وزارتِ حقیقت
جمعه, ۲۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۲:۰۹ ب.ظ
در فاصلهای دور هلیکوپتری بر فرازِ بام خانهها پرسه میزد ، مانندِ خرمگسی ، در یک نقطه ، درجا میچرخید و بعد مجدداً چرخی زده و به سمتی دیگر پرواز میکرد . هلیکوپترِ گشتِ پلیس بود که از پشتِ پنجرهها به خانههای مردم سَرَک میکشید . ولی این هلیکوپترهای پلیس چندان اهمیتی نداشتند ، بلکه مهمتر از آنها پلیسِ اَفکار بود .
پشتِ سرِ وینستون ، صدایی که از صفحهی سخنگو پخش میشد همچنان مشغولِ پرحرفی دربارهی چُدنِ خام و موفقیتِ کاملِ برنامهی سهسالهی نُهم بود . صفحهی سخنگو نوعی دستگاه فرستنده و گیرنده بود که صدایِ وینستون را ، حتی وقتی که زمزمهی بسیار آهستهای بود ، بلافاصله دریافت میکرد . خلاصه ، تا زمانی که وینستون در محدودهی دیدِ دستگاه قرار داشت ، هم تصویر و هم صدایَش دریافت میشد . البته هیچ راهی وجود نداشت که بفهمی در فلان لحظهی خاص آیا زیرِنظر قرار داشتهای یا نه . همچنین هرگز نمیتوانستی سر دربیاوری که پلیسِ اَفکار چندبار و از چه طریقی ، به تفتیشِ عقایدِ تو پرداخته است . حتی اگر میگفتند همهی مردم را تمامِ وقت کنترل میکنند ، چندان دور از ذهن نبود . یعنی آنها هر زمان که اراده میکردند میتوانستند ، همهی رفتار و کردارت را زیرِنظر بگیرند . مردم از رویِ عادتی که تبدیل به غریزه شده بود ، همواره باید با این تصور زندگی میکردند که هر حرفی که میزنند شنیده میشود و هر حرکتی که انجام میدهند (بجز در تاریکی) زیرِنظر است .
وینستون به صفحهی سخنگو پُشت کرد . اینطوری مطمئنتر بود ؛ گرچه بخوبی میدانست که اینکار فایدهای ندارد و کماکان تحتِ کنترل است . یک کیلومتر آنطرفتر ، ساختمانِ سفیدِ وزارت حقیقت ، محلِ کارش ، بر فراز منظرهی دودآلودِ شهر ، سر به فلک کشیده بود . با حالتی انزجارگونه پیشِ خود اندیشید : اینجا شهرِ لندن است ، شهرِ عمدهی پایگاهِ شماره یکِ هوایی و سومین ایالتِ سرزمینِ اوشنیا از لحاظِ جمعیت .
[...]
وزارتِ حقیقت (یا همان مینی ترو در زبانِ نوین) به طرزِ شگفتآوری در میانِ چشمانداز خودنمایی میکرد . ساختمانِ عظیمِ هرمی شکلی به رنگِ سفید ، که بصورتِ پله پله تا ارتفاعِ سیصدمتر بالا رفته بود . از جایی که وینستون ایستاده بود ، سه شعارِ حزب را که بنحوی موزون بر نمایِ سفیدِ ساختمان بطورِ برجسته نوشته بودند ، براحتی میشد خواند :
جنگ ، صلح است .
آزادی ، بردگی است .
نادانی ، توانایی است .
آنطور که میگفتند وزارتِ حقیقت شاملِ سههزار اتاق در بالایِ طبقهی همکف و همین تعداد اتاق در زیرزمین بود . در تمامِ شهرِ لندن تنها سه ساختمانِ دیگر با این اندازه و شکل وجود داشت .
۱۹۸۴ ( جورج اوروِل )
پشتِ سرِ وینستون ، صدایی که از صفحهی سخنگو پخش میشد همچنان مشغولِ پرحرفی دربارهی چُدنِ خام و موفقیتِ کاملِ برنامهی سهسالهی نُهم بود . صفحهی سخنگو نوعی دستگاه فرستنده و گیرنده بود که صدایِ وینستون را ، حتی وقتی که زمزمهی بسیار آهستهای بود ، بلافاصله دریافت میکرد . خلاصه ، تا زمانی که وینستون در محدودهی دیدِ دستگاه قرار داشت ، هم تصویر و هم صدایَش دریافت میشد . البته هیچ راهی وجود نداشت که بفهمی در فلان لحظهی خاص آیا زیرِنظر قرار داشتهای یا نه . همچنین هرگز نمیتوانستی سر دربیاوری که پلیسِ اَفکار چندبار و از چه طریقی ، به تفتیشِ عقایدِ تو پرداخته است . حتی اگر میگفتند همهی مردم را تمامِ وقت کنترل میکنند ، چندان دور از ذهن نبود . یعنی آنها هر زمان که اراده میکردند میتوانستند ، همهی رفتار و کردارت را زیرِنظر بگیرند . مردم از رویِ عادتی که تبدیل به غریزه شده بود ، همواره باید با این تصور زندگی میکردند که هر حرفی که میزنند شنیده میشود و هر حرکتی که انجام میدهند (بجز در تاریکی) زیرِنظر است .
وینستون به صفحهی سخنگو پُشت کرد . اینطوری مطمئنتر بود ؛ گرچه بخوبی میدانست که اینکار فایدهای ندارد و کماکان تحتِ کنترل است . یک کیلومتر آنطرفتر ، ساختمانِ سفیدِ وزارت حقیقت ، محلِ کارش ، بر فراز منظرهی دودآلودِ شهر ، سر به فلک کشیده بود . با حالتی انزجارگونه پیشِ خود اندیشید : اینجا شهرِ لندن است ، شهرِ عمدهی پایگاهِ شماره یکِ هوایی و سومین ایالتِ سرزمینِ اوشنیا از لحاظِ جمعیت .
[...]
وزارتِ حقیقت (یا همان مینی ترو در زبانِ نوین) به طرزِ شگفتآوری در میانِ چشمانداز خودنمایی میکرد . ساختمانِ عظیمِ هرمی شکلی به رنگِ سفید ، که بصورتِ پله پله تا ارتفاعِ سیصدمتر بالا رفته بود . از جایی که وینستون ایستاده بود ، سه شعارِ حزب را که بنحوی موزون بر نمایِ سفیدِ ساختمان بطورِ برجسته نوشته بودند ، براحتی میشد خواند :
جنگ ، صلح است .
آزادی ، بردگی است .
نادانی ، توانایی است .
آنطور که میگفتند وزارتِ حقیقت شاملِ سههزار اتاق در بالایِ طبقهی همکف و همین تعداد اتاق در زیرزمین بود . در تمامِ شهرِ لندن تنها سه ساختمانِ دیگر با این اندازه و شکل وجود داشت .
۱۹۸۴ ( جورج اوروِل )
- ۹۷/۰۸/۲۵