جامعهی مهار شدهی افلاطون
... وقتی جمهورِ افلاطون هنر را در زنجیر قوانین محدود میکند تنها هنر نیست که تبدیل به یک وسیلهی بیاهمیت میشود ، علم و حتی خود اخلاق هم وسیلهای میشود که فقط میبایست به ایجاد و ادارهی مدینهیفاضله کمک کند و بدینگونه بهبهانهی مصلحت جامعه همهچیز ، حتی مصلحت یکیک افراد جامعه فدا میشود . این طرز تلقی از شعر و هنر البتهی با قریحهی هنریِ حکیم منافات بارز دارد و طرفه آناست که خود او ذوق آفرینشگر خویش را چنان بهزنجیر کشیده است که توانسته است تمام لطف بیان و قدرت ابداع خویش را در طی محاورات معروف خود صرف طرح و تبیین مسائل مربوط به فلسفه سازد . اما آتن که به او این امکان را داد تا طرح چنین مدینهای را بریزد اگر واقعاً با طرح جمهوری افلاطون اداره میشد غیرممکن بود فیلسوف بتواند در آن طرح ضیافت یا جمهور را عرضه کند . همین ملاحظه خود نکتهای بود که قول افلاطون را در مسائل مربوط به شعر و هنر درخور نقد و رد جلوه داد . معهذا رد و نقد جزئیات آراء او در باب شعر و هنر بهعهدهی ارسطو ماند که فلسفهی او درواقع نقد و اصلاح تعلیم افلاطون بود ، در همهی مسائل .
ارسطو و فن شعر ( عبدالحسین زرینکوب )
- ۰۱/۰۶/۱۰