بُخل
جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۸، ۰۲:۲۵ ب.ظ
درست و نادرست ؛ کربلایی دوشنبه ، آرزوهایش را هم قاطی پیشبینیهایش میکرد . پیشبینیهایی که بیگمان به بُخل و غرض آلوده بودند . خواهای خواری دیگری بود . دیگران خوار میباید تا کربلایی دوشنبه احساس سرفرازی کند . برخی چنیناند که بلندی خود را در پستی دیگری ، دیگران میجویند . به هزار زبان فریاد میزنند که : تو نرو ، تا ایستادهی من بر تو پیشی داشته باشد ! این گونه آدمها ، از آنرو که در نقطهای جامد شده و ماندهاند ، چشم دیدن هیچ رونده و هیچ راهی را ندارند . کینهتوز ؛ کینهتوز ؛ مارِ سرِ راه ! ایبسا که راه همان فرجامی را بیابد که ایشان پیشگویی کردهاند ، اما نمیتوان به گفت و نگاه ایشان خوشبین بود ؛ گفتشان از بُخلشان برمیخیزد ، گرچه برخوردار از پارهای حقایق هم باشد . پس در همهحال کینه است که در دلهاشان سر میجنباند . هراس از دست دادنِ جای خود .
کربلایی دوشنبه بهروشنی روز میدید که جای خود را دارد از دست میدهد . او تا زمانی برقرار میبود که مردم را نیازمند خود بداند . اما هرگاه و به هر گونهای که مردم میتوانستند امامزادهی دیگری برای خود دست و پا کنند ، کربلایی دوشنبه احساس میکرد سر جای خود به لرزه درآمده است . جابهجایی احساس میکرد .
جای خالی سلوچ ( محمود دولتآبادی )
کربلایی دوشنبه بهروشنی روز میدید که جای خود را دارد از دست میدهد . او تا زمانی برقرار میبود که مردم را نیازمند خود بداند . اما هرگاه و به هر گونهای که مردم میتوانستند امامزادهی دیگری برای خود دست و پا کنند ، کربلایی دوشنبه احساس میکرد سر جای خود به لرزه درآمده است . جابهجایی احساس میکرد .
جای خالی سلوچ ( محمود دولتآبادی )
- ۹۸/۰۸/۰۳