aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

یک سیستم حکومتی جالب در لحسا

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۵ ب.ظ
لحسا شهریست بر صحرای نهاده که از هر جانب که بدانجا خواهی رفت بادیه ی عظیم بباید بروید و نزدیکتر شهری از مسلمانی که آنرا سلطانی است بلحسا بصره است و از لحسا تا بصره صد و پنجاه فرسنگ است و هرگز ببصره سلطانی نبوده است که قصد لحسا کند .
صفت لحسا : شهریست که همه سواد و روستای او حصاریست و چهار باروی قوی از پس یکدیگر در گرد او کشیده است از گل محکم و میان هر دو دیوار قرب یک فرسنگ باشد و چشمه های آب عظیم است در آن شهر که هر یک پنج آسیاگرد باشد و همه این آب در ولایت بر کار گیرند که از دیوار بیرون نشود و شهری جلیل در میان این حصار نهاده است با همه آلتی که در شهرهای بزرگ باشد ، در شهر بیش از بیست هزار مرد سپاهی باشد ، و گفتند سلطان آن مردی شریف بود و آن مردم را از مسلمانی باز داشته بود و گفته نماز و روزه از شما برگرفتم و دعوت کرده بود آن مردم را که مرجع شما جز با من نیست و نام او ابوسعید بوده است و چون از اهل آن شهر پرسند که چه مذهب داری گوید که ما بوسعیدی ایم ، نماز نکنند و روزه ندارند ولیکن بر محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم و پیغامبری او مقرند .
ابوسعید ایشانرا گفته است که من باز پیش شما آیم یعنی بعد از وفات و او به شهر لحسا اندر است و مشهدی (آرامگاه) نیکو جهت او ساخته اند و وصیت کرده است فرزندان خود را که مدام شش تن از فرزندان من این پادشاهی نگهدارند و محافظت کنند رعیت را به عدل و داد ، و مخالف یکدیگر نکنند تا من باز آیم ، اکنون ایشانرا قصری عظیم است که دارالملک ایشان است و تختی که شش ملک بیک جای بر آن تخت نشینند و باتفاق یکدیگر فرمان دهند و حکم کنند و شش وزیر دارند پس این شش ملک بر یک تخت بنشینند و شش وزیر بر تختی دیگر و هر کار که باشد بکنکاج یکدیگر می سازند و ایشانرا در آنوقت سی هزار بنده ی درم خریده ی زنگی و حبشی بود و کشاورزی و باغبانی می کردند . و از رعیت عشر چیزی نخواستند و اگر کسی درویش شدی یا صاحب قرض او را تعهد کردندی تا کارش نیکو شدی و اگر زری کسی را بر دیگری بود بیش از مایه ی او طلب نکردندی ، و هر غریب که بدان شهر افتد و صنعتی داند چندانکه کفاف او باشد مایه بدادندی تا او اسباب و آلتی که در صنعت او بکار آید بخریدی و به مراد خود زر ایشان که همانقدر که ستده بودی باز دادی و اگر کسی از خداوندان ملک و اسباب را ملکی خراب شدی و قوت آبادان کردن نداشتی ایشان غلامان خود را نامزد کردی که بشدندی و آن ملک و اسباب آبادان کردندی و از صاحب ملک هیچ نخواستندی ، و آسیاها باشد در لحسا که ملک سلطان باشد بسوی رعیت غله آرد کنند که هیچ نستانند و عمارت آسیا و مزد آسیابان از مال سلطان دهند ، و آن سلاطین را سادات می گفتند و وزرای ایشان را شائره ، و در شهر لحسا مسجد آدینه نبود . خطبه و نماز نمی کردند . الا آنکه مرد عجمی آنجا مسجد ساخته بود نام آن مرد علی بن احمد مردی مسلمان حاجی بود و متمول ...
سفرنامه ی ناصر خسرو ( ابومعین ناصر بن خسرو القبادیانی المروزی )
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی