پس از رستاخیز !
فرَشو-کِرِتی (Frašo-kereti) اسم مرکب ، مؤنث : نو شدگی ، رستاخیز ، تنپسین ، پایان یک دوره از این جهان و آغاز زندگی نوین در یک جهان بدون درد و مرگ با زندگی جاویدان .
در پهلوی فرَشکَرت (Fraškart) کاملسازی جهان . پس از اینکه قیامت شد و رستاخیز انجام گشت و همهی دیوان و دروجان نابود شدند و همهی بدکاران و گناهکاران بهسزا رسیدند و اهریمن و آزدیو در انجام زده و معدوم شدند ، جهان نو میشود و نیکوکاران در یک زندگی و دنیای نوینِ بدون مرگ ، همه پانزده یا چهلساله بهسر خواهند برد (اگر در زمان زندگی گوشت خورده باشند ۴۰ساله و اگر گوشت نخورده باشند ۱۵ساله خواهند بود !) ؛ این دورانِ فرشگرد است .
در اوستا جزء نخست فرشه : تازگی ، نوی ، فریش شادابی . در آلمانی این واژه بهصورت فرش Frisch یا Fresh نیز هست : تازگی ، تازه ، نو ، شادابی . جزء دوم از کرتی : انجام ، ساخت ، وقوع کاری . از ریشهی کَر (Kar) : کردن ، انجام دادن . در یسنا از عمل فرشکرت یاد شده است و آرزو شده که آتش مقدس تا فرشکرت همچنان روشن و شعلهور باقی ماند . ...
منظور از فرشکرت رستاخیز ، معاد ، قیامت و برخاستن مردگان نیست ، بلکه فرشکرت مفهوم نو شدگی ، تجدید حیات دوباره و ادامهی زندگی نیکان است ، پس از قیامت و رستاخیز : هنگامی که رستاخیز شد ، بهحسابِ کردار مردم رسیدگی میشود . بدکاران و گنهکاران همه به دوزخ میروند و در یک حادثهی هولناک معدوم میشوند . در پایان ، دیوان و اهریمن نیز تباه و نابود میشوند . آنگاه زندگی در یک جهان نو برای نیکوکاران ادامه مییابد که این فرشکرت است .
[...]
زرتشت از اهورامزدا میپرسد که چون همهی موجودات مادی بهروی زمین مردند و دوران فرشگرد رسید و رستاخیز شد ، آیا برخاستن مردگان بهتن باشد یا بهجان ، آیا معاد جسمانی و مادی است یا روحانی ؟ ...
زرتشت پاسخ میشنود که : رستاخیز بهتن است و معاد جسمانی است .
زرتشت میپرسد : کسی که مرد و سگان و پرندگانِ لاشهخوار ، جسم و تن او را پارهپاره کرده و بخورند ، چگونه دوباره آن تن بههم آید و برخیزد ؟
اورمزد پاسخ میدهد : ای زرتشت هرگاه بخواهی سبدی بسازی از چوب ، برای تو آسانتر کدام است ؟ آنکه چوبی باشد و تو آنرا ببری و قطعه کنی ، پس سبد بسازی ، یا آنکه چوب بریده برای سبد آماده باشد ؟
زرتشت پاسخ میدهد : هرگاه یک تکه چوب باشد بهتر است از آنکه نباشد . و اگر آن چوب بریده و تکه شده باشد ، بهتر است تا نبریده باشد .
اورمزد میگوید : این آفریدگان را آنگاه که نبودند ، توانستم آفریدن . پس وقتی که متلاشی شوند ، آسانتر است تا دوباره بسازم . زیرا که مرا پنج انباردار است برای تنِ درگذشتگان . یکی زمین است که گوشت و استخوان و پی مردمان را نگاه دارد . یکی آب است که خون را نگاه دارد . یکی گیاه است که نگاهدار موی است . یکی روشنی است که آتش را نگاه دارد . و یکی باد که بههنگام فرشکرد ، جانِ درگذشتگان را بازدهد .
پس زمین را بخواهم و از او گوشت ، استخوان و پی کیومرث و دیگران را طلب کنم . زمین گوید که چگونه بازپس دهم که ندانم گوشت و پی و استخوان مردمان را از هم جدا کنم و تشخیص دهم .
آب اَرَنگ را فراخوانم که رود دجله است و از او خون مردم را طلب کنم ، آب رود گوید چگونه بازپس دهم که ندانم کدام خون این است و کدام خون آن .
گیاه را فراخوانم و موی تن و سر مردمان را خواهم ، گیاه نیز همان گوید .
باد را فراخوانم و از او جان مردمان را بخواهم ، باد نیز همان گوید .
من که اورمزدم ، هنگامی که به زمین ، آب ، گیاه ، روشنی و باد بازنگرم ، به دانشِ روشن بدانم ، یکی را از دیگری بشناسم ، زیرا بهوسیلهی دانش کامل و روشناندیشی یکی را از دیگری چنان بگزینم که اگر شیر مادگان زمین آمیخته با یکدگر در یک جوی جاری شوند ، این که کدام شیر مادهی من است ، آنگونه بشناسم که مردی را سی اسب باشد و هریک را جامی ، که نشانی برآن است تا بداند که از کدام اسب است . هنگامیکه شیر دوشیده شد و آن سی جام با هم ایستادند (کنار هم گذاشته شدند) آنگاه که بخواهد بداند ، هر جامی را برگیرد ، نشان جام را بشناسد و بداند که شیر کدام اسب است .
[...]
پس بهفرمان ایزد عزوجّل همهی کانها و کوهها بگدازند و رویگداخته بر زمین چون رودی باشد . خدای عزوجّل مردمان را فرمان دهد تا همه بدان روی گداخته گذر کنند [در آیین مانوی و میترایی نیز پایان جهان و تطهیر نهایی با آتشسوزی بزرگ جهانی انجام میشود] آنانکه اَشو باشند و دُروند ، و آن روی گداخته از پای تا دهان باشد .
و چون اَشوان بدان رود گذر کنند ، آن رود گداخته بهخوشی همه چون شیر گرم بود ، و دُروَندان بر آن رود بگذرند ، دیگر دشواری و رنجی بدیشان رسد بهسبب آن رود گداخته که صفت نشاید کردن . و آن آخرترین رنجها باشد که به مردم گنهکار رسد و بعد از آن پاکیزه شوند . ...
وندیداد ؛ ترجمه ، واژهنامه ، یادداشتها ( هاشم رضی )
- ۰۰/۱۰/۰۸