دنیا !
- "تو تصویری از زندگی در ذهن خود داشتی ، ایمانی داشتی ، تقاضایی داشتی ، تو آمادهی اقدام کردن ، رنج کشیدن و فداکاری بودی و آنوقت بهتدریج متوجه شدی که دنیا از تو اقدام و فداکاری و از اینقبیل چیزها توقع ندارد ؛ فهمیدی که زندگی منظومهی حماسی و قهرمانی نیست که جولانگاه پهلوانان باشد ؛ بلکه عبارت است از اطاق مُرّفهِ خاص بورژواها که انسان در آن بهخوردن و نوشیدن ، قهوه و ورقبازی و موسیقی که از رادیو پخش میشود باید رضایت بدهد و صدایش درنیاید . و هرکس که در جستجوی چیز دیگری باشد و برای کار دیگری ساخته شده باشد ، یعنی آنچه قهرمانی است ، آنچه زیبا است ، کسی که شاعران بزرگ را میستاید و دل در مقدسین میبندد دیوانه است ، مجنون است و به دُنکیشوتِ نجیبزاده میماند . خُب ، دوست عزیزم ، بر من هم همین ماجرا رفته است ! من دخترِ بااستعدادی بودم و به همین دلیل شایسته بود که از سرمشقِ بزرگی درس زندگی بگیرم ؛ از خود مسئولیتهای عالی بخواهم و به انجام دادن تکالیف و وظایف خطیری بپردازم . میتوانستم بارِ سرنوشت بزرگی را بر خود هموار کنم ؛ همسرِ امیری ، محبوبهی یک انقلابی بزرگ ، خواهر نابغهای و یا مادر شهیدِ قهرمانی باشم . اما زندگی فقط به من اجازه داده است که فاحشهی خوشذوقی بشوم ، خُبدیگر ، بر من به اندازهی کافی ستم رفته است . وضع من بدین منوال بوده است . تا مدتی تسکین و تسلی نمییافتم و روزگاری دراز ، گناه و نقیصه را در خود میجستم و با خود فکر میکردم که بالاخره حق با زندگی باشد و اگر زندگی رؤیاهای شیرین مرا بهباد استهزاء گرفته است ، پس ناگزیر باید گفت که رؤیاهای من ابلهانه و برخلاف حق بوده است . اما این افکار مفید فایده نبود و چون من دارای چشم و گوش دقیقی بودم و قدری کنجکاوی داشتم ، دیده در دیدهی چیزی که به زندگی موسوم است دوختم ، به تعمق در زندگی آشنایان و همسایگان پرداختم ، در احوال بیش از پنجاه نفر و سرنوشت آنها باریک شدم و بعد ، هَری ! آشکارا دیدم که حق با رؤیاهای من بوده است ، همانطور که رؤیاهای تو نیز هزارانبار حق داشتهاند ، اما بارِ گناه بهدوش زندگی ، یعنی واقعیت بوده است . اینکه زنی از نوع من چارهای جز این نداشته باشد که یا پشت ماشینتحریر در خدمت مرد پولپرستی ، جوانی را بهفلاکت و بیهدفی تباه کند و یا بهخاطر پول بهعقد چنین پولپرستی درآید و یا بهنوعی فاحشه تبدیل گردد ، همانقدر دُرست و برحق است که انسانی مانند تو ، تنها ، رمنده ، مأیوس و سرخورده ناچار از توسل به تیغ دلاکی باشد . شاید فلاکتی که گریبانگیر من شد بیشتر جنبهی مادی و اخلاقی داشت و در مورد تو بیشتر عقلی و فکری ، راه هر دو یکی است . خیال میکنی که من قادر به فهم علت ترس تو از فوکستروت ، نفرتی که از بارها و رقاصخانهها داری ، مخالفتی که نسبت به موسیقی جاز ابراز میکنی و همهی این ناراحتیها نیستم ؟ همهی این چیزها را بسیار خوب میفهمم و از آن گذشته ، خیلی خوب میدانم که چرا تو از سیاست بیزاری ، چرا از گفتگوهای بیحاصل و اقدامات خودسرانهی احزاب و جراید رنج میبری ، علت تأسفی که تو از جنگ داری ، چه گذشته و چه آینده ، ناامیدی تو نسبت بهنحوهی تفکر و تأمل امروزی بشر ، کتاب خواندن او ، خانه ساختن او ، آهنگ ساختن او ، جشن گرفتن او و طرز تعلیم و تربیت او کاملاً بر من مشهود و روشن است ! حق با تو است گُرگِ بیابان ، هزاران بار حق با تو است ، ولی معهذا محکوم بهنابودی هستی . تو بهدرد دنیای ساده و راحت امروزی که بههیچ میسازد و با اندکی راضی است نمیخوری . ادعای تو خیلی بیش از اینها است ، تو در مقام قیاس با این دنیا دارای یک بُعد اضافی هستی و به همین دلیل است که این دنیا تو را تُف میکند و بیرون میاندازد . کسی که بخواهد امروز زندگی کند و زندگی به کامش شیرین و دلچسب باشد ، حق ندارد و نباید که فردی از قبیل من و تو باشد . هرکس که بجای سر و صدای چندشآور طالب موسیقی باشد ، بجای لذتجویی خواهان شادی ، بجای پول مشتاق روح و معنا ، بجای دوندگی در طلب کار اصیل و دُرست ، و در عوضِ تفنن و خوشگذرانی جویای التهابی آتشین باشد ، این دنیا برایش منزل و مسکن مناسبی نیست ..."
بهزمین خیره شده بود و فکر میکرد .
فریاد کشیدم : "هرمینه ، چه چشمهای تیزبینی داری ، و آنوقت تو بودی که به من فوکستروت یاد دادی ! اما وقتی که میگویی مردمی از قبیل ما که دارای یک بُعد اضافی هستند اینجا نمیتوانند زندگی کنند منظورت چیست ؟ این امر مربوط به چیست ؟ آیا فقط دوران ما دارای این خصوصیت است ؟ یا همیشه تا دنیا دنیا بوده وضع اینطور بوده است ؟"
- "نمیدانم ، برای حفظ حیثیتِ دنیا قبول میکنم که فقط دوران ما اینطور است ، و این فقط یک بیماری و فاجعهی آنی است . زمامداران تمام همِّشان مصروف تهیهی مقدمات جنگ آینده است و در کار خودشان توفیق هم دارند ، اما ما که از شمار آنان نیستیم به آهنگ فوکستروت آنها میرقصیم ، پول درمیآوریم و شیرینی میخوریم ، در چنین عصر و زمانی دنیا ناگزیر وجههی بسیار مُحقری دارد . امیدواریم که در گذشته اینطور نبوده باشد ؛ و در آینده نیز دنیا بهتر ، غنیتر ، وسیعتر و عمیقتر بشود . اما بههرحال این مطلب در وضع فعلی ما تغییری نمیدهد . شاید هم تا دنیا دنیا است وضع بر این منوال بوده است ..."
- "همیشه همینطور بوده است ؟ همیشه دنیا مال سیاستبافان ، پولپرستانِ بیوجدان ، نوکرمآبها و خوشگذرانها بوده است و انسان واقعی هوا برای استنشاق در اختیار نداشته است ؟"
گرگ بیابان ( هرمان هسه )
- ۰۰/۰۷/۰۶