حکمت
... فلسفهی ابنسینا -همانند فارابی- درنهایت چرخشی است از 'وجودشناسی' به 'انسانشناسی' و جستوجوی جایگاه وجودی انسان و پیدا کردن رابطهی او با خدا ، و سرانجام تمهید زمینهای برای سعادت انسان .
یکی از نشانههای بارز این چرخش آن است که 'انسانِ ماهوی' در اندیشهی یونانی ، گرچه در پارهای از مباحثِ ابنسینا کم و بیش حضور دارد ، اما رفتهرفته چهرهی انسانِ تاریخی لابهلای آثار ابنسینا هویدا میگردد . این چهرهی انسان همان چیزی است که بعدها در عرفانِ نظری ابنعربی به برگ و بار مینشیند . نگارنده بههیچوجه میان ابنسینا و ابنعربی قائل به انفصال و گسست نیست . اصل عرفان نظری ابنعربی و بسیاری از مباحثی که مطرح میکند و حتی پارهای از اصطلاحات او وامدار ابنسینا است ؛ ازجمله همین نگاه تاریخی به انسان که ریشه در قرآن کریم و ادیان ابراهیمی دارد .
یکی از شواهد نگاه تاریخی ابنسینا به انسان و درنتیجه به علوم ، معیاری است که در آغازِ 'منطقالمشرقیین' برای تقسیمبندی علوم بهدست میدهد و در آنجا سخن از زمان میگوید :
[...متنعربی...]
مطابق این بیان ، بسیاری از علوم ، مربوط به زمانی خاص هستند و بهاصطلاحِ امروز تاریخمصرف دارند و پس از مدتی تاریخ آنها منقضی میشود و بهکار نمیآید : "ثم تسقط بعدها" . اما برخی از دانشها ، دانش دیروز و امروز و فردا نیست ، بلکه مسائلِ آن دانش ، مسائلِ همیشهی انسان است . علمی که مسائلش زمانی و مربوط به عصر و دورهی خاصی نیست ، علمی است که نامش 'حکمت' است . بهنظر نگارنده ، باتوجه بهاینکه ابنسینا اکنون آثاری را که ناظر به فلسفهی یونانیان نوشته پشتسر نهاده ، درصدد نوشتن 'حکمت مشرقیان' است ؛ نباید 'حکمت' را در عبارت مذکور معادل فلسفه دانست ، بلکه حکمت در اینجا ناظر به معنای قرآنی آن است ، که معلمِ آن پیامبرانند .
متافیزیک ابنسینا ( نصرالله حکمت )
- ۰۰/۰۵/۰۳