم گفته شده بود که ماهی های آزاد هیچوقت برنمی گردند و اگر چه اینجور درسها ممکن است خشن و سخت به نظر برسند اما یادم دادند که سفره ی دلم را پیش سفید پوستها باز نکنم .
پدرم می گفت : " آنها اگر دستشان برسد می کشندت ؛ سفیدها چه دوستت باشند چه ازت متنفر باشند قلبت را نشانه می گیرند . حتی بعد از اینهمه سال هنوز بوی ماهی آزاد بدنت را می توانند تشخیص دهند ، بوی ماهی های آزاد مرده ، همین سفیدها را دیوانه می کند . روح ماهی های آزاد به دنبال همه ی ماست ، چه سفید پوست ، چه سرخپوست ."

قلچماق ترین سرخپوست دنیا (شرمن الکسی )

  • Zed.em

قلب می میره ، یه مرگ تدریجی ... ریختن [ از دست رفتن ] هر امیدی مثل برگ ، تا اینکه بالاخره یه روز دیگه چیزی نیست ، هیچ امیدی ، هیچی باقی نمی مونه .
اون صورتش رو رنگ می کنه که مخفیش کنه ، چشمهاش آب عمیقی است .
« گیشا » حق نداره چیزی بخواد « گیشا » حق نداره احساس داشته باشه « گیشا » یک هنرمنده در این دنیای مواج ، می رقصه ، می خونه ، سرگرمت می کنه ، هرچی که بخوای ، بقیه سایه است ، بقیه رازه !

خاطرات یک گیشا ( راب مارشال )

خاطرات یک گیشا

  • Zed.em